اولین سکس من با عشق زندگیم

1396/11/15

سلام دوستان سینا هستم ، 21 سالمه و ساکن یکی از شهر های شمال شرقی کشور

چند سالی میشه که مخاطب این سایت هستم، همیشه مطالب و داستان های شهوانی رو میخوندم و فکر این رو نمیکردم که خودم یک روز بیام داستان خودمو ارسال کنم، همیشه با حسرت داستان هایی رو میخوندم که دوست پسر و دوست دخترا، عاشقانه با هم سکس داشتن
گه گـاهی هم فکر میکردم که این داستان ها فیک باشه و راست نباشن …

یکی از فانتزیام همیشه این بود که یک روز بیاد تا داستان خودم رو بفرستم تو این سایت ولی اون روز نیومد نیومد و هر سال که میگذشت میگفتم نه این اتفاق نمیوفته ولی به لطف عشق زندگیم این اتفاق افتاد و من میخوام داستان اولین سکسم رو با دوست دختر عزیزم رو تو این سایت بزارم

(( داستان کاملا واقعی هست و فقط اسم شخصیت ها عوض شده ))

تابستان بود و من بیشتر از همیشه شکسته تر و تنها تر بودم ، تو یکی از روزهای تابستان ، تو تلگرام تو گروهی بودم و یک شخصی رو دیدم ، کسی که یک قبلش دوست داشتم باهاش دوست بشم و ماله من بشه ولی به خواطر این که فکر میکردم من رو قبول نکنه بهش پیشنهاد دوستی ندادم.
گذشت و بعد یک سال دوباره تو گروهی دیدم و سلام و احوال پرسی کردیم چون کم و بیش همدیگه رو میشناختیم …
بعد من به یکی از دوستام گفتم که با این دختر رابطت چطوره و گفت که خوبه و صمیمی هستیم ; من بهش گفتم -یه لطفی میتونی بهم بکنی ؟ میشه بری پی وی این دختره و بگی که من ازش خوشم میاد و دوستم این کار رو انجام داد
در جواب دختر مورد علاقم گفت که نــــه نمیشه بنا به دلایلی ( چون فکر میکرد من شوخی میکنم و انتظار نداشت من بیام پیشنهاد بدم بهش )
این بار پیشنهاد رو قبول نکرد و فردا روزش خودم رفتم پی وی و خودم باهاش صحبت کردم و باز یک سری دلایل دیگه آورد که نیمشه با هم باشیم با این که من اصرار کردم و گفتم که این دلایل رو میشه حل کرد
چند روزی گذشت و گذشت من تمام پیام هایی که بهش داده بودم رو حذف کردم و شبش بهم پیام داد

  • ممنون که پیام ها تو حذف کردی
    منم در جواب گفتم شاید بخوای به کسی فوروارد کنی و خوشم نمیاد
    -بهم گفت که من همچین آدمی نیستم و بهم برخورد این حرفت
    خلاصه به این شکل بحث باز شد و از شانس خوب من ( (biggrin) ) زیاد حالش خوب نبود و من خواستم کمی دلداری بدم و بحث ما تا ساعت 5 صبح کشیده شد ، گذر زمان رو اصلا حس نکردم . تو این چند ساعتی که با هم صحبت کردیم خیلی چیزا ازش فهمیدم و تو دلم گفتم " ای کاش ای کاش مال من بودی "

من همیشه تو ذهنم یک سری شاخصه برای دختر ایده ال ــم داشتم و متاسفانه همچین دختری پیدا نکرده بودم و هر چی بیشتر دنبالش میگشتم بیشتر نا امید میشدم و فکر میکردم که همچین دختری اصلا وجود نداره

موقعی که با دختر صحبت میکردم و بیشتر میشناختمت میگفتم تو دلم خیلی شخصیتش به دختر ایده الم نزدیکه شخصیتش . اون شب باهام درد و دل کرد و تونستم حالش رو خوب کنم و فقط قصدم خوب کردن حالش بود ، چون شخصیت من جوری هست که اگه ببینم کسی ناراحته منم ناراحت میشم و باید خوب کنم حالش رو

آخر سر تو دلم گفتم بزار تیر آخر رو بزنم شاید شاااید قبولم کرد …
بهش گفتم که اگر من تو زندگیت بودم همیشه خوشحالت میکردم و پشتت میبودم ، بازم به پیشنهادم فکر کن شاید نظرت عوض بشه حالا که من رو شناختی…
تا ساعت 5 صبح صحبت کردیم و من ساعت 6 باید میرفتم جایی و خوابیدم
بعد گهگاه بهش پیام میدادم و یکم صمیمی شدیم و اون یک جوری رفتار میکرد انگار من دوست پسرشم و کمی حساسیت نشون میداد و این من رو خیلی ذوق زده میکرد
میگفت به کارت برس و امتحانت رو خوب بده ، اگه اینکارو نکنی ناراحت میشم و …
اون روز گذشت و من با شور ذوق اومدم خونه و شب بود که داشتیم صحبت میکردیم و بهش گفتم من هنوز جوابم رو نگرفتما برای پیشنهاد و گفت که یکم بیشتر فرصت بده تا بیشتر بشناسمت و چند روزی گذشت و بلاخره من رو قبول کرد

هر روز که میگذشت بیشتر به این تفکر میرسیدم که بله این دختر دختر رویا های منه
این دختر بی نظیرررررهههه ، یه دختری میخواستم که یک عشق واقعی رو باهاش پایه ریزی کنم ، یک عشق کم نظیر ، محکم …

[[ دوست دخترم قدش 168 و وزنش 50 لاغر و بدنی بیست داره و حسابی ازش راضی هستم هم از نظر احساس قلبی و هم از نظر ظاهری ]]

من تو رابطم اصلا دنبال سکس نبودم ، چون من یه رابطه ی عاشقانه میخواستم که احساس کنم برای یکی مهم هستم ، یکی هست عاشق من باشه
دختر مورد علاقم هم دقیقا به همین صورت … همین نظر رو داشت
من هر روز که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم ، میگفتم این جور عشقارو فقط تو فیلما میشه پیدا کرد
ما چند ماه فوق العاده ای را بهم گذروندیم . جوری عاشق هم بودیم که دیگرون به ما حسودیشون میشد
" یه عشق فوق العاده "
این دختر شده بود دختر رویا های من ، دقیقا همون چیزی که من میخواستم بود
( این رو اضافه کنم که در تصوراتم دوست داشتم یکی رو داشته باشم که با اون عاشقانه سکس داشته باشم )

(( ای کاش میتونستم با جزئیات بیشتر بگم ولی چون داستان طولانی میشد و قراره که داستان سکس من باشه ، برای همین زیاد نمینویسم ))

–حالا میرسیم به داستان سکس

یک شب که ما داشتیم درمورد چیز های مختلف صحبت میکردیم و یهو بحث سکس پیش اومد و یکم درموردش صحبت کردیم و این بحثمون طولانی شد و بیشتر تو بحر داستان رفتیم
( قبلا هم درموردش صحبت کرده بودیم ولی نه تا این حد )
جالبه که هیچکدوم ما درخواست سکس نکردیم و توافقی بین خودم و خودش قرار شد با هم سکس داشته باشیم
چون قراره در آینده مال هم بشیم.
اون شب گذشت و هم من و هم دوست دخترم خیلی خوشحال شدیم از تصمیمی که گرفتیم ، چون هر دومون آدم مناسب همدیگه رو پیدا کرده بودیم و بهم اعتماد 100% کامل داشتیم و هم اینکه باهم قراره ازدواج کنیم
" اون شب ما تصمیم گرفتیم که سکس داشته باشیم "
چون دوست دخترم من زیاد اطلاعات سکسی زیادی نداشت و حتی ویدیو هم به زور دیده بود
قرار شد یکم راهنماییش کنم…
ازونجایی که من برای ازدواج میخوامش و دوست دارم ، پردش رو برای شب ازدواجمون نگه دارم ، قرار شد از عقب سکس داشته باشه
بخواطر همین من بهش گفتم که برای اینکه دردش کم باشه کمی قبل سکسمون، یکم تمرین بده و بره حموم و کمی شامپو بزنه و اول اول ، یک انگشت بکنه تو کونش و بعد اینکه عادی شد 2 تا و به همین صورت 3 تا انشگت … تا روز قبل سکسمون این انجام داد این حرکت رو و با اینکه کمی براش درد داشت بخواطر عشقی که به من داشت انجامش داد

و اما روز سکس …
اون روز به یکی از آشنا ها گفتم که خونه لازم دارم و میخوام یکم تنها باشم و دوستم اوکی داد و گفت بیا اشکال نداره و من به دوست دخترم گفتمو قرار گذاشتیم که بریم
خیلی شور و شوق داشتیم و از یک طرفی کمی استرس
هر دو اولین سکسمون رو قرار بود داشته باشیم
دنبال دوست دخترم رفتم و آوردمش خونه و کمی باهم خوش گذروندیم و بعد ازون کم کم شروع کردیم …
دوست دختر من فوق العاده خجالتی بود و چیز خاصی بلد نبود
برای همین خودم شروع کردم همه چیرو
شروع کردم اول بقل کردنش و بوسیدن لب هاش و من رو همراهی میکرد… آروم از کمرش گرفتم و خوابوندمش رو تخت ، حسابی میبوسیدیم هم رو . شال ــش رو در آوردم و رفتم سمت گوشش و گردنش ، گردن و گوشش رو میخوردم و نفس نفس زدن هاش شروع شد هرچقدر بیشتر میگذشت ، نفس هاش تند تر میشد
موقع خوردن گردنش خودش رو کلا ول کرده بود و چشاش بسته بود و فقط نفس نفس میزد
آروم با دستم با ممه هاش بازی میکردم و نفس زدن هاش بیشتر میشد
آروم اروم دکمه های مانتوش رو باز کردم و دست رو بردم تو سوتینش و با ممه هاش بازی میکردم
خیلی نفس نفس میزد ، صدای نفس نفس زدنش های خیلی برام خوشایند بود چون میدیدم کسی که دوستش دارم ، داره لذت میبره
ریتم نفس زدن هاش هیچوقت از گوشم نمیره ، دم و بازدم هاش
ریتم تند تند زدن قلبش …
آروم مانتوش رو دکمه هاش رو کامل باز کردم و شروع کردم به خوردم ممه هاش و بازی کردن باهاش
باورم نمیشد که دارم با عشق زندگیم ، عشقم رو تقصیم میکنم
با ممه هاش بازی میکردم و بعدش مانتوش رو کامل در آوردم و بعدش بقلش کردم و از پشت سوتینش رو باز کردم
و باز با ولع بیشتر میخوردمشون کم کم اومدم پایین و من شکمش رو میبوسیدم به شلوارش رسیدم و یه نگاه بهش انداختم و بهش گفتم " اجازه هست خانوم " و سرشو رو به نشونه ی رضایت تکون داد
من لبخند زدم و آروم شلوارش رو دراوردم
واییی چی میدیدم ؟؟؟؟؟ یه کس توپول با یه شورت خیلی سکسی از رو شورت چندین بار بوسیدمش
یه نگاه به دوست دخترم انداختم و دیدم داره خیلی خجالت میکشه ، بقلش کردم و دم گوشش زمزمه کردم و گفتم " عشقم خجالت نکش - چون قراره یه عمر برای هم باشیم و برای هم زندگی کنیم " بعد دوباره بهش گفتم عشقم ، گفتم جانم ، گفتم اجازه دوباره میدین ؟ سرشو رو تکون داد و من رفتم سراغ شورتش و آروووووم در آوردم
موقع دراوردن شورتش خیلی ذوق داشتم و وقتی کامل در آوردمش و اون کس تپل و خوشگل رو دیدم دیگه داشتم از خوشحالی میمردم …
آروم آروم زبون میزدم بهش و شروع کردم به خوردنش ، چون اولین بارم بود هم کلیتوریس رو میخوردم و هم کسش رو آخر سر دیگه گرفتم کجارو باید بخورم
و وحشی وار میخوردمش … دیگه کم کم داشت به خودش میپیچید ، صدای نفس نفس زدن هاش کل اتاق رو گرفته بود ، یه نگاه با بالا انداختم و به چشم ِ دیدم که عشقم ، چشاش بسته شده و داره لذت میبره
به نظر شخصی من دیدن لذت بردن کسی که دوست داری بهتر از هرچیز دیگه هست
اون پیچیدن ها ، نفس نفس زدن ها ، آه و ناله هاش
خیلی حس خوبی بهم میده
من بودم و عشقم و یه اتاق که صدای نفس نفس زدن های دوست دخترم و صدای آروم خوردن کس عشقم
کسی که تجربش کرده ، حتما میدونه چه صدایی رو میگم
بالارو نگاه نکردم و دیدم که دوست دخترم از خود بی خود شده و کلا تو فضا هست و اینجا نیست
محکم موهام رو میکشید / دست هام رو میگرفت و محکم فشارشون میداد / پاهاش میرفت بالا میومد پایین ، به خودش میپیچید ، من رو بین پاهاش فشار میداد تا بیشتر بخورم
خوردم و خوردم و بدنش شروع کرد به لرزیدن ، کنترل پاهاش و بدنش دست خودش نبود و حرکات نا منظم داشت و ارضا شد بعد از ارضا شدن از صورتم گرفت و آورد جلوی صورت خودش با لهن گریه مانند بهم گفت " عاشقتم سینا " و یه قطره اشک از چشش بیرون اومد و محککمممممم بقلم کرد و گفت همیشه بمون پیشم
ازش پرسیدم چطور بود ؟ حرفی نزد و محکم بقلم کرد و دم گوشم گفت " بهترین حس دنیا " " فوق العاده بود "
بعد ازون یکم خوابیدیم کنار هم تو بقل خودم اوردم و پیشونیش رو میبوسیدم و با موهاش بازی میکردم
بعد ازون رفتم و از کیفم اسپری تاخیری رو زدم و بهش گفتم " عشقم شروع کنیم ؟ " و گفت بهم آره
یکم وازلین زدم به کیرم و سوراخ کونش ، اروم با یه انگشت یکم کردم توش و دردش گرفت
عقب جلو کردم و 2 تا انگشت کردم ، یکم بازی کردم و به زور 3 تا انگشت رو کردم تو کونش
تمریناتی که داشته بود ، خیلی به کمکش اومد
حالا نوبت سکس اصلی بود …
به حالت چهار دست و پا در اومد و من آرووووم سر کیرم و گذاشتم دم کونش و خواستم بکنم که هرکاری کردم نرفتم و از یه طرف درد میکشید دوستم
بهش گفتم کامل بخوابه و زیر شکمش بالشت گذاشتم و باز یکم وازلین زدم و دوباره گذاشتم دم سوراخش و آروممم کیرم رو میکردم تو کونش خیلی زمان برد تا یکمش بره تو کونش و من خیلییی آروم پیش میبردم جلو و تا نصفه کردم توش و دوست دخترم خیلی درد داشت و بخواطر من داشت تحمل میکرد … بهش گفتم عشقم بخواطر من یکم تحمل کن بعدا عادی میشه و فقط همین اولین بار سخته
کیرم رو تو نصفه یکم عقب جلو کردم تا عادت کنه و دردش بخوابه
بعد آروم کیرمو بردم جلو ، دردش خیلی زیاد بود ، یادم نمیره با دست هاش شدیدا محکم دست ها من رو فشار میداد ، جوری که مچ دست چپم ساعت بود و جای ساعت موند روی دستم
من کیرم رو تا آخر بردم توش و 2 دقیقه به همون حالت وایسادم تا عادت کنه بعد آروم شروع کردم به عقب جلو کردن ، درد داشت ولی کم کم عادت کرد
بهش گفتم عشقم اگه دردت زیاده ، کنسلش کنم ، گفت نه ادامه بده تحمل میکنم
دیگه عقب جلو میکردم و دردش کم شده بود ، دیدم باز نفس نفس زدن هاش شروع شد با خودش بازی میکرد
منم دیگه راحت عقب جلو میکردم و برای اینکه دردش رو حس نکنه به همون حالت که داشتم میکردمش از هم دیگه لب میگرفتیم ، جوری ازم لب میگرفت که انگار قرار بود لب هام تموم بشه ، وحشی وار لب هام رو میخورد
این کار من رو خیلی حشری کرد و باعث میشد من سریع تر تلمبه بزنم
باورم نمیشد داشتم دوست دخترم رو میکنم و به آرزوم رسیدم !
یک دختری رو مال خودم کردم که عاشقمه ، با دختر مورد علاقم سکس دارم و دارم حال میکنم
5 دقیقه ای کردم و احساس کردم داره آبم میاد
اونجا دیگه تا ته میکردم تو کونش و سریع سریع عقب جلو میکردم و دوست دخترم بیشتر ناله میکرد، این کارش بیشتر حشریم کرد و دیگه داشت آبم میومد و بهش آروم دم گوشش گفتم میخوام بریزم تو کونت عزیزم ، و آبم ، پر فشـــار ، خالی کردم تو کونش …
بهترین حس دنیا رو داشتم و انقدری که بی حال بودم به همون حالت روش خوابیدم و کیرم تو کونش بود
یکم بعد دیگه خودمو جمع جور کردم و کیرمو دراوردم و بهش گفتم عزیزم لذت بردی ؟ خوشت اومد ؟ و بهم گفت آره عشقم
بعد ازون انقدری که خوشحال بودم بهش گفتم برگرد میخوام برات بخورم
کسش پر آب بود حسابی خیس بود
بازم شروع کردم به خوردن ، 10 دقیقه ای خوردم براش و تموم این 10 دقیقه تماما لذت بود براش ، دیگه آخراش لرزید و ارضا شد برای دومین بار ولی من باز ادامه دادم و باز خوردم بعدا دیگه اصلا حال نداشت چشاش رو باز کنه چ برسه به حرف زدن
چشاش خمار بود و من به همون حالت که خوابیده بود رفتم روش و خوابیدم
لنگ هاش باز بود کیرم روی کسش اومد که فوق العاده داغ بود که بهم لذت خاصی میداد
من بودم که روش خوابیده بودم و داشتم میبوسیدمش و بقلش میکردم
کسش حسابی داغ بود حســــابـــی
بعد یه مدت به خودش اومد و به زور بلند شد و اولین کاری که کرد بهم گفت وایسا سینا و محکم بقلم کرد و دقیقه بی امان من رو بقل کرد عاشقانه
ازم قول گرفت که همیشه باشم پیشش و من بهش قول دادم

این داستان اولین من با عشق زندگیم بود ، دفعات بعدی خاطر انگیز تر ، با لذت بیشتر و راحتی انجام شد
الان طوری شده که هر دو یه جورایی معتاد سکس شدیم انقدری که دوست داریم سکس رو
من ازش سکس نخوام ، اون از من میخواد ، تا این حد
من تو سکسم همیشه طرف مقابلم رو تو اولیت قرار میدم و دوست دارم اون بیشتر لذت ببره
برای همین یکی از دلایل خرسندی ما از سکس همینه
جالبه همین حس رو هم خانومم به من داره …

ما قبل از داشتن سکس نصف روحمون مال همدیگه بود ولی الان با سکس داشتن الان تماما مال همیم
رابطه ما پایه ی اصلیش روی عشق هست و نه سکس
همین باعث شده که همه کار هامون با عشق باشه
مثل " سکس عاشقانه "
بهترین سکس ممکن هست

امیدوارم از داستان راضی بوده باشید و میدونم کم و کسری زیاد داره ولی دوست داشتم داستان واقعی خودم رو در اختیارتون بزارم
اگر داستان مورد پسندتون واقع شد ، خواستید داستان سکس های دیگمون رو هم براتون میزارم

برامون آرزوی موفقیت و خوشبختی کنید در آینده ای نه چندان دور ایشالله میخوایم با هم ازدواج کنیم

با تشکر
نوشته: سینا


👍 2
👎 1
2979 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

672227
2018-02-04 21:57:58 +0330 +0330

عشقولی برره ای

0 ❤️

672230
2018-02-04 22:03:43 +0330 +0330

قشنگ بودایشالله به عشقت برسی

0 ❤️

672247
2018-02-05 00:43:12 +0330 +0330

قبلا"سه کاف بودکه همه رابه فیض میرساندولی حالاشهوانی ولی داستان ساختگی ذهن جقی که دراثرجق زیادپوکیده بودازقدیم میگفتنددست خودراکوس کن ومنت ازکوس کش مکش

0 ❤️

672323
2018-02-05 10:35:01 +0330 +0330

یادش بخیر سکاف و سفید برفی

0 ❤️

672338
2018-02-05 14:20:11 +0330 +0330

به جرات میگم بهترین لحظات زندگی آدم معاشقه و لذت بردن از عشق زندگی اش هست لحظاتی که شاید دیگه هیچ وقت برات پیش نیاد من این حس و توی ۳۴ سالگی تجربه کردم و چقدر لذت بخش بود …
اما چه فایده که به بهانه های الکی رفت و منو با کوله باری از خاطرات تنها گذاشت خاطراتی که هر لحظه به یادش میفتم کمترین اتفاق ریختن اشک های ناتمام هست.
واسه یه مرد اشک ریختن راحت نیست همین الان چشم هام پر از اشک و دلم داره میترکه یاد لحظات ناب عاشقی خودم افتادم

1 ❤️