اولین ارضا شدن مریم

1392/05/08

سلام
میخوام براتون خلاصه ای از زندگیمو تو دوران مجردی بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد ویا درس بگیرین
من اسمم مریم بیست سه سال داشتم که این جریانات پیش اومد .من تو یه خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم خودم زیاد اهل نیستم ولی سعی میکردم جوری رفتار کنم که خانوادم دوست دارن به حرفاشون نظر هاشون و سفارشاتشون اهمیت میدادم و همیشه پا روی دل خودم میزاشتم .
برا اینکه تابلو نباشم سعی میکردم تو خونه. محیط دانشگاه .و توی محل سر به زیر باشم و برا همین تو چشم همه دختری پاک دامن بودم خاستگارای زیادی داشتم ولی دوست نداشتم زود ازدواج کنم اما اینم بگم از لحاظ جسمانی دختر گرم مزاجی بودم برا همین همیشه موقع خواب یا تو حموم اذیت میشدم .تو خیالم با کسایی که دوست داشتم واز نظر استیل بدنی خوب بودن سکس میکردم .این خیالات گاهی منو خیلی عذاب میدادولی کاری نمیشد کرد .
خیلی دوست داشتم دوست پسر داشته باشم کسی که گاهی باش درد دل کنم حرف بزنم منو دوست داشته باشه و منم اونو دوست داشته باشم.ولی همیشه در همه جا محدود بودم .من دانشگام گرمسار بود همیشه بابام منو تا کنار سرویس میرسوند و همیشه قبل از رسیدن سرویس منتظرم بود .هیچ وقت تنهایی جایی نمیرفتم و همیشه کنترل میشدم .راهی را دست از پا خطا کردن نبود برا همین الان دارم فکر میکنم عقده ای بار اومدم .ماجرا از اونجایی شرو میشه که این احساس که دوست داشتم برا خودم دوستس داشته باشم همیشه با من بود به همه فکر میکردم از پسر همسایه تا شاید نزدیکای فامیل …
یه روز با مامانم برا خرید به بازار رفته بودیم از اونجایی که دوست داشتم بیرون باشم و بیشتر چرخ بزنم سخت انتخاب میکردم و حدود سه چهار ساعت بازار رو زیرو رو کردیم ولی چیزی خرید نکرده داد مامانم بلند شده بود که به یه مغازه رسیدیم از همون لحظه ورود من بیشتر از اجناس مغازه چشمم به فروشنده افتادو دلم براش قش رفت برا چند لحظه ناخاسته چنان بهش خیره شده بودم و ملتمسانه نگاهش کردم که پسره فکر کرد مشکل روحی دارم ولی وقتی خودمو جمع و جور کردم دید نه بابا یکم عقل هم دارم .چند تا لباس انتخاب کردم و رفتم برا پرو فروشنده بیشتر از قیافه عالی و هیکل ورزیدش اخلاق بی نظیری هم داشت که منو محو خودش کرده بود باور کردنی نبود به خاطر فروشنده همه خریدمو یه جا اونجا انجام دادم تو مسیر برگشت به خونه همش فکرم پیش اون بود .داشتم دیوونش میشدم . شب بدون اینکه شام بخورم رفتم تو اتاقم و سراغ خیالم این بار با فروشنده یه لحظه از تو فکرش نمیتونستم بیرون بیام .همش دوست داشتم دباره ببینمش دنبال یه فکر بودم تا بتونم باز برم به مغازش که راهی پیدا نکردم .
فردای اون روز وقتی میخواستم خریدمو بپوشم .دیدم ماتو خیلی بهم تنگه و بابام نپوشیده دادش بلند شد گفت همین الان میری عوضش میکنی .منم اول یه فیلم بازی کردم و گفتم باشه از شانس مامانم کار داشت و با خودش رفتیم .وقتی جلو مغازه رسیدیم جای پارک پیدا نمیشد و یه افسر پلیس هی به بابام تذکر میداد که زود تر بره .چاره ای نبود جز اینکه من تنها برم و به قول بابام زود برگردم .
وقتی وارد مغازه شدم فروشنده انگار همه دنیا رو بهش دادن جلو اومد و گفت تنهایی .منم بی اینکه از رفتارش تعجب کنم فقط نگاهش میکردم انگار حرفاش رو نمیشنیدم .وقتی به خودم اومدم دیدم تو اتاق پرو هستم چند تا مانتو تو دستم .گوشی همراهم هی داشت زنگ میزد بابام بود زود یه مانتو دیگه انتخاب کردم و اومدم بیرون از پرو .باور کنید این عقده باعث شده بود که تو اولین برخورد با یه پسر خارج از اون محدوده هایی که گفتم عاشقش بشم .وقتی دیدم دیگه امکان اومدن مغازش نیست بی شرمانه بهش شمارمو دادمو زود از مغازه بیرون رفتم .
خوشحال از اینکه به دستش اورده بودم ناراحت از اینکه احساس خود فروشی داشتم و تشنه دباره دیدنش من. داشت دیوونه میکرد تو راه بودم بهم اس داد که ممنونم من میترسیدم پیشنهاد دوستی بهت بدم ولی تو کمکم کردی
این اس منو اروم وخوشحال کرد تا دو ماه فقط به هم پیام میدادیم راهی نبود همو ببینیم تا اینکه یه فکر به سرم زد
اسم دوست پسرم سعید بود سعید یه 206 سفید داشت همیشه ارزوم بود با هم بریم به یه مسافرت جایی که بی ترس از چیزی با هم باشیم .
به سعید گفتم راه تهران تا گرمسار تقریبا دو ساعته بابام همیشه منو تا جلو سرویس میرسونه تو میتونی از اونجا تا گرمسار با هم بریم
اونم از خدا خاسته قبول کرد اما یه مشگلی بود
اینکه وقتی بابام منو میرسوند من سوار سرویس میشدم امکان برگشتن نبود دوستام و هم کلاسیام دنبال یه سوژه این جوری بودنند.باز به بن بست خورده بودم که یهو یه فکری مثل برق از تو مخم رد شد که ساعت گوشی بابام رو دست کاری کنم یه رب بیارمش جلو تا زود تر از همه برسیم .
وقتی این حیله من گرفته بود که جلو سرویس بودیم و راننده هنوز خواب بود و کسی نیومده بود بابای بیچاره منم فکر میکرد دیرش شده و زود رفت
منم قبل از اینکه کسی ببینه رفتم توماشین سعید جونم که از قبل اون حوالی وایساده بود و راهی شدیم
بهترین لحظه های عمرم داشت رقم میخورد رو ابرا بودم .کنار عشقم تنها و بی اینکه کسی منو کنترل کنه
از همون لحظه اول دستمو انداختم کمر سعید و لم دادم بهش اونم با یه دستش فرمون رو گرفته بود با یه دست دیگه شونه های منو نوازش میداد
بی اینکه یه کلمه حرفی به هم بزنیم .هر لحظه پیشروی تر میکردیم و انگار رومون به هم باز میشد.من دستای سعیدو بوس میکردم با دستام بازو هاشو که انگار گیر کرده بود تو استین تیشرت تنگ و استین کوتاه نوازش میدادم بهم ارامش عجیبی میداد
سعید کمر منو گرفته بود و منو به سمت خودش میکشید .منم همیشه کاری رو که سعید باید انجام میداد رو انجام میدادم این بار بهش گفتم یه جا وایسا میخوام راحت تو بغلت باشم
سعیدم اولین خروجی از جاده خارج شدو رفت زیر پل جاده وایساد هنوز ماشین کامل توقف نکرده بود که دستم و بردم و صورت سعید رو به سمت خودم کج کردم سنگینیم رو روی دستام اوردم و به گردن سعید اویزون شدمو خودمو بلند کردمو لبای سعید رو اروم رو لبم گذاشتم سعید اولین کاری که کرد کمربندشو باز کردو صندلی رو خم کرد و منو روی خودش خم کرد حالا دیگه بغلشو میتونستم حس کنم .با ولع خاصی لباشو میک میزدمو و به سراغ گردنش رفتم .قبل از اینکه سعید کاری کنه تیشرتش رو با یه حرکت از تنش در اوردمو روی شونه هاشو نرمی کنار زیر بغلش رو کردم تو دهن و تا جایی که تونستم با دندون کشیدم سعید داشت زیر دستم ناله میکرد ولی چاره ای نداشت من دیگه صبرم لب ریز شده بود از دردی که میکشید لذت میبردم به اخو اوخ افتاده بود و همش التماس میکرد جاش میمونه خیس عرق شده بود .فکر کنم به این نتیجه رسید که دیگه چیزی نگه و همکاری کنه حالا دیگه نوبت اون شده بود دکمه های مانتوم باز شده بود تاپم تا نصفه بالا بود سوتینم که از جلو باز میشد رو باز کرده بود .منم سرش رو محکم رو سینه هام فشار میدادمو اونم تمام سینه هامو خیس اب دهنش کرده بود وقتی رفتیم صندلی پشت دیگه من خودم باقی لباسامو دراوردم و اونم همین طور باورم نمیشد دباره شرو کردم به خوردنش و زبون زدن و دندون کشیدن این بار دیگه اروم تر بدون اینکه من کیر اونو بخورم اونم کس منو اومده بود روم و داغی کیرشو لای پام حس میکردم .احساس میکردم ارضا شده اخه همه جای لای پام خیس خیس بود .بهش گفتم میکشمت بخوای زود ارضا شی کخه گفت نه اینا اب خودت ه وقتی کیرش رو لای پا هام بالاو پایین میردم داشتم از حس شهوت میمیردم گاهی نوک کیرشم لای کسم رو باز میکرد و زود برمیگشت دوست داشتم کیرش جلو تر بره تمام بدن دوتایمون خیس عرق شده بود من با موهاش بازی میکردمو سرش رو روی گردنم فشار میدادم دیگه داشتم از حال میرفتم شل شده بودم ولی نمیخواستم یه ذره هم ازش جدا شم کم کم احساس میکردم باید کیرش رو بیشتر فشار بده من هی سعی میکردم بکشمش سمت خودمو تا بیشتر بره تو ولی اون هی زود تر عقب میکشید و دباره اروم تر ضربه میزد همین جور که داشتم سعی میکردم که ازم جدا نشو بیشتر کیرش رو بکنه تو احساس لرزه افتاد تو بدنم یه حس خوبی حسی که نمیخواستم تموم بشه برا اولین بار بود داشتم ارضا میشدم هر کاری میکردم بیشتر کیرش بره تو نمیشد انگار نمیخواست منم با دستام به سمت خودم میکشیدمش از کمرش از پشت شونه هاش از پشت باسنش چنگ میزدم تا بتونم بیشتر فشارش بدم . دیگه جونی برام نمونده بود که دیدم سعید هم ارضا شد و تمام شکمم خیس اب شد تا یه رب بی حس تو بغل هم بودیم

نوشته: مریم


👍 0
👎 1
147066 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

394431
2013-07-30 12:52:15 +0430 +0430

بد نبود. بنویس . . . . . . . . . .
بهت تبریک میگم که نیومده دخترخاله شدی. دفعه بعدی فکر نکنم بتونی جلوی پاره شدن پرده کرکره‌ی خودتو بگیری و به گا خواهی رفت. مبارکت باشه.

0 ❤️

394432
2013-07-30 14:11:13 +0430 +0430
NA

سلام. خسته نباشي. خوب بود عزيزم.استاد ماساژ هستم.تشكر

0 ❤️

394433
2013-07-30 14:41:25 +0430 +0430
NA

کودکستانه اینجا نه؟
بلا نسبت بعضیا البته

0 ❤️

394434
2013-07-30 15:54:34 +0430 +0430
NA

جالب بود
درک میکنم چی میگی.منم تو خانواده سنتی بزرگ شدم.واقعا آدم تو فشار هست.منم تا حالا با کسی واقعا دوستم داشته باشه نبودم آدم داغی هم هستم.اما سعی کن مراقب باشی تا بعد پشیمون نشی.

0 ❤️

394435
2013-07-30 16:38:00 +0430 +0430
NA

عالی نوشتی منم دقیقا این تجربه رو داشتم ولی خیلی مواظب باش

0 ❤️

394436
2013-07-30 17:01:34 +0430 +0430
NA

چی چی خوب بود عالی نوشتی؟!!!
اینو یه ماه قبل گذاشتن تو سایت …با کمی تغییرتو داستان…
چرا همش تکراری میذارن نکنه کمبود داستان دارین؟بیا مشکل اقتصادی زده به سایت شهوانی!!
یه سر به ارشیو بزنید تمام داستان ها اونجا موجوده (فقط قدیمیا)
حالم داره بهم میخوره از این کسکلک بازیا کیرم افسردگی گرفته دیگه ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X(

0 ❤️

394437
2013-07-30 17:03:48 +0430 +0430
NA

واااااى دلم خواست…

0 ❤️

394438
2013-07-30 18:03:47 +0430 +0430
NA

نتيجه اخلاقي: كسي از پسرها درس نخونه وهمه برن بوتيك و يا لباس زنانه فروشي بزنن
2: پسرا برن 206 بخرن چونكه توي اينجور مواقعي به كارشون مياد نكه اتاقش بزرگه!!!؟؟؟خخخخخخخخخخخخخخ

0 ❤️

394439
2013-07-30 23:00:40 +0430 +0430

خیلی خوب بود، واقعا آفرین داره
تمام صحنه ها جلوی چشمم اومد
مخصوصا پایان بندیه شیرین و پرهیز از گزافه گویی، به علاوه اینکه هیجان جنسی رو تا آخرش حفظ کرده بودی، واقعا خوشم اومد
بعد از مدت ها یه داستان خوب خوندم
خسته نباشی

0 ❤️

394440
2013-07-30 23:58:44 +0430 +0430
NA

خوب بود ادامه بده :P

0 ❤️

394441
2013-07-31 00:11:01 +0430 +0430

خوب بود نوش جونتون

0 ❤️

394442
2013-07-31 01:04:30 +0430 +0430
NA

كار ندارم كه تكراري بود يانه!
منم واقعأ بعد از مدت ها ي داستان خوندم كه برام ملموس بود تصورش كردم انگار من بجا پسره باهاش بودم
خيلي قشنگ توصيف كردي مرسي
خوگشله جون حوس كردي؟بيا پيش خودم

0 ❤️

394445
2013-07-31 09:30:01 +0430 +0430
NA

قشنگ بود
به زودی یکی از داستانهای خودم و مینویسم براتون

0 ❤️

394446
2013-08-03 12:43:49 +0430 +0430
NA

خوب بود ولي داخل ماشين دهنتان سرويسءشده

0 ❤️