این شورت مال کیه؟ (۱)

1400/10/20

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
خوش باشین
جبر جغرافیا
سلام . من رامین هستم ۳۱سالمه متاهلم. مثل خیلی های دیگه سیکس پک ندارم و هیکل و قیافم  معمولیه، حتی یکم اضافه وزن دارم که اونم تصمیم گرفتم از شنبه هفته آینده رژیم بگیرم و برم باشگاه😉
خونه دوبلکس تو فرمانیه ندارم،پروشه و بنز s500 هم ندارم، ساعت رولکس نمی‌دونم چه فرقی با اون یکی ساعتها داره،خلاصه من یه آدم معمولیم مثل میلیون ها آدم دیگه
من راننده آمبولانسم و سه ساله با مهناز ازدواج کردم و بعد دو سال نامزدی بالاخره رفتیم سر خونه زندگی خودمون.
داستان من از اونجایی شروع میشه که یه شب که شیفت شب بودم ،داشتم با یکی از پرستارهای بیمارستان به اسم مهدی در مورد فانتزی های جدیدی که تازگی ها زیاد شده صحبت میکردیم،از فتیش لیسیدن انگشت‌های پا،میسترس و b.d.s.m. و شلاق و تحقیر و اینجور چیزا تا اینکه حرف چرخید چرخید و رسید روی سکس گروهی و نفر سوم و موازی و ضربدری…
از من انکار و از مهدی اصرار که اینجور چیزا تو ایران نمیتونه اتفاق بیوفته ولی مهدی می‌گفت اینجور روابط بین زوج ها الان خیلی زیاد شده
-مهدی آخه کی میاد زنشو بده جلوش بکنن،تازه اونم زن طرفو بکنه؟بیخیال بابا اینا زاییده ذهن بیمار یه عده جقیه تو باور نکن
+چی بگم؟ولی اگه همچین چیزایی نبود ،این همه پیج ها و کانال های ضربدری و نفر سوم اینا، درست نمیکردن
-چی بگم؟با عقل من جور درنمی‌آید.اصلا گیرم زن و شوهرا از این کارا هم کردن،کارشون تموم شد چجوری تو روی هم نگاه کنن؟بیخیال بابا
+باور کن من چند بار به چند تا از این پیج های ضربدری پیام دادم ازم اثبات خواستن،ولی خوب مجردم چجوری اثبات بدم؟اصلا خودت امتحان کن،تو که زن داری میتونی اثبات…
اونجوری که من نگاش کردم خودشم فهمید حرف جالبی نزده،حرفشو ناتمام گذاشت و چند ثانیه مکث کرد
+چی بگم اصلا بیخیال این حرفا،من برم گوشیمو بزارم شارژ شه…
سوتی بدی داده بود و اصلا نباید به من همچین حرفی میزد،شارژ گوشیشو بهونه کرد و دررفت،من موندم خیال و توهم ضربدری…اصلا نمی‌تونستم همچین چیزی رو قبول کنم ولی اگه چیزکی نبود که مردم چیزها رو نمیگفتن!!میگفتن؟؟
اون شب ذهنم درگیر بود،یه زن و شوهر اومدن اورژانس که شوهره مسموم شده بود و بهش سرم زدن،هم سن خودمون بودن،خانمه قدبلند بود یه مانتو جلو باز تنش بود .معلوم بود عجله ای لباس پوشیده ،سینه های نسبتا بزرگش حسابی خودنمایی میکرد،ناخوداگاه از روی غریزه روش قفلی زدم،داشتم تصور میکردم که سکس با این خانم چقدر میتونه عالی باشه،یهو چشمم به شوهرش که رو تخت بود افتاد،حرفای مهدی یادم افتاد،یه لحظه تصور کردم که پاهای این زن رو شونه هامه دارم بهش تلمبه میزنم و مهناز(همسرم) نشسته رو کیر شوهرش و داره بالا پایین میکنه،با این فکرا کیرم یه تکونی خورد که صدای بیسیم فکرامو پروند و رفتیم به موقعیتی که برامون فرستادن…

چند روزی همینجوری گذشت،تو این روزها دائم فیلم های پورن گروهی و سکس های ضربدری رو نگاه میکردم و یه صفحه فیک درست کردم و پیج های ضربدری و نفر سوم رو فالو میکردم ولی جرأت اینو  نداشتم برم دایرکت یکیشون باهاشون حرف بزنم…
مهناز تو یه سالن آرایشگاه نزدیک خونه مون،ناخن کار بود و معمولا از ۱۰ تا ساعت ۶اینا اونجا کار میکرد.نزدیک های ساعت ۵بود که بهم زنگ زد
-سلام رامین برگشتنی یه کاغذ کادو بخر تو خونه نداربم
+کاغذ کادو واسه چی؟
-نمی خوای که میوه خوری رو همینجوری تو دستمون ببریم؟
+مگه امشب میریم خونه نیما اینا؟
-اره دیگه
+خوب شد گفتی اصلا یادم نبود
-به به شوهر منو…خسته نباشی.زود بیا خدافظ
+خدافظ
نیما تنها دوست دوران خدمتم بود که برام مونده بود،خیلی بامرام بود و هر کاری تونسته بود برام انجام داده بود،البته منم براش کم نذاشته بودم.نیما خونه اش رو عوض کرده بود و ما رو برای اولین بار دعوت کرده بود
وقتی رسیدم خونه مهناز تازه از حموم دراومده بود و لخت روی صندلی میز توالت نشسته بود،داشت به بدنش لوسیون میزد.مهناز قد بلند و هیکل خوشفرمی داشت،با اینکه سه سال از ازدواجمون می‌گذشت ولی پوست سفید و سینه های گردش با نوک صورتیش ، بازم حشریم می کرد،ولی چیزی که همیشه توجه مردهای دیگه رو به خودش جلب می کرد،باسن برجسته و نسبتا بزرگش بود…
-چقدر دیر اومدی!!!بازم دیر میرسیم
+ترافیک بود خوب
-باشخ حالا زود برو حموم ،آماده شو بریم…

وقتی رسیدیم خونه اونا،نیما و خانمش خیلی گرم از ما استقبال کردن. سحر ،خانم نیما، اندام ریز و پوست سبزه داشت،یه پیراهن زرشکی یقه اسکی دار با یه دامن مشکی بالای زانو که زیرش ساپورت زخیم پوشیده بود.با اینکه ۶ماه قبل زایمان کرده بود ولی اصلا شکم نداشت.مهنازم یه شلوار جین تنگ و پیراهن سفید تنش کرده بود.ما باهم خیلی راحت و صمیمی بودیم،حتی چند بار مسافرتم رفته بودیم،ولی این فکرهای مریض تازه من، برای اولین بار باعث شده اینبار یجور دیگه به سحر نگاه کنم
قبل اینکه شام رو آماده کنن،سحر از آشپزخونه نیما رو صدا کرد و یه چیزی آروم بهش گفت که نیما با سرش تائید کرد  و اومد سمت ما
+من یه لحظه برم پایین و بیام
انگاری یادشون رفته بود یه چیزی بخرن،کتش رو تنش کرد و سریع از خونه رفت بیرون
سحر اومد پیش ما نشست
× حسابی خودتونو تو درد سر اندختین
+نه مهناز جون کاری نکردیم که ،نوشابه و دوغ یادش رفته بود بخره،الان میاد
-کاش نمی‌رفت ما که این حرفا رو باهم نداریم
×ببخش سحر جان دستشویی تون کجاس؟
+همون بغل اتاق عزیزم
من و سحر تنها موندیم تو پذیرایی ،ترکیب کفش های پاشنه بلندش با لباسش خیلی سکسیش کرده بود،دلم می خواست همونجا رو مبل قمبلش کنم،دامنش رو بکشم بالا،داگ استایلی خشن بکنمش و از جیغ زدنش لذت ببرم…به نظرم اومد سحر متوجه نگاه هیز من شد،اینو از سرخ شدن گونه هاش فهمیدم
-ببخش آقا رامین من یه سر به بچه بزنم ببینم بیدار نشده!!
به خودم اومدم،این چه کاری بود داشتم میکردم؟؟؟منی که واسه نیما جونمو میدادم ،الان داشتم چشم چرونی زنشو میکردم و تو خیالم داشتم میکردمش!!!از خودم بدم اومد.

تمام مدت مهمونی اون شب، ذهنم درگیر بود و اصلا هواسم به حرف هایی که می‌زدیم نبود، بعد شام بچه بیدار شد و گریه کرد،سحر دستش بند بود،مهناز رفت بچه رو برداره،وقتی خم شد،نگاهم به نیما بود که داشت کون مهناز رو با چشماش لخت میکرد،میدونستم قسط و غرزی نداره ولی این نگاه باعث شد کیرم یه تکونی بخوره،چه بلایی سرم اومده؟؟؟این حس بیغیرتی شاید بخاطر داستان های سکسی که تو سایت ها میخونم باشه

وقتی برگشتیم خونه خودمون،تو پذیرایی مهناز بلافاصله بعد از درآوردن مانتو شلوارشو درآورد،از خط قرمزی که دور کمرش افتاده بود معلوم بود تنگی شلوارش اذیتش کرده،رفتم و از پشت بهش چسبیدم یه دستمو کردم تو شورتش و با کسش ور رفتم با اون یکی دستش سینه هاشو میمالیدم،یه آههه نسبتا طولانی کشید که نشون میداد اونم حشری شده،درست همون حالتی که تصور کرده بودم رو مبل زن نیما رو می کنم،قمبلش کردم و شورت صورتی رنگش رو کشیدم پایین،تو‌ یه چشم بهم زدن شلوار و شورتمو درآوردم و سر کیر سیخ شده ام رو تو کسش فشار دادم، مهناز یه آااای گفت که بخاطر یهویی فرو کردنم بود،ولی با چند تلمبه آروم کسش آب انداخت و دردش تبدیل به لذت شد،سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم ،معمولا زود ارضا نمیشم ولی این بار شاید بخاطر فشارعصبی زود ارضا شدم و آبمو تو کسش خالی کردم
-شدی؟؟چقدر زود آبت اومد
+آره شاید خسته ام واسه اونه
-من ارضا نشدم!!!حداقل با دستت آبمو بیار
رو مبل نشست و پاهاشو کامل باز کرد، آب کیرم با آب کسش قاطی شده بود،کنارش نشستم و با دو تا انگشتام چوچولشو مالیدم،دوباره آه و ناله اش بلند شد، دستمو پس زد و خودش کسشو مالید،منم به سینه هاش از رو لباسش دست می کشیدم،یک دقیقه هم نشد که لرزید و با یه آااااااای گفتن ٱرگاسم شد.بغلش کردم و بوسیدمش
-ببخش مهناز ،فردا شب تلافی می کنم
+فدای سرت بریم بخوابیم…

گاهی برای انسان لذت بخش ترین چیزی که وجود داره همون میوه ممنوعه ای هست که نباید بخوره ولی حاضره بخاطرش از بهشت اخراج شه ولی اون میوه لعنتی رو بخوره،این تو ذات آدمه،همین

هر طور که شده باید ضربدری رو تجربه میکردم،باید این فانتزی لامصب رو انجام میدام تا از ذهنم بیرون بیاد. طبق نسخه ای که تو داستان ها پیچیده بودن،قبل سکس شروع کردیم به نگاه کردن فیلم های پورن گروهی،البته قبلا هم بعضی وقتا برای بیشتر کردن لذت سکس با مهناز ،باهم فیلم پورن نگاه میکردیم.اینبار یه قدم جلوتر رفتم و وسط سکس بهش گفتم دوست داری با نیما و سحر سکس ضربدری کنیم؟
نتیجه اش این شد که ادامه سکس اون شبمون،مثل یه تکه گوشت بود و بعدش پشت به من خوابید.فرداش من شیفت صبح بودم،هنوز نرسیده بودم بیمارستان که چند تا تومار برام فرستاد که جمع بندیش میشد اینکه من به زن نیما نظر دارم و بخاطرش حاضرم زن خودمو بدم بکنه،اگه می خواد رابطه مون خراب نشه ،دیگه هیچوقت نباید با نیما و خانمش رفت و آمد کنیم.
این شد اولین نتیجه فانتزی کثیف من که رفیق چندین ساله رو داشتم از دست میدادم.
تو اون چند روز با آیدی فیک با زوج ها چت میکردم،البته بنظرم بیشترشون فیک بودن یا برای کنجکاوی اومده بودن…
می خواستم از این وضعیت خودمو خلاص کنم ،و این شد که بزرگترین اشتباه زندگیمو انجام دادم…
من قبل از اینکه با مهناز آشنا بشم با چند تا دختر و زن بیوه رابطه داشتم ،فقط یه بار سراغ زن فاحشه رفتم که تجربه خیلی بدی بود، شاید ۲۵سالم بود که یکی از دوستام شماره یه فاحشه رو بهم داد، رفتم خونه اش،یه خونه کهنه ودرب و داغون که فقط یه پذیرایی کوچک و یه اتاق داشت. تو پذیرایی یه پیرزن یه بچه سه،چهار ساله رو نگهداشته بود،همین که رفتم تو اتاق یه زن بالای ۴۰ سال نسبتا چاغ با موهای پرکلاغی کوتاه که رژگونه های نارنجی زده بود، با یه رژ براق قرمز و خط چشم پررنگ ،جلوم ظاهر شد.ازم پول خواست،همین که بهش دادم، شلوار مشکی و گشادش رو کشید پایین و با پای لخت و یه تاپ سفید روی یه پتوی کثیف دراز کشید،پاهاشو باز کرد و به من گفت:بیا شروع کن
به زور کیرم راست شد و روش خوابیدم
همین که شروع کردم به تلمبه زدن, بچه اش گریه کرد،درحالی که داشتم میکردمش شروع کرد به بلند بلند حرف زدن
-گریه نکن مامان الان میام
-ننه ساکتش کن دیگه میبینی مشتری دارم
-تو هم زود تموم کن برم ساکتش کنم
اعصابم خراب شد ، بیخیالش شدم و ادامه ندادم.لباسامو پوشیدمو از خونه اش زدم بیرون،سر کوچه شون یه نیسان قراضه نگهداشته بود ،راننده اش همین که منو دید از ماشینش پیاده شد،یه مرد حدودا ۵۰ساله که سرش تاس بود،با یه شلوار مشکی و کفش اسپرت سفید کهنه،اومد سمتم،اولش ترسیدم ولی اصلا به من توجهی نکرد از کنار من رد شد رفت همون خونه ،خیلی خوشحال شدم که من قبل این بابا با اون جنده خوابیده بودم.
خلاصه که از اون روز قید زن های فاحشه رو زدم ولی الان می خواستم یه بارم که شده با یه زن،بغیر از مهناز بخوابم
تو این دوره زمونه پیدا کردن زن فاحشه کار سختی نیست،یه رفیق قدیمی به اسم علی دارم که از وقتی طلاق گرفته فقط از خاله ها کیس میگیره،به منم پیشنهاد میداد ولی من تا حالا قبول نکرده بودم،بهش زنگ زدم
-سلام خوبی علی جان چه خبرا؟
+فدات شم رامین خان؟خوبی؟ نیستی داداش .چه عجب یادی از فقیر فقرا کردی؟
-فداتم،راستش از تلویزیون نگاه کردن خسته شدم،خواستم ببینم بلیط سینما داری بدی ما هم بریم یه فیلم تازه ببینیم؟؟
بلند می خندید
+آی کلک بالاخره تو هم از چلوکباب خوردن خسته شدی می خوای آبگوشت بخوری؟الان شماره یه کیس آس برات میفرستم دردتو درمون کنه.یکم گرون حساب می کنه ولی ارزششو داره
-قربونت علی جبران می کنم،فقط تو رو خدا کیس جوون و تر و تمیز باشه
+اختیار داری آقا رامین.اینی که معرفی می کنم، حرف نداره ،با اینکه تازه اومده تو این کار،ولی از اون کارکشته هاست، فقط قبل اینکه زنگ بزنی بهش یه پیام بده،بگو شماره رو از من گرفتی . الان میفرستم برات ،اسمش سارا هست

با واتس آپ بهش پیام دادم،همش گوشیمو چک میکردم که ببینم کی سین میشه؟بالاخره بعد ۲ساعت سین شد ولی جوابی نداد بهش زنگ زدم، یه صدای خیلی گیرا ولی با لحن سرد جواب داد
+بله
-سلام سارا خانم
+سلام شما؟

  • رامینم،علی آقا شماره تون رو داد
    +اوکی .خودت مکان داری
    -نه ندارم
    +باشه.امروز نمیتونم فردا بیا عزیزم.البته اگه شبخواب بخوای امشب میتونی بیای
    -نه همون فردا میام
    +فردا زنگ بزن برات آدرس بفرستم
    هم هیجان داشتم ،هم ترس ،هم عذاب وجدان
    شب وقتی رفتم خونه و با مهناز چشم تو چشم شدم،از تصمیمم پشیمون شدم ،ولی اون هنوز ازم کینه داشت،اون شب همش بهم بی محلی میکرد،می خواستم برم بغلش کنم و از دلش در بیارم و بااینکه خسته بودم،بریم بیرون شام بخوریم،ولی یجور قیافه گرفته بود که نمیشد حتی با یک من عسل خوردش
    -مهناز چته؟چرا هم خودتو عذاب میدی هم منو؟چند بار بگم منظورم از اون حرف فقط یه فانتزی بود که تو اون لحظه بیشتر تحریکمون کنه همین
    +شامت آماده اس،از یخچال بردار ،کرم کن،بخور،من امروز پریود شدم ،اصلا حال ندارم میرم بخوابم،تو رو هم با فانتزی هات تنها میزارم.شب بخیر
    -باشه من میمونم و فانتزی هام ،اشکالی نداره

ساعت ۴بعد از ظهر بود،خودمو رسوندم به لوکیشنی که سارا فرستاده بود،یه آپارتمان چند طبقه وسط شهر بود، مکانش طبقه اول بود،طبق قرارمون در ورودی رو که باز کرد از پله ها رفتم بالا، چیزی که جلوی در می‌دیدم یه اثر هنری زنده بود تا یه جنده پولی، این دختر بلوند با چشم های سبز،قیافه خیلی معصومی داشت،اندامش عالی بود،کمر باریک و ظریف، یه ذره هم چربی اضافی تو بدنش نبود،یه شلوارک جذب و یه نیم تنه پوشیده بود
جواب سلامم رو با یه لبخند داد ولی تو نگاه سردش نمیشد هیچ حسی رو درک کرد و تو صداش یه غم خاصی داشت
بعد سلام و احوال پرسی نشستم رو مبل ،برام نسکافه آورد
-دیشب علی آقا زنگ زد سفارشتو کرد
+علی لطف داره . می خوام اعتراف کنم اصلا انتظار نداشتم یه خانمی مثل شما رو ببینم
-مرسی عزیزم. تو کار ما نباید بپرسیم ولی…
+راحت باش
-متاهلی؟
+خوشبختانه یا بدبختانه آره. یجورایی زندگی متاهلی اونی نیست که آدم انتظارشو داره
-بیخیال قراره خوش بگذرونیم…
اونو گفت و اومد رو پام نشست،دست کشید رو موهام ،خیلی کوتاه از هم لب گرفتیم، پوست تنش خیلی لطیف بود،انگار داشتم گلبرگ های یه گل لاله رو لمس میکردم،نشست رو زمین کمربند شلوارم رو باز کرد،کیرمو انداختم بیرون، تو دستش گرفت و میمالید، بعد شروع کرد آروم به لیس زدن،سرشو خیلی حرفه ای و آروم لیس میزد،بعد همه سر کیرمو گذاشت تو دهنش ،موقع ساک زدن مدام نگام میکرد،بعد تا اونجا که میشد تو دهنش جا داد،بعدش تخم هامو لیس زد،لذت غیر قابل وصفی داشت، نیم تنه و سوتینش رو درآورد،شروع کردم به خوردن نوک سینه های کوچکش، با لمس زبونم،نوک سینه هاش سفت شدن ،یه آه خیلی ریز کشید،چشم هاشو خمار کرد و با عشوه گفت :بیا بریم اون اتاق رو تخت .همین که رفتیم اتاق خوابش،شلوارکش رو درآورد، زیرش یه شورت لامبادای مشکی داشتدستمو کردم تو شورتش،چیزی که دستم لمس کرد،یه کس تمیز و بدون مو بود ،شورتشو درآوردم، با اینکه میدونستم این کوسو تا حالا صد تا مرد و نامرد گائیده،ولی نمی‌تونستم ازش بگذرم،سرمو بردم لای پاهاش و شروع کردم به خوردنش،نوک زبونمو کشیدم رو چوچولش،شروع کرد به ناله کردن…
-بسه اخخخخ کیرتو می خوامممم.کاندوم رو‌ میزه بردار
روش خوابیدم و کیرمو آروم گذاشتم تو کسش، از درد،چشم هاشو بست و خودشو جمع کرد،فشارمو بیشتر کردم،آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن،پاهاشو دور کمرم حلقه کرد،شروع کرد به آه و ناله کردن،منم سرعتمو زیاد کردم،همزمان سینه هاشو میخوردم،با دستش چنگ میزد رو کمر و بازوهام ، دوست نداشتم اون لحظه ها هیچوقت تموم شه، ازم خواست بخوابم رو تخت، اومد نشست رو کیرم و بالا پایین کرد،حس کردم اگه اینجوری ادامه بده ارضا میشم ولی اصلا نمی خواستم آبم بیاد،رو تخت قمبلش کردم و داگی ادامه دادیم،الان دیگه وحشی شده بودم هر چی می‌تونستم محکمتر و سریع تر ادامه میدادم،سارا روتختی رو محکم چنگ میزد،نفس هاش به شماره افتاد و تنش لرزید با ارضا شدن اون،منم آبم اومد…چند دقیقه رو تخت باهم هم خوابیدیم و حرف زدیم، از سرنوشتش گفت که پدرش به زور شوهرش داده، بعد ازدواجش فهمیده شوهرش کونی بوده ازش فیلم گرفته و تونسته طلاق بگیره،بعد طلاقش نتونسته تو شهرشون بمونه و اومده تهران…
با اینکه مبلغی که توافق کرده بودیم زیاد بود ولی بازم بیشتر از اون مبلغ بهش دادم ،ازش تشکر کردم و رفتم ،حسم اون لحظه عالی بود،این واقعا درسته که سکس خوب،حال آدمو جا میاره
چند روز بعد یه پیراهن و یه دسته گل واسه مهناز خریدم و همون شب آشتی کردیم ،ولی رابطه من و سارا تموم نشد من تقریبا هفته ای یه بار میرفتم پیشش،دیگه بهش عادت کرده بودم ،براش کادو میخریدم و حتی یکی دو باری باهم کافه رفتیم.
دیگه داشتم بیخیال ضربدری میشدم ،یه روز اتفاقی بعد چند روز،پیج فیکم رو باز کردم،فقط یک پیام تو دایرکتم بود
-سلام زوجیم مهدی ۳۳ مونا ۲۷ تهران. پایه ضربدری هستیم اگه واقعا زوج هستین پیام بدین،مگرنه بهتره وقت همدیگرو تلف نکنیم
بنظرم اومد اینا هم فیک باشند خواستم سر به سرشون بزارم و بعدش بلاک کنم
+اگه زوج هستین اثبات بدین منم اثبات میدم…
بعد چند ساعت دایرکتم رو چک کردم ،دیدم برام ویس گذاشتن،وقتی باز کردم باورم نمیشد که یه خانم ویس داده باشه
-#سلام مونا هستم ،بعد اثبات،اگه پایه باشین در مورد ضربدری باهم صحبت کنیم

ادامه...

نوشته: جبر جغرافیا


👍 40
👎 4
122101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

852550
2022-01-10 01:25:12 +0330 +0330

اين همون جقي هستش كه داستان آخوند كوني رو نوشته بودي آخه كوني چرا نميري جقتو بزني

1 ❤️

852624
2022-01-10 12:27:50 +0330 +0330

تا اینجا که داستان خوب پیش رفته. منتظریم بقیه اش رو بخونیم.

0 ❤️

852635
2022-01-10 14:14:34 +0330 +0330

وقتی پای حرف و حدیث های طالبین سکس گروهی در داستانها یا طرفداران این قبیل داستانها میشینی تنها بهانه شوهره اینه که دلش میخواد زنش بیشترین لذت رو از سکس ببره…بهانه دروغین که دراصل نتیجه اش مصداق مثالی که به این جمله بندی ختم میشه بنام زنم . بکام خودم…باید واسه این ادمها با این طرز فکر مخرب گفت که شما ها با این ذات بی در و پیکرتون که از هر دیوارش بوی شهوت و حشری بودن بمشام میرسه و همیشه این ذاتتون به بند زیپ شلوارتون رو به پایین سنگینی میکنه گه میخورین برای کیف بردن بیشتر و خیال راحتی خودتون و بلر طرف کردن موانعی که ممکنه یه موقع از این موهبت کثیف بی بهره بشید ذات خودتون رو به بند تنبون زنتون هم وصل میکنید …من تا ححالا هیچ کجا نشنیدنم و نخوندم این پیشنهاد از طرف زن به مرد داده بشه و تحمیل بشه…اینکار درست مثل شوهر هایی معتادی میمونه که برای رهایی از نق زدنها و راحتی کار خودشون نداشتن سر خر مزاحم ، زنشون رو با هر کلکی هم که شده مثل خودشون معتاد میکنند اونهم با بهانه های کلیشه ای که دلم میخواد زنم تو عالم نشئه گی از زندگیش لذت بیشتری رو ببره!!! انگار به بهانه لذت بردن از هوای پاک ، دست زنشو بگیره و ببره بندازه تو چاه مستراح تا از این رایحه های بهاری لذت بیشتری ببره! در صورتی که اولین وظیفه یه مرد سلیم الفکر باغیرت با عنوان همسر …برقرار کردن امنیت برای زنش در برابر هر نوع تجاوز یا هر گونه روح و روان متخاصمی که قصد دست درازی به زندگی متعادلش رو داشته باشه سر لوحه زندگیش قرار بده…نه اینکه خودش بشه کرم درخت و بزنه به ریشه درخت …
اخر و عاقبت مرد طرفدار سکس گروهی که مغزش تنوع طلبی رو التماس دعا داره و خواهان خوابیدن با زنهای شوهر داره ، خودش با دست خودش انواع و اقسام کیر حروم رو برای زنش کادو پیچ میکنه و پلاک شرم و حیا و عفت و ناموس داری زنش رو از بیخ و بن میکنه و پلاک جنده گی قرمز رو با افتخار روش نصب میکنه …بالطبع زنش هم زیر سایه تنوع طلبی دنبال کیرهای تازه میگرده …حالا چه پولدار چه فقیر فقط کیر جدید باشه کلفت و دراز هم باشه که دیگه فبه المراد…
اخرو عاقبت مردی که زنش رو معتادئ میکنه هم چیزی جز این نیست…فکر روزی رو نمیکنند که برای خرید مواد دوزار جیبشون پول نباشه …فکر هر معتادی در درجه اول در وضعیت خماری ، رفع خماری از خودشونه نه کس دیگه … اصلا کلا اگه نتونه از پس خماری زنش بر بیاد …بنا نیست که زن بخاطر بی عرضه گیری شوهرش در تهیه مواد خودش مثل مرد خودش رو به در دیوار بکوبه و عذاب بکشه؟ بلند میشه یه خاک توسرت کنند به مردش میگه و با خود پرداز دائمی خودش میزنه بیرون وتا سالها هم میتونه برای خودش و برای شوهرش ( با توسری زدن و منت گذاشتن ) مواد بخره و بزندگی که شوهرش چروکش کرده چروک بیشتری بده .
این داستان هم بنظرم شوهر به هوس افتاده با معرفی جنده پولی بعنوان زنش وارد این معرکه بشه…اگه ادامه داستان بدینگونه پیشرفت که که خودش تایید کننده صداق عرائض این نوشته ست…و بدتر از همه نشون دادن روی سیاه و پلید خیانت به رفیقه که به طمع کردن زنش، دست به این مردرندی و تفلب میزنه و برای دست گرمی با زوج های دیگه شروع میکنه …بهرحال اینم یه تقلب بحساب میاد

6 ❤️

852648
2022-01-10 16:00:21 +0330 +0330

پروشه مال کدوم شرکت خودرو سازیه؟

0 ❤️

852677
2022-01-10 21:58:41 +0330 +0330

دمت گرم مثل همه ی داستانات عالی

1 ❤️

852683
2022-01-10 22:57:18 +0330 +0330

من و زنمم خیلی دوست داریم ضربدری تحربه کنیم

2 ❤️

852763
2022-01-11 05:51:48 +0330 +0330

/Espozitto
آقای نصبتا محترم شما نمیخاد اینجا و زیره این داستان که هیچ علاقه ای به این فانتزی نداری نظر بدی. حتما انتظار داری همه آدما همینجور که تو فکر میکنی و دوست داری باشند. شما که داری میگی یه مرد واسه هوس و شهوت خودش خانمشو به این راه میکشونه همون ادم اگه بره دوست دختر پیدا کنه یا بره یه جنده بکنه که خیلی واسش راحتتره و دردسر نداره واسش. همینجوری واسه خودتون یه مثالهایی میزنی که هیچ ارتباطی با این گرایش و فانتزی نداره. منم الان نمیخام بگم این نوع فانتزی درسته یا غلط ولی تاحالا هم هیچوقت نرفتم دنبال داستانهایی که دوست ندارم بخونم و تازه بعدش برم به اون ادم بی احترامی کنم واسه علاقه و فانتزیش که داستانشو نوشته

1 ❤️

852808
2022-01-11 10:08:28 +0330 +0330

برای شروع خوب بود ادامه رو هم با همین فرمون برو شل و سفتش نکن

1 ❤️

852872
2022-01-11 18:41:39 +0330 +0330

سلام جبر جغرافيا عزيز.
ياد روزهاي اول اشنايي با شما افتادم. كه در مورد اون ايموجي خنده آخر داستانت با نظر همه مخالف بودم و بعد متوجه شدم فكر شما هم عين خودم بود. اين داستان را دقيقا مثل بقيه داستانهات خوب استارت زدي و اميدوارم مثل همه اونها خوب پیش بره، سعی کن فقط قسمت آخر پایان متفاوتی داشته باشه. خسته نباشی و منتظر ادامه داستان هستم رفیق 👏

1 ❤️

868089
2022-04-10 13:41:10 +0430 +0430

جبر جغرافیا جان دمت گرم…این سارا همون سارای داستان هرزه بودم جنده شدم هست؟
چه عالی نوشتی

1 ❤️