اگه تو ام تو بچگیات مثه من زرنگ بودی هر روز یکیو میکردی
نمیدونم اسم اینو میشه خوش شانیسی گذاشت یانه.توی خونواده ای بودم که اونموقع 10 12 تا دختر تو فامیلمون بود که تقریبا همسن بودیم(الان نزدیک 20 تان )نمیدونم تو فامیل شما هم اینطوری بود یا نه ولی وقتی 7 سالم بود ی دختر دایی داشتم که به منو پسر خالم میداد(خوده دختر 9 سالش بود) اما اونموقع نمیدونستم که این فرصت همیشگی نیست و نباید از دستش بدم.خلاصه میکردیم و هیچی نمیفهمیدیم تا اینکه از کلاس سوم به بعد دیگه دختر داییم نمیگفت بیاید بهتون بدم اخه خودش به ما میگفت بیاید با هم عیب بازی کنیم (اونموقع بهش میگفتیم عیب بازیی) ماهم که اونموقع حشری نبودیم نمیگفتیم بیا به ما بده تا کلاس پنجم.اونموقع منو پسر داییم چنتا فیلم تو گوشی یکی از فامیلامون دیدیمو حشری شدیم.گفتیم بریم به این دختر دایی مون بگیم بیاد بکنیمش.خلاصه رفتیم که مخش کنیم اما دیگه این جنده اون جنده نبود.همچین زد وسط برجکمون که حاضر بودم بزن وسطه تخمام ولی اینجوری ضایمون نکنه!
خلاصه گذشت و فهمیدیم این دیگه به ما نمیده و بیخیال شدیم.
چن سالی از این ماجرا ها گذشت و من 14 سالم شده بود.حشری بودمو فیلم میدیم اما جق نمیزدم.ی دختر دایی دیگه هم داشتم که خواهر همون قبلی بودو دوسه سالی از من کوچیکتر بود.دوست داشتم اونو بکنم و سرصحبت رو ی جوری بازکنم.چون میدونستم بهم میده.بعضیا وقتا خودشو بهم میالوندو با کصش ور میرفت (کصه ننه ی دروغگو) اما به هرحال موقعیتشو پیش نیومد.تا اینکه ی روز رفتیم زنجان خونه ی یکی از اقواممون.(تقریبا سالی ی بار به فامیلامون که تو شهرای دیگه هستن سر میزنیم) قرار بود ی هفته ای اوجا بمونیم.
ی روز از خواب بیدار شدم عصر بود و دیدم تو اون طبقه ای که من هستم هیچکی نیست.یادم افتاد که همشون قرار بود برن خونه ی یکی از بزگای فامیل اما بچه هارو نبرده بودن و دیدم همه بچه های زیر 4 سالشونو دراز به دراز توی یکی از اتاقا خوابونده بودن.رفتم پایین که ببینم طبقه ی پایین کسی هست یانه.در اتاقه پایینو که باز کردم دیدم یهو 3 نفر شلواراشونو کشیدن بالا و باترس و خجالت دارن منو نیگا میکنن.یکیشون دختر داییم بود که گفتم دو سال از من کوچیکتره.اون دوتاهم خواهرو برادر بودن و اونا هم همسن دختر داییم بودن (اون دوتا پسر عمه ودختر عمه ی دختر داییم بودن از این به بعد اسمشونو میگم که قاطی نکنید.دختر داییم اسمش آناهیتا و دختر عمه ی دختر داییم و اسمش مهدیس و اون یکی هم اسمش مهدیار بود) بعد از چند ثانیه سکوت شروع کردن به التماس که توروخدا به کسی چیزی نگو.منم ی خورده فکر کردم و دیدم این بهترین موقعیته.گفتم به ی شرط.به شرطی که منم تو بازیتون باشم.آناهیتا و مهدیس که از قیافشون معلوم بود که از خداشون بود و مهدیار هم از اینکه به کسی چیزی نمیگم خوشحال بود.خلاصه از کردنم چیزی نمیگم که توی همه ی داستانای این سایت خوندیدو خیلی تکراری شده براتون.بعد از نیم ساعت هردوتاشونو کردم و آبم برای اولین بار اومد.اونموقع دیگه دوم راهنمایی بودم و دیگه برای اینجور کارا زرنگ بودم.به مهدیس و آنا هیتا گفتم ی شرط دیگه هم داره که به کسی چیزی نگم.از این به بعد من هروقت که شمارو دیدم توی کاغذ ی تیک کوچولو میکشم به معنای اینکه میخوایم عیب بازی کنیم به زبون خودشون گفتم خووو) و شما هم باید قبول کنید و اونا هم از خدا خواسته قبول کردن.
این رو هم یادم رفت بگم که ما ودختر داییم توی ساختمون زندگی میکنیم ;) و بساط کردن تقریبا هرروز برقرار بود.مهدیس هم که تقریبا سالی ی بار ما میرفتیم خونشون و سالی ی بارم اونامی اومدن و هربار موندن هم 1 هفته طول میکشید و من حسابی هردوشونو میکردم.
تقریبا هر سکس من یک ساعت طول میکشه و چون من خیلی به لب گرفتن و خوردن کص علاقه دارم فقط 45 دیقش به خاطر اینا میره و فقط ی رب میکنم.چون انقد کردم دیگه بم خیلی حال نمیده.
انصافنم من هم خوتیپ و خوشگلم و هم حسابی به کارم واردم و اونا از خداشونه که من بکنمشون.
این داستانم ننوشتم که لایک جم کنم و کامنت بزارید برام.فقط میخواستم کونتون بسوزه که من الان 18 سالمه و دوتا کصه تنگ میکنم و شما اکثرتون بالای 20 سالید و هنوز دارید جق میزنید. :))
نتیجه ی اخلاقیشم این بود که من جق نزدم و خدا پاداشمو داد.
راستی اون پسر خالم که باهاش دختر داییمو میکردیم الان آخوند شده :D
این داستان هم کاملا واقعی بود و هیچ جاش الکی نبود حتی سناریو هم سعی کردم درست بگم و از متن داستان کاملا مشخصه که راست بوده.فقط فرق منو شما اینه که من ی خورده شانس آوردم و زرنگ بودم اما شما نه!
نظراتو هم سعی میکنم جواب بدم.
نوشته: sirEhsan
شهوانی هیچ حسنی نداشته باشه این یکیو داره که هر کون بچه ای میتونه باید توش احساس بکن بودن داشته باشه حاضرم شرط ببندم حتی موقع نوشتن این جفنگیات هم کیر یک اصغر سیبیلی تا دسته تو کونت بوده یک کلمه تایپ میکردی یک دفعه میگفتی جون!!!
Madar Jende yekam khodeto tahvill begir choni velati kos nanat kardan khan armada to
چی بود؟چی شد؟ازکجابه کجافرورفت؟؟؟!!!اخریه خیلی مهمتره (dash)
ادمین راحتی هر کرسی شعری رو که میبینی تایید میکنی دیگه؟این کاملا معلومه یه ذهن جقی پشت داستانه!عمو جون میگم شما به همون کلیپت بسنده کن نمیخواد داستان بنویسی!
mamooshiii
یه دونه ای فداتم که ?
off_boy
این دفعه چیز خوشگل گیرت اومد خبر بده با هم بکنیم جیگر 🙄 🙄 🙄
هر روز توی داستانا سن سکس پسرا داره پایین تر میاد. انگار میخوان رکورد بزنن. اینجوری پیش بره چند روز دیگه یه داستان میخونیم که توش نوشته من از چند ماهگی شروع به سکس کردم. تو با پسر خالتو دختر داییت عیب بازی( به قول خودت) میکردی. اونیکی هم با دختر عمشو پسر عمش. تو هم باز با اونا. کل فامیلتون مشکل دارن با این حساب!
دختر عمه ی دخترداییت خواهرت میشه کس مغز! یا دخترخالت!
پسر عمه ی دخترداییتم یا خودتی یا داداشت یا پسرخالت!
خو تو که بهره ی هوشیت به زور منفیه چرا سعی میکنی داستان بنویسی؟!
ننویس حاجی. کسی مجبورت کرده مگ؟!
اف بوی یه شب بخواب من اول نظر بزارم :D
دختره رو توی هفت سالگی کردی؟
ادمین دم در بنویس 9 سال ورود ممنوع :/
خدا پاداش تمتم جق هایی که زدمو داد
مادرت و خواهرت وکل خاندانت رو تک تک گاییدم این پاداشی بود که خدا داد مادر وخواهر یکی رو بگام که از هفت سالگی کون میداده فکر میکرده داره کوس میکنه
کسکش حال بهم زن هر گوهی میخوری به خودت مربوطه چرا دیگران رو تحقیر میکنی عوضی دیوث کونی
🙄 🙄 🙄 اف بوی مردم از خنده !!! تخم نمیکنم داستان بزارم از دستت !!!
Vaaaay cm ha awwwlliii boood… 🙄 heyf k jvbto dadn too cma… fqat baraye ehtiyat mihm xnneye dorooqgoooo ( 🙄 🙄
ببین عزیزم ! احتمالا در یه سری تعاریف مشکل داری. به فرآیند ورود یه کیر به کونت میگن “کون دادن” و “کردن”. درواقع از 7 سالگی میدادی، ولی برحسب اشتباه فکر میکردی که میکنی. این تعریفها رو درست یاد بگیر عززیزم. باااریکلا گل پسر. برو بنویس
کوچولوی من فک و فامیلت جندن، مشکل از بچه های 20 ساله جق زن این سایت نیست.
عزیزم تو زرنگ نیسی … دخترای فامیلت زرنگ ترند … البته . زرنگی اونا یه اسم دیگه داره که نمیگم خخخخ
boy-look-fo-sex
همیشه شادی باشه ایشا… البته شادی دوس دخترمو میگم ها تو همون ترس رو داشته باش من اگه خودمم داستان آپ کنم زیرش با کامنت داستان خودمو هم نابود میکنم ?
اونموقعی که تو با تخمات تیله بازی میکردی من داشتم با کیرم عمه ی الکسیسو میگاییدم…تو گوه خوردی 7 سالت بود رفتی دختر انگولک کردی…هه… اونموقع ها کیرتو میدیدی میرفتی باهاش ماشین سواری دنده عوض میکردی…حاجی برو کونتو بشور تا نیومدم اون مخ جقیتو بکنم…
بیا دیگه یه بچه اومده واسه ما شاخ شده دنیای کثیفیه لامصب (dash)
توی منگول 7 سالت بود می فهمیدی کردن چیه که میرفتی ترتیب دختر داییت رو میدادی؟البته بعید نی چون بچه های محل کونت میذاشتن در جریان قرار گرفتی بچه خوشگلم که هستی پس صد در صد نظریه ام درسته…
ولی عمو جون زیادی داری زر میزنی تازه فرض کنیم فانتزی جق زدناتو تعریف نکرده باشی رفتی با تهدید در دو نفر مالیدی الان افتخار میکنی؟!!!
بدبخت تو هنوز فرق لاپایی و کس کردن رو نمیدونی بعد اومدی از کس تنگ حرف میزنی!!!
یه چیزی هم من بگم کون خودت تا هفت نسلت بسوزه.همین هفته دو تا کس کردم اونم رفاقتی و کس پولی هم نبودن و مثل توی حیوون سر به جون فک و فامیلم نذاشتم.
اون پسر خاله ات هم با شغلش نشون داد خانوادگی حروم زاده اید کیرم تو عمامه اش…
توام زیاد احساس زرنگی و تیزی نکن،سوزن هم تو همین فازا بود که نخ رفت تو کونش.الانم داییت گیرت میاره داستان سوزن رو روت پیاده میکنه بچه زرنگ.