انتقام سر کار گذاشتن من

1392/12/11

اسمم مهدی و تمام اسمایی که تو این خاطره میگم غیرواقعیه . این خاطره اولین خاطره ی سکسیمه که دارم مینویسمش و شاید طولانی باشه اما باحاله و ارزش خوندن داره و توصیه میکنم حتما بخونید . شاید مطالب سکسیش کم باشه اما کلی خندس . این خاطره برمیگرده به وقتی تازه رفته بودم اول دبیرستان !
اول مهر بود ، اول کون پارگیامون . لامصب مدرسه هم جدید بود ، هیشکی رو نمیشناختم !
با کلی بدبختی صبح خودمون رسوندیم مدرسه و زنگ خورد و مدیر و ناظم و … اومدن کس شعر گفتن و ما رفتیم سر کلاس . رفتم ته کلاس یه صندلی گرفتم که هم از دسترس معلمامون دور باشم ، هم مزایای دیگه که خودتون بهتر میدونید ! خلاصه یه بچه اومد کنارمون نشست و وایسید فک زدن ! شاید 1 ساعت فک میزد و منم همیجوری سرمو تکون میدادم یعنی میفهمم چی میگی اما فقط فهمیدم اسمش رضاست ، بقیه حرفاش به تخمم هم حساب نکردم ! من خودم هیکلم خوبه . 183 قد و 60 وزنمه . اون یه خرده تپل بود و قد کوتاه. یه خورده هم اخلاق دخترونه داشت . لامصب کونی داشت که به کون جنیفر میگفت مییییییییره . ( البت اولاش تو نخ کونش نبودما . ) آقا این بچه دیگه ما رو ول نمیداد و هر زنگ کنه ما بود . کلی لاف میزد . میگفت دروازه بون فجره و مامانش زانتیا داره و خودش پی کی . ( خدا میدونه دیگه باباش چی داره ؟؟؟ ) ما هم همش تو دلمون میگفتیم مییییییره که راس بگی . اولین روزی که ورزش داشتیم رسید . اکثر بچه ها تو کلاس لخت شدیم که لباس عوض کنیم . اونم بود . هه هه ، یادش بخیر . یه شرت مامان دوز پاش بود ، کلی مسخرش کردیم . ولی یه کون سفید و بدون مو و تپلی داشت که دهن همه وا مونده بود ! همون روز اولین دروغش معلوم شد . از 400 متری گل میخورد ، بهش پاس میدادیم ، لایی میخورد . اصلا یه اوضائی بود ! اونسال کتاب خونه رو دادن دست من و اون و ونداد ( یکی از دوستام که بعدا باهاش آشنا شدم و مثل داداشمه ) . دیگه زنگایه ورزش میومد اونجا لباس عوض میکرد و کلی با ونداد انگولش میدادیم . خودش هم بدش نمیومد . از همجنس بازی خوشم نمیاد اما بدم هم نمیاد . واسه همین خیلی تو نخ کردنش نبودیم ! بعد از چند مدت شمارم خیلی مزاحم پیدا میکرد . منم اصولا جواب کسی که شمارش تو گوشیم سیو نباشه نمیدم . واسه همین زیاد کاری به کارشون نداشتم و جواب نمیدادم . یه روز با ونداد رفته بودیم فیفا 11 بخریم ، دیدم رضا زنگ زد . نفهمیدم چی میگفت اما صدای چندتا دختر پشت تلفن میومد که میگفتن و میخندیدن . شنیدم یه نفر یه اسمی تو مایه های الهام صدا زد . فردا تو مدرسه بهش گفتم : سلام به الهام برسون . یهو دیدم شاخ درآورد و گفت : الهام رو از کجا میشناسی ؟ منم گفتم بذار اذیتش کنم و گفتم : حالا بماند . یهو گفت : یعنی همه چیز رو بهت گفت ؟ منم مونده بودم جریان چیه ؟! سه شو گرفتم و گفتم : آره . گفت : مهدی ، بخدا فقط با بچه های مجتمع میخواستیم یه خورده اذیتت کنیم و بخندیم وگرنه قصد بدی نداشتیم ! خلاصه جریان رو که در آوردم ، فهمیدم تو یه مجتمع زندگی میکنن که اون و یه پسر کوچکتر از خودش با 3 تا دختر همسن و سال خودمون تو اون مجتمع هست و شماره ی من رو داده به این دخترا و قسمشون داده که اذیتم کنن ! منم کلی ناراحت شدم که چقدر لاشیه این رفیقمون . خلاصه از تاریخچه تماس هام بک آپ گرفتم و شماره ها رو برداشتم و با ونداد رفتم دم مجتمعشون . داشتیم استخاره میگرفتیم که چیکار کنیم که یهو زنگ زد و گفت : چرا دروغ گفتی ، الهام رو قسم دادم و گفته که به تو اصلا چیزی نگفته و از این کس شعرا . منم گفتم : سلام به الهام جنده برسون . یهو گفت : الآن پیش دوست دخترم ، الهام جون هستم . منم گفتم : کیرم تو کس خواهر هر جنده ای که بخواد با تو دوس بشه بچه کونی با اون قیافه ی کیریت . تو خودت باید دنبال دوست پسر بگردی با اون کونت ! گفت : واسه اینکه کونت بسوزه ، الآن میخوام برم رو کار . ( همون سکس کردن خودمونه . ) گفتم : به سلامتی . راستی ، کدوم واحد هستید ؟ گفت : واسه چی ؟ گفتم : آخه دم در خونتون وایسادم ! دیدم یه نفر پرده اتاق رو زد کنار و تو کوچه رو نگاه کرد . خود کس کشش بود . آقا وایساد التماس کردن که جون خودتون برید و از این جور کس شعرا . من هم نامرد بازی درنیاوردم و همینجوری زنگ یه واحد رو زدم که یه صدای دخترونه که بعدا فهمیدم همون الهام خانومه گفت : شما ؟ گفتم : آقای x تو کدوم واحد هستن ؟ گفت : واحد y ! دیگه خود دختره در رو زد و کلی تعجب کردیم که چرا در رو روی ما غریبه ها باز کرده و … . به هرحال بیخیال شدیم و رفتیم تو . تو پارکینگشون یه پراید داغون بود و یه موتور که فهمیدیم پرایده مال باباشه و خودش و ننش دوچرخه هم ندارن ! دیدیم آسانسور اومد پایین ؛ خودش بود . میخواستم خارشو بگایم اما زشت بود تو خونه ی خودشون . گفتم بذار یه ضد حال سنگین بزنم . بهش گفتم اومدم دفترتو قرض بگیرم . اونم قسممون داد که همونجا وایسیم و بره بیاره که ما یه قسم نصفه و نیمه خوردیم و اون رفت و ما هم پشت سرش از پله ها رفتیم . کس کش واسه اینکه ما نریم بالا ، آسانسور رو فرستاد طبقه آخرشون که تا بیاد پایین طول بکشه ! واحدشون رو پیدا کردیم و در زدیم . مامانش در رو باز کرد و دعوتمون کرد داخل . ما هم اولش یه خورده تعارف کردیم اما سریع رفتیم تو . به باباش هم که تو پذیراییشون بود سلام کردیم و رفتیم تو اتاق رضا . بدبخت داشت گریه میکرد . من و ونداد هم هی مسخرش میکردیم که دمت گرم ، جلو ننه و بابات کس میاری میکنی و … . بعد بالشتشو برداشتم گفتم : الهام خانوم اینه ؟؟؟ چقدر خوشکله . به هم میاین ! اونم هی میگفت : یواش ، الآن صدامون رو میشنون ! دیدیم در زدن . مامانش بود که میوه آورد . ما هم گفتیم باید یکی یه دست بهمون بدی تا خفه شیم ! اونم اول گفت نه و از اینجور کسشعرا اما بعدش گفت باشه ،

فردا تو کتابخونه . ما هم میدونستیم فردا این کون بده نیست . وایسیدیم آبروریزی کردن که قبول کرد . درش رو قفل کرد و آهنگ گذاشت و بلندش کرد . چون من و پویا یه خورده از هم خجالت میکشیدیم ، قرار شد اون بره علکی پایین موتور مینیش رو قفل کنه و یکم معطل کنه تا من تکش بزنم و اون بیاد . بعدش هم من به بهونه اینکه بابام زنگ بهم زده و کارم داره برم و اونم مثلا وایسه تا رضا بهش کامپیوتر یاد بده . خلاصه ونداد رفت و در رو دوباره قفل کردیم و تنها شدیم . لباسم رو درآوردم . تا کیرم رو دید وحشت کرد و گفت : کیره تو که کیره خره . منم گفتم بوات خره . ( ولی از حق نگذریم کیرم نسبت به سنم خیلی بزرگتره . حدودا 23 سانتی هست و یه خورده هم کلفته . ) دیگه میگفت : هر کاری که میخوای بکن ، من نمیدم . با این کیر تو من جر میخورم . گفتم : مییییییره که بیخیال شم . هلش دادم انداختمش رو تخت و کیرم رو کردم تو دهنش و پاهامو گذاشتم رو دستش که نتونه مقاومت کنه و گفتم اگه گاز بگیری ، خواجت میکنم . سرشو گرفتم و هی عقب جلو میکردم . کیرم به ته گلوش میخورد و یه صدای نازی میداد که شهوتی میشدم بدجووووووووور ! داشت گریه میکرد . از اشکاش معلوم بود . چون اسپری نزده بودم ، کیرمو از دهنش آوردم بیرون که آبم نیاد . آخه باهاش کار داشتم و کلی عقده ازش داشتم . تا کیرمو در آوردم وایساد نفس کشیدن و گفت : کس کش ، داشتی خفم میکردی ! منم گفتم : به کیرم و دوباره کیرمو چپوندم تا ته تو دهنش . باور کن کیرم تو روده موده هاش حس کردم . کیرمو درآوردم و لختش کردم و گذاشتم در کونش . دیگه مقاومت نمیکرد . تازه بهم گفت : وایسا تا برم کرم بیارم ( لامصب حرفه ای هم بودا ) اما نزاشتم . آخه من این سکس بیشتر واسم انتقام بود تا لذت ، میخواستم دردش بگیره . بعدشم کیرم یه خورده از آب دهنش تر بود . معلوم بود ته اون کونیاس . آخه کونش یه خورده گشاد بود اما نه اندازه کیر من . کلی فشار دادم تا کیرم بره تو و اون هی بیشتر گریه میکرد . بالاخره کیرم رفت تو اما درش میاوردم و میذاشتم تا چند ثانیه بگذره تا تنگ تر شه تا از دوباره فشار بدم و اون دردش بگیره . ( واسه خودم جلادی هستما ! ) به هرحال کلی گریش رو در آوردم و کونشو پاره کردم . لبه های کونش چنان قرمز شده بود که نگو . دیگه گفتم بسشه و کیرمو محکم کردم تو کونش که چنان جیغی زد که اگه صدای آهنگش بلند نبود ، باباش میومد و یکی یه دست میکردمون . نصف بیشتر کیرم رو در میاوردمو به شدت کیرمو تا ته میدادم تو . یه چیزی تو مایه های تلنبه بود اما اینجوری هم خیلی درد داره ، هم آبت خیلی دیر میاد ! اینو یکی از دوست دخترام وقتی که میکردمش بهم گفته بود و قسمت اینکه آبم دور میاد هم تجربه خودم بود ! اونم زار زار گریه میکرد و میگفت : گه بخورم که دیگه اذیت تو بکنم . اصلا گوه بخورم که تو مدرسه دور و بر تو بگردم و از اینجور کس شعرا ! دیگه میخواست آبم بیاد که در آوردم و کردم تو دهنش و خالی کردم تو دهنش و کیرمو همونجا نگه داشتم که آبمو تف نکنه و همشو بخوره ! نقشه با موفقیت کامل انجام شد . دیگه جوری بود که خودم دلم به حالش سوخته بود . چشماش قرمز قرمز بود از بس گریه کرده بود . بالشت زیر سرش خیس خیس ! سوراخ کونش هم قرمز قرمز بود و باز . هی میگفت : آی کونم میسوزه ، آی جر خوردم . مامان مامان . من سریع لباسمو پوشیدم و به ونداد تک زدم اما ونداد گفت که دوست دخترش زنگش زده و میخاد بره پیشش و اگه میخوام برم خونه ، سریع برم دم در تا برسونتم ! منم گفتم وایسا که اومدم و قیافمو تو آینه درست کردم و دیدم اون هم پاشد و لباس پوشید و اشکاشو با دستمال پاک کرد . بهش گفتم : کونی ، خدا بهت رحم کرد . یهو گفت : خدا کجا بهم رحم کرد ؟ تو که جرم دادی ، اون میخواست بیاد چیکار کنه با اون کیرش که نصف مال تو هم نیست ؟! ( کس کش کیر ونداد هم دیده بود . ) دیگه صبر کردم تا خودشو درست کنه و یه سیب هم برداشتم واسه خودم و یه دونه هم واسه ونداد و در اتاق رو باز کردیم که دیدیم مامان و باباش و داداش نینیش نشستن رو مبل و دارن ماهواره نگاه میکنن . منم خدافظی کردم و والدین محترمش هم اصرار کردن که واسه شام وایسم اما گفتم بابام کارم داره و باید برم و … ! دیگه خدافظی کردیم و اونم مثلا اومد به استقبالمون دم در که تو آسانسور هم چند بار انگشتش کرد و سوار موتور ونداد شدیم و رفتیم . فردای اون روز هم مجبورش کردیم که بره تو کتابخونه تا ونداد بکنتش و ونداد هم مفتی مفتی یه حالی کرد . از اون روز به بعد از مسئول بودن کتابخونه انصراف داد و از ما دوری میکرد اما وقتی هوس کون میکردیم ، تهدیدش میکردیم و میکردیمش !
راستی ، یادم رفت بگم که بجز رضا که دم و دقیقه کونشو میذاشتیم ، هم الهام ، هم الناز و هم رویا رو کردم ( الناز و رویا اون دو تا دیگه از هم مجتمعیاشون بودن . ) ! یه مدت هم تریپ لاو با الهام که از همشون ناز تر و مامانی تر و خوش هیکل تر بود ترکوندم که فهمیدم عکسمو تو گوشی رضا دیده و ازم خوشش اومده و اون شمارمو برداشته اما وقتی دیده جوابشو نمیدم ، خواسته اذیت کنه و اون پیشنهاد اذیت کردن من رو داده ! یه مدت هم با الهام بودم و دم و دقیقه باهاش سکس میکردم اما بعد از یه مدت واسش خواستگار اومد و قبول نکرده بود و فکر میکرد که من میرم میگیرمش . منم صاف و ساده بهش گفتم مییییییییره که یه جنده رو بگیرم ! و اونم چندتا فحش داد و باهاش کات کردم اما الآن هم هنوز بهم اس میده با اینکه شوهر داره و میگه که دلش پیشه منه و از این حرفایه عاشقانه . منم الکی گفتم که نامزد کردم . کلی پیشنهادایه بچگونه داده که من فقط بهش میگم ببینم چطور میشه !
این اولین داستانه سکسیه که نوشتم . کلی خاطره ی دیگه دارم اما این خاطره رو چون ماجرایه جالبی داشت ، از همه بیشتر دوس دارم . اگه دیدم خوشتون اومد ، داستانایه سکسیه دیگم با دوست دخترام و همین دخترای مجتمع رضا اینا (الهام و الناز و رویا ) و … رو مینویسم اما بستگی به نظر شما داره که خوشتون بیاد یا نه !
کیر بلند باشید پسرایه عزیز . کس نشاط باشید خانومای عزیزتر ! هه هه هه !

نوشته: مهدی


👍 0
👎 1
36018 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413816
2014-03-03 06:38:26 +0330 +0330
NA

شاشیدم توی دهنت ریدم توی کونت

0 ❤️

413818
2014-03-03 14:21:44 +0330 +0330

مزخرف بود

0 ❤️

413819
2014-03-03 17:47:54 +0330 +0330
NA

پویا کی بود این وسط؟ پویا کون تو میذاشت؟ آبتم که دور میاد. نکنه اراکی هستی؟
لطف کن خاطراتتو تو دفتر خاطراتت بنویس عمویی. اینجا واسه بچه کونیا وقت نداریم.

0 ❤️

978010
2024-04-03 02:37:40 +0330 +0330

یه داستان میری 👍

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها