اولین و آخرین سکس آمیک

1393/05/01

سلام اسم من آمیک ودانشجوی مهندسی هستم 28سالمه واهل کتاب ومطالعه هستم داستانی که میخوام بنویسم مربوط میشه به چندماه پیش که من خیلی اتفاقی بایه دختر دوست شدم اسمش درنا بود.خیلی دخترخوب وباحالی بود منم که تقریبا میشه گفت ضددختربودم وهمیشه سرکلاس درس اوناروضایع میکردم زیاددوروبرش نمیرفتم همیشه اون میومدپیش من وخودشو واسم لوس میکردمن میدونستم دخترخوبیه ولی باخودم میگفتم سیاستشه که خودشوخوب جلوه میده.خلاصه چندوقتی به همین صورت گذشت حدودسه هفته که یه روزگفت تونمیخوای شمارتو بدی من؟ منم گفتم نه واسه چی باید بدم؟ گفت آخه میخوام بیشترباهم ارتباط داشته باشیم منم گفتم منو تو فقط هم کلاسی هستیم همین.فهمیدم ناراحت شده ولی واسم مهم نبود چون بادخترجماعت کاری نداشتم اون روزسرکلاس حواسم بهش بود دیدم گاهی منونگاه میکنه وزیرلب یه چیزایی میگه شایدفحش میداد شایدم صلوات میفرستاد واسم مهم نبود بعدازاون ماجرامن گفتم دیگه نمیاد پیشم آخه نافرم زدم توبرجکش ولی بازدیدم ساعت استراحت اومدپیشم گفتم چی میخوای؟ گفت اومدم پیشت بشینم گفتم فرارکن حوصله ندارم که دیدم شاکی شدوگفت آدم نیستی احساس نداری هیچی حالیت نیست درک نداری گفتم مرسی ممنون فرارکن بیشترشاکی شدگفت حیوون گفتم نوکرم رفت سرکلاسم نیومدمنم که شادبودم شادترم شدم که دیگه درنا رفته توباقالیا.خلاصه رفقای شهوتی من درناخانوم یه دوهفته دست ازسرما برداشت ولی باز یه روز اومدپیشم گفت سلام گفتم سلام بشکه ی احساس ودرک گفت ناراحتی گفتم آره گفت معذرت میخوام گفتم بابت چی معذرت میخوای گفت بابت حرفای اونروزم گفتم من که ناراحت نشدم گفت توالآن گفتی ناراحتی گفتم الآن ناراحتم پرسیدچرا؟ گفتم چون بازاومدی پیش من دختراین همه پسر تودانشگاست همه هم دنبال دخترچه گیری به من دادی؟ گفت تو رو دوست دارم چون میدونم باکسی نیستی سرت تولاک خودته منم که دیگه مخم هنگ کرده بود گفتم درنا من بادختراحال نمیکنم چون همتون لوس هستید گفت اشتباه میکنی زدتوفازنصیحت من گفتم پاشوبرو مامان بزرگ من کاردارم حرفاش روم تاثیری نداشت اما باخودم گفتم آمیک بالاخره توبایدیه روز زن بگیری وبایدبااون زندگی کنی این حرفا آزارم میدادولی حقیقت بود وباید اتفاق می افتاد.مدتی گذشت قیافه ی درناوحرفاش همش تو سرم بود که بالاخره به درنا گفتم یادمه شمارمو میخواستی؟ گفت نه دیگه نمیخوام منم گفتم خب نخواه که دیدم گفت شوخی کردم چراشاکی میشی؟ گفتم بیا این شمارمه چندوقت باپیام وحرفو این داستانا گذشت ازش خوشم اومده بود ولی یه بارم نگفتم دوستت دارم چون گفتم پررو میشه ولی اون همش میگفت خداییش دیدم خیلی داره ازخودش مایه میذاره ولی من انگارنه انگار،یه شب نمیدونم چش شده بود ازپیاماش فهمیدم حالش خوب نیست باخودم گفتم بذاریه شب ایستگاشونگیرم وبه حرفاش گوش بدم.دردودل کرد گفت عاشقم شده من خندم گرفت.پیاماش یه مدل خاصی بودبهش زنگ زدم گفتم چته گفت عاشقتم بازخندیدم گفت بایدببینمت گفتم پس فرداتودانشگاه گفت الان گفتم ساعت 12شبه گفت بیا خونمون گفتم فیلم هندیه؟ خانوادت گفت تنهام نیستن منم دیدم حالش بده قبول کردم دختردروغگویی نبود پس بایه خورده استرس رفتم خونشون تودهکده ی المپیک زنگ زدم درو بازکرد رفتم تو.خونه ی بزرگی بود دیدم درنا یه تاپ تنشه بایه شلوارک سفیدخیلی ازتیپش خوشم اومددست دادم بهش یه کم ترس داشتم آخه خونه ی دختره بود نه من گفت باباومامانم رفتن شمال فردا میان گفتم تنهایی نمیترسی تواین خونه بزرگ؟ گفت چرا ولی بایدساخت دیگه یه کم حرف زدیموگفت آمیک منو دوست داری؟ سکوت کردم بازپرسیددیدم دروغ نگم بهتره گفتم کمی تاقسمتی ابری فهمیدسختمه حرف دلمو بزنم رفت دوتاچایی آورد اومدکنارم دستشوگذاشت رودستم گفت خیلی مغروری تودانشگاه دخترامیگفتن آمیک باشاه فالوده نمیخوره گفتم من اهل دختربازی نیستم ولی خیلی خاکیم دستش رودستم بود حس خوبی داشت نمیدونم چی شد یه آن دستم خوردبه سینش گفتم ببخشید گفت اشکال نداره خوشم اومده بود خیره شده بودم به لباش فنجون چایی روگذاشت رولباش گفتم من جای فنجون بودم خندش گرفت گفت دوست داری گفتم چیو گفت لبامومنم که مغرورگفتم نه شوخی کردم یه دفعه پرید روپام منم که راست کرده بودم گفت چه بزرگه گفتم چی؟ گفت بسه خودتو به اون راه نزن کیرتومیگم منم گفتم نصفشوباخودم نیاوردم گذاشتم توکمدم گفت ای دلقک دیگه دست خودم نبود لب بازی شروع شدرفتم سراغ سینه هاش گردوسفید دیدم شلوارم اذیت میکنه درشآوردم گفت منم درمیارم خودش درآورد وازروی شورت کسشومیخوردم آخو اوخش دراومدگفت شورتودربیار درآوردموشروع کردم خوردن محشربود ازچشماش شهوت میبارید یه دودقیقه باچوچولش بازی کردم شل شدفهمیدم ارضاشده توهمون حال کیرمو دادم تودهنش خورد ولی دندونش میخوردبه کیرم نه من وارد بودم نه اون خلاصه خواباندومشوازپشت روکسوکونش میکشیدم خوابیدم روش آبموریختم لای پاش.ولی بعدازاون ماجراباکسی سکس نکردم فقط درنا خواستم بااین داستان بگم اگه دختروپسربه هم اطمینان کنن وقبل ازسکس شناخت داشته باشن ازهم هنوزم رابطه های پاک میشه درست کردفقط بایدحوصله داشت وتنت روبه حراج نذاری منم پسرم ولی دلیل نمیشه باهردختری بخوابم به امید فردایی بهتر

نوشته: آمیک


👍 0
👎 0
18481 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

428418
2014-07-23 14:47:55 +0430 +0430
NA

دمت گرم دهن طرف رو سرویس کردی .هر خری بود با همون اولین رفتار تو میرفت و پشت سرش رو هم نگاه نمی کرد

0 ❤️

428419
2014-07-23 16:24:07 +0430 +0430
NA

akharesh yeho chi shod??? O__o

0 ❤️

428420
2014-07-23 16:48:20 +0430 +0430
NA

با ارزش پوزش … خوردی ، آدم عقده ای ، الان برات پاشیم برقصیم؟ برو جقو ، برو تو توهم بمون دختر بیاد کنارت بشینه تو ام بهش محل نذاری

0 ❤️

428421
2014-07-23 18:40:33 +0430 +0430
NA

همون 5 خط اول اینقدر ضد و نقیض بود ادامه ندادم :|
28 سالته>>>اهله مطالعه ای >>>بعد تازه دانشجویه مهندسی :|
بعد تا اون سن سکس نکردی که شده اولین خاطره سکسیت :| و البته آخریش :|
برو جقو بزن برو

0 ❤️

428422
2014-07-23 20:31:45 +0430 +0430
NA

ای ریدم تو این عزت نفست . دیدیم برا هم نوشابه باز کنن ولی ندیدیم طرف برا خودش کلاس بداره . معلومه ازون پسرایی که میری دم در توالت زنانه و با استشمام بوی چس و گوزاشون عاشق میشی و تب می کنی و نامه پراکنی می کنی و جق می زنی . راسته میگن آدم هرچی نداره روش مانور می ده . با خوندن قمپزات یاد این ضرب المثل هم افتادم ؛ به گربه گفتن گهت درمونه , خاک کشید روش .

0 ❤️

428423
2014-07-24 05:39:33 +0430 +0430
NA

بر پدرت بر مادرت بر پدرت آوهوااو
بهتره اون کیره کثیفت تو دستت بالاپایین کنی - کس کش

0 ❤️

428424
2014-07-24 11:56:51 +0430 +0430
NA

heeeeeeee jaleb bod
avalin p3ri hasti in fekraro mikoni
vaaaaaaaaaav bache ha laye ozon pare shode in amik oftade zamin

0 ❤️

428425
2014-07-29 02:03:42 +0430 +0430
NA

ای کیرم دهنت تازه خواستم جق رو شروع کنم ریدی تو آرمان هام رفت diablo

0 ❤️