با عرض سلام خدمت تمامی دوستداران داستان سکسی میخواستم بگم این داستان کاملا واقعیه و دلیلی نداره بخوام دروغ بگم
هفت سال بیشتر نداشتم که اومدیم تهران ومستقر شدیم من از همون وقت به بزرگی تهران پی برده بودم اخه هر وقت می خواستیم بیایم داخل تهران من یه خواب اساسی داخل ماشین میکردم.
از این قضایا بگذریم و بریم سر اصل مطلب داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به وقتی که من 16 ساله بودم.
حالا میخوام کمی از خودم بگم پسری هستم 18 ساله با قدی 180 و وزن 62 خوشگلو خوش هیکل، اسمم علیرضا است.
حالا اصل داستان
ما قبل از اینکه بیایم تهران فامیل تو تهران داشتیم داییم,عموم و پدربزرگم
یه دختر دایی دارم که اسمش نسیمه و از همون وقتی که اومدیم تهران رفتم تو کفش.
اون موقع که 15 سال بیشتر نداشت تازه سینه هاش اندازه یه سیب کوچولو شده بود و خیلی به چشم نمی یومد . روز دوم عید بود که برای دیدن اقوام با خانواده داییم اومده بودیم سبزوار و بعد از دیدن اقوام واسه خواب رفتیم خونه قدیمی ما که تازه مستآجرا خالی کرده بودن.من و نسیم و خواهر کوچیکش که 6 سالش بود تو اتاق قدیمی من خوابیدیم نصف شب بیدار شدم و دیدم که نسیم پتورو از روش کنار زده و روناش از زیر دامنش که هیچی به غیر از اون ویه بلوز تنش نبود بیرون زده بود یه لحظه شیطون رفت تو جلدم وپاشدم رفتم کنارش نشستم از ترس اینکه بیدار بشه به خودم شاشیده بودم دلو زدم به دریا و یواش کونشو می مالیدم یه لحظه احساس کردم که تکون خورد بی حرکت ایستادم دیدم خبری نشد به کار قبلی ادامه دادم یواش دامنشو زدم بالا،وای چی میدیدم,یه کون بزرگ و سفید جلوم خودنمایی می کرد شروع کردم به مالیدن وبوسیدن کونش یه کم تف به کیرم مالیدمو یواش گذاشتم لای پاش و شروع کردم به تکون دادن واقعا کون نرم و گرمی داشت.
به دو دقیقه نرسید که خودمو نتونستم نگه دارم وابم با فشار ریخت لای پاش با دامنش ابارو پاک کردم و رفتم خوابیدم .
صبح که بیدار شدم دیدم نسیم نیست رفتم تو حیاط دیدم دامنش رو بند اویزونه و خودش داشت با خواهرش طناب بازی می کرد. رفتم پیشش سلام کردم با ناراحتی و اخم جواب داد فهمیدم دلش از کجا پره و هیچی به رو خودم نیاوردم.رفتم لب حوض نشستم 5 دقیقه نگذشته بود که اومد کنارم نشست گفتم چی شده ناراحتی؟ گفت هیچی حالم خوب نیست و یه جوری وانمود کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده،منم به رو خودم نیاوردم و هیچی نگفتم.از اون شب به بعد دیگه تو اتاق من نخوابید و به مامانش گفته بود اونجا تاریک میترسه این قضیه گذشت و ما 14 عید برگشتیم تهران.
از اون شب به بعد به یه چشم دیگه نسیم نیگاه میکردم و هر وقت میومد خونمون از هر فرصتی استفاده میکردم ودید میزدم
تا اینکه اون روز رویایی فرارسید ساعت 5/5 بود که از مدرسه رسیدم خونه،هر چی زنگ زدم کسی درو باز نکرد از روی در رفتم داخل خونه در پذیرایی قفل نبود رفتم داخل هیچ کس خونه نبود رفتم تو اشپزخونه تا ببینم غذا چی داریم چشمم به کاغذی که روی میز بود افتاد یاداشت مامانم بود که نوشته بود علی جان من میرم روضه خونه دوستم و تا ساعت 8 بر نمیگردم غذامو خوردم و رفتم سراغ لب تاب تا سوپر جدیدی رو که ریخته بودم رو نگاه کنم لب تابو روشن کردم من سوپر و چیزای شخصی رو داخل یه نرم افزار{folder look} نگهداری میکنم هنوز میخواستم نگاه کنم که صدای زنگ در بلند شد رفتم درو باز کردم دیدم زن داییم و نسیم هستن تعارفشون کردم اومدن داخل زن داییم گفت کو مامانت گفتم رفته روضه خونه دوستش
نه خودت بگو این اراجیفی رو که نوشتی باور داری؟؟؟
طول و عرض و ارتفاع داده بودی همه چیم که کاملا تکرار مکررات بود
بابا یه موضوع جدیدتر بنویسید تا کی میخواید فامیلتونو دستکاری کنید و بعدشمم به بهونه درس دادن کارتون به سکس برسه ؟؟؟ ماشالا کامپیوتر هم شده باعث و بانی فساد تو ایران
داستان داستان دیگه. کاش سکسی بود.نمی گم ذروغ بود. ولی باور کن خوندن
خاطرات20 سالگی اصلا حال نمی ده. به هر حال مرسی.
اصلا یه درصد هم شک ندارم تخیلیه. مگه چندنفر با قد 180 تو این کشور هست که ما هرچی داستان میخونیم همه 180 هستن؟
مثل همیشه هم که مادرا میرن خونه ی دوستاشون و دختره هم تو یه درسی و ضعیفه و… واقعا؟ این همه کلیشه؟
از این تیکش متنفرم:
“گفتم راحت باش مامانت تا یه ساعت دیگم بر نمیگرده، تو رو جون من بزار به هر دو تامون خوش بگذره
دیدم خودشو تو بغلم انداخت”
ترجمه:
_نه من نمیخوام، از سکس بدم میاد
_راحت باش، بیا بکنمت
_اوووووف بیا نزدیک و بعد میپره بغل پسر داستان …
واقعا که
ادمین محترم.به جای سایت سکس سایت سواد اموزی باز میکردی بهتر بود بخدا
آخه کس کش ، کس لیس ، کس مغز ، کس فرم ، کس مخ ، کس ننه ، کس بول ، کس فرم ، خواهر کسه ، کس خل ، کس ننه ، کس کس کس
بچه ها دقت کنین من قصد جسارت ندارما
صرفا فقط خواستم به نقش اصلی کس در فش دادن اشاره ای بکنم آقایون عزیز دقت کنند کس به جز کردن و جر دادن استفاده های دیگه ای هم داره
این داستانارو آدم میخونه عصبی میشه این وقت شب
آخه بچه کونی این چه داستانیه نوشتی هان ؟
تجسم كنيد يه نفر با 180 سانت قد و60 كيلو وزن ميشه يه اسكلت متحرك بابا يه موضوع جديد پيدا كنيد تا كي ميخوايد واسه حل كردن 4 تا مسئله رياضي دختراي فاميلتونو پاره و پوره كنيد
آخه چرت وپرت گفتن حدی داره مگه تو با16 سال سن قد کیرت چقدره که سرش رفته بود تو هنوز16سانتش بیرون بود؟؟؟؟؟
متاسفانه 90% آدمایی که اینجا داستان مینویسن دچار یک بیماری روانی پیچیده به نام عقده هستن…همش کس شعر…همش توهم…حالمون به هم خورد…
ای کیر تو کس اون نسیم که شده مسخره تو بچه کونی که صبح به صبح تو کفی و جلق می زنی با پرده کرکره ای اتاق خواب ننه ات پاکش می کنی.کس مخ ما رو کیر یکردی خودت نشستی روش؟؟؟؟
یه ضرب المثل چینی میگه:به شعور آدما میشه توهین کرد ولی به کیرشون نه. آخه تو با اون مغز اتو شده ات چی فک کردی.لابد گفتی هرچی بلغور کنم اونا نمیفمند فقط هوایی میشن.(وای عجب داستان زیبایی بود همشو از دم باور کردیم کلی حال کردیم آمپر چسباندیم بهت حسودیمون شد و گفتیم کاش خدا یه دست و پا کمتر بهمون میداد ولی اونروز جای تو بودیم … ستاد روحیه) . واقعا نمیدونم بهت چی بگم . این چندمین باریه که امشب من ازتون ناامیدم میشم. شاید بخاطر این دوستای عزیز که براتون کامنت میزارن و میشاشن به هیکلتون نبود بکلی قید داستانو میزدم .برو کامنت ها رو بخون اگه یه نظر مثبت درباره خودت دیدی بعد بیا بازم قدقد کن .
هفت سال بیشتر نداشتم که اومدیم تهران(عقده اول) ومستقر شدیم من از همون وقت به بزرگی تهران پی برده بودم(عقده دوم خود بزرگ بینی) اخه هر وقت می خواستیم بیایم داخل تهران من یه خواب اساسی داخل ماشین میکردم(عقده سوم ماشین). آخه کس کش تو که خواب بودی چطوری تونستی با اون مغز آکبندت پی به بزرگی تهران ببری اونم موقه یی که هنوز 7 سال داشتی. هرچی تلاش کردم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه فحش ندم
آقا تخمی تخیلی محض بود. خدایا این دختر عمه ها و دختر دایی ها و دختر عموها را چرا واسه این داستان نویس ها جنده آفریدی ولی واسه ما همشون شدن مریم مقدس؟
آخه کوس کش کله کیری خودت خجالت نکشیدی که این مزخرافات رو سر هم کردی؟ کیر تو ذهن خرابت.
x-( chi begam vala barikala be to bache zerang jaghi