پارسال دوره کارشناسی ارشد قبول شدم و از اصفهان به شیراز رفتم. بعد 1 ماه بخ پیشنهاد یکی از دوستام با محمد آشنا شدم .که اونم اصفهانی ساکن شیراز بود. اون پوست سفیدی داشت و قد متوسط. منم دختر خیلی زیبایی بودم که هرجا میرفتم نگاها دنبالم بود. اولین بار که دیدمش ازش بدم نیومد. اونم معلوم بود همین حسو داره. ما تا 3 ماه خلوتی نداشتیم و همه چی به بوسه های دزدکی و مالش های پنهونی محدود میشد. تا اینکه گفت دوستش خونه نیست و ما میتونیم از خونش استفاده کنیم. موقع رفتن استرس داشتم چون نمیدونستم چی میشه آخرش. خلاصه ما رفتیم و وارد که شدیم محمد سریع بغلم کرد. منم فشارش دادم محکم. سفتی کیرشو حس میکردم اما به روی خودم نیاوردم. لبشو چند ثانیه محکم فشار داد رو لبم و بعد خیسش کرد. چشامون کاملا تو چش هم بود و نفسامون گرم. ضربان قلبمو نگین که … اونم همینطور. لب همو خیس کردیم و چند دقیقه لب خوردیم. هیچوقت لذتش یادم نمیره. رفتیم تو اتاق. اون لباسشو درآورد و فقط شورت پاش بود الان. منم روسری و مانتومو دراوردم. یه تاپ قرمز تنگ تنم بود و چون سنه هام تپل بود نوک سینم کامل بیرون زده بود. کمی متوجه استرسم شده بود و نمیخواست بار اول ازش بترسم. به همین خاطر گفت بیا دراز بکشیم منم همینکارو کردم. بازم بوسید و لب خوردد. کم کم دستای مهربونش سمت سینه هام رفت. میمالوندشون و منم نفسام بلندتر میشد. تاپمو دراورد برام و لای سینمو بوسید. لیس زد. بعدش یهو سینمو خورد و میک میزد. داشتم میمردم.منم پشتشو چنگ میزدم دست خودم نبود. بعد رفت بالا سراغ صورتم اینقد لیسم زد داشتم بیهوش میشدم. بعد گردنم. چرخش زبونش دیوونم میکرد. صدام بلند شده بود واقعا. اونم نفس نفس میزد و کیرش داغ بود از رو شورت. سینمو که میخورد منم گوششو لیس میزدم و میخوردم. گاهیم که امونم میداد صورت و گردنشو. اما در کل اون غالب بود. سرشو گذاشت رو شکمم و بوسیدو نفساش بهم میخورد داشتم میمردم. لیس زد شکممو و رفت پایین. از رو شورت بوسید کسمو و مالوندش. خیس خیس بودم. اروم درش اورد و منم خواستم اونم دربیاره شورتشو. رو کسمو چند بار بوسید. بعدش اروم رفت پایین و سرشو لای کسم برد. از بالا تا پایین زبونشو کشید که من آخ بلند گفتم و اونم جوووون میگفت همش. کسمو باز کرد و آروم شروع به مکیدن و خوردن چوچوله و کلیتوریسم کرد. اصلا برام قابل وصف نیس که چه لذتی داشت. چرخش زبونش کشنده بود برام. از شدت لذت داشتم بیهوش میشدم. آب کسم راه افتاده بود و اونم هم زبون میزد و میخورد و هم دستمالی میکرد کسمو. شاید 5 دقیقه ای اون پایین بود. دوباره اومد بغلم و سینه هامو اینقد خورد تا کبود شد. همزمان انگشتشو روی کلیتوریسم به دارازا میکشوند و کسمو میمالوند. تا جنون رفتم و برگشتم. کم کم حس کردم دارم یجوری میشم. بدنم لرزید و صدای آی و اویم بلند و بلندتر شد و به آرامش رسیدم. ارضا شدم تو بغلش. تموم صورتم خیس بود. بعد ارضا شدنم لبامو میبوسید و قربون صدقم میرفت. صورتمم پاک کرد که خیس بود. و چن دقیقه ای چسبیده به هم دراز کشیدیم و … بعدش نوبت من بود از خجالتش در بیام!!
نوشته: نسیم
منم میگم پسری… اگرم دختر باشی
از همون دخترای شبیه اشکان دژاگه ای که کم نبودن تو این سایت.
وقتی اینجوری از خودت تعریف میکنی یاده چند روز پیش میافتم که
یه دختره رو تو مترو دیدم ریش پرفسوری داشت،
بعد اون پسرایی که ابرو نازک میکنن چی دارن بگن تو پیشگاه اون بانوی بزرگوار؟
ای بابا چی بگم بچها تا اینجا از خجالتت در امدن…راستی هنوز از بچهای قدیمی خبر نیست؟بابا ترکیدم دیگه اه اه
از کجا اومدین ؟؟
آخه مگه مجبوری بنویسی … اصلأ جذابیت نداشت وبا جرأت میگم
ریدیبا (((ر))) پایه دار
اخه این چی بود نوشتی.خودت بشین بخونش.کوس کش.دیگه ننویس.نوشتی هم بده ننت بخونه نمرت بده.
ب قول بروبچ ریدی.
شاید ادامه داشته باشه ! منتظر بقیه داستانت میمونم و بعد نظرمو میگم !
ای کوس تو بلایی
صندوق طلایی
شب میخوری روز میخوری
بازهم گشنه گدایی.
بسرش که این شعرمن از داستان جلقی این کونی بهتره.
چرا فک میکنی میکنی ما هم مثل تو کسخل کسمخ کس دماغ هستم هاهاها:::::
آقا پسر خوب نوشتی
یعنی بد نبود
ولی چقدر تو کف بودی