اولین سکس با بتول خانوم

1390/05/30

این داستان بر می گرده به اولین تلاش من برای سکس. تو سالهای دبیرستان بودم – سال دوم دبیرستان بودم که این داستان اتفاق افتاد- که من و همایون پسر عمه ام ، مثل همه هم سن و سالها بخش قابل توجه ای از ذهنمان در گیر فکر کردن به سکس بود البته اون زمان – یعنی دوره جوانی ما مثل الان نبود که هر جقله بچه ای امکان دسترسی به انواع و اقسام فیلم و عکس سکسی داشته باشه و خیلی ها اولین کس و کونی که تو زندگیشون می دیدن ، کس و کون همسرشون بود.
مدت ها بود که من و همایون پسر عمه ام که کمتر از یک سال از من بزرگتر است شدید تو کف بودیم و تنها حرف مشترک ما صحبت درمورد زن ها و دختر های فامیل ، آشنا ، همسایه ، غریبه و کوفت و زهرمار بود و همش در مورد راه دوست شدن و ارتباط برقرار کردن با یک جنس مونث برنامه ریزی می کردیم که خوب صد البته یا تخم نمی کردیم برنامه رو اجرا کنیم و یا وقتی شروع می کردیم خیلی زود به در و دیوار می خوردیم و داستان رو ادامه نمی دادیم تا این که دیدیم بین دوستان داریم عقب می افتیم و چند نفری تجربه سکس با جنده پیدا کرده بودند و دهن ما رو صاف کردند انقدر که در مورد تجربه های سکسی خفنشون به ما پز می دادند
آخر سر ما هم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است تا زمانی که دوست دختر پیدا نکردیم برای رفع کوتی هم شده ، بریم سراغ خانم بازی بر اساس تجربه دوستان به فکر خانم آوردن به خانه افتادیم که خیلی زود متوجه شدیم که ای بابا تقریبا هیچ وقت خانه ما و عمه اینا خالی نمی مونه – البته بعدا متوجه شدیم اگه خانه خالی هم داشتیم سایرمراحلش هم زیاد ساده نیست - و تازه متوجه شدیم اون دوستان یک حداقل امکاناتی داشتن برای خانم بازی که ما اون رو نداریم. به فکر دوستانی با آن دوستان خاص افتادیم به منظور مشارکت – بخوانید سواستفاده – از امکانات شون که اون هم متاسفانه چون قبلا رابطه زیاد خوبی باهاشون نداشتیم و تابلو بود به چه منظوری است به در بسته خورد تا این که یک روز همایون خوشحال به سراغم آمد که رضا یکی رو پیدا کردم که خودش خونه هم داره
ایول ، چه ازاین بهتر، جنده ای که خودش مکان هم داشته باشه نور علی نور بود. سریع ما هم حساب کردیم تا توجه به قیمت وپول تو جیبی که داشتیم، چند وقت یک بار می تونیم بکنیمش و از این جور خیالات. قرار شد اولین روزی که طرح کاد داریم زود کلاس رو بپیچونیم و بریم کس بکنیم – زمان ما در دوران دبیرستان یک روز ازهفته رو بچه ها باید می رفتن کار عملی یاد بگیرند و اسمش طرح کاد بود که فکر کنم الان دیگه وجود نداشته باشه – خلاصه با هر مکافاتی که بود ساعت 10 -5/10 آزاد شدیم و رفتیم به سمت خانم بازی. همایون آدرس جنده رو نشونم داد. واو ، تو محله ای بود که تا حالا نرفته بودیم و زیاد هم خوشنام نبود. حس خوش آیندی نبود ولی خوب چه کار می شد کرد
خودمان را رسانیدم به اون محله ، درهم برهم و شلوغ و پر از اراذل و اوباشی که خود ما رو به چشم جنس کردنی می دیدن، سنگینی شرایط محل و هیجان و ترس خانم بازی بد جوری بهمون فشار آورده بود و عملا ریده بودیم به خودمان. لامصب آدرسی هم که داشتیم آنقدر کس شعر بود که مگه می شد پیداش کرد ، جرات هم نداشتیم ازکسی سوال کنیم.

خلاصه بعد از کلی پایین و بالا کردن که کم کم داشت ما رو تابلو می کرد رسیدیم به آدرس مورد نظر، چشمتون روز بد نبینه کوچه و خانه بد جوری آدم رو به یاد فیلم الیورتویست می انداخت. من که دیگه رسما ریده بودم به خودم گفتم همایون بیا بیخیال شیم این جا جای مانیست ولی همایون با وجود این که ظاهرش نشون می داد که حالش بهتر از من نیست و معلوم بود که بد جوری ریده به خودش ول کن نبود حالا به خاطر این که دوست نداشت جلو من کم بیاره یا این که قمپوز در کردن های دوستان بدجوری رو مخش رفته بود و یا هر دلیل دیگه ای ولی مطمئنم عمرا تو اون شرایط دلیلش حشری شدن نبود
خلاصه با ترس و لرز زنگ زدیم به این امید که جنده خانم خوشگل و دلربا بیاد در رو باز کنه و ما هم مثلا اسم رمزی که بهمون یاد گفته بودند رو بهش بگیم و بریم یک دل سیر بکنیمش که یک پیرمرد خرکی چرک ، چروک در رو باز کرد . من یکی دلم می خواست فرار کنم ، چند لحظه ای چش تو چش شده بودیم و ساکت ذل زده بودیم به طرف که یک مرتبه سرمون داد زد چه ؟ چرا عین بز نگاه می کنید چکار دارید ؟ من که تعطیل بودم ولی همایون با من و من ترکیبی از اسم جنده خانم و اسم رمز و یک سری کلمات بی ربط رو به زبان آورد که پیرمرده تقریبا سرش داد کشید با بتول کار داری ؟ اون هم گفت آره از جلو در رفت کنار و گفت بیاید تو.
رفتیم تو خونه ، از اون خونه های قدیمی بود که حیاط ها تقریبا بزرگ دارند و چند تا درخت بی خود وسطشون است و یک آب نمایی سنگی دارند و دور تا دور اتاق دارن. خونه خیلی در هم بر هم و کثیف بود. گوشه حیاط چند نفر نشسته بودند که معلوم بود معتادند و دو تا نره خر هم بالا سرشون داشتن باهم حرف می زنند. اون ور حیاط هم سه چهار تا زن سرشون با یک سری دبه و ظرف گرم بود و بجز اون دو تا نره خره کسی به ما توجه نکرد. پیرمرده وقتی رسید وسط حیاط داد زد بتول! بتول ، بیا با تو کار دارند. یک کم طول کشید تا بتول خانم سرش رو از یکی از پنجره ها بیرون بیاره تو این مدت ما هم منتظر بودیم ببینیم قرار است چه لعبتی رو بکنیم که چشمتون روز بد نبینه که یه زن سیاه ، گنده که حدود پنجاه سالی داشت سرش رو از پنجره بیرون آورد و گفت چیه یابو چرا داد می زنی بعد به ما گفت بیاین داخل.
به همایون نگاه کردم ، رنگ به صورت نداشت گفتم بیا برگردیم من ریدم به خودم گفت نریم تو این ها ما رو می کنند برگشتم به اون دو تا نره خر نگاه کردم دیدم هر دو دارن ما رو نگاه می کنند. نه راه پس داشتیم نه راه پیش. دیدیم هر چه باشه خطر پیرزنه کمتر است. رفتیم داخل یک یک راه رو باریک بود و با سه چهار تا اتاق و سه تا زن که ذل زده بودن به ما دوتاشون کم و بیش مثل بتول بودند ولی نه به اون اندازه سیاه و چاق ولی یکشون جوان بود به نسبه زیبا – البته نسبت به اونا دیگه والا اون هم چیز مالی نبود – یک کم آروم تر شدیم بتول آمد به سمت ما و گفت خوب چکار دارید که این بار همایون با اعتماد به نفس بیشتر شروع کرد به حرف زدن و با بتول
راستش من اصلا دیگه دوست نداشتم داستان رو ادامه بدم ولی اعتراضی هم نکردم راستش می ترسیدم بگم نمی خواهم، شاکی بشن و دهنمون رو صاف کنند. ظاهرا مشکلی نبود و خوشبختانه قرار هم نبود بتول رو بکنیم ولی متاسفانه انگار قرار هم نبود اون زن جوان رو بکنیم انگار منتظر مشتری دیگه ای بود. بعد هم معلوم شد حق انتخاب بین اون دوتا زن رو هم نداریم و ظاهرا یکشون پریود بود.
با وجود این که گفته بودند تا نکردی پول ندهید ولی پول هامون رو گرفتن و هم جرات اعتراض نداشتیم خانمه پاشد رفت تو یکی ازاتاق ها گفت یکیتون بیاد بر خلاف انتظار به جای هیجان و عجله شروع کردیم به هم تعارف کردن که بتول سرمون تقریبا داد کشید که یکتون بره تو دیگه که همایون رفت تو و من تو راهرو منتظر نشستم انگار وقت دکتر دارم
ده دوازده دقیقه بعد همایون با سر و صورت عرق کرده آمد بیرون و گفت برو تو.رفتم تو در رو بستم. اتاق تقریبا کوچیکی بود که بجز یک تخت خواب چرک و زیر انداز و پرده چرک و چند تا پارچه و دستمال چیز دیگه ای توش نبود اون جنده خانم هم لخت روی تخت دراز کشیده بود. زهوار در رفته و چروک بود سینه های آویزانش بدجوری تو ذوق می زد امرانه گفت لباست رو دربیار دیگه ، بار اولت است ؟ با لهجه بدی حرف می زد . لخت شدم رفت به سمتش دستم رو کشید قرارم داد بین پاهاش ، لنگهاش رو باز کرد و من برای اولین بار تونستم کس یک زن رو ببینم برخلاف انتظار اصلا چیز جالبی نبود که البته بعدا فهمیدم اون داغون ترین کسی هم بود که در زندگیم دیدم.
جنده خانم خنده گفت تو که کیرت خوابیده چطور می خواهی بکنی ؟ راستش تو اون شرایط عمرا آدم بتونه راست کنه . هول شده بودم نمی دونستم چی باید بگم که گفت عیب نداره بشین ببینم. بار اولت است هنوز بلد نیستی . شروع کرد به مالیدن کیرم با دست، کم کم کیرم راست شد هر چند کامل راست نشده بود ولی کیرم رو ول کرد دراز کشید رو تخت و پاهاشو باز کرد گفت بکن توش.
کیرم رو همین جور خشک خشک گذاشتم دم کسش و فشار دادم ، از بس گشاد بود که خیلی راحت کیرم رفت تو . شروع کردم به تلمبه زدن. راستش اصلا اون جوری که فکر می کردم نبود هیجان و ترس و سر و صدا تو حیاط و پیرزن چروکی که زیرم بود هیچ کدام شهوت انگیز نبود . بیش از 10 -15 دقیقه تلمبه زدم ولی انگار قرار نبود آبم بیاد ، بدترین قسمتش این بود که زنه انگار نه انگار داره می ده ، خودش رو می خاروند ، این ور و اون ور رو نگاه می کرد و انگار حواسش به صحبت های تو راهرو بود و…
پس از 20 دقیقه یک مرتبه از من پرسید چرا آبت نمی آید با این حرف اگرهم امیدی بود که ارضاء بشم همش از سرم افتاد. از بس پایین و بالا شده بودم خیس عرق بودم ، دیدم فایده نداره گفتم من این جوری آبم نمی آید دیگه بسم است که تقریبا من رو از روی خودش هل داد کنار گفت شما دو نفر چرا این جوری هستید ؟ تو دلم گفتم خود خرت چرا این جوری هستی ؟ پاشدم سریع لباسم رو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون.
همایون مثل زندانی های منتظر اعدام مات و مبهوت تو راه رو نشسته بود. تا من و دید پاشد و تقریبا به حالت فرار از اون خونه زدیم بیرون . تو راه ساکت بودیم تا این که از اون محله خارج شدیم. همایون گفت بد نبود بلاخره اولین کسمون رو کردیم ولی برای دفعه دیگه یک جای بهتر پیدا می کنیم. من چیزی نگفتم بعد پرسید حال داد ؟ کیف کردی ؟ می دونستم اون هم ارضاء نشده ، نمی دونستم چه بگم. گفتم نه زیادحال نداد … راستش اصلا حال نداد … من آبم نیومد.

  • واقعا ؟ پس اون همه مدت اون تو چکار می کردی
  • هیچی زور بی خود می زدم مگه تو آبت اومد؟
  • اره چطور مگه
  • هیچی
    اولش خواستم به روی خودم نیارم ولی گفت اینجوری از فردا می خواهد دهنم رو صاف که من آبم آمد ولی تو نه رو این حساب گفتم
  • آخه اون زنه گفت تو هم آبت نیومد
    ساکت شد بعد از کمی گفت اره من هم آبم نیومد عمرا هیچ خری با اون جنده در و داغون آبش بیاد ولی … ولی این موضوع بهتر است بین خودمان بماند حالا زیاد هم فرقی نداره آمد یا نیامد مهم این است که به هر حال ما هم کس کردیم
    خلاصه از اون روز به بعد ما هم به جمع کسانی که کس کرده بودند پیوستیم و دهن بقیه رو صاف کردیم . البته بعد ها چند نفری از ما آدرس بتول خانم رو خواستند ولی ما به بهانه مختلف و با مسخره کردن طرف از زیر بار آدرس دادن در می رفتیم چون اون جوری گندش در می آمد که ما چه کس توپی کردیم چون علاوه بر این که به کسی نگفتیم آخرش ارضا نشدیم ، یک کمی هم در مورد ظاهر جنده خانم هم جملاتمون رو اصلاح کردیم و 10 -20 سال سنش رو کم کردیم و …

👍 2
👎 0
101878 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

294840
2011-08-21 21:39:47 +0430 +0430
NA

باز هم اول
کمیته جمع آوری رای کجاست؟
قهرمان شدیم دیگه

0 ❤️

294841
2011-08-21 21:40:38 +0430 +0430
NA

tomasdon این با اون به در.اه

0 ❤️

294842
2011-08-21 21:55:44 +0430 +0430
NA

كلا عقده ي كس داري نه؟آقا جون مادراتون اين كس شعرا رو تحويل ملت ندين.اه اه اه اه اه X(

0 ❤️

294844
2011-08-22 02:05:12 +0430 +0430
NA

ادمین جون این کس شعر هارو تو سایت نزار خواهشا بعدم اعتبار سایت با این داستان های که کس شعر تحویل میدن میاد پایین :( :(

0 ❤️

294845
2011-08-22 02:20:19 +0430 +0430
NA

كيرم تو اول و اخرت با اين داستانت :angry:

0 ❤️

294846
2011-08-22 03:10:06 +0430 +0430
NA

آحه تو اون زمان وشرايط را تجربه نكردئ نميدوني چي به چيه! خودم تچربه اي شبيه اين داشتم ولي از شانس من طرف جنده نبود وبقول خودش ازمون خوشش اومده بود! ولي چنان كس گشادي داشت كه اصلا احساس نميكردي كيرت رفته توي كس! بغد اون به اين نتيجه رسيدم كه جلق زدن بهتر ازاين كس كردنه! الان همه جا پر از كساي نازه كه التماست ميكنن !پس چون اون زمان را درك نكردي نميفهمي مردم چي ميگن بهتره ساكت شي

0 ❤️

294847
2011-08-22 03:33:30 +0430 +0430
NA

البته یا تخم نمی کردیم.عزیزم خایه نمیکنن نه تخم بچه کجایی؟
مطمعنی همون نره خرا تو اتاق نکردنت با این کس و شرا بچه های مردم از کس کردن میترسونی
یه بار دیگه داستان بنویسی همون امرانه خانوم میارم خونتون =)) لاشی کون

0 ❤️

294848
2011-08-22 04:27:26 +0430 +0430
NA

ايولا… حال كردم از داستانت… باز هم از اين خاطراتت بنويس. به حرف اين كونياي نورسيده هم گوش نده.

0 ❤️

294849
2011-08-22 04:50:02 +0430 +0430
NA

داستان جالب بود،لااقل بهتر از این داستانای مزخرفیه که چنان دختره رو با اغراق توصیف میکنند که آدم فکر میکنه طرف حوریه ی بهشتیه،خوب بود
ادامه بده!!!

0 ❤️

294850
2011-08-22 04:50:25 +0430 +0430
NA

با مزه ترین داستانی بود که تو این سایت خوندم. تشکر از نویسنده

0 ❤️

294851
2011-08-22 05:20:25 +0430 +0430
NA

يكي بياد جلوي منو بگيره بازم اول شدم هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا

0 ❤️

294853
2011-08-22 07:31:31 +0430 +0430
NA

بنظر داستانت واقعی میاد،جای تعجب نداره که بعضی خوانندهای داستان اینجوری مورد لطف قرارت بدن آخه آقایون تجربه اون سالها مخصوصا شهرستانها رو ندارن و فکر میکنن از اون قدیما کس کردن به این آسونی و فک فراوونی بودده.

0 ❤️

294854
2011-08-22 08:20:31 +0430 +0430
NA

میشه گفت بهترین و صادق ترین داستان سایت.جایزه دارد.واسه ما تو آن دوران واسه تجربه هر چیزی این مشکلات بود.مرسی

0 ❤️

294855
2011-08-22 08:23:23 +0430 +0430
NA

=D>
سبک نوشتنتو دوست دارم!دی
ادامه بده بازم داستان بزار برامون !!دی
تمرین کنی حتما بهتر از این میتونی بنویسی !!!دی
افریییییییییییییییییییییییین!!!دی

0 ❤️

294859
2011-08-22 09:21:14 +0430 +0430
NA

دوست عزیز این که به قول خودت درب و داغون بود - لطف کن داستان کسهایی که بعدها ترتیبشون را دادی و فوق العاده بودن رو واسمون تعریف کن تا ببینم بعد این همه سال چه کسی را می کنی.مرسی

0 ❤️

294860
2011-08-22 12:13:19 +0430 +0430
NA

عجب عجب!
خوب بودا
جالب بود
کیرم سیخ بود پژمرده شد
ایول ادامه بده :دی
دمت گرم
در ضمن کسه ننه اونی که اول بشه:دی

0 ❤️

294861
2011-08-22 12:21:37 +0430 +0430

جالب بود حداقلش این بود که واقعی بود

0 ❤️

294862
2011-08-22 17:08:25 +0430 +0430
NA

خیلی جالب بود کلی خندیدم :))))))

0 ❤️

294863
2011-08-22 18:04:53 +0430 +0430
NA

خیلی داستانت با حال بود کلی حال کردم و خندیدم صداقتت هم حرف نداشت خیلی دمت داغ…

0 ❤️

294864
2011-08-22 19:29:54 +0430 +0430

همون سالها اهواز يک منطقه ای داشت بنام حصيرآباد… تقريبا شبيه همين محله ای که توصيف کردی بود. الان نميدونم هستش هنوز يا نه، دوستای اهوازی بگن، من هم با يکی از دوستام دقيقا شبيه همين داستان يکبار رفتيم اونجا برای کس کردن، ولی بقول اين دوستمون تخم نکرديم بريم تو و زود با ترس و لرز برگشتيم. فکر ميکنم اگر رفته بوديم تو الان بيشتر توی فروم گی ها فعال بوديم تا اينجا :)

0 ❤️

294865
2011-08-22 21:49:45 +0430 +0430
NA

كارى ندارم الكى يا واقعى، برادرانه ميگم تست كل بيمارى هاى كوچيك و بزرگ ، قابل درمان و لاعلاج دنيا رو بده

0 ❤️

294866
2011-08-23 17:11:56 +0430 +0430

جانا سخن از زبان ما میگویی …
اون موقع ها اونایی که کس کرده بودن انگار اورست را فتح کرده بودن . یادم نمیره کس کردن چنان افتخاری داشت که ما خودمون را به آب و آتیش میزدیم . یادم میاد اولین باری که برای فتح قله های افتخار با برادرم رفتم جای شما خالی کمرم را با انواع نعشه جات مسلح کردم ولی چشمتون روز بد نبینه . مسلمان نشنود کافر نبیند صد رحمت به بتول خانم شما ما 2 برابر پولی را که قرار بود به خانومه بدیم خرج سفت کردن کمر داده بودیم . خلاصه داستانی بود تو مایه های خودت . انقدر جنده خانم خجالت آور بود که ما اصلا جایی تعریف نکردیم .قشنگی ماجرا اونجایی بود که دوستای خودمون که با اون خانم خابیده بودن با یه افتخاری از سکس با اون زنه تعریف میکردن که نگو و نپرس و ما هم توی دلمون بهشون میخندیدیم . البته مربوط میشه به دهه 60 و صد البته دوستایی که کم سن و سال ترن ممکنه باور نکنن و حق هم دارن چون معنی کمیته را نمیفهمن اون زمانه پوشیدن لباس آستین کوتاه هم جرم بود چه برسه به زنا . من از داستانت خوشم اومد و اگر داستان دیگه ای هم داری بگزار نمرت 20 >:D<

0 ❤️

294867
2011-08-23 20:27:07 +0430 +0430
NA

ای ولا، خیلی جالب بود…
خوشم اومد
وقتی فکرش رو میکنم میبینم تو و دوستت بدجور ریدین ها
حالا بازم دوست داری یه بار دیگه به همون آدرس بری؟!!!

ولی باحال بود، دمت جیزززززز، بازم بنگار
مرسی

0 ❤️

294868
2011-08-24 03:36:22 +0430 +0430
NA

you jizz =)) =)) =)) :)) :)) :)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) 8} 8}

0 ❤️

294870
2011-08-28 18:06:15 +0430 +0430
NA

من نمی دونم چرا همه دنبال واقعیتن و هی می گن دروغه دروغه ! مگه قراره همه خاطره بنویسن ؟ پس با این اوصاف تمام داستانهای داستایوسکی و ژول ورن و … کس شعرن چون دروغ هستند ! آقا جون اسمش داستانه نه خاطره . اونایی هم که فحش می دن و می آن اسم اقوام و آشنایانشون رو به جای نظرات اعلام می کنن یه کم خجالت بکشن . داستان جالب بود و ممکنه برای هر کسی اتفاق بیفته . ممنون از نویسنده .

0 ❤️

294871
2011-09-07 13:53:20 +0430 +0430
NA

خوب بود . بامزه بود . خوشم اومد

0 ❤️

294873
2012-12-30 16:15:47 +0330 +0330
NA

به نظر منم خیلیییییییییییییییییییی خوب،خنده دار وبه نظر واقعی میومد.خسته نباشی.بوس

0 ❤️

294874
2014-04-13 02:34:25 +0430 +0430

دادا منم باهات یه جورائی همدردم البته من جای دیگه این بلا سرم اومد ولی احیانا خونه بتول خانم تو غربت نبود(خاک سفید)

0 ❤️