اولین سکس با همسرم

1396/04/06

تو هال وایستاده بودم…
شاید یه ربع گذشته بود از رفتن مادر شوهرم و مادرم از حجله…
طبق رسم و رسومشون منو نشوندن رو تختمون که پر بود از گلبرگای رزای قرمز و سپید و خودشون رفته بودن بیرون آپارتمان…
از انتظار کشیدن خسته شده بودم …
دلم چیا رو میخواست …برای اومدنش و در آغوش کشیدنش دلم دراومده بود …چند سال بود که انتظار این شبو میکشیدیم و بالاخره مال هم شده بودیم …
از جام بلند شدم و رفتم سمت پنجره…
هنوز داشت با مهمونا دم در ساختمون حرف میزد و خداحافظی میکرد …
داشتم تو لباس عروس و اون همه آرایش خفه میشدم ولی میدونستم چیا عاشق این بود خودش لباس عروسو از تنم دربیاره و برای اولین بار لختم کنه…
همینطور که از پنجره به چراغای همیشه روشن شهر زل زده بودم و تو افکار خودم بودم صدای چرخش کلید تو قفل در منو به خودم اورد…
دم پنجره چی کار میکنی خانوم ؟
هیچی داشتم شهرو میدیدم …خیلی قشنگه از اینجا منظرش بیا ببین !
با عصبانیت اومد سمتم …دستشو رو دستم که رو پرده بود گذاشت و در حالی که با گذاشتن لباش رو لبام میخواست جلوی اعتراض کردنمو بگیره پرده رو به آرومی کشید …
تو عروس منی نه عروس شهر !..مال خودمی امشب مگه نه ؟
تو چشمای مشکی نافذش خیره شدم و با حالتی مسخ شده و مطیع جواب دادم معلومه که فقط مال خودتم !
رو کاناپه ی رو به روی من نشست و ازم خواست به آرومی بچرخم…!
وقتی این کارو کردم و وایستادم و نگاهش کردم محو من شده بود …مات و مبهوت به موهای خرمایی پریشونم زل زده بود و بعد نگاهشو به کمر باریکم و بعد از اون سینه هام و گردنم و نهایتا لبام دوخت و بعد …
به عمق چشمام میخ کوب شده بود…
با لبخند گفتم چی شده ؟…چرا اینجوری زل زدی ؟
دستشو از زیر چونش برداشت و بلند شد و اومد سمتم…
دستمو گرفت و محکم منو سمت خودش کشید جوری که تو بغلش افتادم…
و بدون این که مهلت واکنشیو بهم بده افتاد به جون گردنم …
جوری میمکیدش و آروم رگ و پیونداشو زیر دندوناش میگرفت که داشتم از هوش میرفتم …لاله ی گوشمو میمکید و لیس میزد و منو محکم تر به خودش فشار میداد و کمرمو بین دستاش له میکرد…
کتشو از تنش در اوردم و اونم همونطور که ایستاده بودیم سینه هامو با دندون از دکلته ی لباسم بیرون کشید طوری که از ته دل آه میکشیدم و چیا حشری تر میشد …
نوک سینه هامو با دندون میگرفت و میکشید و بعد دورشو زبون میزد و میلیسید…
هر چی سعی میکردم با دست جلوشو بگیرم و از شدت لذت و درد التماسش میکردم فایده ای نداشت و بدتر حشری تر میشد و دستامو میگرفت تا جم نخورم …
با آه و ناله گفتم
چیا بکن منو !..جرم بده دیگه نمیتونم تحمل کنم چیا بکنمممممم!
وقتی این حال عاجزانه و نگاه پر التماس و شهوتمو دید بلندم کرد و بردم تو اتاق
رو تخت درازم کرد و روم خوابید…
لبایی که ازم میگرفت و حسابی با لبام بازی میکرد و زبونمو گاهی گاز میگرفت دیگه داشت دیوونم میکرد …
دستامو گذاشتم رو سینش و گفتم نمیخوای زنتو لخت کنی ؟
سریع برم گردوند…
بندای لباسمو از پشت باز کرد و وحشیانه درشون میاورد…
الهی فداش بشم!..همزمان که لختم میکرد روی ستون فقراتم زبون میکشید
فدای این تن و بدن سفیدت بشم المیرا ای جوووونم !
فقط یه شورت توری سفید لامبادا پام بود …
وقتی کامل لباسمو دراورد همونطور که رو تخت دراز بودم رفت عقب و یه دل سیر به کل بدنم نگاه کرد…
از نگاهش فهمیده بودم امشب قرار نیس حالا حالاها تموم شه …
از جام بلند شدم …
نوبت من بود یه کاری بکنم …
وقتی دکمه های پیرهنشو باز میکردم با شهوت نگاهش میکردم و لبخندای سکسی تحویلش میدادم …
کمربندشو باز کردم و شلوارشو دراوردم…
نذاشت شورتشو دربیارم…هولم داد رو تخت و اومد روم …
وقتی کل بدنمو از لب تا گردن و سینه و شکمم بوسید …
در حالی که دستش روی سینم بود و فشارش میداد و منم دستمو گذاشته بودم رو دستش رفت سراغ کلیتوریسم و از روی شورت میمکیدش…
شورتمو در اورد …
آه و نالم بلند شده بود …
اسمشو صدا میزدم و اونم محکم تر زبونشو فرو میکرد تو کسم …
دیگه داشتم التماسش میکردم …
خودشو روم کشید و کامل خوابید روم …
در حالی که سفت بغلم کرده بود و ازم لب میگرفت کیرشو از رو شورت میمالید به کسم …
شورتشو دراوردم…
گذاشته بودش بین لبه های کسم و بالا پایینش میکرد…
وقتی سرعتشو بیشتر کرده بود داشتم از لذت میمردم …
کامل خودمو خیس کرده بودم و طولی نکشید که بدنم لرزید و ارضا شدم …
ارضا شدی خانومی ؟
اوهوم
حالا نوبت آقاته که ارضاش کنی !
شرارت تو چشمام موج میزد …
یه لب ازم گرفت
وقتشه راس راسی مال چیات شی !
چجوری دوس داری بزنیش؟
وقتی تو بغلمی المیرا ی من !
بعد روم خوابید و پاهامو گذاشت رو شونش…
سر کیرشو روی کسم حس میکردم …
تو چشمام نگاه کرد و گفت حاضری ؟
اوهوم
نترس آروم میزنم درد نداره
نه محکم بزن
مطمئنی؟
اوهوم …میدونم اینجوری دوس داری !
تا اینو گفتم یه درد وحشتناک پیچید تو وجودم …جوری از ته دل آه کشیدم که فک کنم همه همسایه ها فهمیدن …
تو گوشم آروم و شهوانی زمزمه میکرد
تموم شد خانومم !..چیزی نیس آروم باش تموم شد !
قطره اشکی که از درد رو گونم چکیده بود و با انگشت پاک کرد و جاشو بوسید …
انگشتشو گرفتم و رو لبام گذاشتم و بوسیدم …
لبخند زد
خوردمش و مکش میزدم …خیلی از این کار لذت میبرد و از خمار شدن چشماش مشخص بود …
کیرشو آروم آروم توی کسم جلو عقب میبرد تا جایی که درد و سوزش برام تبدیل به لذت محض شده بود …
پام روی شونش بود و چیا حرکاتشو تند تر و محکم تر کرده بود و منم با آه و ناله و التماس برای تند تر کردنم جریح ترش میکردم …
چیا !!..چیای من سفت تر بکن منو …محکم تر بکنم جر بده منووووو!
دستشو گرفتم و گذاشتم رو سینم …وقتی باهاش ور میرفت دردمو کمتر میکرد و فقط برام لذت و هوس باقی میموند …
کنارم به پهلو دراز کشید و یه پامو انداخت رو پاش و در حالی که منو به خودش میچسبوند دستشو از زیر سینه هام دورم حلقه کرد …
با یه فشار کیرش تا ته رفت تو …
آههه!
جووووونم خانومممم جووووونم !
وقتی تند و محکم کسمو با تلمبه هاش له میکرد و صدای ضربه های کیرش و تخماش به کونم کل اتاقو گرفته بود با خوردن لاله ی گوشم و نفس نفس زدناش کنار گردنم روانیم میکرد و حشری ترم میکرد …
وقتی میخواست ارضا شه کیرشو میکشید بیرون و مشغول ور رفتن با تن و بدنم و عشق بازی میشد تا به این زودی ارضا نشه …
وقتی روم بود و ازم لب میگرفت دستامو رو شونه هاش گذاشتم و هولش دادم رو تخت …رفتم روش و در حالی که کیرشو میمالیدم به کلیتوریسم و از لذت پیچ و تاب میخوردم خیلی ناگهانی نشستم روش …درسته درد داشت …چنان دردی که جیغ زدم …به خصوص با کلفتی کیرش …ولی چیا غرق در لذت شده بود …
شروغ کردم به بالا و پایین کردن کونم رو کیرش و محکم تر و سریع تر این کارو میکردم …
دیگه تحمل نیاورد و خوابوندم رو خودش …
کونمو تو دستاش گرفته بود و در حالی که از هم میکشیدش تند تر و تند تر تلمبه میزد و من که سرم کنار گوشش بود بی اراده جیغ و داد میکردم و عاجزانه آه میکشیدم …
همونطور که کیرش تو کسم بود نشست و ازم لب گرفت …بلندم کرد و چسبوندم به دیوار …پاهامو دور کمرش حلقه کرده بودم …
کونمو گرفته بود و با کمک خودم بالا پایینم میکرد رو کیرش …
در حالی که دستام رو شونش بود و هر چه عاشقانه تر و پر هوس تر از هم لب میگرفتیم چیا هم محکم تر و وحشیانه تر کس منو از هم پاره میکرد …
دیگه نایی برامون نمونده بود …من که عملا چند بار به ارگاسم رسیده بودم …
بی رمغ بودم که گفت برگردم رو به دیوار و چسبوندم به دیوار کنار تخت …
سرمای دیوار سینه های برانگیخته و سرسینه های سیخ شدمو بیشتر تحریک میکرد …
در حالی که یه دستش رو کونم بود با دست دیگش موهامو دور دست پیچونده بود و میکشید …
کیرشو تا ته فرو کرد تو کسم و همینطور سریع و سریع تر منو میگایید !
طوری ضربه هاش محکم بود که تو دیوار کوبیده میشدم و گرما و حرارتی که ازش متساعد میشد و حس میکردم …
دستمو رو باسنش گذاشته بودم و خودمو با حرکاتش همراه کرده بودم و کمکش میکردم که از این لمس بدنش وقتی داشت منو میکرد خیلی لذت میبرد …
آهههه المیرا !..المیرااا!
وقتی اسممو میاورد و منم با شهوت میگفتم جانم بهترین لحظه ی سکسمون بود !
آبش اومد و همه رو ریخت تو کسم که چون قرص ضد برداری خورده بودم اتفاقی برام نیافتاد…
تن بی حالمو در آغوش گرفت و رو تخت انداخت و تو گوشم زمزمه کرد
ممنونم ازت خانومی من !
شاید این زیباترین حس دنیا بود …که از زبون عشقم بعد از اولین سکسمون این تقدیر رضایتمندانه رو بشنوم و تا صبح بین بازوهای امنش راحت بخوابم و آروم بگیرم …

نوشته: رز


👍 21
👎 2
41292 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

636530
2017-06-28 00:00:06 +0430 +0430

لحظه ای که باکره گی یک دختر رو ازش بگیرن، بعید میدونم بلافاصله بعدش، توانایی سکس با این سرعت و قدرت رو داشته باشه. اما حتما بخاطر ادامه داستان و دادن هیجانات سکسی به خواننده، این طور ادامه دادی.
با اون تشکر آخر داستان، که از زبان چیا بیان کردی، خیلی خوب تونستی در سطر های انتهایی داستان، بگی که هدفت از نوشتن داستان فقط بیان سکس نبوده و یه جورایی مستقیم و غیر مستقیم احساس یه عروس در شب زفاف رو گفتی.
راستی اون جمله آخر که تا صبح راحت و آروم خوابیدی رو اصلا قبول ندارم. حتما یه کارهایی انجام میشه ;)
نا سلامتی شب اول بوده

1 ❤️

636542
2017-06-28 02:13:38 +0430 +0430

خوب نوشتی و لایک کردم، فقط چندتا نکته رو خواستم بگم البته نظر من هستش و ایراد نمیشه گفت بهش، این داستان زمان خیلی گذشته رو ترسیم میکنه چون الان فکر نکنم بزارن به شب زفاف برسه، اسم آقاتون چیا بود! اول فکر کردم کیا هستش که اشتباه تایپی شده، کولیتوریسم چیه راحت باش سایت سکسیه نه پزشکی بگو چوچوله، درضمن زن و شوهر بار اول بخوان سکس کنن فکر نکنم بتونن به این راحتی از کلمات سکسی استفاده کنن و بیشتر با نگاه از هم لذت میبرن تا حرف و در اخر هم منم فکر نکنم بعد پاره شدن برده بکارت بشه این چنین سکس سنگینی انجام داد.شاد باشی

0 ❤️

636573
2017-06-28 06:10:41 +0430 +0430

داستانت عالی بود آدم میتونست خودش رو جای شخصیت ها بذاره احساسات درون داستانت مصنوعی نبود خواننده میتونست داستان رو باور کنه و در یک کلام فوق العاده بود

0 ❤️

636597
2017-06-28 07:59:28 +0430 +0430

اخه سکس کردی کارشاهکاری که نکردی.عجبا

0 ❤️

636661
2017-06-28 20:27:49 +0430 +0430

یاهم شبیه پینوکیو.یاترمیناتور

0 ❤️

636685
2017-06-28 21:04:58 +0430 +0430
NA

واقعا لایک داشت بعد این همه داستان چرت و پرت ادم میتونست با داستانت خو بگیره و خودش رو جای شخصیت ها بزاره و از داستانت لذت ببره غلط املایی هم خیلی کم بود اما واقعیتش اخر منتظر اسم ( اساطیر ) جلوی نویسنده بودم که داستاناش عالیه ولی برای شما هم خوب بود منتظر داستان های دیگه هستم موفق باشی ?

0 ❤️

636750
2017-06-29 00:43:18 +0430 +0430

چيا چيه ديگه ؟ نميدونم خيلي رو مخم بود اسمش

0 ❤️

637037
2017-06-30 17:09:43 +0430 +0430

رمغ = رمق

متساعد = متصاعد

0 ❤️

683164
2018-04-21 11:58:52 +0430 +0430

شرحی عالی از یک سکس خوب

0 ❤️

750515
2019-02-25 07:36:43 +0330 +0330

داستانت زیادی خوب انقدر ک به شخصیت زوجای ایرانی نمیخورد ?

0 ❤️