اولین سکس من و دوست دخترم سارا

1393/07/07

سلام به همه من عرشیا در شُرُف 22 سالگی قد 184
بچه ها من نمیدونم از این داستان هایی که تا الان می خوندید چقدرشون رو باور میکردید و چقدرشون رو باور نمیکردید یا اصلا به واقعی بودنشون اهمیت میدید یا نه… اما من امروز یه داستان واقعی میخوام واستون تعریف کنم. یه داستان از من و دوست دخترم سارا که دومین دختری بود که باهاش دوست شدم و 24 سالش بود. در حالی که اون موقع من 18 سال بیشتر نداشتم و از طریق چت و برنامه نیمباز که اون سال ها خیلی برنامه جالبی بود باهم آشنا شدیم رو واستون تعریف میکنم. اولین دوست دخترم میترا که طول دوستیمون همش دعواهای بچه گونه بود :D و تا الانم که که 22 سالَم کم کم داره تموم میشه بعضی وقتا زنگ میزنه… و تو واتس اپ اینا گاهی چت میکنیم یجورایی حس میکنم بهم علاقه داره. حالا گذشته از این جریان… اینجای جای قسم خوردن نیست و مسئله ی مهمی هم نیست که بخوام قسم بخورم اما باور کنید که عین حقیقته چون چند تا داستان اینجا خوندم، که حالا خارج از واقعی یا غیر واقعی بودنشون یکم علاقمند شدم گفتم منم داستان منو سارا رو اینجا بگم…

خب این ماجرا بر میگرده به تقریبا 4-5 سال پیش که من یه دانش آموز بودم و دوران هنرستانم تمام شده بود و پشت کنکوری بودم از اونجایی که بابام به درسم خیلی اهمیت میداد تا الان که رسیدم به مقطع ارشد همه اش به خواست بابام بوده :D اون موقع هم منو واسه کنکور تو این کلاس های کنکور ثبت نام کرد منم هرچی بهانه گرمی هوا و تابستون رو میاوردم فایده نداشت… نداشت تا اینکه خلاصه ثبت نام شدم و کلاسمو رفتم و از اونجا از طریق همکلاسیا با این برنامه نیمباز آشنا شدم و مدتی استفاده کردم. تو یکی از چت روم ها داشتم شیرین زبونی میکردم و با بقیه میخندیدم که یه نفر اددم کرد (همین سارا بود) اول خودشو مهسا معرفی کرده بود. منم عکس خودم رو ایدیم بود و هی در مورد عکسم میپرسید که خودتی یا کسه دیگه اس منم گفتم خودمم و گفت اگه خودتی که خیلی باحال و جذابی منم تشکر میکردم و چندتا شکلک میفرستادم :D *****از اینجا قسمت یکمی اصلی واسه دوستانی که مثل من حوصله خوندن جزئیات رو ندارن :)) یکم بیشتر باهم آشنا شدیم تا اینکه از سن و سال هم مطلع شدیم و وقتی فهمید 18 سالمه یکم ناراحت شد منم دیدم اینجوریه بهش گفتم اشکال نداره تو آجیمی یکم لوس بازی و خودشیرینی کردم دوباره خندید و گفت باشه عزیزم… همینجوری تا حدود یک ماهی چت میکردیم و حتی عکس هم بهم میداد از خودش خیلی ناز بود بچه ها صورت گرد و سفیدی داشت خیلی ناز بود بچه ها موهای مشکی و به گفته خودش خیلی بهشون میرسید و کلا دختر مرتبی بود نه پر بود نه لاغر از لحاظ اندام هم دیگه خودتون ماهر هستید یه دختر 24 ساله چطور باید باشه… بعد این مدت یه روز بهم گفت میخوام پسووردمو عوض کنی من بلد نیستم یه نفر پسسوردمو داره ادد لیستمو پاک میکنه و فحش میده بهشون منم گفتم باشه وارد ایدیش شدم پسووردی که داده بود رو جایگزین کردم و خارج شدم گفتم عوض کردم تشکر کرد… فرداش قایمکی رفتم تو ایدیش یه چرخی زدم به ذهنم اومد برم تو اینباکس ببینم چی فرستاده و چی گرفته :D دیدم اینباکس نیمبازش خیلی پره چندتاشو به زور با اینترنت ایرانسل که داشتم دانلود کردم دیدم به به کلیپ های سکس ان…


اینجا هم جای مهم و اساسی اگه دوست ندارید همه اش رو بخونید از فرداش دیگه سعی کردم یکمی به راه راست هدایتش کنم :D ینی اون راه نه این راه که دیگه برم تو کارش… کم اسم لب و بوس اینارو میاوردم بعضی وقتا بوس میگفتم بوس رو اونجا و لوس بازی میکردم اونم میگفتم بوس رو کجا شیطون منم میترسیدم میگفتم مثلا بازوهات بعد گفتم اگه یجا دیگه بگم دعوام نمیکنی؟ گفت نه اصلا گفتم بوووس رو نونو هات :D من به سینه میگفتم نونو :)) خیلی میخندید و بهم علاقه پیدا کرد و کاملا با من احساس امنیت و اعتماد داشت که حالا جای درد و دل هاش و حرفای دیگه که میزد اینجا نیست خلاصه یکم نرم شده بود و حرفای سکسی دیگه عادی شد. بازم میگم… (خلاصه) یعنی دیگه از اینجا مهماشو میگم اینا هم که گفتم واسه این بود که بدونید چطور به اینجا رسیدیم. از اونجایی که حرفای سکسیمون رو دوست داشت به واقعیت برسه و میگفت دوس دارم تو بغل هم باشیم من گفتم باشه بذار تا موقعی که یه جا پیدا کنم فعلا همو بیرون ببینیم قبول کردو چندباری رفتیم پیتزایی که تو محله خودمونه و صاحابش تقریبا منو میشناخت بیشتر وقتا هم خلوت بود مخصوصا طبقه بالاش چند باری رفتیم اونجا و طبق معمول بالاش خالی بود پیتزا سفارش میدادم و میرفتیم بالا یکم حرف و کم کم لب خوردن و سینه خوردن خیلی خیلی حشری میشد و دوس داشت همونجا کیرمو بخوره که من میترسیدم و میگفتم خطرناکه… مزه لباش و بویی که میداد هنوز هم مزش زیر زبونم هست سینه هاشو گرفته بودم بزرگ هم بودن تو سایز زیاد وارد نیستم که بگم چه سایزی ولی بزرگ بودن… دست کرد تو شرتم کیرمو گرفت بعد انگشتاشو میخورد منم به زور چون یکم سخت بود و نشسته بود رو صندلی دستمو به لای پاهاش رسوندم و با کسش بازی کردم و دیدم آروم نشسته ک چشماشو بسته منم اولین بارم بود شروع کردیم باز لب خوردن همینجور هم با کسش ور میرفتم خیس خیس شده بود و بهم گفت تو هم میخوری؟ گفتم چیو بخورم که ناشی بازی در آوردم اینو گفتم… گفت هیچی دوباره دستشو از تو شرتم درآورد انگشتشو کرد تو دهنش منم گفتم آها… منم دستمو در آوردم یکم حالم بهم میخورد ولی حشری شده بودم انگشتام با هرچی روش بود کردم دهنم منظورم آب حشرش بود که لزج و لیز و مزه خاصی نداشت بهم گفت عرشیا گوشام داغ شدن یکم دور و برو نگاه کردم باز لباهمو خوردیم تا صاحاب پیتزایی داشت میومد بالا منم الکی گفتم اون گوشیت چی شد و حرفا الکی زدیم تا بره پایین یکم پیتزا خوردیم و بعد خارج شدیم دوست نداشت از کنارم بره ولی مجبور بودیم دیگه… واسش از تاکسی سرویس ماشین گرفتم تا بره وقتی رسید شبش بازم کلی چت کردیم…


امیدوارم خسته نشده باشید ببخشید طولانی شد جای خیلی خیلی خیلی مهم خب همین داستان بالا چندبار دیگه تکرار شد و بازم همونجای قبلی یعنی پیتزایی محلمون رفتیم و باز هم همون کارا… تا اینکه بابام اینا گفتن میخوایم بریم اصفهان خونه عمه اینا من از طرفی خوشحال شدم از طرفی ناراحت چون کنکور داشتم به بابام گفتم کنکورمو چیکار کنم گفت اشکال نداره با ما میای اونجا هم درساتو مرور میکنی… تو همین حال بود که… میدونم الان به چیزی اون موقع به فکرم رسید شما هم الان دارید فکر میکنید :D آره دیگه گفتم پافشاری کنم که بمونم با هزار جور بدبختی قبول کردن از طرفی اولین بار هم نبوده که تو خونه تنها میموندم… فرداش میخواستن برن منم به داداش کوچیکتر خودم گفتم هرموقع خواستین برگردین بهم خبر بده خودت ولی بابا ماما ندونن گفت باشه و فردا صبحش بابام واسم پول گذاشت به اندازه کافی :D و حرکت کردن آقا من خوششششحااااال به سارا زنگ زدم گفتم یه خبر خوب پاشو بیا خونمون این خبرو نشنید گفت وااااای عرشیا خیلی خوشحال شد و گفت عصر بیا دنبالم فلان جا منم رفتم حموم آماده کردم همه چیو و عصر تاکسی گرفتم رفتم دنبالش اوردمش ولی تو ماشین هون اول که سوار شد همینجور الکی گفتم خب چطوری خاله بچه ها چطورن که راننده یکم خیالش راحت حواسم بهش بود هی نگاه میکرد بهش تو آینه…


آقا قسمت اصلی و نهایی :D رسیدم خیابونمون دم در پیاده شدیم کلید زدم رفتیم تو یکم حیاطو نگاه کرد شوخی کردیم منم یکم اذیتش کردم اخماش خیلی باحال بود (یادش بخیر) و بعد رفتیم تو و در قفل کردم همین که قفل کردم جلوم راه افتاد بره تو اتاقم من پشتش بودم دستامو گذاشتم رو شونه هاش پیچوندمش سمت راست که بریم پذیرایی چون از قبل برنامه ریخته بودم چیکار کنیم :D طبق برنامه پیش بریم خلاصه رفتیم پذیرایی نشستیم حرف زدیم خیلی بهم نزدیک بودیم رو در رو نفس همو حس میکردیم یکم چیپس و دلستر اینا خوردیم وبعد صحبتو قطع کردم صدام یکم لرزش پیدا کرده بود شالشو کشیدم و گردنشو بوس کردم و همینجور لب میزنم اونم دستاشو انداخته بود بالای باسنم و میکشیدم سمت خودش وای که چه بویی میداد این دختره… لب خوردنمون شروع شد چشماشو بسته بود و لبامو میخوردم امممم امممم میکرد منم حسابی بدنم گرم شده بود بالا تنه هرچی داشت کم کم در آوردم و کاملا احساس آزادی خاصی داشتم اینجا بود که در حال لب گرفتن بلند شدیم و من یهو یه دستمو انداختم دور کمرش و یه دستم بین خط زانوهاش و بلندش کردم :D یه جیغی کشید که نگو هی میگفتم بذارم زمین الان میاندازیم و من بازم لوس بازی درآوردم گفتم شوهرت قویه خانوم نترس :D بردمش تو اتاقم انداختمش رو تخت کنارش دراز کشیدم هنوز من لخت نشده بودم و خیلی تو کف بود هی میگفت لباساتو در بیار دیگه اومدم دست بزنم به کسش گفت صبر اول صیغه بخونیم بهتره گفتم ول کن بابا الان دیگه؟ گفت اشکال نداره اول صیغه بخونیم بعد گفتم من که بلد نیستم آخه… تو گوشیش با اینترنت سرچ کرد پیدا کرد و گفت با لوس بازی گفت چقدر مهر بهم میدی؟ منم با لوس بازی جواب دادم 12 تا آبنبات چوبی :D :D خیلی خندید و گازم گرفت گفت من که چیزی ازت نمیخوام عشقم خلاصه صیغه خوندیم من هم واقعا حس های عجیبی داشتم :D و دوس نداشتم بدونم بعدها چی میشه. پتو کشیدیم رو هم باهم ور میرفتیم کیرمو گرفته بود ول نمیکرد زبونمو میخورد لبامو میخورد اصلا حسابی تو حال بودیم بعد گفتم من میرم زیر پتو تو نگاه نکنی… گفتم باشه رفت سر کیرم خیس شده بود با زبونش لیس زد بعد سر کیرمو بوسید اومد بالا یکم دیگه لب خوردیم سینه هاشو تند تند با انگشتم میمالیدم بعد منم رفتم زیر نوک سینه هاشو خوردم و زبون میزدم سرمو فشار میداد به سینه هاش میگفت گاز بگیر منم آروم دندونامو میزدم هی بهم میگفت دوستت دارم منم برق از کلم میپرید :D دست زدم به کسش خیلی خیس شده بود منم خیلی حشری شده بودم همینطور سارا پتو رو دیگه کنار کشیدم خوابیدم روش بهم گفت واااای چقد داغ شدم اهمیت ندادیم لباشو یه ماچ کردم بعد رفتم سینه هاشو بوسیدم بعد شکمش و بعد خواستم کسشو بخورم بازم لوس بازی کرد گفت مریض میشی ها… هیچی نگفتم شروع کردم به خوردم اگه بگم این دختر چقدر به خودش میرسید همه جاش بوی خوب میداد مثله یه بچه خیلی حال میکرد وقتی کسشو میخوردم نگاه میکردم خودم بیشتر حشری میشدم کامل همه جای کسشو خوردم زبونمم یکم تو سوراخش میکردم بعد گفت عرشیا منم میخوام بخورم دراز کشیدم گفت اینجوری نه… دوتایی باهم. گفت بیا رو من کیرتو بده سمتم دوتایی باهم میخوردیم همینطوری یکم گذشت یهو نمیدونم چی شد آبم اومد نگاه کردم دیدم چشماشو بسته :D دیر بهش گفتم داره میاد رو لباش و بقیه اش رو روی سینه هاش هدایت کرده بود خیلی هم آبم زیاد اومده بود و تعجب کردم از خودم خیلی هم رنگش سفید بود اینبار. رفت خودشو پاک کرد من رفتم بستنی أماده کردم آوردم یکم خوردیم بعد دوباره کیرم راست شد دوباره حشری شدم کم کم گفتم سارا بخواب پاهاتو باز کن همینکارو کرد منم یکم بستنی مالوندم به سینه ها و کسش هی میخندید و جیغ میزد منم میخندیدم بعد باز شروع کردم به خوردن یکم بعد گفتم حالا من خسته شدم تو بیا رو من کستو بده سمتم اینبار خوردنمون طولانی تر شد سارا هم خیلی حشری بود هی کسش خیس میشد کیرمم یه لحظه ول نمیکرد با تخم هام هم بازی میکرد بهش گفتم سارا حالا برو رو به من بخور… میخواستم که زیر کیرم به زبونش بخوره. پسرا میدونن چی میگم و چقد حال میده :D درسته؟؟؟ اونم شروع کرد به خوردن حس کردم کم کم داره آبم میاد بهش گفتم سارا کافیه یکم لب گرفتیم هی بوش میکردم سفت چسبیده بودیم به هم گوشاشو خوردم یجا از این دختر نذاشتم که نخورده باشم :D بعد بهش گفتم سارا میخوام بکنم تو گفت درد داره و لی بخاطره تو تحمل میکنم بازم لب گرفتیم گفتم بلند شو ایستاده پشت کرد بهم من وازلین داشتم یکم زدم آروم آروم کردم تو اولش شوکه شد یکم عقب جلو کردم دردش گرفت سینه هاشو گرفتم یکم بعد ساکت شد آروه اه اه میکرد کیرمو کشیدم بیرون بهش گفتم رو لبه تخت بخواب پشتتو بده سمت اینکارو کرد دوتا بالشت هم گذاشت زیر شکمش یعنی نصف بدنش رو تخت بود پشتش به من رو لبه طولی تخت… وقتی خم شد کونش چند برابر بزرگ شد :D صبرم سر رسید کیرمو تند میمالوندم به کسش بلند اه اه میکرد کیرم از آب کسش خیلی خیس شد من حوس کردم باز بخورم ولی بهم گفت بکن تو منم کیرمو کردم تو خیلی راحت رفت داخل و هیچی هم نگفت بهم گفت عرشیا بچسب بهم منم دستمو انداختم دورش و میکردم داخلش نفس هاش یه حالتی شده بود چشماشم بسته بود منم رو کمرشو ماچ میکردم گفتم کجا بریزم حالا گفت بریز داخل عشقم منم یکم تند تر کردم بعد فهمیدم این صدای تق تق که تو فیلم های پورن میاد دلیلش چیه :D با خودم گفتم منم اینکاره ام خبر نداشتم :D خب جلوم یه کون بزرگ و سفید بود که مال یه دختر خوشکل و ناز که بهش علاقه هم داشتم بود منم میکردم توش نگاه میکردم به کیرم که چطور میره داخل و باز حشری میشدم و یکباره بدنم سفت شد و آبم داشت میومد چون اولین تجربه سکس بود واسه من و حتی اون موقعی که ارضا شدم خیلی حال کردم اصلا تا حالا همچین حسی نداشتم تا قطره آخر هم ارضا شدم ازم و همشو تو کونش ریختم وقتی کیرمو درآوردم بهم گفت الان یچیز گرمی تو کونم حس میکنم :D گفتم بله دیگه آبمه… دیگه بقیه اش اتفاق جالبی نیوفتاد که بگم. این 5 روزی که بابام اینا نبودن 3 بار اومد پیشم و اون روزا خیلی بهمون خوش گذشت تا الان یاد اون موقع میکنم و میگم کاش هم سن من بود خیلی از هم خوشمون میومد… تا اینکه متاسفانه ازدواج کرد :D بهش گفتم هنوزم دوست میمونیم گفت بله عزیزم منم گفتم تازه بهتر از اینم میشه دوست بمونیم :D منظورمو فهمید گفت شیطون و بعد گفت فعلا دیگه زنگ نزنیم خودم بهت میزنگم بعد یه مدت زنگ زد دلش واسم تنگ شده بود منم گفتم خیلی به فکرت بودم و چند دقیقه ایی هم حرف زدیم حدافظی کردیم بعد از اون تلفن آف و دیگه تا الان خیری ازش؟ ندااااارم ولی نمیدونم چرا شمارش تا الان سیوه :D قصه ما به سر رسید کلاغه هم نمیدونم به خونش رسید یا نرسید. ببخشید طولانی بود

نوشته: عرشیا


👍 0
👎 0
44294 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

438420
2014-09-29 16:45:53 +0330 +0330

نخند باو پاره شدی نمکدون
اَه اَه اَه

0 ❤️

438421
2014-09-29 16:49:33 +0330 +0330
NA

داستانی تخیلی ننویسن والا چندوقته داستان دلنشین و دلچسب نخوندم

0 ❤️

438422
2014-09-29 17:03:15 +0330 +0330
NA

نصف اش این شکلک کیری بود biggrin

0 ❤️

438423
2014-09-29 17:04:01 +0330 +0330
NA

ننویس جقی ، هرچن نخوندم ولی از نظرات دوستان فهمیدم کیری بود مجلوق کثیف :))

0 ❤️

438424
2014-09-29 17:35:03 +0330 +0330
NA

صدف جون چی سخته؟؟!!

0 ❤️

438425
2014-09-29 18:03:37 +0330 +0330
NA

باز دوباره قضيه كنكور به گند كشيدي …
بابا! كنكور مقدسه … نرين بهش . مي خواستم كنكور بدم ، داشتم درس ميخوندم ، نفهميدم گفتم به دوستم بياد بعدش با هم سكس كرديم
تو مغذت جقي

0 ❤️

438426
2014-09-29 18:16:58 +0330 +0330
NA

چی کس میگی؟؟؟؟؟نیشت چرا تا خشتک بازه همش؟؟؟؟؟؟؟؟؟حتما باید ریده بشه بهت؟؟؟؟؟اصلا گوه میخوری داستان مینوسی…بی ناموس

0 ❤️

438427
2014-09-29 19:18:32 +0330 +0330

اصلا ارزش نظر دادن نداشت چون خیلی چرت بود
واما تبریک بهsadaf joooon بابت اول شدنش ایشالله همیشه گل خنده رو لبات شکوفا بشه…!

0 ❤️

438428
2014-09-30 02:12:50 +0330 +0330
NA

آخه مغز پریود تو این داستانارو از کجا میاره کیرم تو مغزت

0 ❤️

438429
2014-09-30 04:42:09 +0330 +0330
NA

نصفش “بچه ها” بود بچه اینجا خوابیده عمویی

0 ❤️

438430
2014-09-30 04:50:33 +0330 +0330
NA

نمیری یه وقت از ذوق!!!

0 ❤️

438431
2014-09-30 05:00:40 +0330 +0330

خودگویی و خود خندی؛ عجب جلقیه هنر مندی :D
نره خره اسمایلی ندیده :D

0 ❤️

438432
2014-09-30 07:37:27 +0330 +0330
NA

کیر مهندس گل پسر تو کونت…

0 ❤️

438434
2014-09-30 11:27:00 +0330 +0330
NA

بچه جون براي داستان نويسي اول بايد كلي داستان بخوني بعد بنويسي
قوه تخيلتم تقويت كن بعضي جاها ايراد داره چون از قوه تخيلت دور ميشدي

0 ❤️

438435
2014-09-30 12:14:12 +0330 +0330
NA

وای مردم از خنده
داداش؟ ببین منو!!
ننویس ،میخوایم بنویسی تو پیجه نمکدونا بنویس. dash1

blush

0 ❤️

438436
2014-09-30 15:03:18 +0330 +0330
NA

اخه دیوس یکم بذار بزرگتر بشی. این چرت و پرتا چیه نوشتی

0 ❤️

438437
2014-10-01 00:38:24 +0330 +0330
NA

6سال اختلاف سنی ومروردرسهای کنکور!!!
سرچ کردن صیغه از اینترنت!!!
ازریدن به دره بچه کونی جقجقی!!!

0 ❤️

438439
2014-10-01 09:45:19 +0330 +0330
NA

کیرم تو دهنت ودیگر هیچ…

0 ❤️

438440
2014-10-14 20:25:21 +0330 +0330
NA

خیلی حال کردم با داستانت دمت گرم

0 ❤️