اولین دوستی من با یه زن (۱)

1398/02/20

سلام به همه
خیلی وقته میخام این خاطره رو بنویسم ولی منصرف میشدم، خاطره مربوط به سال 89 هستش، خونه پدریم تو یکی از دهات های جنوبه. دختر یکی از آشناها عاشق من بود منم دوستش داشتم ولی اختلاف سنیمون زیاد بود و بنا به دلایل دیگه نمیتونستم باش ازدواج کنم، مادرشم اینو میدونست و میخاست کاری کنه که من بگیرمش، یه روز صبح داشتم آماده میشدم برم خوابگاه که مادر دختره اومد خونمون یه چیزی اورد برا مادرم، من که داشتم جورابامو میپوشیدم کلیدمو از کنارم ورداشت و رفت تا در حیاط رفتم دنبالش هرچه صداش کردم که کلیدمو بهم بده فقط خندید و رفت (تو پرانتز بگم که بعضی وقتا تو خیالم دوس داشتم باش رابطه داشته باشم ولی جرأت حرکتی رو نداشتم اینم بگم یکی دوبار یه حرکتایی ازش دیدم اما هیچ فکر منفی ای به ذهنم خطور نکرد) خلاصه بعد از چند دقیقه بدون اینکه لباسامو عوض کنم رفتم دنبال کلیدم سرراه دوتا از بچه ها نشسته بودن یه ده دقیقه پیش اونا نشستم بعدش رفتم خونشون، تو اتاق بود هیشکی خونه نبود گفتم کلید رو بده گفت قایمش کردم راستش الآن یادم نمیاد که چی بینمون گذشت که شروع کردیم به شوخی کردن و گفت اگه کلیدو بهت ندم میخای چکار کنی گفتم میزنمت گفت چطوری و شوخیامون فیزیکی شد دوتا پاشو گرفتم بلند کردم و فتیلیه پیچش کردم گفتم اینطوری و اونم گفت هیچ کاری نمیتونی بکنی منم تکرار میکردم، دیگه حسابی حشری شده بودم ولی هنوز جرات نمیکردم کاری بکنم الآن وقتی اونروز یادم میاد به خودم میخندم که چقد ترسو بودم، دوتاپاشو بلند میکردم میذاشتم رو شونه هام و کس و کونشو از رو شلوار دید میزدم ولی جرات نمیکردم دست بزنم بیش از نیمساعت همینطور بازی میکردیم و سعی میکردم پاهاشو که میدم بالا همونطور کاری کنم که شلوارش کشیده بشه یا تو کش و قوس کیرمو بچسبونم بهش ولی نه شلوارش میومد پایین نه جرات چسبوندن خودمو به کسش داشتم خلاصه بعدش رفت نشست کنار دیوار گفتم کلید رو بده گفت تو اون یکی اتاقه بریم تا بهت بدم منم چون دوس نداشتم اون لحظات تموم بشه گفتم دروغ میگی (بعدا فهمیدم دروغ گفت ولی منظورش این بود بریم تو اون اتاق سکس کنیم) بعد چند لحظه دیدم کلید تو دستشه نفهمیدم کجا بود که درش آورد خواستم ازش بگیرم گذاشتش تو سوتینش ایندفه دیگه جرات کردم دستمو بردم تو سوتینش و به بهونه پیدا کردن کلید سینشو گرفتم دستم خورد به کلید ولی الکی یعنی متوجه نشدم دستمو بردم سمت اون یکی سینه ش و اونو هم گرفتم که سریع دست کرد کلیدو درآورد عمدا گذاشتم ورش داره گفتم کلیدو بده گفت اگه ولی نکنی میذارمش یه جایی که نتونی ورش داری فهمیدم منظورش تو شرتشه گفتم هرجا بذاریش دستمو میبرم دوباره بغلش کردم که کلیدو ازش بگیرم و آروم لبامو گذاشتم روی لپش چقد دوس داشت بوسش کنم چه لحظات رمانتیکی بود درحین دعوا سر کلید دراز کشید که ازش نگیرمش بازم جرات نکردم روش دراز بکشم جفتش دراز کشیدم و فقط از سینه به بالام رو سینه ش بود دیدم خودش از زیر داره میاد زیرم اینجا دیگه فهمیدم حشرش زده بالا بلند شدم زانومو از بین پاهاش آروم کشیدم تا اومد رو کسش و خاستم دراز بکشم روش که یدفه بلند شد سرپا ایندفه رفتم چسبوندمش به دیوار و بغلش کردم دیدم گفت فقط باتو ازینکارا میکنم و رفت سمت اون اتاق منم پشت سرش رفتم اونجا از پشت بغلش کردم و یکم شکمشو مالیدم دیگه نزدیکای ظهر شده بود و کلیدو بهم داد و رفتم خونه چون ظهر بود موندم که عصر برم. خونه برادرم دراز کشیده بودم (تو دهات همه تو یک حیاط زندگی میکنن) که دوباره اومده بود یه نصفه لیوان آب ریخت روم من پریدم تو هوا اون دوباره کلیدو ورداشت برد، منم که صبح بهم خوش گذشته بود دنبالش رفتم دوباره رفتم تو همون اتاق صبح ولی ایندفه زیاد شوخی نکردیم چون بچه کوچولوش اومد خونه کلیدو ازش گرفتم برم که دیدم داره گریه میکنه ازش پرسیدم چرا گفت دوستت دارم نمیخام بری تعجب کردم و رفتم.
دوستان ببخشید فکر نمیکردم اینقد طولانی بشه دیدارهای بعدیمون که به سکس انجامید رو تو قسمتای بعد می نویسم.

نوشته: امین


👍 9
👎 11
43892 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

766615
2019-05-10 20:36:15 +0430 +0430

بعد اینکه فیتیله پیچش کردی ، میبردیش رو پل و باراندازش میکردی :|

3 ❤️

766618
2019-05-10 20:41:56 +0430 +0430
NA

کلید جق آر

0 ❤️

766673
2019-05-10 22:52:11 +0430 +0430

برادر من این چی بود نوشتی که حالا بخوایم ادامشم بخونییم…گلاب به روتم بیشتر بود این افتضاحت

0 ❤️

766712
2019-05-11 06:55:36 +0430 +0430

کلیدها تو مخ آکت آویزونه.
محدودیت آخوندها، با مردم چه ها نکرد!؟چه زنجیرهای تو مخها کار نذاشتند‎!‎؟

0 ❤️

766766
2019-05-11 12:57:42 +0430 +0430

هیچ جذابیتی نداشت این قسمت از خاطره ات اگه قسمت بعدی هم اینجوریه ممنون میشم منتشر نکنی،دیس لایک

0 ❤️

767765
2019-05-16 09:25:20 +0430 +0430

چه کس شعر

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها