بالاخره خاله جون رو گاییدم

1392/03/31

با سلام خدمت همه دوستان عزیز شهوانی
داستانی که براتون نوشتم کاملا حقیقت داره محض اطلاع اون دوستانی که در نظرات جد و آباد ما رو به فحش میکشن!
خب بریم سراغ داستانم من با خاله عزیزم

یکی از بزرگترین آرزوهای من این بود که بتونم یه روزی …
خاله م رو بکنم.البته این خاله جون یه شوهر گردن کلفت داره که اینجور که معلومه حسابی بکنه و این خاله جون رو خوب میکنه! ولی من بیچاره همینطور در آرزوی کس خاله جون له له میزدم و جق میزدم!
یه روزی مادرم صدام کرد و گفت سر راه که میری دانشگاه این پلاستیک رو هم ببر خونهء خالت…یه سری لباسه که اینجا جا گذاشته.
منم از خدا خواسته که میتونم یه بهونه داشته باشم که یه بار دیگه هم خالمو ببینم و سوژهء جق خودمو جور کنم پلاستیک رو از دست مامانم گرفتم و لباس پوشیدم و هول هول از خونه رفتم بیرون.اولین تاکسی خالی رو که دیدم یه دربست گرفتم و پریدم توش. بعد به توی اون پلاستیک یه نگاهی انداختم و کلی حالی به حالی شدم…توش یه سری از لباسها و دامنهای خاله جونم بود با یه دونه شرت سیاه از این تور دار ها و یه کرست سیاه که ست همون شرت بود…وای که داشتم دیوونه میشدم…کس خاله م رو تو اون شرت تصور میکردم و کیرم رو میمالوندم…خوب شد که عقب نشسته بودم و هر کاری میخواستم میتونستم بکنم.
یه نیم ساعتی تو ترافیک موندم تا رسیدم خونهء خالم که نزدیک دانشگاهمونه و زنگ زدم.کسی جواب نمیداد…چند بار زنگ زدم تا اینکه به کل نا امید شدم و داشتم میرفتم که یهو صدای خاله جون رو از تو آیفون شنیدم که میگفت: کیه؟خواستم بگم “من فدای اون صدای سکسیت بشم…منم!”
خلاصه گفتم منم!
خاله م گفت:“ببخشید منصور جون من تو حموم بودم و طول کشید تا بیام دم آیفون” و اف اف رو زد تا من برم بالا.
از فکر اینکه خاله تو حموم بوده و داشته اون تن و بدن باحالش رو میشسته کلی حالی به حالی شدم …!
دم در خونه که رسیدم دیدم در بازه…یه یا الله گفتم و رفتم تو…صدای خاله م از تو حموم میومد که میگفت: “بشین خاله جون تا من بیام”…مونده بودم چیکار کنم…یه کمی نشستم و بعدش دیدم که نمیتونم تحمل کنم و دیدی نزنم. این بود که بلند شدم و رفتم سمت حموم که با یه راهروی کوچیک از هال جدا میشد. آروم آروم خودمو نزدیک کردم …صدای دوش نشون میداد که خاله باید الان زیر دوش باشه و اینطوری مطمئن میشدم که صدامو نمیتونه بشنوه. رفتم دم در و از لای سواراخ کلید شروع کردم به دید زدن…خیلی سخت بود که بتونم کس خالم رو از اونجا ببینم…گاهی اوقات یه تیکه از رون پاش رو میدیدم یا اون کون سفید و خوشگلش رو…ولی از کس خبری نبود…حسابی حشری شده بودم و دستم خود به خود رفته بود سراغ کیرم که حسابی سفت شده بود و شروع کردم به ور رفتن باهاش…تا اینکه دیدم خالم دوش رو داره میبنده…این شد که سریع خودمو از اونجا دور کردم و اومدم تو هال و نشستم رو مبل و خودمو با کتابام مشغول کردم.
خاله م اومد بیرون و رفت به سمت اتاقش و تو راه گفت:منصور جون ببخشیدا…چیزی میخوری؟چایی تازه دمه!برو واسه خودت بریز…چیزی نمیخوای؟آروم گفتم:چرا…کستو میخوام!
خاله درست نشنید چون گفت:چی؟
گفتم:
هیچی…آب میخوام…میرم از تو یخچال برمیدارم.
و بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه…وااااای…از تو آشپزخونه میتونستم آینهء تو اتاق خواب رو ببینم و اونجوری میتونستم خاله جونم رو ببینم که داشت خودشو خشک میکرد…آخ که چه منظره ای بود…به حوله حسودیم میشد که میتونست رو اون تن و بدن زیبا بشینه و من نمیتونستم لمسش کنم.
پستونای خاله م خیلی بزرگ نبود…ولی نوک برجسته و قهوه ایش خیلی سکسی تر از اونی بود که همیشه پیش خودم تصور میکردم.مات و مبهوت داشتم نگاه میکردم که یهو دیدم خالم از تو آینه داره منو میبینه!!!
سریع رومو برگردوندم سمت یخچال و آب رو از توش برداشتم و اومدم تو هال و دوباره نشستم و سرمو بردم لای کتابام…ولی فکرم همش پیش خالمو کس و پستونش بود که حسابی حشریم کردم بود.خاله جون هم بعد از یه مدت کوتاهی اومد و گفت:منصور جون بازم ببخشید…
وقتی دیدمش نمیتونستم باور کنم…خاله م رو میدیدم که با یه دامن کوتاه کوتاه که اگر میشست من تا خود کسش رو میتونستم ببینم و یه تاپ صورتی خوشگل که با یه دولا شدن ساده پستوناش رو تا ته میشد دید اومده تو هال…
کیرم همینجور داشت سفت و سفت تر و بزرگ و بزرگ تر میشد.
-خب خاله جون درس و دانشگاه چطوره؟
-خوبه خاله جون…بد نیست.
-درس میخونی یادختر بازی میکنی ناقلا؟راستشو بگو!
-نه بابا این حرفا چیه خاله جون؟
خاله م هم یه سری تکون داد و گفت برات یه چایی میریزم و بلند شد.منم همونطور خیره داشتم به کونش نگاه میکردم که عین کون دخترای تازه بالغ بود و هیچ ایرادی نداشت……همینطور که محو این کون تماشایی بودم دیدم که خاله م یهو گفت “خونه شده پر از آشغال” و یه کاغذ شکلات رو که رو زمین افتاده بود نشون داد و گفت “خسته شدم از بس آشغال جمع کردم” و دولا شد که اونو برداره…واااای…دیگه همه چیزش رو میتونستم ببینم…یه کون خوشگل که جلوم دولا شده بود و میشد راحت اون شرت مامانی رو دید که رنگش هم صورتی بود…گلوم خشک شده بود و کیرم سفت!!! خاله جون هم یه کمی فکر کنم از قصد برداشتن اون یه تیکه کاغذ شکلات رو طولش داد تا من کاملاً بتونم یه سیاحتی از اون پر و پاچهء باحالش بکنم…
بعدش هم رفت آشپزخونه و با یه سینی چایی برگشت و جلوم خم شد که من از تو سینی چایی رو بردارم…ولی من رفته بودم تو کف اون پستونا که با خم شدن خالم حسابی میشد به طور کامل زیارتشون کرد!!!
همین طور که داشتم پستونای خاله رو دید میزدم و چشام شده بود چهار تا دستم رو بردم که چایی رو بردارم ولی اشتباه کردم و استکان چایی افتاد رو زمین…شانس آوردم رو خودم نیافتاد وگرنه میسوختم!!! خلاصه کلی معذرت خواهی کردم و یه دستمال برداشتم که مثلاً لک چایی رو از رو موکت پاک کنم که خالم دستمو گرفت و گفت: ول کن بابا…مهم نیست.
و یه لبخندی زد که من تقریباً داشتم از حال میرفتم…نتونستم تحمل کنم…سریع لبمو گذاشتم رو لب خالمو یه لب جانانه ازش گرفتم که کلی چسبید…وقتی لبامون از هم جدا شد احساس خجالت میکردم…ولی دیدم خاله جون داره لبخند میزنه و انگار که خیلی خوشش اومده باشه این بار اون لبشو رو لب من گذاشت و…
دیگه نمیفهمیدم چیکار میکنم…سریع دستمو بردم لای پستوناش و اونم صدای آه و ناله اش بلند شد…تاپش رو درآوردم و ربونمو چسبوندم رو نوک اون پستونای خوشگلش و شروع کردم با ولع خوردن و میک زدن و فشار دادن…انقدر این کارو ادامه دادم که خودم داشتم ارضا میشدم!! بعد از یه مدت خاله جون سرمو از رو سینه اش برداشت و شروع کرد به درآوردن لباسای من و فقط شرتم رو درنیاورد.منم رفتم سراغ دامنش و زیپش رو آروم باز کردم و از نزدیک تونستم اون شرت صورتی خوشگلش رو ببینم. دامنشو از پاش درآوردم ولی فرصت نکردم برم سراغ شرتش چون که دیدم دست خاله م رو کیرمه…از کنار شرتم دستشو برده بود تو شرتم و داشت کیرمو میمالوند…داشتم دیوونه میشدم…نزدیک بود همونجا آبم بیاد…ولی این خالهء ما بسیار کار کشته تر از این حرفا بود و اینو فهمید و زود دستشو آورد بیرون و شرتمو درآورد…منم مهلت ندادم و شرت خالمو از پاش درآوردم و دیدم یه کس هلو جلو چشمامه…قلمبه و تر و تازه و یه کمی هم پشمالو که حسابی سکسی تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم…صورتمو بردم جلو و زبونمو گذاشتم رو کس خیس خاله م و شروع کردم کسشو خوردن…جیغ و دادی بود که خال جونم راه انداخته بود…خودم هم کلی حالی به حالی شدم.خاله جون منو نشوند رو مبل و خودش هم اومد بالای سرم و پستوناش گرفت رو صورتم جوری که صورتم رفته بود لای دو تا پستونش…تو همون حال که داشتم با زبونم سینه هاش رو میلیسیدم دیدم کیرم داره میره تو کس خالم…واااااااااای…نمیشه گفت چقدر حال داد…اون لحظه که کیرم رفت تو کس خاله م و خالهم هم با یه صدای سکسی گفت " آآه" و من دیگه داشتم میمردم…من کاره ای نبودم و خاله م داشت خودش بالا پایین میشد و بهم کس میداد…آره…خاله جونم داشت کسشو به من میداد و من میتونستم کیرمو بکنم تو کس تمیز و باحال خاله جونم…آرزوم برآورده شده بود…
یه کمی که گذشت من حس کردم آبم داره میاد…به خالم گفتم که دارم میام و اونم از رو کیرم آروم بلند شد و سر کیرمو گرفت و یه فشار کوچیکی بهش داد…بعداً فهمیدم این کار واسه اونه که آب آدم دیر تر بیاد و آدم بیشتر حال کنه.بعدش هم من بلند شدم و خالمو بردم کنار دیوار و شروع کردم ازش لب گرفتن و تو همون حالت پای راستشو گرفتم بالا و کیرمو گذاشتم دم کسش…احتیاج به هیچ کاری نبود…کیرم خودش رفت تو و من هم شروع کردم به تلمبه زدن و کردن خالهء سکسی و خوشگل خودم.تو همون حال بهم گفت:“حق نداری آبتو بریزی تو کسم”…فهمیدم برای ترس از حاملگی داره میگه…خیلی طول نکشید که حس کردم آبم داره میاد و کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون…همونطور که ایستاده بودم و کیرمو گرفته بودم تو دستم خالم سریع نشست جلوم و کیرمو گرفت تو دستاش و شروع کرد برام جق زدن و دهنشو باز کرد…هر چیآب داشتم ریخت تو دهنش و خاله جونم حتی یه قطره از آبم رو دور نریخت و همشو خورد و همونطور که میخورد کیرمو میذاشت تو دهنش و برام ساک میزد و انقدر این کار رو ادامه داد تا من حس کردم دیگه نمیتونم سرپا بایستم. ولو شدم رو مبل…خاله جون هم رفت که یه موز برام بیاره تا حالم بیاد سرجاش.
لازم نیست که بگم اون روز دانشگاه که نرفتم هیچی تا بعد از ظهر و قبل از اینکه شوهر خاله م از سر کار برگرده برگشتم خونه.

نوشته: ؟


👍 1
👎 0
252893 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

386821
2013-06-21 01:44:23 +0430 +0430
NA

اولا داستانت شبيه داستاني تو لوتيه فقط يه كم تغييرش دادي دوما ٢جنسه ذهن جلقي طرف دوست دختر آدم باشه اينجوري پا نميده چه برسه به خاله اونم شوهر دار

0 ❤️

386823
2013-06-21 02:40:06 +0430 +0430

ههههیییییییییی روزگار،ما پامونو جلو بزرگتر دراز نمیکردیم،اما اینا…
چیزی ندارم بگم

0 ❤️

386824
2013-06-21 03:42:34 +0430 +0430
NA

جوري كه تو خاله جونتو معرفي كردي فك كنم يه پورن استاره حرفه اي باشه

اخه چرا انقد فانتزيش كردي كه هيچكس باورش نميكنه

0 ❤️

386825
2013-06-21 05:00:37 +0430 +0430
NA

اخه کسخول جلقی در صد سال پیش بود که بشه از سوراخ کلیدش چیزی دید. لوله اگزوز ماشین داغ داغ تو کونت

0 ❤️

386826
2013-06-21 05:21:02 +0430 +0430
NA

اگه میفهمید این همه بهش فوحش میدین نه خالش میکرد نه تو سایت میزاشت

0 ❤️

386827
2013-06-21 05:32:53 +0430 +0430
NA

داستانو نخوندم چون با اصل داستانت مخالفم حاضرم نیستم براش وقت بزارم .

0 ❤️

386828
2013-06-21 07:09:31 +0430 +0430
NA

تخیلی بود ولی بازم باحال بود

0 ❤️

386829
2013-06-21 07:38:48 +0430 +0430
NA

مگه اگزوز خاور بوده…
لوله تو کس عمت

0 ❤️

386830
2013-06-21 07:52:56 +0430 +0430
NA

حيف اين همه جرقي كه واسش زدي خاله به اين راحتي زودترميكرديش

0 ❤️

386831
2013-06-21 08:36:33 +0430 +0430
NA

کیرم توی روحت عوضی اشغال خالی بند تف تف :& :& :& :& :& :& :& :& :& :&

0 ❤️

386832
2013-06-21 08:48:21 +0430 +0430
NA

لازم نیست فش بدین بهترین نظر (شتردرخواب بیندپنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه)

0 ❤️

386834
2013-06-21 09:17:24 +0430 +0430
NA

خوبه باایناجلق بزن

0 ❤️

386835
2013-06-21 09:34:49 +0430 +0430
NA

توهم زدی به خودت تلقین کردی که اینکارو کردی اگه همین طوری پیش بری تو توهماتت شوهر خالت کونتو جر میده

0 ❤️

386836
2013-06-21 09:35:29 +0430 +0430
NA

مرتيكه مزخرف بي ناموس
احسان هات ميبينم كه ادب داره ازت تراوش ميكنه!!!

0 ❤️

386837
2013-06-21 11:09:32 +0430 +0430
NA

عزیزم شما عمه داری?

0 ❤️

386838
2013-06-21 12:16:08 +0430 +0430
NA

ولم كنيد يه سوسيس بندري تو كونش داغ كنم تاحاليش بشه بازي با كير شهوانيان بازي كردن عقوبتش چيه

0 ❤️

386839
2013-06-21 15:21:26 +0430 +0430
NA

ای به حق پنج تن برین درسته زیر گل شما جماعتی که به ناموس و محرم خودتون هم چشم ناپاک دارین.
ای ساطور بزنه اون آلت نامردانگی شما ها رو که واسه محرم بلند می شه.
ای آفت بزنه اون افکار و ذهن لجن گرفتتون رو که نشد یه بار بخواین خاله عمتون رو بکنین و اونا ندن و نجیب از کار در بیان.
ای ور بیفته نسل گه گرفته شما رو که دیگه نباشین که تخم و ترکتون بخوان نسل های آینده رو تشکیل بدن.

0 ❤️

386840
2013-06-21 16:53:16 +0430 +0430
NA

بروبابا خال بند

0 ❤️

386841
2013-06-21 16:54:09 +0430 +0430
NA

بروبابا خالی بند

0 ❤️

386843
2013-06-21 16:58:27 +0430 +0430
NA

یا خالت پورن استاره که انقد راحت پا داد یا خالی بستی

0 ❤️

386844
2013-06-21 18:12:05 +0430 +0430
NA

داستان رو نخوندم،قدیما مرد بود و غیرتی که سر ناموسش داشت.
بی غیرت آدم به خالشم نظر داره؟؟؟؟

0 ❤️

386845
2013-06-21 18:14:50 +0430 +0430
NA

ببخشید تو شرت وسوتین خالت رو تو کیسه پیدا کردی …فک کنم به پدرت داده…یادش رفته

0 ❤️

386846
2013-06-21 18:45:09 +0430 +0430
NA

اخه میدونی چرا بچها باور نمیکنن داستان هارو؟؟؟؟؟؟؟؟
چون مینویسید یه دختر خوشگل یا خالم زیبا بود یا خواهرم دوست دخترم فلان و رفتم جلق زدم توجه بنمو جلق زدم خوب معلومه فوحش میخوری چون میگن یه بشر ناقص عقل که جلقی هست و توهمات رو میذاره واسه همینه که فوحش ابدار میدن…

0 ❤️

386847
2013-06-21 18:58:46 +0430 +0430
NA

خالت آلتا اوشنه یا الکسیس تگزاس خالی بند؟
ی چیز جدید یاد گرفتم هههههه
ایشالاه خر کونتو گاز بگیره بخندیم
هههههههههه

0 ❤️

386848
2013-06-22 01:58:39 +0430 +0430
NA

:$ این آدم نیست حیوون که حیوونه هم به خودش خیانت نمیکنه؟بنده خدا از شدت جق دیگه مغزش پوک شده؟اخه بی ناموس بی فرهنگ این چه داستانیه آخه بااین کارتون میخوایین کدوم فرهنگتونو نشون بدین خاک برسرت کشورای دیگه باز ناموس داری میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

386849
2013-06-22 04:13:29 +0430 +0430

خداوکیلی چندین هزار دفه تصویر این داستانو نصف شب جلو چشمت آوردی و هی زور کردی به تشک و سوراخ ته متکا لوله یی یا همون متکا گوزی؟!!!.. خداوند شفای عاجل بتپاند بهت… تا قیامتم به این کابوس به حقیقت نمیپیونددد…

0 ❤️

386850
2013-06-22 05:33:33 +0430 +0430
NA

نوش جونت ک کردی کون لقه ناراضی

0 ❤️

386851
2013-06-22 05:46:57 +0430 +0430
NA

لینک یک داستان سکسی جالب در فیسبوک، حتما بخونیدش . . .
http://lnk.nu/facebook.com/2gqn

0 ❤️

386852
2013-06-22 06:09:03 +0430 +0430
NA

یادمه چند سال پیشا اگه یه نفر حتی به شوخیم به خاله یا عمه ی همسایه بغلیمونم فحش می داد سرویسش می کردیم اما الان طرف ارزوشه با خالش سکس کنه… ما به کجا داریم میریم ؟!!!
دلم به حال اون بچه ای می سوزه که تو می خوای الگوش بشی…

0 ❤️

386853
2013-06-22 10:08:07 +0430 +0430
NA

همتون کم کس شعر بگین شما کس خلین که نشستین اینارو نوشتین مخصوصا <مست شب > نامه نوشته کس خله کس مغز

0 ❤️

386854
2013-06-25 15:03:33 +0430 +0430
NA

ببخشید تکرارشو کی نشون میده!!!کم خالی ببندید!!!

0 ❤️

386856
2014-06-19 13:27:28 +0430 +0430
NA

منم بااونایی ک بهت گفتن خال بندموافقم

0 ❤️

772351
2019-06-08 18:11:07 +0430 +0430

باورکن که جنده های توی نایت کلاپ هاهم به این زودی نمیان توراه
بروصابونتوعوض کن که ظاهراتموم شده وداری خالی خالی وخشک میزنی ومخت داره میچسه

0 ❤️