او کیست؟ (۱)

1400/05/07

سلام، من پروانه ام بیست و چهار سالمه و نویسنده این سری داستان ها هستم که راجب یه پسره خاص و عجیبه که من سه سال پیش که نوزده سالش بود باهاش آشنا شدم و اون ماجراهای عجیب گاهی خبیثانه زیادی داشته و برای من گفته و بعضی هاشون رو باهم تجربه کردیم و من دست به قلم شدم تا بازگوشون کنم، این داستان ها یکم عجیبه و حتی بعضی جاها غیر قانونی که من خودم هم باورش برام سخته.
من هر داستان رو از زبون دختر یا زنیکه با اون برخورد داشته یا خودم یک راوی میگم.
اولین داستان در مورد آشنایی من با عرفانه:
من یه دختر با پوستی سفید مثل برف ،با قد صدو هشتادو سه، سینه های هشتاد، و کونی نسبتا تپل هستم و با اینکه ورزش میکنم کمر باریک و باربی ندارم و معمولی ام ولی صورت نازی دارم و همیشه یه آرایش سبک دارم.
شب بود حدودای ده دهو نیم، توی ایستگاه اتوبوس نشسته بودم که یه پسر قد بلند و تو پُر با موهای خرمایی مایل به تیره که تقریبا بلند بود با یه جین و پیرهن آبی که استینش رو تا آرنج بالا زده بود اومد و کنارم نشست، چند لحظه که گذشت متوجه شدم هی منو نگاه و بر انداز میکنه یه لبخند کوچیک هم رو صورتشه منم با لبخند جوابشو دادم و برگشتم توی افکارم داشتم به اینکه یه مدتیه سکس نداشتم فکر میکردم و اینکه آیا بهش نخ بدم یا نه…
که یهو متوجه شدم داره یه چیزی میگه:
_سلام من عرفانم، میتونم اسم شمارو بپرسم؟
_سلام، اسمم پروانست
_خوشبختم پروانه خانوم
_منم همینطور آآقا عرفان
_میتونم یه سوال خصوصی ازتون بپرسم؟
_شما بپرس اگه نخاستم جواب نمیدم
_شما دوست پسر دارید؟
_نه ندارم
_دوست دارین داشته باشین؟
_چرا که نه! شما کسیرو سراغ دارین؟ (با خنده گفتم بدونه شوخی میکنم)
وقتی داشت میخندید یه اتوبوس جلومون وایساد و دراش باز شد خلوت بود، تکو توک نشسته بودن ماهم ریز کنار هم نشستیم و اتوبوس حرکت کرد، گفت:
_خب از خودت بگو
و این شروع یه مکالمه طولانی بین ما شد، من راجب علایقم رشتم دانشگاه تا تفريحاتی که با دوستام انجام میدم و اینکه پدرم چند سالی فوت شده گفتم و گفتم مادرم خیلی آزادم میزاره و باهم صمیمی هستیم حتی از موقعی که هجده سالم بود راجب دوست پسرام میدونست براش می گفتم و اونم بیشتر گوش میکرد و گاهی یه نظری میپروند و اون چیز زیادی راجب خودش برام نگفت فقط گفت که چند ماهیه به این شهر اومده یه خونه گرفته و تنها زندگی میکنه و دانشگاه براش چالشی نیست و خیلی وقت نمیگیره،تایم آزاد زیاد داره، من از اینکه خونه داره خوشحال شدم که اگه خواستم باهاش سکس کنم در به در دنبال مکان نباشیم،
عرفان خیلی با اعتماد به نفس حرف میزد و کلماتشو شمرده شمرده میگفت طوری که خیلی مجذوبش میشدم و اون لبخند کوچیکی که بیشتر وقتها روی صورتش بود منو دیوانه میکرد،انقدر غرقه حرف بودیم که متوجه نشدم ایستگاهی که باید پیاده میشدم رو خیلی وقته رد کردیم و با حالت ناراحتی و بی حوصلگی گفتم کی حال داره اینهمه راه رو برگرده و گفت:
_میدونم ما تازه آشنا شدیم و این پیشنهاد من شاید عجیب به نظر بیاد ولی اگه میخای میتونی بیای خونه من، یه ایستگاه پایین تره و حدود شیش هفت دقیقه پیاده روی داره،
منم اول شوک شدم بعد یه لحظه فکر کردم گفتم پسر خوبیه احتمال زیاد باهاش میخابم پس چه کاریه که تعویق بندازمش، تازه اپیلاسیون هم رفتم و الان هم موقیعیت خوبیه و فردا هم کلاس ندارم
_ باشه بریم
وقتی از اتوبوس پیاده شدیم دیدم داریم وارد یه محل تقریبا پولدار نشین میشیم ولی چیزی نگفتم و قدم زنان شروع به راه رفتن کردیم و به صحبتامون ادامه دادیم و زمان سریع گذشت و رسیدیم ولی وقتی به گوشیم نگاه کردم دیدم بیست دقیقه ای گذشته وقتی بهش گفتم گفت:
_انقدر داشتم از قدم زدن باهات لذت میبردم از یه راه طولانی تر اوردمت
وقتی که داشت درو باز میکرد دیدم یه ساختمونه بلند که مجلل هم نشون میده جلومه، وارد آسانسور شدیم دیدم دکمه آخرین طبقه رو زد که پنت هاس مانند بود گفتم:
_بچه پولداری چیزی هستی شیطون نگفته بودی؟
_نه من پدرم یه راننده ساده بود و من بازنشستش کردم و هر چیزی که دارمو خودم به دست اوردم
با اینکه خیلی فضولیم گل کرده بود چیزی نگفتم
وقتی وارد خونه شدیم من چند لحظه محو بزرگیش شدم دیدم پیرهنشو در اورده روی صندلی کنار اوپن آشپزخونه انداخته و از یخچال آب اورده و دوتا لیوان آب هم ریخته
و داره سمت من میاد وقتی آب رو خوردیم شروع کرد خونه رو نشونم داد حال پذیرایی و یه تراسه بزرگ چهار تا اتاق خاب داشت و هرکدوم واسه خودش تخت دو نفره ،تلویزیون،حموم و دستشویی داشت، من دهنم باز مونده بود که بهش گفتم:
_توکه انقدر پولداری چرا با اتوبوس اینور اونور میری؟
_من علاقه خاصی به رانندگی ندارم و بیشتر یا پیادم یا از وسیله نقلیه عمومی استفاده میکنم
در عین حال اتاق خودشو هم بهم نشون داد بهترین اتاق بود حتی علاوه بر چیزای دیگه یه بالکن نقلی هم داشت گفت:
_اینجام اتاق منه، خب شام خوردی؟
_آره با دوستام بیرون یه چیزی خوردم
_میخای یه فیلم بزارم ببینیم؟
_بریم
رفتیم توی حال روی مبل سه نفره رو به روی یه تلوزیون شصت اینچی ،بعد گفتن چند تا فیلم یکی رو انتخاب کردیم که ببینیم،
یه فیلمه عاشقانه، فیلمو که گذاشت مانتو و شالم رو در اوردم و با تیشرت و شلوار نشستم رو مبل ، اونم رفت یه شیشه شراب از یخچال در اورد و گفت
_شراب میخوری؟
_آره چه عالی
دو تا گیلاس اورد نشستیم پای فیلم تا هم شراب هم فیلم تموم شد با اینکه سر صحنه های سکسی و بوسه های فیلم زیر چشمی همو نگاه میکردیم اتفاقی نیوفتاد، گفت:
_خب شب بخیر من میرم تو اتاقم تو هم هَر جآ که دوست داری بخاب
و بعدم رفت،دیدم حتی مست هم کاری باهام نداره برعکس کسایی که با دو تا پیک شروع به دست درازی میکنن و احساسم نسبت بهش خوب بود بهتر شد و دیدم توپ تو زمینه من بود و پُر رو رفتم تو اتاقش درو بستم با لبخند گفت:
_امیدوار بودم انتخابت این باشه
_با یه لبخند جوابشو دادم و رفتم کنارش دراز کشیدم
سرامون گرم بود به بغل رو به روی هم دراز کشیدیمو همو نگاه میکردیم دستشو گذاشت روی صورتم و شروع کرد به نوازش صورتم و آروم آروم خیز گرفت و لباشو روی لبام گذاشت، وای داغی لباش رو لبام، وقتی لب تو لب بودیم با موهام بازی میکرد،تا اینکه بلند شدیم و نشستیم و تبو تاب بیشتری پیدا کردیم لباس منو در اورد منم لباس اونو،همینجوری مشغول بغل بوس بودیم که دیدم سوتینم باز شد،درحال بوسیدن با چشم بسته بازش کرده بود،با اینکه نمیخاستم لبامون جدا شه پا شدیم و لخته لخت شدیم،دراز کشید روی تخت و دستمو گرفتو کشید روی خودش طوری که کیرش روی خط کسم بود و باز شروع کردیم به بوسیدن بعد چند دقیقه کیرش با آب کسم خیسه خیس شد تو همون حال منو بغل کرد و با یه حرکت چرخوند و خودش اومد روی من بعد چند بوسه به لب و بعد گردنم رفت سراغ سینه هام با یکی بازی میکرد و اون یکی رو میخورد و بعد باز ادامه داد تا به کس بدون موم رسید و یه بوس ابدار که آه منو در اورد کرد روش و با زبونش شروع کرد به جادوگری تکنیکش با زبونش فوقالعاده بود، میکرد منم نهایت لذتو میبردم تا اینکه ارضا شدم و داشتم نفس نفس میزدم که اومد روم و شروع کرد به لب دادن و و با سینه هام بازی کردن گفتم الان میخاد براش ساک بزنم با اینکه دوس نداشتم میخاستم برای جبران براش بزنم ولی چیزی نگفت و سر کیرشو دم کسم گذاشت و با دست کیرشو بالا پایین میکرد و کله کیرشو روی خط کسم میکشید تا اینکه با حالت التماس بهش گفتم:
_بسته بکن تو
با یه لبخند سر کیرشو تو و با یه فشار همشو کرد توش
و شروع کرد…
گاهی لب یا نوک سینمو میخورد تا پوزیشنو عوض کرد پاهامو روی شونش گذاشت و با شدت بیشتری ادامه داد و تمام آبشو ریخت توم،منم مست تر از اونی بودم که برام مهم باشه و ریسکش به لذت داغی آبش توی وجودم می ارزید, نمیدونم از کجا یه دستمال گرفت کسمو رو تمیز کرد و افتاد کنارم و همو بغل کردیم و تا صبح تو بغل هم خابیدیم.
صبح از خاب پا شدم دیدم عرفان کنارم نیست و همون لحظه با یه سینی و لبخندش وارد اتاق شد
_صبح بخیر
وای برام صبحونه درست کرده بود یه بوسم گذاشت روی لبم و گفت:
_ بخور تا سرد نشده من میرم آشپزخونه رو جمو جور کنم.
این داستان اشنایی من با عرفان بود
ادامه دارد…

نوشته: پروانه


👍 5
👎 3
4201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

823025
2021-07-29 00:41:10 +0430 +0430

کسی که پنت هاوس داره به رانندگی علاقه نداشته باشه از اسنپ استفاده میکنه یا آژانس!! سوار اتوبوس شدن و مثل میمون به میله آویزون شدن مال آمهای بی پوله!! طرف پسر سرایدار بوده به ساختمون دسترسی داشته البته به شرطی که واقعا پنت هاوس رفته باشین و تو موتورخونه نکرده باشدت!! 😁

5 ❤️

823094
2021-07-29 12:07:26 +0430 +0430

همونجا که قدو گفتی فهمیدم کص گفتی تیم ملی والیبال زنان آمریکام ازین قدا ندارن

1 ❤️

823111
2021-07-29 14:29:28 +0430 +0430

داستانت زیادی تخیلی بود
یک درصدم شباهتی به واقعیت نداشت و بیشتر شبیه خیالپردازی در مورد مسائلی بود که برای خیلیا با توجه به امکاناتشون جنبه ی آرزو داره…( قد در حد فرشته های ویکتوریا سکرت!، آزادی بیش از حد برای یک دختر کم سن و سال، پسر پولداری با پارادوکس شخصیتی، شراب خوردن تو پنت هاوس (😂) و…‌.)
به نظرم در فرض اینکه ۱٪ واقعیت داشته باشه بیشتر از اینکه نگران بارداری باشی باید از اچ آی وی و زگیل تنانسلی بترسی 😐😐😐😐😐😐🤚🏻

1 ❤️

823131
2021-07-29 17:38:27 +0430 +0430

یه ساعت از اشناییتون نگذشته بود فک کردی دیدی پسر خوبیه به هرحال قراره بهش بدی پس هرچه زودتر بهتر؟
لاشی مگه چوب تو کونت کردن میزاشتی سر فرصت شاید اصلا این همون دوست شاه ایکس بود ک عهد کرده بود کل دختران سرزمینو با ایدز به گا بده

1 ❤️

823211
2021-07-30 04:22:11 +0430 +0430

دم مهرانا گرم که گفت ذارت😅

0 ❤️

823406
2021-07-31 07:45:19 +0430 +0430

قشنگ نوشتی هرچند باورش سخته

0 ❤️