باران بود..نوشین را اورد

1396/05/17

M.r.a:
و خدایی ک انسان را با شهوت و عقل افرید…
لذت روزهایی رو ب قلم میارم ک از شنیدن و خوندنش و لذت بردنش توسط مخاطب من هم یاد ایام دیرین و خوش بیافتم.
مثل اکثر مرد ها معمولی بودم.از قد بلند ک فاکتور بگیرم دیگه تعریفی از خود ندارم.
تازه پشت لبم سبز شده بود و پراکنده وار ریش دراورده بودم.پام ب دانشگاه باز شده بود و تجربه پشت تجربه.
صبح قبل از کلاس نسکافه با کیک میخوردم.مزه ی دهنم تا ساعت ها برا خودم لذت بخش بود.
رو سکو نشسته بودم و تنها.
با دوستاش اومدنو چون جای خوبی بود کنارم نشستن.کیفش خورد ب لیوانو نسکافه ریخت رو زمین.
نسبت ب دوستاش از حجب و حیای بیشتری برخوردار بود و کلی معذرت خواهی کرد…بعد از چن دقیقه با لیوان نسکافه ای برگشت و با لبخند گرمی تقدیمش کرد ب من.
قشنگ ترین تصویر ممکن بود…
رفت و دیگه برخوردی باهم نداشتیم تا کلاس ها سپری شدو هربار خیلی رسمی باهم خیلی کوتاه هم صحبت میشدیم.
زیبایی و زیبندگیش ب کنار خوش پوش بودن و صدای دلبرانه ای ک داشت باعث میشد اکثر اقایون مات و مبهوتش بشن…
استاد حضور غیاب میکرد…
+خانم رهنما؟
_حاضر
+اقای رهنما؟
_حاظر
+نسبتی دارید باهم؟؟
+فعلا نخیر استاد…
کلاس از لفظ غیر ارادی من برای لحظاتی از جو خارج شد و استاد با اخم و غضب نگاه معنا داری بهم کرد.شاید بچه خا حرف منو شوخی دونستن…شاید استاد فکر کرد قصد تخریب جو کلاسو داشتم و شاید هم از چشمام خوند ک چ غوغایی در دلم هس…
بعد از کلاس دوباره با باران تنها شدم.
برای کپی گرفتن با هم سمت انتشارات رفتیم.بارون نم نم میبارید…
+چقدر جالبه ک زیر بارون با باران قدم زدن
_خندید…کلا اهل لفظی؟؟
+اره گاها ک حس و حالم خوب باشه چیزای خوبی میگم…
_بله کاملا مشخصه…(سر کلاس)
ترم تموم شدو رابطه ی شکل نگرفته ی ما هم ب کل قطع شد…هر ترم یکی دو کلاس بیشتر با هم نداشتیم ک اونم فایده ای نداشت چون باران با اکیپ خودش بود و دسترسی بهش سخت شده بود…
بعضی وقتام ک همو میدیدیم منو پسر عمو صدا میزد…
یبار ک پرسیدم چرا مسر عمو صدام میزنی گفت دوس دارم.دوست داشتم پسر عموم بودی.

اینجوری خیلیا نمیتونستن نزدیکم شن…
ترم اخر بودیمو تو چنتا درس باهم یجا بودیم و بیشتر میدیدمش…زود میومدو زود هم میرفتو با کسی کار نداش…با منم ی سلام علیک مختصری میکرد…اخر ترم شدو قرار شد براش جزوه ببرم و شمارمم گرفت ک اگه اشکالی داشت ازم بپرسه…زنگ زدنو سوال پرسیدنش باب دوستی مارو خیلی عمیقتر کرد و مدت ها گذشت تا ما باهم دوست و رفیق شدیم.

هرشب و هر روز باهم در ارتباط بودیم…
و گاها ب صرف بستنی یا کشیدن قلیون باهم بیرون میرفتیم…من حس خیلی خوبی بهش داشتم و کم کم عاشق باران میشدم و اون از عشق یکی دیگه پیشم حرف میزد…پسر خوبی نبود.دوماه بود ک باران من تو صیغه ی موقت وحید بود.وحید اهل کثافط کاری بود و از دوس داشتنو این چیزا خبری نبود…پسر چاقی و مو تو سر نداشت و قد نسبتا کوتاهی داشت…با هم همبستر شده بودنو من اگاه بودم…اما باران دختر بد کاره ای نبود عاشقش بودو همخوابی با وحید از سر عشق بود…اوایل اگاهیم از این موضوع منو دلسرد کرده بود و تصمیم گرفته بودم ک بیخیال باران بشم…
بارون میبارید مغازه ی دوستم نشسته بودم…درواقع پاتوقم اونجا بودو باران هم میدونست…گوشیم تو خونه جا مونده بود باران از اینکه جوابشو نداده بودم حدس زده بود ک تو مغازه ی حمیدم…
اومدو صدام کرد و رفتم تو ماشینش نشستم…تا بحال تو اون حال ندیده بودمش.پارک جمشیدیه بهترین مکان بود برای صحبتامون.وقتی برای بار اول تو ماشین سرشو گذاشت رو شونمو گریه کرد دنیای من بیشتر از همیشه فرو ریخت و من بازهم با حس سابقم دست دادم…پیاده شدیمو رفتیم برای قدم زدن.وحید بارانو با همه ی واقعیت اشنا کرده بودو با سرشکستگی اونده بود پیشم…اونروز تونستم ارومش کنم و…
هر شب کار من این شده بود ک با باران حرف بزنم و اونو از اون فضای بد دورش کنم…بعد از مدتوها موفق شد ک وحیدو فراموش کنه و اماده شده بود برای یه رابطه ی جدید.

حالا باران تبدیل ب دختری شاد و پر انرژی شده بود و ارتباطمون ب همون شکل ادامه داشت ولی اینبار ک من از عشق باران تب کرده بودم حال و روز خوبی نداشتم و باران دنبال علتش بود و من هر سری ب بهانه ای بهش دروغ میگفتمو نمیتونستم از حسم بهش بگم…تا این ک باران منو با نوشین اشنا کرد.بهترین رفیقش بود و همدیگرو خواهر صدا میزدن.ی دختر ک باور کنید از هر نظر عالی و بی نقص بود صورتش بدون هیچ عملی زیبا بود و قد و هیکل برازنده ای داشت.چند باری باهم بیرون رفتیم و از این ک با دوتا دختر زیبا بیرون میچرخیدم حس غرور بهم دست میداد.انگار نوشین اومده بود ک کار منو راه بندازه …هر جایی ک میرفتیم هوامو داشت و کلی ازم تعریف میکرد.کاری براش نکرده بودم ولی همیشه میگفت ک پسر با مرامی هستم .گاهیی ب قدری ازم تعریف میکرد ک بهش شک میکردمو میگفتم نکنه…خیلی با جنبه و با ظرفیت بود و از شوخیامون براتون بگم ک هیچ محدودیتی پیشمون نبود.در اوج شخصیت و ادب یهو کارایی میکرد ک غیر قابل تصور بود…بعد از مدت ها فهمیدم ک بیوس.ولی از اونجایی ک مثلا خر شده بودمو حس عشق ب بارانو داشتم فکرای پلیدی ب سرم نمیرسید.
فرض کنید ک من چنبار با این دونفر تو موقعیت های مختلف قرار داشتم ولی تنها چیزی ک ب ذهنم نمیرسید سکس بود.
خونمون اکثر اوقات خالی بود و مدر مادرم بیشتر تو شهرستان بودن تا خونه ی خودمون.یهوو میرفتن و یهوو برمیگشتن.
یبار نوشین و باران اومدن خونمون.اصن یادم نبود ک تولدمه.اومدن و سوپرایزم کردنو کلی عشق کردم.نشستیم و بعد از کلی تفریح ب بازی بطری رسیدیم سوالا و کارهای عجیب غریبی از هم میپرسیدیم.نوشین یجا ازم پرسید ک سالارچن سانته؟؟گفتم نمیدونم و تا حالا اندازشو نگرفتم…گفت با دست نشون بده و وقتی نشون دادم باران یکم خجالت کشید و نوشین با تعجب گف باریکلاااا
نوبت من شدو و خواستم یکم یخ بارانو باز کنمو ازش برای انجام شجاعت خواستم لب نوشینو بخوره و اونم با کلی اصرار من قبول کرد.اونروز بدون هیچ کاری تموم شد و رفت.چن روز بعد ک از سر قرار با نوشین برگشتم دیدم گوشیش جامونده تو ماشینم.با باران حرفم شده بود و از نوشین خواستم ک بیرون بریم تا با هم یکم حرف بزنیم…زنگ زد بهمو مطمعن شد ک گوشیش دست منه و بهش گفتم ک الان بیارم و اونم گفت داریم نیریم مهمونی اگه میشه شب بیار.خدافظی کردیمو وسوسه برم داشت ک گوشیشو چک کنم.راستش شهوتی شده بودمو کسی خونمون نبود.یکم عکساشو نگاه کردم و فیلمایی ک از رقصشون داشت.کم کم فکر اینکه چیکار کنم ک ب تن نوشین برسم داشت منو دیوونه میکرد.بدون اینکه انلاین بشم رفتم تو تلگرامش.چتایی ک با دوستاش داشتو میخوندم…
کل ذهنیتم نسبت ب نوشین سکس شد.مدام با دوستاش حرف از لز زده بود و گویا عاشق این کار بود.اصن فکرشو نمیکردم ک نوشینو باران این همه وحشی و حشری باشن.فانتزیشونم این بوده ک چرا من نسبت بهشون حس سکسی ندارم.با خوندن اون چتا ب اوج شهوت رسیده بودم و فقط فکرم شده بود ک با نوشین سکس کنم.اون روز ب سختی گذشتو خودمو با یه جق راحت کردم.با موبایل خودم از رو چتاشون عکس گرفتم نمیدونم چرا ولی این کارو کردم.
یروز رفتیم سه نفری بیرون و اینبار من با یه روحیه ی دیگه ای وارد شدم و فقط دنبال سکس بودم رو تخت سفره خونه نشسته بودیم این دو نفر روبروی من نشستع بودنو پاشونو دراز کرده بودن نوشین ساپورت پوشیده بود و باران شلوار جین تنگ.منم پامو دراز کرده بودم لای پای اونا‌.شلوار پارچه ای اسپرت تنگی تو پام بود.با دیدن پرو پاچشون حشری شده بودم و وقتی نگام معطوف صورت نوشین میشد اختیارمو از دست میدادم.بعد از برگشتن از سرویس رفتمو بین اون دونفر نشستم و خودمو ب هر نحوی میشد میمالوندم بهشون و هیچ اعتراضیم نداشتن ک خودم متوجه شده بودم ک شک کردن ولی واقعا لذت داشت برام.ازشون خواستم ک فردا بیان خونه و باران گفت ک ببینم اگه کار نداشتم میایم و نوشین گفت زر میزنه حتما میایم.شب رفتم حمومو و با اسپری موبر کل بدنمو صاف کردم فیلم امریکن پایو از مغازه خریدم ک فرداش سرگرم کنتمون و از طرفی این فیلم کلا سکسی و خنده دار بود.خیلی وقت بود ک به شاهین سپرده بودم ک دوتا عرق قوطی برام بیهره چون سال ها بود ک قوطی نخورده بودم و همون شب زنگ زد ک امادس…و من حس عجیب غریبی ک نشان از رضایتم بودو داشتم و البتع استرس کل وجودمو گرفته بود.ساعت ۱۱بود ک نوشین زنگ زدو درو باز کردم و اومد داخل.وقتی وارد پذیرایی شد تنها بود و کلی تعجب کردم ک چرا تنها اومده و وقتی پرسیدم گفت ک باران کار داشت گفت ساعت دو میام منم ک بیکار بودم حوصلم سر رفت گفتم بیام اینجا.حالا اگه زحمتی نمیشه ی قلیون میدی ما بکشیم…یدونه موز از ظرف رو میز عسلی برداشت و خورد…من اون لحظه حالم گرفته شده بود ولی ب خودم ک اومدم دیدم خیلی فرصت خوبیه و بهتر از این نمیشه.قلیونو اماده کردمو رفتم پیشش نشستم گفتم چیزی لازم نداری ک گفت میرم اتاق لباسامو عوض کنم.تنها جای

ی ک مرتب نکرده بودم اتاق خواب بود.دیشبش ک جق زده بودم دسمال کاغذی و کرمو برنداشته بودم و نوشینم ک تیییز بود سریع متوجه شده بود و میخندید.ی شلوارک پوشیده بود ک تا ساق پاش کشیده شده بود و گشاد بود یدونه تیشرت خیلی گشادم برا بالا تنه و موهاشم جمع کرده بود و یه شال انداخته بود رو سرش.داشتیم اهنگ گوش میدادیمو من فقط تو کف نوشین بودم.فاصلمون یه متر بود و نمیتونستم کاری کنم.رفت سر یخچال و قوطیارو دید.جیغ کشید ک دیوص عرق دهری و نمیگی منم گفتم برا شما گرفتم برداشت ک بازش کنه گفتم ن بزار بارانم بیاد و خیلی با عجله گف کون لق باران بابا من وایسم تا اون بیاد!!!پلمپو باز کرد و ی مقدار سر کشید و همونجوری اومد پیشم نفسام نا مرتب شده بود و تا بحال تو اون شرایط نبودم.هی یذره بخوریم یذره بخوریم یکی از قوطیارو تموم کردیم و نوشین واقعا مست شده بود چون از من بیشتر خورده بود.پاشدیم و شرو کردیم ب رقصیدن .ب قدری شهوت وجودمو گرفته بود ک تو رقصیدن فقط داشتم میچسبوندم ب کون نوشین و اونم عین خیالش نبود تا اینکه خسته شدیمو رفت رو کاناپه لش کرد.من ک گیج شده بودم و جرات نداشتم و میترسیدم ک کاری کنم گفتم میرم تو اتاقم یکم رو تخت دراز بکشم ک نوشین صداش دروجد و گفت ک وایسا حرومزاده منم بیام.نگام ک بهش افتاد فهمیدم تو حال خودش نیس و خیلی رو ابراس.
دونفری رو ی تخت کوچیک دراز کشیده بودسمو بدنمون چسب هم بود.نوشین ی پاشو انداخته بود رو پای من و منم دستم رو پهلوی اون بود.رفته رفته همدیگرو بغل میکردیم تا اینکه جرات دادمو شرو کردم ب لمس بدنش.دستمو میکشیرم پشتشو رو پهلوهاش فشار میدادم.چن دقیقه اینکارو کردم بعدش متوجه نفس گرمش رو گردنم شدم و دیگه ناخوداگاه لبشو گرفتم و شرو کردم ب خوردن و صدای ناله های نوشین شرو شد دستمو گذاشتم رو سینه هاشو شرو کردم فشار دادن و لمس کردن.نوشین لباشو گاز میگرفتو هر از گاهی لبای منو میک میزد دستمو از زیر تیشرتش بردمو وقتی سوتینشو لمس کردم دیگه از خود بیخود شدم و وحشی بلند شدمو تیشترتشو دراوردم و وحشیانه افتادم رو سینه هاش مقاومت نوشین ب صفر رسیده بود و هیچ ممانعتی نداشت پاهاشو باز کرده بودو من تو اغوشش داشتم سینشو میخوردم و فشارشون میدادم بلند شدو گردنمو گرفت تو دستاش و و شرو کرد خوردن لبام.دستمو انداختم پشتشو گیره ی سدتینشو باز کردم وقتی ممه هاشو دیدم روانی شدم نرم و بزرگ نرمیشو حتی الانم حس میکنم.محکم بغلش کرده بودم و سرم لای سینش بود ب کمک خودش تیشرتمو دراوردم و بعدش شلوارمو کندم.دستمو از زیر کش شلوارش بردم پایینو کونشو لمس کردم با چنتا لب و گاز و بوس شلوارشو از تنش دراوردم و تنها چیزی ک بینمون بود یه شرت بود از روی شرت کیرمو گرفته بود دستشو باهاش بازی میکرد و من فقط قفل سینش بودم و انقد میک میزدم ک صدای ناله ی نوشین بلند میشد شرتمو کشید پایین و کیرم مثه فنر پاشد. نوشین گفت دیوس بزرگتر از چیزیه ک نشونش دادی با کیرم یکم ور رفت و بدون اینکه بگم شرو کرد ب لیسیدن بدنامون داغ بود و وقتی ب خودم اومدم دیدم کیرم تو گرمترین حالت ممکنه‌.شرتشو از پاش دراوردمو ۶۹شدیم انقد براش خوب و تن تن لیس زدم ک زود ب لرزه افتادو ارضا شد ن اون طاقت داشت و ن من رو زمین سگی نشست و سر کیرمو یکم خیس کرد و گذاشتم در کسش و فرو کرد تو.برا بار اول ک رفت توش سیاهی دیدم و بعدش تلنبه هام شرو شد.کسش خیلی تنگ بود و من لذت بخش ترین صحنه های عمرو شاهد بودم تلمبه هام تن تن شدو حس کردم دارم ارضا میشم بیرون کشیدمو همش ریخت تو کمرش خییییلی بیجون شدیمو خودمونو با دسمال پاک کردیمو رو تخت لش کردیم.همدیگرو بغل کرده بودیمو میبوسیدیم و بدن همدیگرو لمس میکردیم.من از اون تشکر میکردمو اون از من…از صحنه ها و لذت هایی ک بردیم برا هم تعریف میکردیم ک گفت از زمان طلاقم تا الان سکس نداشتمو چن وقته ک داشتم عذاب میکشیدم و اگر این اتفاقا نمیافتاد شاید ب کسه دیگه ای میدادم…منم اعتراف کردمو گفتم ک منم دوس داشتم ک با تو باران سکسو تحربه کنم.با تعجب پرسید ک جفتمونو؟؟با سر اشاره کردم ک اره و گفتم ک یکی از فانتزیامه ک با دونفر بخابم…خندید و گفت احمقی…بهم قول داد ک تا دو ساعت دیگه منو ب فانتزیم برسونه…
بلند شد و رفت ک لباساشو بپوشه و منم همونجا موشیدمو گرفتم رو تخت خوابیدم…
باران اومده بود و من خواب بودم…
دوستان اگر نظراتتون مثبت باشه ادامشم مینویسم.

ادامه…

نوشته: چن سانتی متر مرد


👍 20
👎 0
15048 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

644230
2017-08-08 21:49:06 +0430 +0430

با دست راست بنویس که انقدر غلط املایی نداشته باشی گوزوو

1 ❤️

644240
2017-08-08 22:23:48 +0430 +0430

دمت گرم خوب بود، ادامه بده

1 ❤️

644254
2017-08-09 01:12:45 +0430 +0430

خوب بود…لایک ۵
رو غلطایِ تایپی کار کن :) ?

1 ❤️

644293
2017-08-09 07:44:05 +0430 +0430

اول داستانتو که خوندم حس یه اثرحرفه ای بهم دست داد و از حق نگذریم خیلی از کارت خوب بود .
بعضی جاها کمی شتابزده نوشتی و روی امواج زمان لیز خوردی و در کل داستانت به سمت خاطره نویسی کشیده شد و غلطای املایی هم داشت .
بخش اروتیکشو کمی خوندم که باز میشد بهتر و خلاقانه تر باشه مگر اینکه کلا به چشم یه خاطره راستین نگاش کنیم
دست قلمت خوبه تندتند ننویس و کارتو چندبار دوباره خوانی کن
قطعا میتونی نویسنده خوبی بشی

1 ❤️

644312
2017-08-09 10:45:07 +0430 +0430

خیلی خوب و جذاب شروع کردی و در ادامه از کیفیت کارت کم شد. کمی عجله کردی.
در کل خوب بود
ادامه بده

1 ❤️

644327
2017-08-09 12:05:13 +0430 +0430

یا باید تا تهش ادبی مینوشتی و یا اینکه از اولش عامیانه توصیف میکردی بهر حال بد نبود

1 ❤️

644331
2017-08-09 12:29:45 +0430 +0430

سلام به شما دوستان ارجمند.اول از همه بابت غلط های موجود معذرت میخام.
بابت تعاریفتون هم نهایت تشکر رو میکنم.
و در نهایت معذرت میخام از تمامی صاحب قلمان بابت پایین بودن کیفیت نوشته هام.سعی کردم فقط طوری قلم کنم که لذت ببرید.
بابت لایکاتون هم ممنون

0 ❤️

644363
2017-08-09 19:34:19 +0430 +0430

درود، خییییییییلی زیبا بود،ادامه اش بنویس لایک 15

2 ❤️

644519
2017-08-10 20:15:55 +0430 +0430

خوب بود…ادامه بده

0 ❤️