اولین و آخرین شب زندگی مشترک من (۲)

1400/05/10

...قسمت قبل

نوک سینه هامو مک میزد و گاز میگرفت و توی کسم تلمبه میزد با هر تلمبه ش بدنم تکون میخورد جیر جیر تخت خیلی حشری ترم میکرد توی اون چند دقیقه دو بار ارضا شدم با ریختن آبش توی کسم دوباره ارضا شدم و بی حال دستامو کنار بدنم انداختم اون بی حالتر از من روی تن برهنه م افتاد
"میشه بلند شی؟…خفه شدم…باید بری
بوسه ای روی گردنم زد با بی حالی گفت
"کجا عشقم؟…تازه سر ظهره
به ساعت روی دیوار نگاه کردم
"از کی تا حالا ساعت نه شب شده سر ظهر؟
به سرعت از جاش بلند شد
"اوه…نسرین منو میکشه
بدون اینکه کیر خوابیده شو بشوره شورت و شلوارشو پوشید و پیراهن آبی رنگشو به تن کرد و بدون اینکه دکمه هاشو ببنده کتشو برداشت یه بوس برام فرستاد و از اتاق خارج شد و بعد از چند لحظه صدای باز و بسته شدن در خونه اومد گوشیمو از روی کنسول کنار تخت برداشتم پنج تماس بی پاسخ از مادرم و خواهرم داشتم تا خواستم شماره مامانمو بگیرم خودش تماس گرفت
"ترگل؟…کجایی تو؟…مگه نمیدونی امشب تولد محمد
"معذرت میخوام…یه کاری داشتم الان راه میفتم
بدون خدافظی قطع کردم یک سال از طلاقم میگذشت بعد از طلاق خونه جدا گرفته بودم و یه آپارتمان توی یکی از مناطق متوسط تهران اجاره کرده بودم و کل پول مهریه مو توی یه حساب پس انداز کرده بودم و ماهانه با سودش زندگیمو میچرخوندم دیگه خبری از اون ترگل چشم و گوش بسته نبود ولی پیش پدر مادرم مجبور بودم نقش همون دختر مودب و محجبه رو بازی کنم برای همین سعی میکردم کمتر ببینمشون ولی امشب تولد خواهرزاده م بود و باید میرفتم پول آژانس حساب کردم به سمت خونه پدریم رفتم نسرین و شوهرش بعد از چهار سال هنوزم خونه بابا اینا زندگی میکردن کلید انداختم و وارد خونه شدم یه خونه ویلایی با حیاط بزرگ پر از درخت که یه حوض بزرگ وسطش بود چادرمو مرتب کردم و وارد خونه شدم یه چادر سفید از رخت آویز کنار در برداشتم و با چادر مشکی خودم عوض کردم صدای مهمونا از سالن میومد وارد آشپزخونه شدم نسرین داشت روی سالاد الویه رو با گوجه تزیین میکرد یه بلوز و دامن بلند و گشاد بنفش تنش بود که اندام تپلشو کمتر نشون میداد چادرشو سرش کرد و بدون توجه به من سالاد الویه رو برد توی سالن همیشه همین بود زود رنج و لوس چهار سال از من بزرگتر بود اما مثل بچه ها رفتار میکرد اما من خیلی دوسش داشتم دو خواهر که بیشتر نبودیم مامان اومد توی آشپزخونه گونه مو بوسید
"سلام مامان
"سلام مادر…ترگل جان چند تا چایی بریز و بیار مهمون داریم
ابروهامو بالا دادم
"مگه قرار نبود فقط خودمون و نسرین اینا باشن؟
"عموت اینا اینجان
از لبخند مامان خوشم نیومد بدون اینکه چایی بریزم رفتم داخل سالن با دیدن علی که کنار شوهر نسرین نشسته بود ضربان قلبم بالا رفت از بعد دادگاه دیگه ندیده بودمش عصبی بودم آب دهنمو به سختی قورت دادم عمو با دیدنم از جاش بلند شد. تسبیح به دست به سمتم اومد و پیشونیمو بوسید
"ماشالله دخترم روز به روز زیباتر میشی
به سردی تشکری کردم و یه سلام زیر لب خطاب به بقیه دادم و به مبل ها نگاهی کوتاه انداختم فقط مبل کناری علی خالی بود بخاطر همین رفتم طبقه بالا و وارد اتاقم شدم و چادرمو گوشه ای انداختم. روی تخت نشستم بعد از یه ربع تقه ای با در خورد با خیال اینکه مادرمه جوابی ندادم و پشت به در روی تخت دراز کشیدم بعد از چند ثانیه در باز شد و بعد بسته شد و صدای قفل شدن در اومد به عقب نگاهی انداختم که با دیدن شوهر نسرین به تندی از جام بلند شدم
"دیوونه شدی رضا؟…اگه یکی بیاد بالا چی؟
دکمه های پیراهن آبیشو دونه دونه باز میکرد و با نگاه خیره ش گفت
"وقتی عشقم ناراحته چطور میتونم اونجا بشینم و وانمود کنم همه چی خوبه؟
خسته دستی به صورتم کشیدم
"اگه میدونستم اینجان نمیومدم
نگاش کردم
"تو چرا بهم نگفتی
"تازه رسیدن…به خدا همون لحظه خواستم بهت زنگ بزنم که اومدی
نفسمو آه مانند بیرون دادم رضا با بالاتنه لخت کنارم نشست و دستمو گرفت و سر انگشتامو دونه دونه مک میزد با برخورد انگشتام با زبون خیس و داغش کسم کم کم خیس شده بود دستمو کشیدم
"الان یکی میاد بالا…اصلا چجوری اومدی بالا
هلم داد و روم خیمه زد
"به بهونه سر درد اومدم بالا…نگران نباش سرشون شلوغه…در ضمن سریع تمومش میکنم
چشمکی زد و سرشو داخل گردنم برد خوب میدونست که از لیس زدن گردنم خیلی خوشم میاد و سریع تنریک میشم سرمو عقب تر بردم تا بتونه بهتر کارشو انجام بده چشمامو بسته بودم و کمرشو چنگ میزدم دستشو از روی شلوار روی کس خیسم گذاشت محکم مالش میداد بدنمو پیچ و تاب میدادم و با ناله های ریزم شهوتی ترش میکردم دستمو روی کیر سفت شده ش که داشت شلوارشو پاره میکرد گذاشتم و فشارش دادم نفساش تند شده بود و آه میکشید ته ریشش گردنمو قلقلک میداد خواست لباسمو در بیاره که با اشوه گفتم
"وقت نداریم سریع تمومش کن
"ای به روی چشم
پایین پام نشست شلوارمو درآورد شورت پام نبود بخاطر همین لبخندی زد
"رضا قربون این کس ناز و خوشگلت بره
محکم سرشو بین پاهام برد و شروع به مکیدن چوچولم کرد بخاطر ناگهانی بودن کارش جیغ کوتاهی زدم و سریع یه دستمو جلوز دهنم گرفتم. دست دیگه مو روی سرش گذاشتم. موهاشو چنگ میزدم بعد ا چند دقیقه لیسیدن و مکیدن بدنم لرزید و سرشو به عقب هل دادم شلوارشو تا زانو پایین آورد و کیر راست شده اش رو توی دستش گرفت کیرش کوتاه بود اما خیلی کلفت بود میدونست اهل ساک زدن نیستم بخاطر همین روم خیمه زد و کیرشو با دستش روی سوراخ کسم تنظیم کرد و توی یا حرکت واردش کرد رضا معمولا تلمبه هاش تند تند بود اما به علت کوتاهی کیرش زیاد داخل کسم نمیرفت و این یکم لذتشو کمتر میکرد رضا داشت تند تند توی کیرم تلمبه میزد که تقه ای به در خورد رضا سریع متوقف شد توی همون حالت گفتم
"بله؟
صدای مامان اومد
"ترگل چرا اومدی بالا؟…زشته جلوی عموت اینا…بابات کلی ناراحت شد… سریع بیا پایین
لبامو با زبونم تر کردم
"باشه پنج دقیقه دیگه میام…تو برو
بعد از چند ثانیه که دیگه صدایی نیومد رضا کیر شل شده ش رو دوباره توی کسم عقب جلو کرد تا اینکه سفت شد و تلمبه هاش رو محکم تر کرد و جوری خودشو به بدنم میکوبید که صدای شالاپ شلوپ کل اتاقو گرفته بود یه استرسی داشت که اگه کسی بشنوه چی اما همین خودشو شهوتمو بیشتر میکرد با حس آب رضا توی کسم گفتم
"رضا سریع بلند شو که الان همه شک کردن.
رضا از روم بلند شد و شلوارشو بالا کشید و پیراهنشو از پایین تخت برداشت. پوشید رضا بلند قد و کمی لاغر بود و چهره کاملا معمولی داشت اما توی سکس کارش حرف نداشت همیشه میدونست چطور تحریکم کنه بعد از خروج رضا لباسامو مرتب کردم و چادرمو سرم کردم و به طبقه پایین رفتم.

نوشته: zahra


👍 14
👎 9
24401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

823687
2021-08-02 01:12:04 +0430 +0430

حتی کسایی که شغلشونم تن فروشیه خط قرمز دارن
نمی تونم خیانت رو درک کنم مخصوصاً به نزدیکان! کیر کمه مگه بی ذات؟!
از قسمت قبل داستانت بدم نیومد اما با این قسمت حالم از این‌محتوای کثیف به هم خورد!
عمیقاً دیس!!!

1 ❤️

823727
2021-08-02 07:51:51 +0430 +0430

کلا قسمت قبل هیچ ربطی به این قسمت نداشت

0 ❤️

823743
2021-08-02 11:38:01 +0430 +0430

تند تند توی کیرم تلمبه میزد که تقه ای به در خورد رضا سریع متوقف شد توی همون حالت گفتم بله؟
این چی بود دیگه

0 ❤️

825843
2021-08-13 00:15:02 +0430 +0430

نوش جونه کوست بده بکنه حالشو ببره حیفه کوس بی کیر بمونه

0 ❤️

830718
2021-09-07 10:05:10 +0430 +0430

میشه قسمت بعد رو بزاری

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها