(خاطره من برای جق زدن تو خوب نیست میتونی بری یه چیز دیگه بخونی)
…
15 سالم بود و همه چی از عکسا و فیلم های تو سایت ها شروع شد
یه حس هایی داشتم که تو جامعه ایران بد بود حقارت بود…
سعی میکردم فراموش کنم بهش فکر نکنم اما مگه میشه؟میشه چیزی که هستی رو فراموش کنی؟ نه برای من نشد
همیشه خدا اون حس با من بود و من به خودم فحش میدادم که احمق چرا باید اینجوری باشی؟
نمیدونم کی ولی دیگه کم کم عادت کرده بودم به این حس
پدر و مادم از هم طلاق گرفتن یه ماه پیش مادرم میمونم یه ماه هم پیش پدرم از هردوشون متنفر بودم مادرم پزشک عمومیه بیشتر وقتا بیمارستان شیفت بود موقع هایی هم که خونه بود باهام خیلی سرد بود…
اما موقع هایی که میرفتم خونه مامانم حس بهتری داشتم چون شایان پسر خالم هم میومد پیشم تا تنها نخوابم بیشتر وقت ها زود میومد مثل این علافا همش بولینگ میرفتیم یا ول میگشتیم
شاید مسخره باشه ولی من عاشقش شده بودم اره یه پسر عاشق یه پسر دیگه
و حس بد همیشگی عذابم میداد حس سرخوردگی…
یادم میاد آذر ماه بود هوا سرد و پاییزی درست مثل هوای دل من
تصمیم گرفتم بهش بگم اره بهش مسیج میزنم یا زنگ میزنم میگم ممکنه مسخرم کنه ولی حداقل از شر این بلاتکلیفی درمیام
بلاخره با ترس و نگرانی بهش زنگ زدم همه چی رو گفتم
و چیزی که ازش متنفرم رو شنیدم فقط صدای هه …
من دستام لرزید بی اختیار قطع کردم
چند دقیقه بعد دوباره زنگ زد من هم قطع می کردم
از خودم بدم میومد که چرا اجازه دادم تحقیرم کنن؟
فردا شب اومد خونه جز سلام هیچ چیز دیگه نگفتیم اون تلویزیون رو روشن کرد منم رفتم تو اتاقم داشتم کتاب میخوندم
چند ساعت گذشته بود که اومد تو دنبال یه چیزی میگشت ولی میدونستم که داره الکی ادا در میاره که مثلا دنبال چیزیم
کتاب رو گذاشتم جلو صورتم فقط چشام معلوم بود
گفتم چرا خندیدی ؟
اینا همش تو ذهنم رژه میرفتن
و سردی هوا یادم می اورد که پاییزه…
نوشته: BOY
درسته از گی خوشم نمیاد، و درسته که داستان نبود و بیشتر شبیه یه خاطره گویی بود. اما هیچ جای نوشته هات حس نکردم که باید به داستان بد گویی کنم، یه جورایی واس حرفات احترام قائلم و قبول می کنم حرف دلت رو. خوب نوشته بودی.
عالی بود یکی از بهترینها منم یه عشق دارم اما فک نمیکنم بهم برسیم
منم دقيقأ اين احساسو نسبت به پسرى دارم و از اين موضوع خيلى زجر ميكشم ك اون همجنسگرا نيست!
اخی بمیرم برات. منم گرایش دارم به همجنسام ولی چه ميشه کرد اینجا ایییییرانه
Ogdein 6omaha baba