اولین تجربه ی سکسی پویا

1395/11/10

سلام پویا هستم و 31 سالمه
همیشه برام سؤاله که اگر بعضی ها گی دوست ندارن پس چرا میان و می خواند، همیشه به نظر و عقیده ی هم احترام بزاریم.
از وقتی که 15 ساله بودم جق میزدم و به کیر علاقه خاصی داشتم ، چون یکم مشکل بدنی داشتم به کسی نمی گفتم و کسی بهم شک نداشت .
یادمه دانشگاه توی یکی از شهرهای استان اصفهان قبول شدم ، یک هم اتاقی داشتم به اسم امیر ، امیر واقعا خوش تیپ بود و همیشه توی خیالم بود ،
یک روز توی اتاق تنها بودیم که امیر گفت
امیر : پویا تا حالا با چند نفر بودی ؟
من : ای بابا امیر جان کی جواب منو میده
امیر : از خداشون باشه ، مگه تو چی کم داری
من : ببین امیر خودت میبینی من می لنگم و کسی دوست نداره با من باشه
امیر : پویا جون تو با اون قلب پاکت لیاقت بهترین رو داری و بهش می رسی.
من : مرسی امیر ولی من …
امیر آمد و کنارم نشت و دست گذاشت روی شوتم ، منم سرمو خم کردم و روی سینش سرمو گذاشتم ، امیر سرمو بلند کرد و دید توی چشمم اشکه ، اشکمو پاک کردو گفت پویا چرا اینقدر دلت نازگه فدات بشم ، من هر کمکی از دستم برات بر بیاد برات انجام می دم.
من : امیر میترسم
امیر : از چی پویا جون من کنارتم.
من : از واقعیتی که دست خودم نیست.
امیر : میدونم منظورت چیه ، اینکه می لنگی. مهم دل پاکته گلم.
من : امیر یک چیزی بهت بگم بکسی نمیگی
امیر : نه عزیزم ، دوست مهربون من
من : امیر من به مرد علاقه دارم و به دختر حس ندارم.
امیر ساکت شد و هیچی نگفت ، رفت روی تخت خودش و من سرمو پایین انداختم
امیر یهو گفت ، با کسی بودی
من : نه به خدا
امیر : ببین پویا من درکت میکنم ولی من به دختر علاقه دارم و دوست دختر دارم ، دوس ندارم بهش خیانت کنم .
من : امیر من از تو چیزی نخواستم فقط گفتم درد دلمو بهت بگم
امیر : پویا بخدا تو خیلی پاکی و صادقی ، ولی سعی کن فراموشش کنی اون حس رو
من : مرسی گلم و، ولی خیلی سخته
امیر : میدونم ، سعی خودت رو بکن
اون روز تمام شد و امیر با من خیلی صمیمی تر شده بود ، بدونه حتی حرفی از سکس ، تابستون شد . رفتم شهر خودمون ، یک روز امیر زنگ زد
امیر : سلام داداش گلم
من : سلام امیر جان ، خوبی ؟ّچه خبر ؟
امیر : سلامتی ، هفته ی بعد با پسر عموم میریم لاهیجان ، باید تو هم بیایی.
من : من مزاحم نمیشم ، خوش باشید.
امیر : با تو خوشتریم داداش گلم
من : باشه ببینم چی میشه .
امیر هیچی نمیشه ، چهارشنبه تهرانی. با هم می ریم
من : باشه ، مزاحم میشم ، فعلا با اجازه ، خداحافظ
امیر : مراحمی داداشی ، منتظرتم ، خداحافظ
سه شنبه راه افتادم با اتوبوس و چهار شنبه تهران بودم ، رسیدم ترمینال ، زنگ.زدم به امیر ، امیر با یک ماشین شاسی بلند با پسر عموش محسن آمد دنبالم، رفتیم خونه امیر با خانواده ی امیر و خانواده ی عموش آشنا شدم ، عموش کلید ویلاشو به ما داد و بابای امیر هم گفت ماشین رو ببرید اما مواظب باشید، صبح زود حرکت کردیم ، امیر توی جاده خیلی وای می ایستاد ، غروب رسیدیم ویلا ، بعد رفتیم خرید واسه ی شام ، شام رو خوردیم که امیر گفت من یکم کار دارم می رم و میام .
با محسن تنها شدیم ، با هم تلویزیون نگاه می کردیم ، کنار هم نشسته بودیم که محسن دست گذاشت روی رونم و ماساژ میداد ،
من : چکار میکنی محسن
محسن : امیر همه چیزو به من گفته ، نمی خوام اذیت بشی ، بهم اعتماد کن.
من : آخه من ، من …
محسن : منم مثل خودتم.
از محسن بگم هم سنم بود اون موقعه ، یعنی 20 ساله ، توی تهران دانشجوی کامپیوتر بود ، یک بدن ورزشکار ولی زیاد قد بلند نبود یکم از من بلند تر ، من 175 و اون شاید 180 ، هر دوی ما تقریبا متوسط روی به لاغر اما نه زیاد.
یهو بی حس شدم ، محسن گفت هر چه خوشت نه آمد بگو .
من : نمیدونم چی بگم
یهو لبشو گذاشت روی لبم و من آتیش گرفتم ، کمک کرد لباس های همو در بیاریم و فقط شورت موند ، گفتم محسن امیر میاد گفت امیر وقتی میاد که من بهش زنگ بزنم ، منو برد زیر دوش ، دوش گرفتیم و خم شدم شورتشو در آوردم ، کیرشو گذاشتم دهنم ، اولین بارم بود ، یک جوری شده بودم ، محسن سرمو یکم فشار داد ، من واقعا خوشم آمده بود بعد محسن گفت خودتو خوشت کن بریم اتاق روی تخت ، بدنم صاف و سفید و بی مو بود مثل همین حالا .
رفتم روی تخت و 69 شدیم و دیدم محسن شروع کرد به ساک زدنم ، منم با دل و جون براش میخوردم ، اومد سینه هامو خورد ، گفتم محسن به پشت بخواب ،، خوابید و روی کیرش نشستم و روی کونم حسش میکردم ، این بار اون منو به پشت خوابوند و پاهاشو گذاشت روی شونش ، به کیرش کاندوم و کرم زد ، گفت آماده ای گفتم آره ، کیرشو گذاشت روی سوراخ کونم ، هرچه فشار داد نشد ، حالتمو عوض کردم و سگی شدم ، یکم انگشت زد و سر کیرش که باریک بود گذاشت روی سوراخ کونم ، بزور سرش رفت تو ، گفتم محسن تو رو خدا درش بیار ، گفت چشم ، گفتم بیخیال ، دوباره 69ّّ شدیم و برای هم ساک زدیم تا آبمون روی سینه ی هم خالی شد
دوباره رفتیم دوش گرفتیم و لباس پوشیدیم ، محسن زنگ زد به امیر گفت برای فردا صبحانه بخر و بیا. امیر آمد و خوابیدیم .
فرداش امیر گفت پویا راضی بودی گفتم آره امیر ولی عذاب وجدان دارم و احساس گناه می کنم ، گفت امیدوارم به چیزی که میخوای برسی . بعدش به محسن گفتم مرسی اما دیگه فعلا نمی خوام ، اونم گفت من بنظرت احترام میزازم ، بعد از یک هفته آمدیم تهران و به شهر خودم برگشتم ، بعدآ من و امیر دو تا دوست صمیمی بودیم تا دانشگاه تمام شد ، اما بعد از اون شب که یازده ساله ازش میگذره من با نه دختر بودم و نه پسر ، حس میکنم تنها باشم برام بهتره ، ببخشید که سرتون رو درد آوردم

نوشته: پویا


👍 11
👎 6
16920 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

576809
2017-01-29 22:11:25 +0330 +0330

کتابی کردنت خراب کرده در کل داستان خوب بود

0 ❤️

576837
2017-01-30 05:03:19 +0330 +0330

عزیز دل، خیلی داری سخت میگیری، خودت باش… گور بابای همه دنیا، حتما با مشاور صحبت کن، نه برای اینکه از گی متنفر شی، برای اینکه بتونی خودت رو پیدا کنی، هر چی که هست…

1 ❤️

576875
2017-01-30 15:54:35 +0330 +0330

قشنگ بود ولی تنهایی خوب نیست…

0 ❤️

576896
2017-01-30 18:42:47 +0330 +0330

الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
موفق باشین

0 ❤️

576901
2017-01-30 18:57:36 +0330 +0330

کل شهوانی رو گی ها گرفتن

0 ❤️

576906
2017-01-30 19:32:15 +0330 +0330
NA

chera hme kionian to site?!

0 ❤️

576913
2017-01-30 20:38:04 +0330 +0330

خوب نوشتی مواظب دلت باش

0 ❤️

576965
2017-01-31 05:42:00 +0330 +0330

سلام عزیزم
اولا که خدا دوستت داره که پسرای با شعوری به پستت خوردن،البته من خودمم به کارما اعتقاد دارم،پس اگه خوبی کنی خوبی میبینی بلاشک، تو هم داری نون قلب پاکتو میخوری،ولی به نظرم بد نیست یه پارتنر خوب داشته باشی،آدمایی مثله ما واقعا نیازمنده مهر و محبتن، هر چند قربونش برم افراد جامعه در موردمون همیشه قضاوتایه ناعادلانه کردن، ولی خب واقعیت چیزیه که هست نه قضاوت مردم.
برای نمونه تو همین کامنتایه بالا…،افرادی مثه بهار و ستاره هستن که دنیارو فقط و فقط از دید کاملا خودخواهانه خودشون میبینن و حرفم که باهاشون بزنی منطقشون فحش و ناسزاس
به هر حال…از صمیم قلب واست آرزوی خوشبختی میکنم عشقم

0 ❤️

577013
2017-01-31 12:51:30 +0330 +0330

یازده سال بدون هیچ همدم و سکسی?امیدوارم به اون کسی که میخوای برسی دوست عزیز و اینکه سعی نکن احساساتت رو سرکوب کنی چون باعث افسردگی میشه…باور کن میدونم چطوره…سعی کن خود حقیقیت رو بپذیری تنها اونموقع است که میتونی از زندگیت نهایت استفاده و لذت رو ببری

0 ❤️