سلام علی هستم (نام مستعار) 17 ساله بودم که با دختری دوست شدم به اسم ندا (نام مستعار) که دو سال از خودم بزرگتر بود و بیچاره فکر می کرد من دو سال از اون بزرگتر هستم اینا سه تا خواهر بودن که خواهر بزرگتره ازدواج کرده بود خواهر کوچیکه دبیرستانی بود و این ندا خانم ما خواهر وسطی بود و دانشجو خیلیییییییییییییییی خوشگل بود خیلیییییییی قد بلند و از رو لباس لاغر به نظر میومد و رنگ پوستش سفید مثل گچ بود ، پدر و مادرش هم هر دو کارمند بودن یه روز جمعه بود تلفنی صحبت می کردیم صحبت از پنج شنبه شب ها افتاد و گفتم الان متاهل ها همه خوابن ها دیشب تا صبح مشغول بودن و از این حرف ها این ندا خانم هم خودش میخارید چون همش با خنده می پرسید مگه دیشب چیکار کردن که تا الان خوابیدن و … گفتم اینجوری که نمیشه باید عملی نشونت بدم تا بفهمی قضیه چیه و … قرار شد فردا صبح ساعت هشت من به این زنگ بزنم اگه همه رفته باشن من برم خونه این ها آقا یک اضطراب و استرسی اومد سراغ من وحشتناک نشستم پای اینترنت دنبال قرص ضد اضطراب حالا مردم اینجور مواقع میرن دنبال قرص دیرانزالی و این ها من کوسخول دنبال قرص ضد اضطراب بودم یه قرص پیدا کردم به اسم مپروبامات که عوارضش از بقیه خیلی کمتر بود چند تا داروخانه رفتم گفتن بدون نسخه نمیشه حالا به نحوی یه ورق پیدا کردم و صبح شنبه زنگ زدم بهش و گفت همه چی اوکی هست و بیا قبل رفتن دو تا از اون قرص ها خوردم زنگ در رو که زدم اول حیاط بود بعد خونه در رو که باز کرد یه لحظه خشکم زد ندا با یه دامن کوتاه بالای زانو جلوی در وایستاده بود با رون های تپل فکر کردم اشتباهی اومدم آخه از رو لباس لاغر به نظر میومد حالا رفتیم خونه نشستیم یه پذیرایی مختصر کرد و کنار هم داشتیم حرف میزدیم و آروم اروم شروع به لب گرفتن کردیم گلوش رو لیسیدم و اومدم سمت سینه هاش کمی مقاومت الکی کرد و سینه های محشرش رو خوردم سینه ها متوسط و آویزون همینجوری که سینه هاشو میخوردم دستمو بردم لای پاهاش که پاهاشو سفت به هم چسبوند ولی خب با انگشت هام از رو شرتش با کسش بازی می کردم چشماش نیمه بسته بود و نفس های عمیق می کشید یه شورت مشکی پوشیده بود شرتشو با دستم کنار زدم و همینجور که ازش لب میگرفتم با کسش بازی می کردم تو گوشش گفتم میخوام کست رو بخورم با کلی خواهش و التماس اجازه داد پاهای سفید مرمری کشیده شو بوسیدم و لیسیدم شرتشو درآوردم واییییییییییییییییییییی خدای من یه کس صورتی و کوچولو و کشیده و خیس جلو چشام بود مثل دیوانه ها و ندید بدید ها وحشیانه افتادم به جون کسش یعنی کاملا وحشیانه کس و سوراخ کونش رو میخوردم و لیس میزدم که پس از چند دقیق ارضا شد و افتاد بغلم و شروع کرد به گریه کردن یعنی از سر لذت گریه می کرد بعد کمی نوازش و آروم کردنش شلوارم رو درآوردم با دیدن کیرم یه جیغ کوتاه زد و سر کیرم رو گذاشت دهنش شروع کرد به ساک زدن کیرم داشت می ترکید دستشو گرفتم بلندش کردم بغلش کردم و آروم میزدم در کونش مثل ژله میلرزید کونش آرومدر گوشش گقتم ندا میخوام گفت چی میخوای گفتم کونتو میخوام ندا گفت شنیدم دردش زیاده گفتم باید تحملش کنی دیگه گفت باشه امتحان کنیم بردمش کنار میز غذاخوری دستاشو گذاشت رو میز و کونشو دادم عقب و شروع کردم به لیسیدن کون و کوسش انگشت وسطم رو کردم تو کونش انگشت دوم رو که میخواستم بکنم تو نذاشت گفت درد داره گفتم تو دو تا انگشت رو نمیتونی تحمل کنی کیر به این گندگی رو چطور میخوای تحمل کنی حالا به زور سر کیرم رو با کلی تف و آب دهان کردم تو کونش این قرص های ایپروبامات لعنتی اثرشون رو اونجا نشون دادن حالا مگه آب من میاد هی سر کیرم رو در میارم می کنم تو کونش بعد چند بار کونش کمی باز شد و تونستم کیرم رو تا وسط بکنم تو چون خیلی تنگ بود نمی تونستم تلمبه بزنم من که زیر پنج دقیقه آبم میاد حالا یه ربع بیست دقیقه بود که آبم نمیومد اعصابم به هم ریخته بود از طرفی هم اون درد داشت از یه طرف هم بیضه هام شدیدا درد گرفته بود الکی گفتم آبم اومد رفتم دستشویی راحت هفت هشت دقیقه جق زدم تا آبم اومد فکر کنم نیم ساعت موندم رو زمین و یه حالت لرزش به هم دست میداد بعدش دیگه لباس پوشیدم و اومدم بیرون هفت هشت بار دیگه با هم سکس داشتیم ولی دیگه قرص نمیخوردم بعد یه مدت هم اون شوهر کرد و رفت.

نوشته: علی