اون شب پر ستاره

1390/07/23

سلام من ارش هستم این داستان کاملا واقعی من 21ساله هستم اون شب که تازه خانه مادربزرگ رفته بودیم خیلی خسته وکلافه بودم تازه ترم دانشگاهم تموم شده بودوواسه هوا خوری به خانه مادربزرگ رفته بودم اون شب عروسی یکی ازاقوام پدری من بودوکسی خانه مادربزرگ نبود منم که خیلی دلم گرفته بود روی تخت خانه دراز کشیدم باخودم میگفتم چراهمه بچه های دانشگاه دوست دختردارن من ندارم وهی باخودم حرف میزدم ناگفته نماد که من ازنظرتیپ وقیافه خوش تیپی چیزی کم نداشتم وبه خاطرورزش شنا اندام کاملن دخترپسندی داشتم امامشکل خجالت وبی زبونی من بود؛

تو همین فکرا بودم که گوشیم برداشتم چند تا سوپر نگاه کردم که یه دفعه گوشیم زنگ خورد مادرم بود؛ انقدرصدای موزیگ بلند بود که درست صداش نشنیدم فقط گفت ما ساعت میایم خانه،،، گوشی قط کردم دوباره دراز گشیدم روتخت به اسمان نگاه کردم انقدراسمون صاف بود تمام ستاره ها رو می شمردم؛ کم کم چشمام سنگین شد نفهمیدم کی خوابیم برد حدود ساعت 12شب بود ازکه از صدای ویبره گوشیم از خواب پریدم گوشی ورداشتم نگاش کردم 1شماره ایرانسل جدید ؛جواب دادم؛الو الو صدای خنده میومد ولی حرفی در کارنبود؛گوشی قط کردم چند لحظه بعد اس برام امد سلام خوبی؟ جواب ندادم پیش خودم فکرکردم یکی از دوستان میخاد سربه سرم بذاره؛راس دوم زود امد 1اس عاشقانه بود؛دیگه طاقت نیاوردم،دلم میخاست بفهم کی داره اس میده بهم؛اس دادم شما؟ چند ثانیه نشد نوشت مربی شنا؛بامن دوست میشی؛ دیگه جواب ندادم تااینکه صدای سیستم اهنگ ماشینی حواسم پرت کرد دره خانه که بازکردم مادرم بامادربزرگم رو دیدم که ازماشین 405پیداشدن؛همه به من میخندیدن انگار باخبر بودن راننده ماشین که زنی 30ساله خشکل بودنگاه کرد گفت دماغ سوخته میخریم من ازخجالت سرخ شده بود؛خندم گرفته بود اصلا انتظارنداشتم که اسما بخاد مزاحم من بشه اون شب گذشت فکرم به اسما جلب شده بود باوجود 30سال سن خیلی خوشکل ناز چشمای خشکل درشت و لبای خیلی توپش رو براتون بگم هرموقه از پشت اسما میدیم باورکنید شب خواب نداشتم؛فکرای جورواجورتوسرم میومد اون شب نقشه مخ زدن اسما امد توسرم.

صبح بود گوشی برداشتم تقریباساعت 10صبح بود چندتا اس خشکل عاشقانه فرستادم برای اسما خانم؛چند دقیقه بعد جواب داد سلام صبح بخیر؛من که بااحتیاط جلو میرفتم از طرفی میترسیدم که نقشه ها درست از اب درنیاد 1اس فرستادم ببخشید اسماخانم اس اشتباه امد؛جواب داد؛نه عزیزم اس های قشنگی بود بفرستادی خوشحال میشم برام اس بفرستی؛منم ازخداخاسته گفتم اس قشنگ داشتم براتون میفرستم؛من هرروز حدود 20اس به اسما میدادم وهرروز اس هارو طوری میفرستادم تاکم کم بتونم اس های سکسی بفرستم اخه تمام اس های من جواب میداد؛روزسوم بود اولین اس نیمه سکسی روفرستادم چیزی نگفت شعرفرستاد من اس بعدی سکسی ترفرستادم جواب داد روم نمیشه ازاین جوراس هابفرستم برات؛باپروی گفتم عیب نداره میخونیم بعد پاکش میکنیم طوری نمیشه قبول کرد چندتااس برام امد واقعا سکسی بود دیگه بهم عادت کرده بودیم؛کم کم باهام درد دل میکرد دیکه اس عاشقانه خبری نبود حرف زدن بود مخ زدن؛تااینکه 1شب بهم زنگ زد باماشین امد دنبالم درو باز کردم نشستم ؛اولین باربود که انقدرنزدیک نگاش میکردم؛نمیدونستم باید چی بگم؛از بوی بدن اسما کیرم بدجورمثل قلب میزدکاملا بلند شده بود شروع کرد به حرف زدن که باورش نمیشه بامن دوست شده باشه من کم کم خودم نزدیک میکردم میمالیدم به شونه اسما دل زدم به دریا دست سفیدو ظریف شو گرفتم اروم بردم طرف صورتم بوسیدم اروم گفتم دوست دارم؛تابه خودم امدم بغلم کرد نقشه من داشت میگرفت دستم بردم پشت چندباری کمرش دست کشیدم دستم به برچستگی سوتین اسمامیخورد اروم شالش دراوردم چندباربوسش کردم ناخداگاه دستم بردم طرف سینش چندبار مالیدم؛بدجورباهم ندارشده بودیم دکمه مانتوشو باز کردم سینش بادستم کرفتم مالیدم اسما که ولو شده بود اه میکشید انگارفلج شده باشه؛شروع کردم به خوردن سینهاش هرچی میگفت بسه من بدتر میکردم تااینکه خسته وغرق درعرق شدم اماهنوز خودم رازی نبودم چون اسما هیچ کاری نگرد فقط من بودم که بهش حالن میدادم؛1ساعت گذشت به حال عادی برکشیم اون شبو باچنتالب تموم کردیم شبش اس دادم بهت خوش گذشت گفت عالی بود فقط انتظارش نداشتم گفتم به من اصلا خوش نگذشت؛باتعجب گفت چرا؛جواب دادم اخه شماکه واسه من کاری نکردین؛من اصلاابم هم نیومد گفت برات چکارکنم گفتم نمیدونم بهم گفت میتونم برات ساک بزنم خیلی خوشم امد؛قرارشد فرداشب بیاد دنبالم دوباره حال کنیم؛اینباربهترحرفه ای تربرای من روزبزرگی بود چون روز اخری بود که خانه مادربزرگ بودیم باید امشب کارخودم میکردم؛ساعت 8شب بود که امد دنبالم باسرعت به یه جای خلوت رفتیم ماشین خاموش کردیم؛من عقب ماشین نشسته بودم ازعقب دستم دورگردنش انداختم شروع به بوس کردن کردم تاتونستم زود شال از سرش دراوردم کردنش لیس میزدم اسماباخندهو شوخی به صندگی عقب اوردم شروع به لب گرفتن کردم اخرین لباسی که پوشیده بوددراوردم تامیتونستم سینهاشو خوردم انقدرصدای اه کشیدنش بالا میرفت که بادست جلو دهنش میگرفتم؛حالادیگه نوبت من بوداسما لباسام از تنم دراورد بادستش بدنم لمس میگرد کیرم بادستش گرفت اروم شروع به ساگ زدن کردن 10دقیقه گذشت که دستم زیرشرتش بردم کس خیسشواروم انگشت کردم اروم سرشو فرستادم جلوازبین 2تاصندلی ماشین گیرم تف زدم لای کونشو بازکردم فرستادم توش؛ ازحرارت کونش کیرم داشت اب میشد بیاره اسماتا10دقیقه اول بدجوردرد میکشید؛ابم تو کونش ریختم ودیگه ولو شدم؛مافرداش برکشتیم وخانه خودمون؛امیدوارم از داستان خوشتون امده باشه؛نظر بدید دوستون دارم خداحافظ؛

نوشته: آرش


👍 0
👎 0
27888 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

302732
2011-10-15 01:14:41 +0330 +0330
NA

خیلیییییییی مسخره و بی محتوا بود

0 ❤️

302733
2011-10-15 02:55:55 +0330 +0330
NA

چرت و دروغ
حداقل این چرت پرتاتونو یه بار بخونید ببینید خدا نکرده غلط املایی جمله بندی چیزی نداشته باشه نه که یه دستی مینویسید و با اون یکی دست جق میزنید یهو یه غلط کوچیییییییییک ممکنه باشه

0 ❤️

302734
2011-10-15 03:18:19 +0330 +0330
NA

Awesome! Keep it up man? That waa great

0 ❤️

302735
2011-10-15 04:17:07 +0330 +0330
NA

داستانها خيلي ضعيف و سطح پايين شده…نميدونم چرا بعضي دوستان اصرار به نوشتن دارند!!!

0 ❤️

302736
2011-10-15 06:04:59 +0330 +0330

Dastanet eyne pashme kose asma fer khorde bod

0 ❤️

302737
2011-10-15 07:06:46 +0330 +0330
NA

to ke balad nisti dastan benevisi chera dastan minevisi koni

0 ❤️

302738
2011-10-15 07:30:40 +0330 +0330
NA

ghashang nabod benazar kheili sar sari bod

0 ❤️

302739
2011-10-15 07:35:06 +0330 +0330
NA

آخه چرا هرچی بیسواد و در پیت میان اینجا داستان که نه کس شعر می نویسن؟؟؟
کیر تو اون مغز پوکت

0 ❤️

302740
2011-10-15 07:47:04 +0330 +0330

اتفاقا sms رو برا همین آدمای خجول و بی زبون ساختن

0 ❤️

302741
2011-10-15 08:45:07 +0330 +0330
NA

من با نظر sabokbal موافقم
با این داستان ها وقت آدمو تلف نکنید

0 ❤️

302742
2011-10-15 09:13:28 +0330 +0330
NA

Aslan jaleb nabud…

0 ❤️

302743
2011-10-15 09:41:57 +0330 +0330
NA

بخدا قسم اين سايت تعبير خواب نيست دوستان برين براي كسي ديگه بگين شايد خدا خواست كون كسي گذاشتين راحت شدين التماست مي كنم ننويس خيلي مسخره بود

0 ❤️

302744
2011-10-15 09:51:20 +0330 +0330
NA

باید ستاره هاشو تک تک بکنن تو کونت

0 ❤️

302745
2011-10-15 10:13:23 +0330 +0330
NA

کیرم تو این خوابت جقو

0 ❤️

302746
2011-10-15 10:33:58 +0330 +0330
NA

toro khoda dg dastan nanevisid zeshte bekhoda in dari vari ha ke minevisin yani enghad to kafi to ? 8> zeshte base dg
khejalat bekesh ajijam >:P

0 ❤️

302747
2011-10-15 10:39:26 +0330 +0330
NA

ای بابا حال ادم گرفته میشه واقعا! داستان که هیچ اما نظرا جالب بود…

0 ❤️

302748
2011-10-15 11:55:52 +0330 +0330
NA

چرا هرچی آدم بیسواد تو این کشور پهناور هست دوست داره بگه دانشگاه رفته؟
تلفن قط(قطع) کردم. هر موقه(موقع). خاسته(خواسته) و . . .ساگ؟!؟
میشه این جمله رو ترجمه کنی؟(؛راس دوم زود امد 1اس عاشقانه بود؛)
در کل ریدم به این داستان تخمیت

0 ❤️

302749
2011-10-15 12:52:34 +0330 +0330
NA

اصلا خوب نبود نه احساساتش خوب بيان شده بود نه توصيفاتش از صحنه ها،انگار كه نويسنده فقط نيم ساعت وقت داشته و ميخواسته هرچه سريعتر تمومش كنه،ياد داستانهاى سايت آويزون ياxpersiaكه مىافتم و با اين چرت و پرتها مقايسه ميكنم ميبينم پيشرفت كه چه عرض كنم ولى پسرفت سريعى داشتيم در آخر آقاى خاص كجايى داداش پيدات نيس پس چى شد اون داستانت كه اينهمه براش تبليغ ميكردى؟

0 ❤️

302750
2011-10-15 20:08:38 +0330 +0330
NA

اگر دیدی جوانی اینجا داستانی نوشته
بدان داستانشو با جق سرشته!!!
فقط حیف…
کاش یه کم از کیر 25 سانتیت میگفتی!!!

0 ❤️

302751
2011-10-15 23:06:29 +0330 +0330
NA

نمیتونی بکنی بده من میکنم

0 ❤️

302752
2011-10-16 09:22:33 +0330 +0330
NA

صدا آهنگ بالا بود درست نفهمیدی مامانت چی گفت! من حالا بت میگم چی گفت!
گفت: من(آه) دارم (آه)کس (آه) آآآآآآآآآآآآااه آاه من دارم آه کس میدم آآآآآآآآاای

تا ساعت 12 وااایییی میام آاااااخ آروووووم میام. !!

کثافت خر با این داستانت

0 ❤️

302753
2011-10-16 13:26:02 +0330 +0330
NA

خیلی بیخود نوشتی

0 ❤️

302754
2011-10-16 15:41:53 +0330 +0330
NA

دروغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

0 ❤️

302755
2011-10-16 16:42:40 +0330 +0330
NA

با این داستان های دروغ و کس شعرتون وقت مون رو تلف نکنید با همه نویسنده های دروغ گو هستم بهت فوحش نمیدم چون لیاقت فوحش هام رو نداری بد بخت جقی عمه ننه

0 ❤️

302756
2011-10-17 08:25:18 +0330 +0330
NA

دستون درد نکنه…اه نه بابا داستانو نمیگم…نظراتو گفتم…عالی بیدن…اماشما دوست عزیز نویسنده ده ده.بروجقتوبزن دست راستت خسته شد باچپ بزن.اینم توکون ادم دروغگو :^o

0 ❤️

302757
2011-10-17 08:29:09 +0330 +0330
NA

خانه.امد.صدای سیستم اهنگ ماشینی ؟ جق زن

0 ❤️

302758
2011-10-17 08:42:14 +0330 +0330
NA

به قول رفیقمون نظرا جالب تر از داستانه بود
واقعاکه این بار چیزی نمی گم چون خیلی وقت بود
می امدم نظر نمی دادم دفع بد مــ…

0 ❤️