اولین عشق هستی

1394/03/31

سلام همین اول بگم اگه میخواید با داستان جق بزنید لطفا نخونید چون سکسش زیاد نیس.فقط احساسات و داستان عشقه منه… اسمم هستیه 22سالمه و قدم160سفید و تپلم . تو زندگیم تا قبل دانشگاهم با کسی نبودم و کسی رو دوست نداشتم واقعا خیلی ساده بودم و تو یه دنیای دیگه بودم…

بعد یه سال پشت کنکور بودم زدو یه دانشگاه ملی تو شهر خودمون ویه رشته خوب قبول شدم…و بعد ثبت نام رفتم سر اولین کلاس و اولین استاداسمش استاد محمد رضایی بود یه مرده بلند قد و خوش زبون و سبزه سنش تقریبا 36ساله …ب محض دیدنش قلبم شروع ب تند تپیدن کرد با هر کلمه حرفش تو یه دنیای دیگه بودم واقعا دوسش داشتم
روزها سپری میشد و من همش در خیال محمد بودم ب هر بهونه ای میرفتم تو اتاقش وقتی حرف میزد هیچی حالیم نبود و فقط به تن صداش گوش میدادم وقتی یه سوال ازم میپرسید مث خنگا تو چشاش زل میزدم.از نظر بچه های دیگه اون واقعا زشت بود.ولی ب قول شاعر
تو گر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
به هیچ پسری تو دانشگاه نمیتونستم نگاه کنم تموم پیشنهادامو رد میکردم.یبار تو اتاقش خیلی نارحت بود یه سوالو دوبار برام توضیح داد نفهمیدم بهم گفت آخه چرا نمیفهمی بغض گلومو گرفت اشکام سرازیر شد و با عجله زدم بیرون.وسته خودم نبود خیلی روش حساس بود…فردا سر جلسه امتحان بهم گفت ببخشید… بگذریم… نمره ها اومد وترم تموم شد.باید بگم درسم خ خوبه.بعد بازبینی برگه ها ب جیمیل استاد رضایی پیام دادم ک استاد دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و من دوست دارم و… اون در کمال ناباوری جواب داد منم دوست دارم ب عنوان شاگرد و این شمارمه اگه امری داشتی.خلاصه از فرداش دیوونش کردم از بس ک پیام عاشقانه میفرستادم تا یه ماه فقط پیام میدادم و اون گاهی مینوشت عجب.بعد قسمش دادم خلاصه از من اصرار و از استاد انکار ک من متاهلم و زن و بچه دارم نمیشه …

سه ماه طول کشید واقعا عاشقش بودم سر هر فرصتی در اتاقش بودم میرفتم باهاش صحبت میکردم و… خلاصه آخرش گف باشه میتونیم باهم دوست باشیم … کم کم بهم اعتماد کرد … بعد دقیقا پنج ماه واقعا طاقتم طاق شده بود اون گف ک باید حرفای رکیک بزنیم و باهم تل سکس کنیم.اوایل واقعا برام سخت بود ولی واقعا عاشقانه دوسش داشتم بزور ازم حرف میکشید و مجبورم میکرد اسم کس و کیر و تو پیام بنویسم… دیگ سکس تل میکردیم.ناگفته نماند اون تو شهر ما تنها زندگی میکرد و خونه داشت بقول خودش زن و بچش تو یه شهر تولدش بودن.واون بخاطر تدریس ب شهرما اومده بود… یروز ک رفته بودم تو اتاقش باهم حرف میزدیم بهم پیام داد ک میخوای لب بدی؟منم گفتم آره .چون واقعا روز وشب اصرار برلب گرفتن داشتم… سکس رو تو لب میدیم.آروم بلند شد تو راه رو رو نگا کرد درو قفل کرد،پرده هارو کشید بهم نزدیک شد واولین بوسه ی عاشقانه زندگیمو تجربه کردم… واقعا کیف داد واقعا لذت بردم همراهیش میکردم با دل وجون حالا هم یادم میادنفسم تندمیزنه از آب دهنش و زبونش و… میخوردم زبونشو میخوردم سینه هام 75ازرو لباس شروع ب مالیدن کرد…همچنان لب میدادیم دکمه هامو باز کرد و سوتینم وقتی سینه هامو دید یواش گف جوووون سرشو لیسید با چشاش ب چشمام خیره شده بود من لذت میبردم ک عشقم داره با من لذت میبره چشاش خمار بود دکمه شلوار لی مو باز کرد همزمان ک سینمو میخورد دست برد از تو شورتم و کس و کونمو میمالید وباهاشون بازی میکرد اوووف من لبمو گاز گرفته بودم کوچیکترین صدایی نمیدادم راستش خیلی میترسیدم… خیلی ریلکس وبایه آرامش و ریتم خاصی کسمو میمالید اونم با کسی ک عاشقش بودم محکم تر زبمونو گاز گرفتم … به سمت صندلیه تواتاق هولم داد شلوارمو تا زانو پایین کشید وشروع کرد ب خوردن کسم و چچولم…اووووف … آروم گفت جووون چ کس تنگی… همزمان با انگشت کوچیکش تو کونم میکرد…بعد چند دیقه پاهام و تو دلم ب لرزش افتاد یه حس سبکی و خالی شدن برای اولین بار تو زندگیم خیلی لذت بخش بود… (باعث شد حالا گه گاهی جق میزنم!آدم وقتی میفهمه دیگ دست خودش نیس کاش…) بعد بلندم کرد شلوارمو پوشیدم و شلوارشو درآورد کیرشو ک دیدم یه نگاه بهم انداخت …کیر بدی نداشت …شروع کردم واسه اولین بار تو زندگیم ساک زدن… یکم ک سرشو تو دهنم کردم خودش جلو اومد وتا ته کردش تو حلقم و آبش اومد(فک کنم بخاطر ترس واسترس جامون آبش سریع اومد خودش ک اینو بعدا گفت) حالت تهوع گرفتم سریعا خودمو عقب کشیدم آبش روزمین کف اتاق ریخت … بعد اون واقعا همش احساسه تهوع داشتم … یه لب دادیم و ازش خداحافظی کردم… بعده اون ماجرا چندبار دیگه دستمالیم کرد.من همش اصرار میکردم ک منو ببر خونه ات غذا برام درست کن.اون میگف باید از پشت بهم بدی… اصلا موافقت نمیکردم ترم سه بودم ک راضی شدم و گفتم باشه… ولی بعده یه مدت ک باخودم فک کردم دیدم اون اصلا منو دوس نداره و فقط بخاطر سکس بامنه…اگه ذره ای حس میکردم دوسم داره بهش جونمم براش میدادم! خیلی کم جواب میداد مگه بخاطر سکس!بهش ندادم ولی حالا واقعا افسرده شدم چندین بار شمارشو حذف کردم ولی بدبختی حفظم.دیگ حالا ک ترم شیش ام بهش پیام نمیدم از هیچ مردی خوشم نمیاد احساس میکنم هیچکی واقعا منو بخاطر خودم نمیخواد هفته ای چند بار جق میزنم اصلا نمیدونم چرا… واقعا دپرسم . ببخشید طولانی شد و وقتتونو گرفتم.همش واقعیته میدونم خیلی احمق و نادونم لطفا توهین نکنید… موفق باشید.

نوشته: هستی


👍 0
👎 0
20278 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

464719
2015-06-21 10:01:16 +0430 +0430

بیانه خاصتو پسندیدم و اینکه همه چیو ریز تعریف کردی افرین داشت

0 ❤️

464721
2015-06-21 18:37:35 +0430 +0430

مجبوری
یا نکن با فیل بانان دوستی . . . . . . .

0 ❤️

464722
2015-06-22 00:01:05 +0430 +0430
NA

جقیه عزیز توجه کن،تو خودتو جر دادی که به یه آدم متاهل نزدیک شی و پیشنهادات دانشجوهایی که ازت خوششون میومدو رد میکردی،بعد میگی کسی منو بخاطر خودم دوس نداره
خدایش توقع داشتی اون یارو غیر از نمودنت چه احساسی داشته باشه، نه یعنی توقع داشتی دوست داشته باشه،نه یعنی…
الان نشستی هفته ای چند بار جقه رو میزنی،خب چه کاریه،کیر که حیو حاضر همه جا هست، نعمت های الهی رو قدر بدون دختر خوب

1 ❤️

464724
2015-06-23 01:05:30 +0430 +0430
NA

جالب بود, ولی همه مردا مثل هم نیستن. دلیل علاقه نداشتن اون به شما اینه که خودت برای دوستی پا پیش گذاشتی,انتخاب اون نبوده

0 ❤️

464725
2015-06-23 05:52:44 +0430 +0430

جون لذت بردم منم مثل خودتم از جنس مخالف و جقی هستم و عاشق خواهرم که قربون کونش برم که منمو جقی کرده با اون اون که بالاخره از کون کردمش و الان فانتزی های توپی داریم ولی باز جق میزنم

0 ❤️

464726
2015-06-23 15:03:07 +0430 +0430
NA

Bia pv lodfan

0 ❤️