اولین سکس من و شیرین جان

1392/03/12

سلام من منم شرمنده که قدرت بیانم خوب نیست و نمیتونم خوب بنویسم ولی دوست دارم بنویسم
من یه دوست دختر داشتم که اسمش شیرین بود و ما دو سه ماهی بود که با هم دوست شده بودیم( این و تا خاطرم نرفته بگم ایشون خواهر زندادشم هستن ) من تازه رفته بودم خدمت و اولین مرخصی ایم بود که برگشتم خونه و رفتم خونه فک و فامیل و شام مهمون داداشم بودم که دیدم ایشون تشریف اوردن وای نگو چقدر خوشگل شده بود و تا همدیگه رو دیدیم زل زدیم به چشای هم و تو آن لحظه فقط میخواستم بپرم و لباشو بگیرم دهنم و فقط بخورمش بد جور تو کفش رفته بودم که یهو داداشم از پشت زد به پشتم و چرتمو پروند خلاصه نمی خوام کشش بدم شام و خوردیم و تلویزیون میدیدم که دیدم داره با چشاش منو میخوره من هم بد جور تو کفش بودم خدا خدا میکردم که زودتر بخوابیم تا اینکه من گفتم من خسته ام و میرم بخوابم و آن هم رفتن بخوابن من با داداشم تو یه اتاق و زنش هم با خواهرش تو یه اتاق دیگه تا اینکه صبح شد و بیدار شدم من مثل عادتی که تو پادگان داشتم ساعت شش بیدار شدم دیدم داداشم داره با زنش حرف میزنه میخواست بره سر کار و سفارش منو میکرد که به من خوب برسه تا ان از کار بیاد و من هم منتظر فرصت بودم تا با شیرین حداقلش حرف بزنم بگذریم داداشم رفت و بعد نیم ساعت زنداداشم که فکر میکرد من خوابیدم ان هم رفت تا نون برای صبحانه بگیره هم اینکه رفت رفتم پیش شیرین و دیدم با یه تاپ و دامن خوابیده و دامنش تا کونش رفته بالا یواش صداش کردم دیدم خوابیده تا اینکه یه بوس کوچک کردم و دیدم چشاش و باز کرد و منو دید گفت پس بقیه کجان منم گفتم نگران نباش که رفتن و تو خونه فقط تو و من هستیم خلاصه تا این و شنید سریع بغلم کرد و یه 10 دقیقه ای همدیگه رو بوسیدیم و من کم کم داشتم با سینه هاش ور میرفتم که گفت الان شاید بیاد زود تمومش کن منم از خوا خواسته شرتشو زدم کنار و افتادم به جون کوس داغش که شرتشو خیس کرده بود و خودم هم داشتم میمردم که شیرین گفت جیگرم و ببینم چرا داره خودشو میکشه و درش اورد و همش و یه جا کرد تو دهنش داشتیم مال هم دیگه رو میخوردیم که من دیدم داره آبم میاد گفتم داره میاد گفت بریز تو دهنم من هم تا اینو گفت حشرم زد بالا و همشو خالی کردم تو دهنش و با یه چشم به هم زدن همشو خورد و گفت تو دیگه مال منی میخوام جرم بدی و میخوامم نو بکنی من هم که تا آن لحظه هیچ کوسی رو ندیده بودم و نکرده بودم گفت باشه گلم باز شروع کرد بازی کردن با کیر و خایه هام که دیدم داره کم کم بلند میشه زود دست کرد تو کیفش و یه روغن در آورد و گفت میخوام جرم بدی میخوام کونم و جربدی وای چه لحظه هایی بود تا اینو گفت من سریع کرم و زدم دم کونش و بهش گفتم بخوابه خوابید و یه بالش گذاشتم زیر شکمش که کونش بالا باشه و کم کم دادم تو و داشت جر میخورد ولی از طرفی یه حالی میداد که نگو خلاصه باز هم تا ته کونش و پاره کردم و زود همه چیز و جمع کردیم و من رفتم اتاق خودم .بهش گفتم خودشو بزنه به خواب و من هم تو فکرش داشتم چرخ میزدم که در باز شد و زنداداشم آمد و در وباز کرد و منو دید که خوابیدم چیزی نگفت و رفت بعدش من بلند شدم و …
این هم خاطره اولین کوسی که کردم بعدش هر موقع فرصتی میشد با هم بودیم و تا این لحظه 100 بار با هاش سکس داشتم تا اینکه عروسی کرد و رفت خونه خودش

نوشته: من


👍 0
👎 0
46895 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

383583
2013-06-02 05:20:39 +0430 +0430
NA

د نشد دیگه.
این که خاطره اولین …سی نبود که کردی. چرا؟‌به متن خودت یه امعان نظر کوچولو بفرما داداش من. شما کون خانومو پاره فرمودین نه …سشو.
داداش کمرت شله ها. تا مشغول زدن شدی اومد تو هم داستان و فرتی تموم کردی.

0 ❤️

383584
2013-06-02 09:18:35 +0430 +0430
NA

به همين راحتى به همين خوشمزگى پودر كيك رشد (جقى):-S

0 ❤️

383585
2013-06-02 11:16:30 +0430 +0430
NA

اين ديگه كيه كون كرده ولي اينقدر تو شوك بوده ميگه كس كردم دادا خسته نباشي

0 ❤️

383586
2013-06-02 11:20:30 +0430 +0430

ریدمون بود، دیگه ننویس . . . . . . . .
کُس مغز مگه خر داشت کونت میذاشت که میخواستی زود تمومش کنی؟ آخه کله کیری تو هم مثل بیشتر نویسندگان جلقوی کُس مشنگ هنوز یاد نگرفتید که به خاطر نویسندگی نباید فک و فامیل و خانواده خودتون را بگا بدید. باید شاشید تو مغزت که خواننده ها رو مثل خودت احمق فرض کردی. بچه کونی تو که نمیدونی فرق کُس و کون چیه چرا پشکل گوسفند نشخوار میکنی؟ تخم چپ هیتلر تو کونت دیگه ننویس. بچه کونی تو اگه بری بالای سر زنت و خواب باشه و بهش دست بزنی زهره ترک میشه و تو کون مغز رفتی با بوسه بیدارش کردی و اولین بار که تو رو دید گفت بیا کونم بذار؟ چولمنگ دیگه ننویس.

0 ❤️

383587
2013-06-02 15:48:45 +0430 +0430
NA

بیشتر شبیه زیر نویس های فیلم های پورن هست تا داستان !
پسرم کمتر بزن ، به خدا مخت گوزیده.چی در مورد مردم آخه فکر میکنی تو؟

0 ❤️

383588
2013-06-02 17:16:12 +0430 +0430
NA

در باره داستان که هیچی ندارم بگم اصلن هنگ کردم وقتی این اثر بی نظیر را خوندم ولی کامنت “تکاور جون” گرامی که رفیق قدیمی ماست می ارزید به کل ّ هیکل نویسنده. راستی “تکاور” عزیز می دونستی هیتلر فقط یکدونه تخم بیشتر نداشته؟ (اینو جدی می گم ها) فقط یکدونه تخم داشته و وقتی لهستان را آلمانها گرفته بودند یک شعری سربازای آلمانی می خوندند که مضمونش تقریبن اینه : هیتلر یک تخمی این بلا رو سر شما آورد , اگه دو تا داشت چکارتون می کرد؟
و حالا شما همون یکدونه را هم حواله این یارو کردید؟

0 ❤️

383589
2013-06-03 08:20:14 +0430 +0430
NA

تو خودت فهمیدی کجا رو کردی …به نظر من ننویس خودتو خسته میکنی خودت بخون ببین میفهمی چی نوشتی؟

0 ❤️