اولین رابطه من و خاله ام

1400/08/17

با سلام خدمت دوستان .خاطره مربوط به من و خاله کوچکم است که سه سال از من بزرگتر است و به خاطر این اختلاف سنی کم خیلی با هم از بچگی راحت بودیم و نسبت به بقیه بچه ها خیلی به هم نزدیک بودیم بعد از اینکه به بلوغ رسیدیم کمی از هم دور شدیم اما همچنان مثل دوتا دوست خوب برای هم بودیم اولین بار که بین ما رابطه جنسی برقرار شد یادم است که من هفده ساله بودم و منزل مادر بزرگم بودیم مثل هر شب رختخواب را ردیف سه نفری با فاصله کمی از هم انداختند و ما معمولا شب ها قبل از خواب با هم حرف میزدیم به همین خاطر رختخواب ما را با فاصله پیش هم انداختن انروز ما از صبحش به همراه مادر بزرگم به تهران رفته و برگشته بودیم و توی مسیر خیلی میشد که دستم به تن خالم میخورد اما تابه حال فکر و تخیل جنسی راجع به او نکرده بودم من دوست دختر داشتم که دختر همسایمان بود و فقط در حد دوستی ساده بود. اما انروز چون کل روز را با هم بودیم یک جور احساس نزدیکی و گرمی با هم داشتیم خالم دوست پسر نداشت یعنی با یکی بهم زده بود و ان موقع نداشت خلاصه شب شد و چراغ ها را خاموش کردند ما هم طبق عادت تا خوابمان ببرد با هم حرف میزدیم راجع به اتفاقات روز که دستش را دراز کرد و دستم را گرفت که این کارش هم جدید نبود و من یواش یواش داشت خوابم میبرد که یواش صدام کرد و گفت مسعود امروز خیلی خسته ام و از طرفی از بعد ظهر که در ماشین با هم سوار شدیم و کنار هم بودیم من خیلی تحریک شدم گفتم خوب میگفتی ازت بیشتر فاصله میگرفتم گفت نه خودم دوست داشتم . سن ما کم بود و تا بحال کسی از این حرف ها بهم نزده بود منم خواب از سرم پرید و احساس شهوت زیادی وجودم را گرفته بود مخصوصا که دستش هم در دستم بود و از صدای خور خور ماادر بزرگ خیالمان بابت خواب بودن او راحت بود که دیدم خالم دستم را همانطور گرفته بود به سمت سینه هایش فشار داد من که تا به حال سینه کسی را لمس نکرده بودم سرشار از شهوت شروع به مالش سینه ایش کردم و همانطورکه دراز کشیده بودیم دستم را روی کسش گذاشت و من با ترس و لرز زیاد اما مست از شهوت آن هم شهوت نوجوانی که در ان مقطع سنی واقعا ادم سیر مونی ندارد به سمت او متمایل شدم که ناگهان صدای خور خور مادر بزرگم قطع و به طرف ما چرخید که هر دو با ترس دست از هم کشیده به حالت تاق باز خودمان را بخواب زدیم و دیگه از ترسمان تکان نخوردیم شب گذشت و فردا بعد از نهار در اتاق خاله ام دراز کشیده بودم او روی تخت و من پایین تخت خوابیده بودم که گفت مسعود خوابی گفتم نه هنوز گفت دیشب چرا دیگه طرفم نیامدی من تا صبح خیلی اذیت شدم گفتم خوب ، عزیز (مادربزرگم) بیدار شده بود و سمت ما چرخید منم ترسیدم و خوابم برد ببخشید که خالم دستش را دراز کرد و صورتم را نوازش کرد بعد گفت مسعود من خیلی اذیت میشم میشه کمکم کنی گفتم چکار کنم گفت بیا روی من بخواب . من که تا بحال نزدیکی با کسی نداشتم و برای اولین بار بود که طعم گس شهوت را تجربه میکردم واقعا نمیدانستم چکار کنم از طرفی دیگه گویی فکرم کار نمیکرد و تسلیم غول شهوت شده ، پتویش را کنار زد و من زیر پتویش رفتم روی او قرار گرفت و شهوت هوش از سرم پرانده بود و واقعا به هیچ چیز فکر نمیکردم و خاله ام هم مثل ادم تشنه ای که حالا به اب رسیده باشد چون او از من وارد تر بود سعی میکرد همه کارهایی که بلد بود را اجرا کند و فقط اینقدر میدانستیم که روی هم بخوابیم و او کسش را و من کیرم را به هم بمالیم و انقدر اینکار را کردیم که جفتمان ارضا و سریع من از تخت پایین امده و در جایم خوابیدم خیلی برایم لذت بخش بود انقدر که هیچ واژه ای برای بیانش نمی یابم و ما همچنان تا وقتی که خاله ام ازدواج کرد با هم بودیم و روزها و ساعت خیلی خوبی را با هم داشتیم دیگر نه او دوست پسر گرفت نه من دوست دختر
، الان هم خیلی با هم خوبیم و منزل هم رفت و امد میکنیم و خیلی عادی انگار نه انگار که ما روزگاری مثل زن و شوهر ها با هم بودیم او با همسرش و من هنوز مجرد زندگی میکنم میدانم خاطره زیبایی شاید نبود اما اولین تجربه جنسی من بود امیدوارم مورد پسند واقع شود البته میدانم عده ای به رسم عادت فحش و بد بیراه مینویسند و عده ای هم نقد میکنند اما یادمان باشد که ما برای شنیدند همین چیزها اینجا امده ایم و مطمنا هیچ کار قشنگی اینجا بین ما صورت نمیگیرد نیامده ایم دعای توسل و ایت الکرسی بخوانیم پس بهتره فحش و بد و بیراه به خاطر حفظ شان خودمان ننویسیم حالا خود دانید به چشم دوستان شهوانی و به اندازه سایت شهوانی دوستتان دارم …♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♡♡♡

نوشته: مسعود


👍 8
👎 23
139601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

841464
2021-11-08 01:24:45 +0330 +0330

وجدانا بلندشو برو خدمت تا افسر پادگان حالیت کنه دنیا چه خبره میای اینجا😅😅😅

2 ❤️

841491
2021-11-08 02:53:26 +0330 +0330

این داستان منو یاد اون شبی انداخت که پیش خاله ام خوابیده بودم و سینه هاش رو مالیدم.کل خانواده تقربیا خوابیده بودیم کنار هم. واقعا حس عجیبی بود هیچ وقت فراموش نمیکنم 🤤

2 ❤️

841507
2021-11-08 03:36:09 +0330 +0330

کاش میکردیش وقتی اینقدر تشنه کیر بود

1 ❤️

841521
2021-11-08 04:37:52 +0330 +0330

من از این داستان یه چیزی یاد گرفتم …
اینکه شهوت یعنی خرمالو .
حالا خوبه خرمالو میوه چهار فصل نیست وگرنه اواخر فصل سوم جزو اموال طبیعت میشدیم فاتحه…
نویسنده های محترمی که خاله هاشون رو به سیخ کشیدن و میخوان واسه ما تعریف کنند …ترو جدتون واسه یبار هم که شده ببرین جای دیگه ای غیر از خونه مادر بزرگ یا پدر بزرگتون باشه بکنین …با ذوق باشید و تنوعی تو کار بدید حشری های خوره 😎

2 ❤️

841546
2021-11-08 09:00:24 +0330 +0330

رو نوشتارت یکم کار کن ضعیف بود انگاری فارسی داری بزور میگی خاطرت جالب بود فقط نوشتت خوب نبود دست و پا شکسته داشتی مینوشتی امیدوارم دفعات بعدی حرفی شده باشی👌

0 ❤️

841594
2021-11-08 14:50:16 +0330 +0330

وااااای این چی بود که نوشتی 😂 😂 😂

0 ❤️

841600
2021-11-08 15:44:44 +0330 +0330

طعم گس شهوت خو ؟

0 ❤️

841626
2021-11-08 19:54:41 +0330 +0330

ما‌درقحبه این چی بود دیگه

0 ❤️

841652
2021-11-08 23:42:35 +0330 +0330

مسعودی عزیزم کم پای منبر و کلاس قران برو پسر جون راستی با سعید طوسی هم درس خوندی جوجو فقط از رو شلوار بهم میمالیدید و ارضا میشدید بعد میگی سکس کردیم بهتر نیست از خاطرات کلاس قران برامون بنویسی که ما هم کیف کنیم آخه واسه همین داستانها میایم اینجا عزیزم

0 ❤️

841735
2021-11-09 03:41:30 +0330 +0330

اومدی واسه کردن کوس خواهر مادرت و خاله ات دیگه فهمیدیم واسه ایت الکرسی خوندن نیامدی؟ این کار از صد تا فحش بدتره چرا این رو نفهمیدی ولی ایت الکرسی رو فهمیدی ؟ مشکلت کجاست اسکول

0 ❤️

841838
2021-11-09 23:29:27 +0330 +0330

دیگه کم کمک خونه مادر بزرگا و پدر بزرگا داره میشه جنده خونه ملت جلقی !

0 ❤️

841934
2021-11-10 16:34:41 +0330 +0330

درست بنویس بابا. ادم لحجه ی افغانی میاد تو ذهنش

0 ❤️

843035
2021-11-17 03:34:23 +0330 +0330

افغانی هستی؟ داداش این فارسی نبود پشتو بود

1 ❤️

848854
2021-12-20 07:54:16 +0330 +0330

کله کیری خوب برات خاطره نوشتم دیگه گلابی کجای لهجم افغانی بود

0 ❤️

848890
2021-12-20 14:47:55 +0330 +0330

ای جقی کیر در مقعدتان برود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها