اولین دوست پسرم و سکسم

1392/06/25

سلام .من نسیم هستم و 21سالمه و مو هایی طلایی و چشمانی طوسی دارم .
هرسال تابستون که می شد من می رفتم خانه مادر بزرگم 2 سال پیش وقتی وسایلم را جمع کردم برم مامان بهم گفت یه مشتری جدید امده خونه بالای مادر بزرگم دانش جو هست من ان موقع 18 سالم بود گفتم باشه به من چه .(منظور مامانم این بوده که حواسمو جمع کنم)
وقتی رفتم دو روز گذشت و من هنوز این همسایه را ندیده بودم. شب سوم نشسته بودم پای تلویزیون زنگ خورد چادر سرم کردم رفتم دیدم یه پسری قد بلند مو های کوتاه مشکی و چشمانی تیله ای و مشکی دم دره سلام کرد اول دست و پامو گم کرد بعد اب دهنمو دادام پایین و گفتم سلام.دستش را سمتم دراز کرد وگفت بشقابتون دستتان درد نکنه خوش مزه بود .بعدا فهمیدم مامان بزرگ از غذای که ظهر درست کردم داده بهش منم گفتم نوش جان پرسید شما درست کردید جواب دادم بله و تشکر کرد و رفت ولی مهرش در قلب من ماند .
بعد مدتی باهم دوست شدیم من غذا میبردم اون توش گل وشمارشو می زاشت.
ماه اخر تابستون بود و من عاشق احسان خودم شده بودم .
یه شب حال مادر بزرگم خراب شده بوده و زنگ زد به احسان بیاد پایین ومنم در خواب ناز په سر می بردم احسان هم شماره بابامو از دفترچه تلفن گیر اور و بهش زنگ زده مادر بزرگم را بردن بیمارستان و بابام هم که می دانست احسان پسر پاکی هست چقدر هم که پاکه منو به او می سپارد احسان هم از خدا خواسته میاد تو اتاق بالا سر من منو میبره بالا خونه خودش من اول فهمیدم تو بغل کسی هستم گرمای وجودش را حس میکردم ولی از ترسم چشمام رو باز نکردم منو گزاشت رو تخت و شروع کرد به ناز کردن مو هایم تا تصمیم گرفتم چشمامو باز کنم وقتی چشمو باز کردم خواستم جیغ بزنم که دستشو گزاشت رو دهنم و ما جرا رو برام تعریف کرد بخودم امدم دیدم با لباس خواب بندی ام هستم خودمو جمع جور کردم احسان که دید من خجالت کشیدم یه پتو انداخت دورم و کنارم نشست . گوشی را برداشت زنگ زد به بابام بعد رو به من گفت مامان بزرگت خوبه اون ها تا فردا پیشش می مانند منم فردا می برمت اونجا بهد دستش را کرد تو موهام ترسیدم اصلا نگاش نکردم سرمو اورد بالا تو چشام نگاه کرد گفت : این هفته پدر مادرم میان دیدنم می خوام ازشون بخوام برام برن خاستگاری .گوشامو تیز کردم به لباش نگاه کردم و گفت: تو مال منی و هر جور شده بدستت میارم .یک هو امد جلو اون یکی دستش را دور کمرم انداخت و مرا غرق بوسه کرد. اولش ترسیدم بلد نبودم باید چی کار کنم بعد منم شروع کردم به خوردن لباش سر انگشتام داغ شده بود انگار از سرم بخار می امد بیرون خجالت کشیده بودم دستش رفت رو لباس خواب یک سره ام و بندش را گشید از ترس چشام باز شد لباش تو لم بود ومنو سفت گرفته بود که چیزی نگم با دستاش چشامو بست و ازم پرسید پریودی؟ تعجب کردم چشام باز مانده بود و خجالت زده بهشش نگاه کردم دوباره پرسید و سرمو ناز کرد گفت بگو دیگه منم گفتم نه .
و منو دوباره در بوسه کشید و دستم را دور گردنش حلقه کردم دستش رو سینه هام بود حالا بر عکس یخ کرده بودم انگار پارچ اب سرد ریختن روم کلی فکر تو زحنم بود که همش پرید گردنم بوسه میزد قلقلکم می امد دستم را رو سینا اش گزاشتم و هلش دادم عقب گفت چیه چرا هولم میدی ملتمسانه گفتم نه این کارو نکن بزار برم .
نگران نگاه کرد و گفت نترس وبه کارش ادامه داد کم کم داشتم بی حال میشدم انگار مستم که لباساشو در اورد خودش انداخت روی من گفت بگیر گفتم چی را ؟دستمو گرفت وزد به کیرش خیلی سرخ شدم دستش روی کسم بود و هی بازی میکرد کسم وول وول میکرد کیرشو چسبون به من دیگه صبرم تمام شد گفتم نمی توانم بیشتر پیش نرو گفت نترس از پشت میکنمت منو برگرداند و با انگشت میکرد تو سوراخ کونم هی خیسش کرد بعد یه چیزی رفت تو انگار دنیا روی سرم خرابشه جیغ زدم که گفت ارام ارام خوبه حالا کاری نکردم کی باسنمو گرفته بود ضربه میزد و شروع کرد به تلمبه زدن اولش درد داشت ولی بعد کیف داد ابم داشت میومد کیرشو دراورد ریخت رو کمرم وایی چندش بود بهش گفتم ازم نخواه بزارم تو دهنم گفت باشه گلم باشه واسه بعدن ها ورفت زیرمو کسم خورد و من خوابم برد وقتی بیدار شدم لخت تو بغلش بودم سرم زیر گردنش بود و مو هامو نوازش می کرد وقتی تکون خوردم نگام کرد گفت عشقم زن شدنت مبارک ومن منظور حرفشو نفهمیدم بعد اون رفتیم بیمارستان و حال مادر بزرگم خوب بود فردا شبش امد خاستگاریم و الان یه ساله عقد هستیم و قراره لیسانس گرفتم ازدواج کنیم برام دعا کنید خوش بخت شوم.

نوشته: نسیم


👍 0
👎 0
92520 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

399079
2013-09-16 15:34:19 +0430 +0430

خوبه که مادربزرگت گفته بود حواست باشه که زرتی پرده ات راکشید بالا

0 ❤️

399080
2013-09-16 15:54:36 +0430 +0430
NA

حالا این چی بود دادی به خوردمان؟!مرگ مامان بزرگت یبار خودت بخون ببین میفهمی چی بلغور کردی!!!
کیر اسب آبی نه همون اسب خشکی خودمون تو کونت که بار اول به همین راحتی کون دادی و از کون دادنت لذت هم بردی یابو خودتی…

0 ❤️

399081
2013-09-16 15:58:22 +0430 +0430
NA

هووومممممم…
این مو طلایی ها و چشم رنگی ها کجای ایران هستن؟ ما که هر کی رو دیدیم موهاش قهوه ای و مشکی بود و چشم ها هم قهوه ای :|
می زاشت و زحن و خاستگاری و… هم بیخیال
اگه یه داستان بدون غلط املایی اینجا باشه واقعا جای تعجبه :|
اون پسر پاک پاک باشه عیسی مسیح هم باشه هیچ پدری دخترش رو شب نمی سپاره دست کسی. خب؟؟؟
چقدر هم که پاک از اب در اومد واقعا روی همه سفید کرد :|
خجالتی بودی و گذاشتی باهات سکس داشته باشه؟ حتما ما معنی " خجالت " رو خوب نفهمیدیم
وسط سکس خوابت برد و بیدار شدی بهت گفت خانوم شدی؟؟؟؟
یعنی حس نکردی؟ بیدار نشدی؟ دردی… مرضی…
پس اینا که میگن از درد با ماهیتابه کوبیدن تو سر شوهرشون دروغ میگن
شایدم تو خوابت زمستونیه و جرت بدن بیدار نمیشی :|
میگی یه وقت نذاریش توی دهنم ولی معنی خانوم شدن رو نمیدونی :|
دخترای مملکت هم همه تا ولشون میکنی میرن خودشون رو به فاک میدن و انگار نه انگار که چیزی شده…
ننویس به خدا چهار تا بچه میخونن این حرفا رو باور میکنن فکر میکنن خبریه اگه برن جنده بازی در بیارن چیزی نمیشه و کسی نمیفهمه و اخرش خوشبخت میشن
ننویس

0 ❤️

399082
2013-09-16 16:42:46 +0430 +0430

مگه میخواستی راز بقا تعریف کنی که بااین لفظ نوشتی؟!!!

0 ❤️

399083
2013-09-16 17:21:57 +0430 +0430
NA

Mage nagoft az kun mikonamet?
kesi ba kun dadan zan mishe?
halam az injur pesara beham mikhore.dus dashtam unja budam enqad mizadamesh ke ye jaye salem tu badanesh namune.
eshghi ke ba negah shoru she ruz be ruz sost taro sost tar mishe ama eshghi ke az ruye shenakht bashe ruz be ruz mohkamtar mishe

0 ❤️

399084
2013-09-16 17:27:39 +0430 +0430
NA

خوندم ولی خیلی تخیلی و ماوراء ذهنی بود

0 ❤️

399085
2013-09-16 17:39:17 +0430 +0430
NA

به دور از واقعيت بود و باورش سخت!!!

0 ❤️

399086
2013-09-16 18:42:44 +0430 +0430

یعنی جدا سطح سواد نوشتاری توی جامعه ایران اینقدر پائینه؟!! اینجا بالاخره یه جامعه آماری محسوب میشه! وقتی تک و توک داستانهایی میبینی که بدون غلط املایی نوشته شده باشن، یعنی اکثریت مردم ما از نظر نوشتاری و املایی در سطح ضعیفی قرار دارند. واقعا ترسناک میشه اگه این آمار رو بشه به کل جامعه تعمیم داد!

0 ❤️

399087
2013-09-16 20:18:06 +0430 +0430
NA

چرت,…

0 ❤️

399088
2013-09-17 00:39:31 +0430 +0430
NA

هربار که غذا میبردی اونم ی شماره مینداخت واست؟عجب

0 ❤️

399089
2013-09-17 01:54:27 +0430 +0430
NA

در کل که کسشعر بود
ولی معلوم تو کف خواستگارى!

0 ❤️

399090
2013-09-17 01:57:27 +0430 +0430
NA

چجوری تو بغلش بودی و سرت زیر گردنش بود؟؟؟

0 ❤️

399091
2013-09-17 02:42:53 +0430 +0430
NA

خووووووووووووب!!!

0 ❤️

399092
2013-09-17 04:20:52 +0430 +0430
NA

خسته شدم
همین
عزیزانم
بارها گفته ام ایرادی نداره دروغ بنویسید
اسمش روشه
داستان سکسی
نه خاطره سکسی
اما وقتی میگی خاطره باید حداقل با واقعیت جور در بیاد دیگه
اه
ولش
اصلا بهتره دیگه داستان نخوانم تا عصبی نشوم
چ

0 ❤️

399093
2013-09-17 04:33:04 +0430 +0430
NA

to vaghean pesari???aya???.hala in be kire nadashtam vali to asan miduni cheshme tilei chie ke migi???

0 ❤️

399095
2013-09-17 09:01:18 +0430 +0430

این هم نوعی راست و دروغ پردازی با هم
بچه جون دوتا حالت ممکنه اتفاق افتاده باشه یا از اول خالی بندی بود یا اون آقا رهات کرده و رفته

0 ❤️

399096
2013-09-17 11:55:19 +0430 +0430

تخیلی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . .
البته تخمی تخیلی بود. چهار خط نوشتی ولی چهل تا اشکال املایی، انشایی، کتابی، هجایی، رویایی، ماورایی، زمانی و مکانی داشت. مشکوک به پسر بودن هم می‌زنی. شاش تو داستانت، دیگه ننویس. مگه تو اصحاب کهف بودی که خوابت برد و مادر بزرگت رو بردن بیمارستان و خودتم بردن طبقه بالا و کونت گذاشتن و حالیت نشد؟ همه این‌ها به کنار، از کون هم که پرده‌ی کُست رو جر دادن و تو خیلی بسیار زیاد مکشوف شدی؟ چُلمنگ دیگه ننویس. تیتر داستانت میگه که اولین دوست پسرت، معلومه که چندین دوست پسر دیگه هم گذروندی ولی با اولی عقد کردی؟ لاشی بازی هم حدی داره. ننویس.

نسیمِ چشمِ طوسی، مو طلایی
چقدر در سکس با شرم و حیایی
به او دادی یه بشقاب از غذایت
به گا رفتی، بگو اکنون کجایی؟

0 ❤️

399098
2013-09-17 18:30:54 +0430 +0430
NA

:| واقعا این چی بود. حرفی واسه گفتن ندارم :|

0 ❤️

399099
2013-09-17 19:12:32 +0430 +0430
NA

سکس اولین دوست پسرت؟؟؟؟؟؟؟معمولا ادم مار میخوره تا افعی بشه تو مادرزادی جنده بدنیا اومدی. . .

0 ❤️

399100
2013-09-17 19:42:26 +0430 +0430
NA

گفتم این بچه خوشگلای موطلایی کجای ایران هستن که ما ندیدیم
نگفتم دنبال بچه میگردم که میای زرت و زرت و واسه من زر میزنی
ایمیل بدم عکساتو واسم بفرستی؟ دنبال بچه کونی نیستم
دنبال چاک میگردی؟ چوب بکنم تو کونت که از دهنت بزنه بیرون؟؟؟؟؟؟
بابا دیوثایی که پروفایلم رو میخونین و همچنان پیام میدین من یه درصد هم دنبال سکس و اشنایی از هیچ نوعی نیستمممم نمودین منو
felani 16

0 ❤️

399102
2013-09-18 01:05:52 +0430 +0430
NA

مادربزرگت گفته : بیا مستأجر عزیزم نوه ترگل مرگلم چن روز دست امانت باشه تا خودم چاق بشم ، چله بشم ، از مریض خونه مرخص بشم بیام ببرمش…
نکنه خودتم شنل قرمزی هستی ؟ خخخخخ

0 ❤️

399105
2013-09-18 07:13:53 +0430 +0430
NA

آدرستو بده بیام بکنمت و بعدش یه داستان تخیلی دیگه ازش بنویس
آخه دعاهامون برای جندهها نمی گیره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها