حوا: حوصلم سر رفته!
آدم: برو یکم برگ بچین واسم شورت درس کن!
-نیخوام!
ای بابا تو هم یکم خلاقیت داشته باش از خودت یه کار دیگه کن…!؟
-چیکار مثلن؟
بیا با اینی که جلوم آویزونه بازی کن…!؟
-اه جدن!؟
آره دیگه خب چه کنم دیگه…
-خب تو هم با مال من بازی کن!!
باشه…
چن دیقه بعد
آدم: چرا هر روز شکمت گنده تر میشه مریض شدی؟
حوا: نیدونم!
-میخوای ببرمت دکتر؟
دکتر چیه؟
نمیدونم!
چن ماه بعد
آدم آدم بدو یه چیزی داره از اونجام میاد بیرون…
-اومدم وای وای غوله اژدهاس چیه این!!! با یه بند بهت وصله واسا ببرمش بنده رو
اه چقد شبیه توئه مثه خودتم چیز داره فقط کوچولوتره
-اه راس میگیا از کجا اومده اونجات؟
نیدونم!
-قایمش کنیم تا حیوونا نخوردنش، اسمشو چی بذاریم!؟
اسمشو بذاریم هابیل خوبه!! بدو قایمش کن زیر شاخه ها
-آره هابیل قشنگه…رفتم که قایمش کنم…:
نوشته: نیما
نه بابا اینا اینقدر هم شاسمیخ نبودن داستان سیب و اینا هم کسشعره داستان کون دادان بوده چرا فقط این دوتا اخراج شدن
فک نمی کردم از داستانای کصنمک وار خوشم بیاد ولی باحال بود 😂😂👍
خواستی، ولی نتونستی
تلاشت قابل تقدیره ولی بهشدّت ضعیف بود. منطق نداشت و روایت هم داغون بود.
امیدوارم با تلاش بیشتر، بتونی بهتر بنویسی. 🌹
نابغه بچه های حواهمه دوقلؤبودن یه دختریه پسرکه بصورت ضربدری بادوقل بعدازدواج میکردن
خو هابیل دوقلو داشت، اون قلش چکار کردی اونوقت؟
ضمن اینکه این داستان سیب الکیه و یا طبق گفته این دوستمون سکس از کون هم نمیتونه واقعی باشه چون نه جهنمی وجود داره و نه بهشتی، که ادم و هوا از بهشتش رانده بشن، (این زائیده ذهن مریض مذهبی های کسمیخه) جهت خر کردن ملت ولی خدا رو شکر خیلیا درکشون از این موضوع که بهشت و جهنمی وجود نداره، شفافه
همین قدر که گی و لز نبود این جانب کمال تشکر رو از جناب عالی دارم
حاجی عالی همین فرمون بری جلو میری جزو اونایی که دویست هزار باردید میخورن😂😂👍🏻👍🏻👍🏻
الهم اشفعی کل کساخیل