باران (1)

1393/05/11

هوا رو به تاریکی می رفت و باران نم نم شروع به باریدن کرده بود. قدم زدن در آن هوای مه آلود حس عجیبی بهم می داد. مثل هر روز به سمت مسیری که برای قدم زدن انتخاب کرده بودم، می رفتم.
در راه، زن جوانی را دیدم که کوله پشتی بزرگی رو به همراه یک کیف دستی نسبتا بزرگ، با خودش حمل میکرد.
خسته به نظر می رسید. به سمتش رفتم و پرسیدم اگر به کمک، نیاز داشته باشد.
سرش را بالا آورد. چشمهامان بهم گره خورد.
**
هوا تاریک تر شده بود. ما در مسیری که مخصوص پیاده روی و دوچرخه سواری بود پیش می رفتیم. در سمت راست خانه ها، و سبزه و چندتا درخت برگ ریخته در سمت راست قرار داشتند. شدت گرفتن باران را زیر نور چراغ هایی که با فاصله ی مشخصی، دور از هم قرار داشتند رو می دیدم.
پیاده رو به قبرستان کوچکی منتهی می شد و شمع هایی که بر سر قبر ها قرار داشتند، مسیر را روشن می کردند.
دیگر به خانه ی زن جوان رسیده بودیم.
در تمام طول راه حرف زیادی - به غیر از این که از مسافرت یک هفته ای که خسته کننده بوده، حال به خانه برمی گشت - نزدیم.
زن با کاپشن بارانی و شلوار جین و چکمه، با موهای پریشان که باران خیسشان کرده بود، برایم جذاب بود.
از من تشکر کرد و برای نوشیدن فنجانی قهوه دعوتم کرد.
تشکر کردم و به راهم ادامه دادم.
هوا کمی سرد تر شده بود. دست هام را در جیب های پالتوم گذاشتم و به سمت خانه به راه افتادم.


شنبه بود و کاری برای انجام دادن نداشتم. تصمیم گرفتم به نزدیک ترین بار شبانه بروم. هر از گاهی به بار می رفتم. آب جوی سفارش می دادم و می نشستم و آدم ها را نگاه می کردم. آدم هایی که به فکر خودشان بعد از یک هفته ی کاری سخت، می خواستند خوش بگذرانند.
روی صندلی کنار میزی دو نفره در کنج بار نشسته بودم. مردی را نگاه می کردم که, با از راه رسیدن مرد دیگری به جمع دونفره اش با زنی، احساس خطر می کرد. هم زمان که سعی در بی تفاوت نشان دادن داشت، زیرچشمی مرد را زیر نظر گرفته بود. زن شروع به گفت و گو با تازه رسیده کرد. و مرد پاکت سیگار را از جیبش درآورد.
بار تقریبا کوچکی بود با چراغ های روشنایی کم که تشخیص چهره اشخاص را دشوار می کرد.
زنی آمد و روبرویم نشست و چشم هاش را به من دوخت. آرام سرم را به سمتش چرخاندم. خوشحال شدم. لبخندی زدم و سلام کردم. سلام کرد و حالم را پرسید.
زنی بود که چندین شب پیش تا خانه اش همراهیش کرده بودم. کمی گپ زدیم.
هیچ وقت با زن ها راحت نبودم. ولی به او احساس خوبی داشتم. و هروقت به چشم هاش نگاه می کردم، احساس آرام بودن می کردم. نوشیدنی درخواست کرد. من هم اب میوه خواستم.
کاپشن چرمی اش را درآورد. هوا خیلی گرم نبود و با این که زیاد ننوشیده بود، طوری رفتار می کرد که انگار مست باشد. نزدیکتر به من نشست و با دست هاش شروع به نوازش موهام کرد. طرز نگاهش تغییر کرده بود. به چشم هاش خیره شدم.
آرام سرش را نزدیک کرد. لب هایم را بوسید. دست هایش را در پشت سرم به هم گره زد. و شروع به بوسیدن هم کردیم. لبهای داغش شروع به بیدار کردن حسی در وجودم کردند.
گاهی نوک بینی هامان به هم برخورد می کردند. صدای نفس کشیدنش را به وضوح می شنیدم. گاهی لب پایینش را می بوسیدم و گاهی او لب مرا. چندتا بوسه ی کوچک از لب هاش کردم.
همدیگر را می بوسیدیم و من به ارامی بدنش را نوازش می کردم.
و بعد به طرف خانه ی من راه افتادیم.


شروع به بوسیدن همدیگر کردیم. همزمان سینه هاش را نوازش و به آرامی می مالیدم. تاپ سفیدش را درآوردم و هر دو سینه ش را محکم تر مالیدم. لاله گوش و گردنش را می بوسیدم. سینه بندش را باز کردم.
نوک سینه هاش بلند شده بودند. با بوسه های کوچک از گردن به سینه اش رسیدم و نوک پستان سفت شده اش را در دهانم گرفتم و شروع به مکیدن کردم. صدای آه گفتنش بلند شده بود. سینه هاش را محکم تر میخوردم. با دست کیرم را از پشت شلوار گرفت و دوباره همدیگر را بوسیدیم. کمربندم را باز کردم و شلوارم را در آوردم. کیرم بلند و سفت شده بود.
روی تخت خواب دراز کشیدم و او از پایین پاهام به طرف کیرم خزید. از پشت شورت سر کیرم را توی دهانش کرد. واقعا لذت بخش بود. شورتم را پایین تر آورد و کیرم را به ارامی در دهانش کرد. گرمایی که با کیرم حس می کردم لذت فراوانی داشت. کمی می لیسید و سپس کیرم را در دهانش می کرد و می مکید و با دست هاش با تخم هام بازی می کرد.
بلند شدم و بوسه ای از لبش گرفتم و بعد شلوار تنگ سیاه رنگش را درآوردم. شروع به خوردن سینه هاش کردم و با دست به ارامی روی کس نرمش می کشیدم. صدای ناله هاش بلند شد. روی لبه تخت خواباندمش و پاهاش را باز کردم. کس صورتی و بی مویش صدایم می کرد. با صدایی حشری، آرام زمزمه کرد " بخورش، بخور کسمو." انگشت هام را تر کرد. لبه های کسش را باز کردم و آرام شروع به مالیدن کسش شدم. دستش را روی دستم گذاشت و شروغ به تندتر حرکت دادن دستم کرد.
لای کسش را با زبان لیسیدم. مزه اش را دوست داشتم. بعد از چند بار لیسیدن، شروع به خوردن کسش کردم. با زبان با چوچولش بازی می کردم و با دهان می مکیدم. دیگر آرام و قرار نداشت. به خودش می پیچید و با دست سرم را به سمت کسش فشار می داد و من زبانم را درون کسش می کردم.
کیرم را کمی مالیدم تا دوباره سفت شود. چندبار بین لپ های گوشتی کسش عقب و جلو کردم. سر کیرم را آرام فشار دادم توی کسش. صدای آه گفتنش دیوانم می کرد. کیرم را بیشتر فشار دادم. و با یک فشار دیگر تمام کیرم درون کس داغ و تنگش بود. شنیدن صدای ناله هاش حشری ام می کرد. شروع کردم به عقب و جلو کردن. احساس خیلی خوبی داشتم. تند تر و تند تر این کار را انجام دادم و زمانی که احساس کردم که ارضا می شوم کیرم را در آوردم و آبم روی شکمش ریخت.
روی لبه ی تخت نشت و کیرم را توی دهانش کرد. و تمام باقیمانده ی ابم را خورد. می دانستم او ارضا نشده است. شروع کردم به خوردن کسش. بعد از چند قیقه زمانی که ارضا شد، روبروی هم روی تخت دراز کشیدیم.

قطره های باران به پنجره کوبیده می شدند.
هوا تاریک بود. او خوابیده بود و سکوت فضای اتاق را پر می کرد. ادامه دارد… .
Mr Wizard

سلام خدمت کاربران شهوانی. این اولین داستان سکسی بود که نوشتم و مطمئنم که جای کار بسیار زیادی داره. منتظر نظراتتون هستم و حتما از نظرات و پیشناداتتون در قسمت دوم داستان استفاده خواهم کرد.
میدونم که داستان گنگی بود، دوست نداشتم خیلی داستان بلندی بشه. در قسمت بعد به شخصیت پردازی و فضاسازی بیشتر توجه میکنم.
اشتباهات رو هم به بزرگی خودتون ببخشید چون با موبایل نوشتم.
اگر خوشتون اومد امتیاز بدید.
با تشکر
Mr Wizard


👍 0
👎 0
19512 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

429737
2014-08-02 22:09:09 +0430 +0430
NA

جیگر خیلی کتابی می نویسی. یک مقدار دوستانه تر و عامیانه تر بنویس. تا اواسط داستان فکر کردم قهرمان داستانت دختر هست ولی یک دفعه تغییر جهت دادی. من با این ۲ نکته مشکل داشتم ولی در کل خوب بود.ادامه بده. مرسی.
give_rose

0 ❤️

429738
2014-08-02 23:43:21 +0430 +0430
NA

یه خورده خودمونی ترش کن

0 ❤️

429739
2014-08-03 02:26:58 +0430 +0430
NA

استاد , بهتر در مسابقه مشاعره شرکت بفرمایید , لفظ کیر برای شما زشت میباشد بهتر است از واژه الت تناسلی استعمال فرمایید

0 ❤️

429740
2014-08-03 10:31:23 +0430 +0430
NA

خیلی کتابی بود اصلا نمیشد با داستان ارتباط برقرار کرد
خوب نوشتی
اگر یه مقدار خودمونیش کنی بهتر میشه

0 ❤️

429741
2014-08-03 15:15:40 +0430 +0430
NA

اگه عامیانه تر بنویسی و به جزئیات به پردازی بهتر میشه ولی در کل خوب بود

0 ❤️

429742
2014-08-03 18:16:49 +0430 +0430

بابا ناراحت نشو ولی ریدی رومون تا 8 خط خوندم ولی از بس کتابی بود حالی برای خوندن بقیه داستان نداشتم bad

0 ❤️

429743
2014-08-03 19:28:35 +0430 +0430
NA

ایییییییییی که گفتی یعنی چههه???
عامیانه تر خواهشا

دست به قلمت خوبه دمت گرم

0 ❤️