انگشتر مریم خانم سر به هوا (1)

1392/10/22

ادم تنهایی هستم دوست دختر زیاد داشتم ولی طولانی ترین رابطم بیشتر از یک هفته نبودش . همیشه به همه خترا به چشم ازدواج نگاه میکردم . برام دوستی معنی نداشت . برای همین هم بود که با همه بهم میزدم میدیدم بدرد هم نمیخوریم و واقع بین بودم
داستان من از جایی شروع شد که مدرک دیپلم رو گرفتم و با اسرار شدید خانواده موافقت کردم که تو کنکور شرکت کنم کنکور ازاد رو دادم . و همون دانشگاهی که میخواستم قبول شدم . بچه درس خون نبودم ولی از طرفی خوشحال بودم جو فیلمای ایرانی منو گرفته بود و فکر میکردم با ورود به دانشگاه همه دخترا میان و بهم ابراز علاقه میکنن . سر اولین کلاس بود رفتم نشستم کلی جو گیر بودم تا تونستم به استاد تیکه انداختم تا خودی نشان دهم موفق هم بودم ولی خود واقعیم نبود چون تو جلسات دیگه کلاس حوصله نخاله بازی نداشتم و ساکت میشستم سر جام ترم ها گذشت دخترای خوشکلی سر کلاس ما بودن ولی باز من از هیچ کدومشون خوشم نمی امد دوستام میگفتن تو چرا اینطوری جواب میدادم این دخترا لاشی هستن بدرد من نمیخورن . اونا هم میگفتن خفه شو بگو روم نمیشه برم جلو تو دانشگاه برام اتفاقات زیادی افتاد ولی تا تر م اخر وارد هیچ رابطه یی نشدم . سر کلاس کارگاه بودم دوستم اس ام اس داد برم جلو در منم رفتم گفت کلاست ساعت چند تموم میشه با هم بریم قهوه خونه . باهم قرار گذاشتیم وقت نهار بریم قهوه خونه بعدشم باهم بریم سر کلاس ریاضی . خدافظی کرد منم رفتم دسشویی . عادتم بود تا بکار میشدم میرفتم دسشویی موهامو تو اینه میدیدم که مشکل نداشته باشه اخه موهام یکمی بلند بود و بد حالت تو راه برگشت سر کلاس دختری نظر منو بخودش جلب کرد داشت رو زمین دنبال چیزی میگشت رفتم کنارش
گفتم هر کی پیدا کرد مال خودش . خندید
گفتم حالا چی گمشده
گفت انگشترم
گفتم کی ؟
گفت همین الان از دستم درش اوردم یهو از دستم افتاد نمیدونم کجا افتاد
منم کمی گشتم یاد کلاسم افتادم
گفتم حیف که کار دارم وگرنه کمکتون میکردم پیداش کنید
رفتم سر کلاس اخرای کلاس بود هی خدا خدا میکردم کلاس تموم شه برم پیش دختره
بعد کلی خود خوری کلاس تموم شد سریع نفر اول از کلاس زدم بیرون رفتم اونجا دختره رو ندیدم
مثل اینکه رفته بود کمی اونطرف تر صندلی بود رفتم نشستم رو صندلی اس ام اس زدم به دوستم که بیاد با هم بریم قهوه خونه
جواب داد 20 دقیقه دیگه کلاس تموم میشه منم کمی نشستم دیگه خسته شده بودم پاشدم کمی راه برم وقتی داشتم راه میرفتم احساس کردم یه چیزی رو شوت کردم بله همون انگشتر بود انگشتر رو برداشتم موندم چیکارش کنم . تو قهوه خونه داستان رو برا دوستم تعریف کردم گفتم انگشترو چند میخرن می ارزه بفروشمش اونم گفت وزنی نداره مفت نمیخرن
ما هم انگشتر رو گذاشتیم خونه چند روز بعد خیلی اتفاقی اون دختره رو تو دانشگاه دیدم با یه پسره بود منم خواستم برم جلو گفتم ولش پسره براش یکی دیگه میخره چرا برم خود شیرینی کنم ولی بعدش کرمم گرفت که برم رفتم جلو سلام کردم
تا من سلام کردم پسره گفت خانم حمیدی من بدستتون میرسونم و خدافظی کرد دوباره گفتم نمیخوای جواب سلام منو بدی گفت ببخشید سلام امری داشتین
گفتم فکر کنم انگشترتونو پیدا کردم
گفت جدی
گفتم اره گفت خواب کوش
گفتم نشونشو بده
گفت طلا سفید تک نگین سفید
گفتم درسته
گفت پس لطف میکنی
گفتم دست من نی
گفت مسخره کردی
گفتم بیکار نیستم خونمونه نمیدونستم باد هر روز یه انگشتر دخترونه با خودم بیارم دانشگاه
گفت چرا ؟ شاید نیاز شه
گفتم چرا باید نیاز شه
گفت شاید بخوای درخواست ازدواج بدی
گفتم اون حلقه میخواد
گفت ربطی نداره
گفتم بگزریم حالا چیکار کنم انگشترو
چیرو چیکار کنی برام بیارش
گفتم من چهار شنبه دانشگام شما چی
گفت منم کلاس دارم
گفتم شمارتونو بده با هم هماهنگ کنیم
گفت ادرس خونه رو هم بدم چطوره
گفتم شما بخودت شک داری و رفتم سمت سالن دوید سمتم گفت ببخشید چرا ناراحت میشی گفتم من با اون اویزونایی که هر چی دلت میخواد بارشون میکنی فرق دارم گفت حالا چیکار کنم انگشترو میدی یا نه شمارم رو بهش دادم گفتم برو با تلفن عمومی زنگ بزن شمارت نیوفته ظهر کلاسام تموم شد رفتم خونه زنگ زد به گوشیم گفت با دوستشه اگه خونتون نزدیکه بیام انگشتر رو بگیرم
منم ادرس دادم امدن اول محل ما زنگ زد گفت بخدا من ادرس این کوچه هارو بلد نیستم اگه میشه خودت بیا این انگشترو بده به من قرار گذاشتیم تو دپارک منم با ماشین بابام رفتم سر قرار زنگ زدم کجایین تو پارک نشستیم چقدر زود امدی
گفتم با ماشین امدم
انگشترو دادم کلی تشکر کرد گفتم حالا خوبه انگشترت وزن هم نداره انقدر دنبالش میگشتی از این ستا هزاراس ادم دلش میسوزه میخواد یچیز دستی هم بت بده رفیقش زد زیر خنده اونم کم نیاورد یه شکلات از تو کیفش در اورد بهم داد منم گفتم ورشکست نشی گفت نترس نمیشم
گفتم کار نداری بری دیگه ریختتم نبینم گفت واه چقدر بی ادب گفتم حرکت امروزت تو دانشگاه یادم نرفته گفت من که معزرت خواهی کردم منم گفتم خوب ببخشید گفت تو مگه معزرت خواهی منو قبول کردی که من قبول کنم
منم گفتم من که میدونم دنبال چی
اونم با تعجب گفت چی
گفتم بیا بگیر نخواستیم اینم شکلاتت
دختره خندید گفت گمشو
گفتم ببخشد شما جز خانم حمیدی اسم دیگه یی نداری گفت من مریم هستم
گفتم خوشبختم منم امیر هستم رفیقش گفت منم اتنا هستم من گفتم خوب باش سریع گفتم شوخی کردم خوشبختم
گفت خیلی بدی گفتم خوب بفرمایید منزل چایی قلیونی چیزی در خدمت باشیم
دوستش اتنا سریع گفت مریم پاشو بریم چایی
منم پرو بازی جلو جلو رفتم سوار ماشین شدم اونا هم یه 206 داشتن پشت من امدن هی گاز میدادن منو گم کنن ولی انگار ول کن ماجرا نبودن رفتم جلو در خونه انا هم پیاده شدن گفتم جدی جدی مخواین بیاین بالا گفتن خوب اره گفتم بگم غلت کردم کافیه گفتن نه ما چایی میخوایم از جیبم 1000 تومن در اوردم گفتم بیا برو دوتا تی بگ بخور گفت جراتشو نداری حرف نزن منم هم به رگ غیرتم ور خورده بود هم جراتشو نداشتم تو دلم گفتم عمرن بیان حرف میزنن گفتم خوب مهمون حبیب خداس بریم بالا زنگ در رو زدم مادرم اف اف رو جواب داد گفتم مادر مهمون داریم رفتیم بالا دیدم دارن میان قلبم داشت از دهنم میومد بیرون خلاصه وارد خونه شدم اونا هم امدن مادر م چشاش در امد بردمشون تو اوتاق سریع دیدم پیش مادرم گفتم اینا امدن برا پروژه دانشگاه اگه زحمتی نی یه چایی به ما میدی مادرم گفت زشته دختر غریبه خونه پسر غریبه گفتم مادر چی میگی به هوای شما امدن بالا کلی اسرار کردم مادرم خونس بیاین بریم بالا بعدشم کامپیوتر به اون گندگی رو نمیتونستم ببرم پایین که خواهشن گیر نده گفت خوب لپ تاپ رو میبردی گفتم میخوای بیرونشون کنم گفت نه من که کاریت ندارم فقط قبل اینکه مهمون دعوت کنی به خونه هم یه خبر بده امدم برم مادرم گفت امیر مامان شر نشه گفتم چی میگی شر چیه رفتم تو اوتاق کامپیوتر رو روشن کردم گفتم یه بنده خدایی صبح شمارشو نمیداد بعد ظهرش بزور خودشو چپوند تو اوتاق من گفت خودت دعوتمون کردی که
گفتم مریم جان حالا من یه چیزی گفتم شما باید جدی بگیری
آتنا گفت حالا مگه چی شده تو هم شب بیا خونه ما
گفتم خونه شما چیکار
گفت البته خرج داره
گفتم چه خرجی من یه انگشتر که به شما دادم بزور خونمون هم که امدین رازیتون نکرد جیبما رو هم میخواین خالی کنین
خندید گفت چه دلش پره . تولدمه دست خالی که نمیتونی بیای
گفتم میتونم ببین چجوری هم میام
مادرم در زد رفتم چایی هاروازش گرفتم تشکر کردم
آتنا گفت اخر چی شد میای یا نه گفتم بیام اونجا ننه بابات نمیگن این کیه
گفت نه چرا بگم
بعدشم تو قرار با مریم بیای گفتم مریم
گفت اره اونجا همه با بی اف هاشون میان مریم بی اف نداره گفتم با هم بیاین
گفتم من با این عمرا با این اخلاقش
مریم گفت خیلی دالت بخواد اصلا من بات نمیام
ادرس رو داد گفت میل خودته خاصی بیا گفتم باشه ببینم چی میشه
پاشدن که برن گفت مهم خودتی کادو برام مهم نی هر چی خردیدی شخصیتت رو نشون میده
منم گفتم برازنده شخصیتت میخرم
رفتن 1 ساعت بعد باز یه شماره نا شناس اس ام اس داد بازش کردم گفت اتنام امیر یه زنگ به مریم بزن با هم هماهنگ کنین چی برام میخواین بخرین
گفتم حالا کی میخواد بیاد
گفت امیر تورو خدا نمیخوام مریم احساس غریبی کنه تو جشن تنها بشینه یه گوشه
گفتم خوب تو هستی چرا تنها برا تو میاد
گفت من که پیش علی هستم
گفتم علی کدوم خریه
گفت درست حرف بزن نامزدمه
گفتم من مشکلی ندارم ولی مریم از کجا بیابم
گفت امروز بت زنگ زد همون شمارشه
گفتم ببینم چی میشه
گفت منتظرم
زنگ زدم بش
الو سلام
مریم : سلام
امیر : خوبی عزیزم
مریم : عزیزم بیا برا همین بت شماره نمیدادم دو ساعت نشده شدم عزیزت
امیر : من خرم که بهت احترام میزارم میخوام کارت راه بیوفته اصلا بای
مریم : چرا گریه میکنی شوخی کردم ممنون که زنگ زدی
قرار شد من برم دنبالش با هم بریم خونه آتنا
تو فکر تلافی کار امروز بودم یهو فکرم به یه جعبه کاغذی که توی خونمون همیشه افتاده بود رسید حالا هیشه تو چشم بودا کلی گشتم تا پیداش کردم
سویچ ماشینو گرفتم به خانواده گفتم من دارم میرم خونه دوستم مادرم گفت دختره یا پسر گفتم جانم دختر ؟ مادرم گفت با اون حرکت امروز هیچ چیز از تو بعیید نیست
منم گفتم حوصله ندارم ما رفتیم
رفتم یه چند نخ سیگار گرفتم خرج راه بغاله جا مابقی پول شکلات داد منم منم همونجا یاد شکلات بعدظهری افتادم شکلات رو گذاشتم تو پاکت مونده بود یه چسب رفتم دم خونه مریم گفتم بپر پایین تیزی بریم حوصلتو ندارم گفت صبر کن الان میام
باز بش زنگ زدم گفت مگه شاش داری بزار دو دقیقه بگزره دارم میام
گفتم نفس بکش میخواستم بگم چسب نواری اگه رمان هم داری بیار
گفت از کجام بیارم گفتم از کون ملا مگه برا اتنا کادو نخریدی
گفت بی ادب یکاریش میکنم
امد نشست تو ماشین دستم رو بردم جلو چسب رو داد بهم
گفتم حولی دست بده سلام کن بی ادب
گفت خیلی پرررو ییییی
بعد دست داد منو دستام یخ بود گفت اوووووف چقدر سردی گفتم از تنهایی زن بگیرم درست میشم
گفت زن میگیری بخاری که نمیگیری
گفتم من یه کوه چربی میگیرم که بپرم بغلش کنم گرمم کنه
گفت اه حال بهم زن سریع کادو رو در اوردم یکم درستش کردم
گف چی خریدی گفتم طلا گفت گمشو جدی توش چیه
گفتم چی میخوای باشه
گفت این انگشتر بدلا
گفتم نوچ
گفت پس چی
گفتم شکلات
گفت بزن بغل پیاده میشم
گفتم چی شد
گفت ابرومونو میبری
گفتم مگه تو کادو نخریدی
گفت چرا
گفتم اینو میدیم بعد که دیدیم بد شده کادوی تورو میدیدم
گفت امیر بد نشه
گفتم نمیشه
سیگار روشن کردم که بکشم
گفت سیگاری هستی گفتم نه
گفت پس چرا میکشی
گفتم حال میده تو هم میکشی
گفت اره
روشن کرد شروع کرد به کشیدن
گفتم سیگاری هستی
گفت نه
گفتم چرا میکشی پس
گفت گمشو
تا خونه اتنا کلی رفتم رو مخش و کل زندگیشو کشیدم بیرون گرم حرف زدن بودیم
رفتیم خونه اتنا همه امده بودن ما هم اخرین مهمونا بودیم کلی داف هولو ولی نمیشد بری سمتشون همه لباسای سکسی تنشون اووووف چه فضایی بود
رفتیم جاتون خالی بسات همهچی بود مریم رفت لباساشو عوضکنه من قفل جمعیت بودم داشتم دید میزدم کم مونده بود گوشیمو در بیارم فیلم بگیرم ببرم به دوستام نشون بدم کلا کب کرده بودم کیرم راست شده بود کیررو به هزار زحمت درست کردم از حالت خیمه درش اوردم یهو دیدم اتنا امد جلو دستم رو بردم جلو دست داد و امد منو بوسید گفت ممنونم که امده خیلی لطف کردی گفت پس شیطون خانم کوش گفتم رفته اماده شه گفت شیطون رفته فرشته شه که یهو مریم امد من شوکه شدم

قسمت دوم هم اگه استقبال بشه مینویسم
بعد اینکه با لباسای جدید دیدمش شوکه شدم

ادامه دارد…

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
47314 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

409843
2014-01-12 14:03:11 +0330 +0330
NA

چندخط اولوبیشترنخوندم.از اسرارت(اصرار)معلوم شدچیکاره ای.
بعدشم فکرکنم این داستان تکراریه وچندوقت پیش همینجاخوندمش

0 ❤️

409844
2014-01-12 14:19:48 +0330 +0330
NA

ادمین داستان تکراری بود :|

0 ❤️

409845
2014-01-12 15:34:40 +0330 +0330
NA

دو خط اولت از همه نظر (روان شناختی، جامعه شناختی، کیر شناختی و غیر و ذالک شناختی) متناقض هستن. حالا برو فکر کن چی گفتم

0 ❤️

409846
2014-01-12 16:36:20 +0330 +0330
NA

:))
اوشکول رمان نه! روبان.

0 ❤️

409847
2014-01-12 16:48:30 +0330 +0330
NA

تکراری بود. برو از رو فحش های زیر اون یکی ، یه دور دیگه بخون

0 ❤️

409848
2014-01-13 10:54:22 +0330 +0330
NA

گفتم من اوبی ام منو بگا
گفت بخواب تا بکنم
کیرم به این گفتن گفتنات بره کونی
ننویس بقیشو حالا چه تکراری چه جدید

0 ❤️