سلام،اسم من مهرزاد 20ساله،این داستان باور کنید واقعیته،این خاطره برمیگرده به 15ماهه پیش،من یه دوست دختر داشتم به اسم ساناز،اونم یه دوست داشت به اسم مریم،هر دفعه یادم میفته از سکس با مریم پشیمون میشم،من یکسال بود با ساناز دوست بودم اخرای دوستیمون بود که مریم وارد رابطه ما شد و من باش دوس شدم یعنی بیشتر اون تمایل به دوستی با من داشت،هی با قربون صدقه رفتن یه روز صبح اوردمش خونه،وقتی اومد با کمی صحبت اومد تو بغلم بعدش من خوابیدم اونم اومد روم و کلی لب گرفتیم بعدش من خوابوندمش با اصرار دکمه مانتو شو باز کردم سینه هاش مالیدم کمی ،و بعد دکمه شلوارشو باز کردم و تا زانو کشیدم پایین،کیرمویه کمی مالیدم رو کسش،بعد با اصرار برش گردوندم به حالت سگی بعد با ژل لوبربکانت کیرمو و کون اونو چرب کردم،کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش بعد فشار دادم از گرمای فهمیدم سرش رفته تو کونش،بعد با فشار محکمتر هل دادن تا ته رفت،با جیغ و فریاد بلند شد حالش بعد شد و گفت برام اب بیار ،اب خورد بعد 10دیقه دوباره راضیش کردم اول خوابید بعد با اصرار فراوان به حالت سگی دوباره در اومد،کیرمو چرب کردم یه کمی فشار دادم سرش که رفت صبر کردم کیرمو کشیدم بیرون دوباره کردم تو و کمی بیشتر فشار دادم همینطور ادامه دادم تا جا باز کرد،تا ته کردم توش وای چقدر داغ بود، شروع کردم به تلمبه زدن وای ک چقدر تنگ بود کونش خیلی گرم بود همینطور داشت داد و فریاد میکرد گفتم بخواب گفت ن همین مدل بهتره اونجوری نمیخوام ،داشتم تلمبه میزدم که هی میگفت بسه 5دیقه تلمبه زدم احساس کردم ابم داره میاد گفت داره میاد گفت نریز توش دیگه ریختم توش کیرمو کشیدم بیرون وای از بس تنگ بود ک کشیدم بیرون با ضرب خورد به کونش کیرم،بعد گفت دستمال بیار خودشو پاک رفت،بعدشم باهاش بهم زدم این اولین و اخرین سکسم با مریم بود،لطفا نظر بدبد

نوشته: مهرزاد