بالاخره مرد شدم

1390/09/28

مهدی ابرو هرچی پسره بردی!حتما دوست داری بابات بیاد بهت بگه مهدی جون بد نیست این الت مبارکو به کار بندازی نگن پسر ما مرد نیست! این جملات چند تا از فامیلای نسبتا دور ما(دور که میگم پسر دختر دایی مامانم و …) بود.اره دیگه تقریبا 20 سالم تموم شده بود به قول خودشون دیگه باید تا اون موقع دیپلوم سکس که همون لب باشه رو میگرفتم .من سر به سرشون میزاشتم میگفتم نه بابا زن میگیریم دکترا پیوسته کار میکنیم.

خلاصه اون سال عید که ما رفته بودیم شهرستان اکثر فامیلام اومده بودن و اینام همش منو مسخره میکردن .یکیشون به اسم علی به من گفت که اره اگه سکس داشته باشی برا روحیت خوبه کمتر افسرده میشی و اینا منم که این حرفا برام عادی شده بود میگفتم باشه حتما به توصیه شما عمل میکنم پروفسور!عید تموم شد ما برگشتیم تهران کلا اون قضیه حرفا یادم رفته بود که یه شب داشتم تلوزیون میدیدم گوشیم زنگ خورد یه صدای نازک گفت سلام عزیزم خوبی …من گیج گفتم شما و اینا من منظور طرفو نگرفتم که بی پرده گفت مکان داری یا نه !من قطع کردمو دوزاریم افتاد کار کار علی و اون فامیلامونه میخوان اذیت کنن . زنگ زدم بهشون گفتن اش کشک خالته بکنی پاته نکنی پاته ! منم بدم نیومده بود راستش یکی از دلایلی که تا حالا سکس نداشتم بی عرضگی خودم بود. با دو دلی یه اس ام اس دادم گفتم مکان از شما ساخت وساز از ما!

خلاصه بعد دو سه روز قرار گذاشتم رفتم به ادرسی که داده بود و یه کوچه تنگ بعد در سبزو پیدا کردم زنگ زدم درو باز کرد رفتم بالا رفتم تو دیدم دختره یه بلیز شلوار پوشیده بود اومد جلو در گفت :تعجب کردی !گفتم نه اخه تو این فیلما و داستانا مثلا درو باز میکنن یه جنیفر لخت با سینه های اناری به سپیدی برف و…خندید و گفت اون واسه فیلماس.گفت بشین برات مشروب بیارم گفتم جون مادرت ما تا همین جاشم بزور سلام و صلوات اومدیم و…رفت سر اصل مطلب گفت پول که داری گفتم اره .کم کم لباساشو کم کرد گفت بیا تو اتاق رو تخت منم دیگه کیرم شق داشت میشد رفتم. اون کامل لخت شد و منم داشتم شلوارمو در می اوردم چرا دروغ بگم میترسیدم .به شرته که رسیدم دید دارم مسمس میکنم یهواومد کشیدش پایین . شروع کردیم به لب گرفتن من میخواستم ادا این فیلمارو در بیارم این دختره خندش میگرفت. گفت نه به این اداهات نه به این که میترسیدی. بعد شروع کردم به لیسیدن سینه هاش. دیگه کیرم سفت سفت شده بود. شرو کرد به ساک زدن کیرم.یه قلقلک خاصی داشت .منم روم زیاد شده بود .موهاشو از پشت مگرفتم میریختم هوا …گفتم بسه دیگه یهو ابمون میاد پولمون دود میشه. یکم ناراحت شد گفتم شوخی کردم من تازه کارم ممکنه خراب کنم .خندید گفت را میندازمت .یه کاندم از تو کشو تخت داد گفت بکش .کاندومو کشیدم و اول یکم دستم کردم تو کسش که به اصطلاح چوچولشو بمالم یخوده اه اوه کرد که نمدونم میخواست به کار جو بده یا واقعی بود.بعد کیر گذاشتم در کسش کردم تو یه اخی گفت از این مرحله به بعد پرچم دست من بود شروع کردم به تلمبه زدن اقا دیدم نه خوب حال میده اونم که تو حال خودش بود هر از گاهی یه اه به نشانه تایید میکشید.یه چهار پنج دقیقه ای به همین منوال گذشت که من داشتم به ارگاسم میرسیدم. ابم اومد و کشیدم بیرون و رفتم که خودمو تمییز کنم . برگشتم و گفتم ارضا شدی گفت: ما کارمون از این حرفا گذشته .لباسمو پوشیدمو پولو دادم.کس کش گفت حالا ارضا شدم. روز بعدش بچه ها زنگ زدن گفتن مهدی شیری یا روباه گفتم هی بدک نبود گفتن شیرنی ما یادت نره.

نوشته: watchman


👍 0
👎 0
42493 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

307329
2011-12-19 22:46:36 +0330 +0330
NA

مهدی تا حالا دادی؟ ندادی؟ بـــــــــــــده!
(ادمین ببین داستان تخیلی میزاری جوونا رو فکر و خیال برمیداره !)

0 ❤️

307330
2011-12-20 04:11:41 +0330 +0330
NA

تبریک می گم ولی آدرسشو به ما هم بده…

0 ❤️

307331
2011-12-20 04:42:32 +0330 +0330
NA

آفرین مرد بزرگ

0 ❤️

307332
2011-12-20 05:40:42 +0330 +0330
NA

اها پس مردی به این چیزاست
بابا تو دیگه خیلی پوکیده ای مرد مردا.

0 ❤️

307333
2011-12-20 08:23:24 +0330 +0330
NA

<:P O:) >:D< 8| :P الهی مرد شدی
دیگه جق نزنی ها

0 ❤️

307334
2011-12-20 13:35:58 +0330 +0330
NA

اونجا که بهت گفتن شیری یا روباه باید میگفتی مگه خر چشه؟
چوب
چون با این داستانه تخیلبی خنده داری که تو نوشتی به جز این نمی تونستم چیز دیگه ای بگم

0 ❤️

307335
2011-12-20 16:08:24 +0330 +0330
NA

کیرم دهنت با این تخیل کیریت

0 ❤️

307336
2011-12-20 16:26:22 +0330 +0330

نمیدونم چرا انقدر بی … بودی

0 ❤️

307337
2011-12-21 00:56:17 +0330 +0330
NA

shirinie ma ham faramush nashe ;-)

0 ❤️

307338
2011-12-21 02:14:15 +0330 +0330

رفتی جنده کردی اومدی اینجا نوشتی که چی بشه؟ کیرم تو داستانت

0 ❤️

307339
2011-12-21 09:37:32 +0330 +0330
NA

ولی خداییش تخیلی نبود
درسته کوتاه بود ولی بوی دروغ نمیداد
فقط خلاصه کرده بود و بصورت داستان شاخ و برگ نداشت

0 ❤️