اینم یه راهشه برای سکس

1391/11/30

سلام دوستان،دفعه قبل که داستان نوشتم هر کی اومد یه ایرادی گرفت اکثر دوستان گفتن زاییده ذهن نویسندست البته از نوع جقیش.انقدر بیکار نیستم که بشینم توهم بنویسم پس اول قشنگ بخونید بعد نظر بدید.
من بچه اون شهر نبودم ولی مجبور بودم مدتی تو اون شهر زندگی کنم.یه روز از اون روز ها که فکر میکردم بعد از مدتی باید دوباره یه رابطه سکسی داشته باشم به خودم قول داده بودم سریع دست به کار شم…دم عصر بود نزدیک خونه دختری رو دیدم که باسن خوبی از رو مانتو داشت ،داشت با تلفن کارتی زنگ میزد رفتم دم باجه،متوجه حضورم شد بعد از اینکه کارش تموم شد ازش خواهش کردم شماره ایرو بگیرم برام کسی رو صدا بزنه ولی متاسفانه کارته تلفن نداشتم آخه فکره اینجاشو نکرده بودم کارتشو بهم داد ولی شماره ای در کار نبود،همه اینا برای این بود سر حرفو باز کنم.الکی یه شماره گرفتم اونم اشتباه بود دیدم نمیشه رفتم سر اصل مطلب گفتم خانم من از شما خوشم اومده اونم گفت از اول فهمیدم همش فیلمه و شمارمو گرفت…

من 27 سالمه قد بلندم و خوش قیافم اون نسبتا قدش خوب بود و چشمانی سبز رنگ داشت و حدود 30 سالش میشد ولی من از اون سنم بیشتر به نظر میرسید.شب باهام تماس گرفت اسمش رو سحر معرفی کرد…کلی با هم حرف زدیم و من سعی کردم اعتمادشو جلب کنم ازش خواستم تو این مدت که تو شهر اونها هستم به من کمک کنه و بهش گفتم که برای غذا درست کردن مشکل دارم.من مهندس عمرانم و به خاطر شغلم از نیازهای شخصیم مدتی بود غافل شده بودم ولی برای من که یک هفته نبود تو این شهر بودم زمان خوبی بود شانسم رو امتحان کنم،دلم رو زدم به دریا به یک روز نرسیده به سحر پیشنهاد دادم بیاد پیشم و رو تجربه میدونستم تو این سن وسال مثل دختر بچه ها نیست که بترسه نیاد و اگه اعتمادشو جلب کنم تمومه…بهم گفت نمیاد منم گفتم تو به من اعتماد نداری و جوری عنوان کردم که نپذیرفتن دعوتم نشانه بی احترامی به منه…و اونم قبول کرد(امان از ما پسرای ایرانی واقعا همه بازیگریم)
من یه هم خونه داشتم که دوست قدیمی من بود و برای همون شرکتی کار میکرد که من مشغول به کار شده بودم و توسط همون هم به ای ن شرکت اومده بودم.اون شب با سحر هماهنگ کردم فردا 8:30 بیاد منزل ما،ما طبقه سوم یه مجتمع که اکثرا نظامی بودن زندگی میکردیم.

صبح هماهنگ کردم که دیرتر شرکت برم و با دوستم هماهنگ کردم و منتظر موندم تا صبح…شب رفتم حموم و حسابی صفا دادم یه بسته کاندومم برای احتیاط خریدم،موقع اومدنش رفتم در آپارتمانو باز گذاشتم که صدا آیفن همسایه هارو خبر نکنه…آخه همسایه ها تو این مدت از اینکه ما مجردیم زیاد راضی نشون نداده بودن…در خونه رو هم باز گذاشتم سحر پاشو گذاشت تو خونه که خیالم راحت شد از چشمی نگاه کردم خبری نبود…کلی خوش تیپ کرده بودم و با غرور پیش خودم احساس میکردم کارم خیلی درسته…تمام پردها رو کشیده بودم اونروز یه روز سرد زمستون بود و داغی شهوت میتونست لحظاتی لذت بخش رو نوید بده.سحر برای اولین قرار اومده بود تو خونه به جز صحبت های تلفنی شناختی از من نداشت…باهاش گرم گرفتم، صبحانه آوردم و خوردیم…آهنگ گذاشته بودم تا فضا شاد باشه و رمانتیک…دیگه وقتش بود اون مانتوشو در آورده بود و لی رو سری سرش بود با یه شلواره لی…پاها و دستانی لاغر و کشیده ولی باسنی تپل داشت…نشستم پیشش کلی عطر به خودم زده بودم،بهش گفتم ازش خوشم اومده و دوست دارم باهاش راحت باشم اونم تحت تاثیر قرار گرفته بود…البته دو تا دختر پسر سخته تنها باشن و خودشونو نگه دارن…از لپاش رد گم کنی ماچ کردم تا راه باز شه برای لبای گوشتیش…جواب داد ازش به ارومی لب گرفتم اول با دست حولم داد بعد منم ازش الکی ناراحت شدم ولی اونم معطل نکرد با چشاش نشون داد اجازه داده و بهش مزه داده بود…منم دیدم فرصت خوبیه دست بردم از رو لباس تو اون حالت که لب میگرفتم سینه هاشو گرفتم و شهوت انقدر زیاد شد که سریع یکی از سینه هاشو از سوتین در آوردم و نوکشو گاز گرفتم…وای کیرم داشت میترکید ،بلندش کردم نشوندمش رو پام و سینه هاشو خوردم سینه هاش مثل بلور سفید بود،شلوار لی پاش بود و نمیزاشت درش بیارم به هزار زور در آوردم و یه شورته سفید لامبادا از اونا که یه خط وسطش داره پاش بود،اول میگفت عادت ماهانست بعد دیدم موهاشم زده معلوم بود آماده بوده برای سکس…
داشتم از شهوت میمردم اون هنوز خجالت میکشید دستمو هی پس میزد ولی تا دستمو گذاشتم رو کسش و از رو شرت اون نخ و گذاشتم وسط خط کسش و با دندون کناره چوچولشو گاز گرفتم…اون دختر بود و می ترسید بهش اطمینان دادم دختریشو نمیگیرم…کلی چوچولشو خوردم داشت میمرد و صداهای عجیب از خودش در میآورد…وای ی آخ وای آه…
بهش گفتم باید کیرمو بخوره هرکاری کردم نخورد.برش گردوندم و گذاشتم لای پاش و رو کسش که خیلی داغ بود و کلی جلو عقب کردم …دوباره سینه هاشو خوردم و این سری تصمیم گرفتم از کون بکنمش…کون تنگی داشت و فکر کنم فابریک بود…کلی انگشت کردم توش و تف زدم ولی بی فایده بود تا مینداختم یا نمیرفت یا جیقش در میومد…دیگه داشتم ارضا میشدم…گذاشتم لای سینه هاش چشماشو بست و گرمی سینه هاش آبمو آورد…وای بی حال شدم…برگشت و خوابیدم روش
اون روز دو بار سکس کردیم و این کار بارها تو روزهای بعد تکرار شد با راحتی و اعتماد بیشتر.
تا مدتی که اون شهر بودم سحر یه دوست خوب برای من بود حتی میومد و خونه رو هم تمیز میکرد و کلی بهم کمک میکرد…الان هم گاهی وقتا بهم اس میده و یاد اون روزها میکنیم که نمیگنجه اینجا بنویسیم…مرسی وقت گذاشتید

نوشته:‌ ایلیا


👍 0
👎 0
42959 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

362289
2013-02-18 22:55:38 +0330 +0330
NA

یا من خطا میکنم موقع پریود موهای نانازم و میزنم یا تو اسکلی که همه زن ها رو پشمالو فرض میکنی.اینم شد نشونه اخه؟؟؟؟!!!؟

0 ❤️

362292
2013-02-19 02:09:17 +0330 +0330
NA

ازکون کردیش؟نوش جونت گوشت بشه بچسبه به کونت.آقای مهندس عمران قدبلند.

0 ❤️

362294
2013-02-19 02:47:27 +0330 +0330
NA

قابل تحمل

0 ❤️

362298
2013-02-19 02:54:50 +0330 +0330

پنجاه و پنج سال تخمدان یارو رو دسمال میکنیم مانتوشم درنیاورده اونوقت در آنسوی پنجره کمتر از 12 ساعت فرزندان شایسته یی هم تقدیم جامعه شد!!! این است عزم واراده ی ملی!!!

0 ❤️

362299
2013-02-19 03:16:20 +0330 +0330
NA

به نظر من عین حقیقت بود و کاملا طبیعی
فقط ایلیا جان اون قسمتی که نوشتی داشتم چوچوله اش رو میخوردم واون صداهای عجیب در میاورد ومیگفت آخ آی آه …
داداش گلم این صداها کجاش عجیبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه داری داستانهای دراکولا وکلبه وحشت مینویسی که اینجوری نوشتی صداهای عجیب در میاورد؟؟؟؟؟
در کل دمت گرم که اغراق وزیاده روی نداشتی توی داستانت
ممنون

0 ❤️

362301
2013-02-19 03:48:12 +0330 +0330
NA

تنهایی باعث توهم شدید میشه.
توهم زدی داداش 8|

0 ❤️

362302
2013-02-19 07:02:24 +0330 +0330
NA

من مانده ام تنهای تنها ا ا ا من ماندم تنها میان سیل غم هاااا عزیزم سیل غم ها ا ا

0 ❤️

362303
2013-02-19 07:35:59 +0330 +0330
NA

بروس لی آفرین به تو و داستانای خواب نمات . امیدوارم همیشه خواب خوب ببینی
میرزا ی دوست داشتنی آفرین اصلی به تو که دشمن نتونست بازیچه قرارت بده و همچنان بچه پاک و گل شهوانی موندی
صبح خواب بروس جون و کامنتای بعدشو خوندم چون گاهی میام میشناسم بچه ها رو خیلی برام دلپذیر بود هر چند آخرش با سرگیجه سیستمو ترک نمودم

0 ❤️

362304
2013-02-19 07:40:32 +0330 +0330
NA

آفرین به بروس با خوابای شنیدنیش . لطفا بیشتر بخواب تا بیشتر خواب ببینی
آفرین اصلی به میرزا که فریب توطئه دشمنو نخورد و همچنان بچه پاک و سالم شهوانی موند . بمونی همیشه
لیدی خیلی دوست دارم آخه همکاریم و خیلی با محبتی حتما بچه هات دوست دارن

0 ❤️

362305
2013-02-19 07:42:10 +0330 +0330
NA

ادمین یا ثبت نمیشه یا دوتا دوتا !! آبروریزی

0 ❤️

362306
2013-02-19 07:43:17 +0330 +0330
NA

ببین کون قلقلی…ای خدااااا آخه مون تلق تلوق …

0 ❤️

362307
2013-02-19 08:20:30 +0330 +0330
NA

من اصلا اسمتو آوردم ؟ حرفم با تو بود ؟
همیشه تا یادم میاد از نخود هر آش بدم میومده و میاد

0 ❤️

362308
2013-02-19 08:49:39 +0330 +0330
NA

بد نبود …
و البته این خیلی مهمه. جدی می گم بد نبودن خیلی مهمه.

0 ❤️

362310
2013-02-19 13:38:48 +0330 +0330
NA

I Love The Way You Lie

0 ❤️

362311
2013-02-19 15:05:56 +0330 +0330
NA

ننویس جون هرکی دوست داری ننویس بابا به فکر خودت نیستی به فکر ما باش ای خدا پراید شد بیست میلیون من دارم هنوز داستان جقی میخونم کیر پلنگ تو کونت شانس اوردی حوصله ندارم وگرنه کاری میکردم اجدادت با کیفیت full HD بیان جلوی چشمت بندری برقصن

0 ❤️

362312
2013-02-19 15:07:35 +0330 +0330
NA

سلام بعید نیست منتها کو جوانی و خونه خالی?

0 ❤️

362313
2013-02-19 16:00:48 +0330 +0330
NA

خجالت نمیکشین از دخترای ساده خوش خیال سو استفاده میکنین؟ اسم خودتونم گذاشتین مرد؟شما ها جز یه مشت بوالهوس هیچی نیستین

0 ❤️

362316
2013-02-22 05:43:34 +0330 +0330
NA

ننویس جون هر کی دوست داری ننویس چه قشنگ نظر میدی تیغ تیغی انگار به واقعیت نزدیک بود

0 ❤️

362317
2013-02-22 05:45:12 +0330 +0330
NA

خوب بش گفتی آفرین به تو

0 ❤️