من الهام 25 سالمه.این خاطره برمیگرده به 4سال پیش.من دانشجوی شهرستان بودم.آخر هفته با مهرداد و دوستاش رفتیم شمال تو ویلا یکی از دوستاش.همه جفت جفت بودیم.عصر که رسیدیم همه رفتن استراحت کنن.من و مهردادم رفتیم تو یکی از اتاقا.لخت شدیم و خوابیدیم.مهرداد ی حال حسابی به کوسم داد و بعدم کیرشو گزاشت تو کونم.بعد ارضا شدن جفتمون مهرداد رفت با علی سیگار بکشه و قلیون چاق کنه.به مهرداد گفتم فریبارو بگو بیاد پیش من.تا فریبا اومد تو اتاق دیدم ی پتو دورش گرفته و دوید تو اتاق.من نیم خیز شدم ببینم چی شده که یهو پتو را برداشت.فریبا لخت لخت بود.اولین چیزی که دیدم کوسش بود.تپل سفید.خوردنی.منم که ی ری منتظر لز بودم سریع خدومو لخت نشون فریبا دادم و گفتم همین الان ارضا شدم ولی کم بود.فریبا دوید رو تخت و ی پتو کسید رو جفتمون.منم سریع خودمو چسبوندم بهشو یینشو شروع کردم مبک زدن.اونم دستشو رسوند به کوس خیسم.یکم چوچولمو مالوند.گفتم فرببا بیا کوس مالی کنیم.گفت یعنی چی؟گفتم کوسامونا بمالیم بهم.قبول کرد من خوابیدم روش پاهاشو باز کروم با تمام قوا کوسمو مالیدم به کوسش.جوری میمالیدیم که چوچولامون به هم بخوره اینقدر مالیدیم تا ارضا شدیم.بعد سریع صاف خوابیدیم و دستام نو بردیم به کوس همدیگه.تو اون سفر به حمامم بافریبا رفتم که کلی هم اونجا کوس همدیگرو خوردیمو مالیدیم.
نوشته: الهام
همینه دیگه! لعنت خدابه این نظام وکارهاش! وقتی میآدوبرای موجه نشون دادن حکومتش به دنیا، وپز دادن به بقیه که مثلا کشورماهمه جوانها،تحصیلات دانشگاهی دارن و… درهر روستاودهاتی دانشگاه میزنه، ویاوقتی دانشگاه رفتن شدبدون کنکور! اوضاع بهترازاین نمیشه که!! اگه چنین نبودوقبولی دردانشگاه واسه خیلی هامیشدیک رؤیادست نیافتنی،دیگه هربچه ای که مثل توبیسوادودهاتی شهرندیده بود،سرازشهرهای بزرگ ودانشگاهاش درنمی آوردن! جالبش اینجاست که بیچاره پدرش که تاشب داره جون میکنه،دلش خوشه که دخترجونش فرداپس فردا میشه لیسانس و…!! درسته،لیسانس خواهدگرفت،منتهی لیسانس جندگی! درضمن،خیلی مزخرف بود،ننویسی اگه میکننت؟
اصلا نمیتونم همجنس بازا رو درک کنم. طرف با پسره سکس داشته و ارضا هم شده بعد به دقیقه نکشیده با دوستش لز داره shok
این خاطرات mp3 … نشون میده که نویسنده شدیدن شاشش میومده …
مغزتم مثل داستانی که نوشتی کوچیکه! کسی که واقعا زن باشه و قصه لزش رو تعریف می کنه باید خاطرش یا حتی داستانش با جزییات بیشتری همراه باشه چون واقعا اون کار رو کرده و یا حداقل احساس زنا رو درک می کنه.
کاملا مشخصه که تو یه کونی هستی! منتها ایتقده کونت گشاد شده دیگه اسبم حاضر نیست تو رو بکنه برا همینه که مغز قد نخودت اومده سراغ فانتزی لز! کس مغز کونی! کیرم تو اون داستان کیری که نوشتی! واقعا ریدی به هر چی داستانه! بعد اینکه 100 پرس حسابی کردمت، تو رو به افتخار ریدن توی دهنت نائل می کنم که بفهمی گوه خوردن و نوشتن چه عاقبتی داره
بد نبود جای فریبا به مهرداد بده ثواب داره
اونم که دیگه ک س نیس اتوبانه پس تقدیمش میکنم به هرکی زیر این داستان کامنت گذاشت
حلاله