اولین و تا الان آخرین عشق بازی من

1396/06/05

سلام
این بار اوله که میخوام خاطرمو بنویسم و واقعا خاطرس و جنبه حشری کردن نداره که بخوام پیاز داغشو زیاد کنم.
در واقعا این اولین و تاحالا آخرین رابطم بوده
من و بهاره ۳ ماه بود که به واسطه خانواده و دوستی های قدیمی باهم آشنا شده بودیم که اگه بشه این رابطه برسه به ازدواج که متاسفانه بخاطر عجله بیش از حد خانواده بهاره و سن کم من برای ازدواج این رابطه از اوایل اردیبهشت همین سال بهم خورد و بهاره ۳ هفتس که با یکی از فامیلاشون عقد کرده.
من و بهاره تو اون ۴ ماه دوستی ۱۰ باری بیرون رفتیم و این بیرون رفتنا از وقتی پراید رو خریدم طولانی تر شد(قبلش با موتور نمیشد رفت جایی چون اشنا بود درست نبود) رابطمون تواون چهار ماه خییییلی خوب بود و حتی یبارم بحثمون نشد حتی یبار!! البته بهاره بود که منو خییلی درک میکرد و منم سعیمو میکردم ولی من جاهایی واقعا بیخودی عصبی میشم بهرحال تو اون چهار ماه با وجود اون صمیمیت ما جز گرفتن دست هم و چنتا بوسه واقعا عاشقانه حرکتی نکردیم( بازم بخاطر همون اشناییت)اولین بوسه هم دقیق یادمه که کنارش تو یه سفره خونه لم داده بودم سرشو اورد جلو چیزی بگه که یه بوس کوچولو از گوشه لبش کردم(هنوزم نمیدم چ حسی هلم داد جلو) بعدها بوسه ها عمیق تر شد ولی هیچ وقت اون مزه اولی رو نداد بدون تعارف!
اما داستان اولین تجربه ما و چیزی که خیلیا بخاطرش نشستن پای داستان برمیگرده دقیقا به زمانی که خانواده ها تصمیم گرفتن ما رابطه رو تموم کنیم و من و بهار که واقعا بهم علاقه داشتیم قرار شد برای اخرین بار همو ببینیم اما قرار گذاشتیم از روز قبلش که بریم جایی( یه دفتر خالی واسه شرکتمون) تا برای اخرین بار باهم حرف بزنیم و قرار شد اجازه بده لبشو ببوسم و منم صادقانه گفتم اگه بریم اونجا من تضمینی نمیدم جلوتر نرم ولی حواسم هست که بهت صدمه نزنم؛بهرحال مجبور نیستیم بریم اونم تاحالا دوست پسر نداشت و مثل من تجربه نکرده بود( من یبار دیگه داشتم ولی به سکس نرسید)
انقد استرس گرفت که دو روز جلوتر از وقتش عادت شد
ولی خودش مشتاق عشق بازی بود مثل من
بهرحال قرار یواشکی ما به ۱۰ روز بعد کشید
و بالاخره ما رفتیم به اونجایی که باید میرفتیم…

خلاصه ما رفتیم انجایی که باید میرفتیم
بهاره همیشه تا به من میرسید بغلم میکرد و میگفت بغل کردنت ارامش میده و انصافا به منم ارامش میداد، اون روز هم تا رفتیم تو دفتر و در بستیم با بغض گفت بغلم کن منم گفتم: هرکاری بگی میکنم ولی اگه یه قطره اشکت بیاد پایین به جون مادرم که میدونی دنیا رو واسش خراب میکنم میزنمت( حقیقتن اشک زن همیشه حالمو بد میکنه نه که خیییلی نازک نارنجی باشم نه!اتفاقا خیلی کشیدم تو زندگی ولی یاد اشکای مادرم میافتم تو شرایط خیلی بدی که داشتیم و من ۷ سالم بود و شبا یواشکی گریه میکرد!حالمو خیلی بد میکنه)
۱۰ مین سر پا بغلش کردم یکم گرم بود مغنه اشو دراوردم،باهم قرار گذاشته بودیم که نهایت لذت رو از هم ببریم با اینکه بلدم نبودیم ولی بهم لذت رو جوری بدیم که فراموش نکنیم تا اخر عمر منم تمام تلاشم این بود که حس نکنه فقط برای سکس گفتم بیاد!
بعد یه شوخی کردم که حالمون عوض بشه یکم؛پشتش یه میز بود( بهاره قد بلندی داشت خوش اندام بود مثل خودم لاغر ولی نه استخونی سفید نمیشه گفت ولی گندمی من خودم سبزه ام)
دستمال رو برداشت و رژشو پاک کرد منم شروع کردم به دونه دونه باز کردن دکمه های مانتوش(اولین تجربه بود ولی همه سعیمو کردم حرفه ای انجام بدم)
در این حین بوسه هایی به پیشونی،لب،گوشه گردن و ترقوه،گوش،نوک دماغش میزدم
خییلی اروم و با احساس؛مانتوشو دراوردم خودمم تی شرت و زیرپوشمو دراوردم
یه تاپ تنش داشت که مادرم براش خریده بود سبز رنگ بود قبل دراوردنش لبا رو قفل کردیم من گاهی لب پایینیشو و گاهی لب بالاییشو میک میزدم یواش میبوسیدم اونم سعی میکرد به بهترین شکل انجامش بده،اروووم دستمو بردم به پهلوش و تاپشو دراوردم یه سوتین اسفنجی کرم تنش بود سینه های بهار بزرگ نبودوکلا هر کدوم تو دست جا میشد
اونم یواش یواش شروع کرد به دست کشیدن به بدن من خیلی اروم از بالا اومد به پایین ولی خجالت میکشید به معاملم دست بزنه دستشو میبرد سمت رونم و دوباره میاورد بالا منم شروع کردم به بوس کردن گردن و سرشونش و دنبال سگک سوتینش بودم که پیداش کردم و بازش کردم؛بزرگ نبود ولی من خوش اومد،شروع کردم به لب گرفتن اینبار محکم تر و جاهایی جای میک زدن یه گاز ریز میزدم، قشنگ حس میکردم دارم داغ میشم اومدم پایین تمام سعیم بود مثل فیلما حداقل تو بوسیدن رفتار کنم رسیدم به سینش با دستام گرفتمش برای بار اول حس جالبی بود،به خوبی تصورم تو جلغ نبود اما حس جالبی داشت؛شروع کردم به میک
زدن از سر یکی از سینه هاش و او یکی رو مالیدم(خیلی چیزا خونده بودم از نقاط حساس بدن دخترا و کارایی که باید کرد به صورت تئوری)معامله منم حسابی راست شده بود؛ اصلا بزرگ یا کلفت نیست صادقانه،۱۴ سانت(چندبار تصمیم گرفتم با کارایی بزرگترش کنم اما فهمیدم سکس به سایزش نیست و اینو تجربه کردم)درحالی که میک میزدم گاهی به چپ و گاهی به راست و گاهی یه گاز از نوکش میگرفتم که صدای اخ بهاره درمیومد دستشو گرفتم بردم سمت دم دستگاهم و بهش فهموندم اینجا رو بمال یه ۴ مین همینطور بود تا اینکه خودش کمربندمو باز کرد و شلوارمو کشید پایین؛خواست شورتمو دراره که نذاشتم،دوست داستم
اول از روی شرت بمال اونم با نه با مهارت ولی با تمام تلاشش مالید و گاهی از کنار پاچش دستشو میکرد تو منم یواش یواش رفتم سراغ رونش یه شلوار کرم پاش بود از رو شلوار رونش و داخل رونش و کصشو مالوندم و سریع شلوارو دراوردم دیدم یه شرت توری قرمز پاشه، از پشت خوابوندمش رو میز و دوباره از سینه شروع کردم به مالوندن و میک زدن تا رسیدم به جایی که ارزو دیدنشو داشتم ولی یه نیرویی میخواست حارم کنه و میگفت از روی شرت بمال و لیس بزن این کارو کردم بخاطر علاقه و فتیشی که به پا داشتم داخل رونشو میک زدم گاز زدم و یکم ساق و انگشت پا و… و بگشتم سر کص از رو شرت بوسیدم؛بوی خاصتی می
داد نه که بد ولی خاص بود؛شرتو زدم کنار چون خیلی دوست داشتم تو این حالت بلیسم
کصش مو کم داشت؛زده بود ولی یجاهایی مونده بود یکم تیره و یکم خیس،شروع کردم به بوسیدن و لیس زدن
از لپش از تو،دنبال چوچول بودم که با کمک صدای بهاره پیداش کردم و روش حسابی کار کردم خواستم سوراخ کونش روهم لیس بزنم ولی بو میداد و منصرف شدم شرتو دراوردم یکم دیگه ادامه دادم سعی کردم از دستمم کمک بگیرم، یکم سینشو گرفت و کصشو مالیدم که خودش گفت حالا من،خیلی خوشحال بودم که مشکلی با ساک نداره چون اکثر ایرانیا مشکل دارن و البته برمیگرده به بهداشت مردا
شرتمو دراورد و گرفت دستش وگفت تو بخواب چشاتم ببند،من دوست داشتم نگا کنم ولی خجالت میکشید منم نگا نکردم اولش انصافا خیلی خوب بود از کنار کیر و خایم بوس کرد یحس خاصتی داشت مثل زمانی که تو اتوبوس یهو از رو دست انداز رد میشی و تودلت خالی میشه بعد خایمو بعد کیرمو بوس کرد بعد سرشو گذاشت تو دهنش ولی نه خیلی تو بعد دراورد گفت خوبه بزرگ نیست و میشه راحت خورد؛ نمیدونستم از این حرف خوشحال بشم یا ناراحت ولی من داشتم حالمو میکردم خیلی تو نمیکرد یکمم دندون میزد
وقتی هم تو دهنش بود زبون نمیزد بهش،از یجایی هم موهاشو داد دستم گفت بپیچ دور دستت که این خیلی حس خوبی داد بمن سرشو اروم بالا پایین میکردم
بعد چند مین بلندش کردم به حالت سگی که گفت از پشتم نه میگن درد داره،منم میخواستم با خاطره بد نره حرفشو گوش دادم
لای کونشو تف زدم و گذاشتم لاش و بالا پایین کردم بعد رو شکم خوابوندمش خودمم رفتم رو میز اینطوری بهتر شد چون لپ کونش چسبید بهم یکم دیگه انجام دادم بعد برگردوندمش رفتم بالاسرش گفتم یکم خیسش کن که گفت تو نگا نکن؛خیلی این پوزیش ساک رو دوست داشتم دوباره برگشتم کامل بالاتنه رو گزاشتم روش و کیرمو گذاشتم رو کصش و جفتمون تکون میخوردیم این بیشتر حال رو داد بهمون، صدای اونم درومده بود که یجا به یه لحن حشری گفت: بزن بزن بزن عشقم یکم تند تر داره میاد و بعد گفت وایسا و چند لحظه چشمشو بست و حرف نزد که من فهمیدم کارمو خوب انجام دادم
و از اون بهتر وقتی بود که چشاشو باز کرد و گفت عالی بود شایان
حقیقتش به من خیلی حال نداد کل اون روز ولی حس ارضا شدن بهاره از همه چی بهتر بود
در اخر من دراز کشیدم و یکم دیگه ساک زد ولی چون حال نمیداد ازش خواستم کف دستی بزنه ولی تفش تموم شده بود بچم، دستشو اورد جلو دهنم گفت تو تف بزن( همیشه دوست داشتم با کسی باشم که اهل یکم کثیف کاری باشه و ادا درنیاره،حیف که بار اخر دیدارمون بود)
کف دستی برخلاف تصور و مدت زمان جلغ خودم خیییلی طول کشید و درنهایت با یه حس خوب ابم اومد چند لحضه تو بغل هم لم دادیم؛حس بدی بود ولی باید تموم میشد و از هم برای همیشه خداحافظی کردیم.خیلی چیزا اسمش عشق نیست ولی هرچی هست قشنگه و فراموش نشدنی.

ببخشید طولانی بود فقط سعی کردم جزئیات رو بیارم البته اولش گفتم که خیلی شاید سکسی نباشه فقط جنبه خاطره داشت.مرسی اگه وقت گذاشتید وخوندید

نوشته: ش


👍 12
👎 0
1725 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

648012
2017-08-28 02:32:27 +0430 +0430

خیلی چیزا اسمش عشق نیست ، هوس هم نیست ، هرچی هست قشنگه و فراموش نشدنی…
یه چیزایی رو برام زنده کردی…دوستی که دوست دخترم نبود، عشقمم نبود…ولی روزای قشنگی باهاش داشتم…
لایکت کردم چون اونو و اون روزا رو یادم آوردی

0 ❤️

648021
2017-08-28 03:44:31 +0430 +0430

عمامه ام در ما تحتت فرزندم اشک از گونه هایم جاری گردید بقول حاج سید جواد یساری:هنوزم نغمه لالای تو در گوش من مانده غم دوری تو مادر مرا سوی فنا راندهcry:|شایدهم بقول آیت الله داریوش اقبالی :بمان مادر بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر که باران بلا می بارد از آسما بر سر

1 ❤️

648121
2017-08-28 15:03:38 +0430 +0430

لایک ۶ :) بنظر واقعی بود… ?

1 ❤️

648165
2017-08-28 20:59:15 +0430 +0430

لایک هفت
عالی بودش

1 ❤️

648299
2017-08-29 06:49:13 +0430 +0430

آفرین ش

1 ❤️

648379
2017-08-29 11:58:41 +0430 +0430

کاملا ملموس بود لایک ۱۰

1 ❤️