بالباستینگ (۲)

1389/12/06

قسمت قبل

هانیه محکم خایه هامو با دستش گرفت و شروع کرد به فشار داده خایه راستم. داشتم از درد می مردم. دو تا سه دقیقه خایه راستمو با تمام زورش فشار داد. پاهام از درد بی حس بودن و قلبم تند و تند می زد تا اینکه رضایت داد ول کنه
ولی… بعدش رفت سراغ خایه چپم… همون ماجرا رو تکرار کرد… خایه چپم یه خورده از خایه راستم بزرگتره واسه همین دردش وحشتناک بود. دلم می خواست داد بزنم ولی نمی شد. چشمام داشت از کاسه در میومد، مثه تخمام.
چند دقیقه بعد هانیه از خیر فشار دادن گذشت و خایه هامو ول کرد.
توی تمام دورانی که در آروزی این روز بودم هرگز این مقدار درد رو پیش بینی نکرده بودم. درد از خایه ها شروع میشد و تا بالای شکمم ادامه داشت. نفسم کشیدن برام سخت شده بود و خایه هام شل شده بودند اینگار خایه ندارم.
پریسا رو کرد به هانیه و گفت: نظرت با آهنگری چیه؟ هانیه گفت: با اینکه نمیدونم منظورت چیه ولی موافقم… پریسا از توی خرت و پرت هایی که تو اتاق بود یک جعبه چوبی گیر آورد و اومد بین پاهام و زیر تخمام، روی زمین گذاشت طوری که تخمام روی جعبه بودند. اونوقت از بین وسایل اتاق یه لوله آب پلاستیکی گیر آورد(از این لوله های آک) و به هانیه گفت: ببین عزیزم، فرض کن این لوله پتکه و خایه های علی آهن… حالا بیا آهنو بکوب تا خوب له شه…
با اینکه ایده خلاقانه ای نبود ولی با تموم شدن جمله پریسا، از شدت وحشت دست و پام شروع کردن به لرزیدن… خیلی میترسیدم… می ترسیدم اخته شم… می ترسیدم دیگه خایه هامو نبینم
دیدم پریسا داره لوله رو به کف دستش می کوبه و با یه نگاه مرموزانه داره منه شاش بند شده رو بیشتر می ترسونه… گفت: آماده ای هانیه؟؟؟ هانیه هم گفت: بـــــــــــــــــله و در همون لحظه بود که دست پریسا بالا رفت و لوله رو با تمام قدرت روی تخم من کوبید… کیر قرمز شد… دیگه خایمو حس نمی کردم. قسمت زیر خایه هام می سوخت و درد نفسم رو بند آورده بود که ضربه بعدی از راه رسید… دیگه به گریه افتادم. زار میزدم که تمومش کنن ولی با زار زدن من اون بیشتر میزد…
طوری شده بود که پریسا بی وقفه مثه استیک خایه هامو ساطوری می کرد. اتاق به نظرم تاریک میومد و دیگه صداها رو واضح نمیشنیدم. فکر می کردم دارم میمیرم…
یهو از خواب بیدار شدم دیدم توی همون انباری هستم و پریسا و هانیه دارن سیگار می کشن. صدام به سختی در می اومد…
من- سلام
هانیه- سلام چی؟؟؟؟
من- سلام خانوم
هانیه- آهاااااااااااا حالا شد
پریسا- دو ساعت بیهوش بودی کونی
من- ببخشید خانوم
هانیه- خایه های خوبی داری. جون میده واسه این کار
من- اختیار دارید
هانیه- خواجه ات می کنم
من- چشم خانوم
هانیه- شماره ات رو بده هر وقت تونستم بیام واسه ورزش دادن
پریسا- ههههههههههههه
من- حتما… یادداشت کنید…

نوشته: بیضه دار


👍 0
👎 0
38709 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

273859
2011-02-25 23:43:32 +0330 +0330
NA

ke chi.aval qashang neveshti vali alan ridi,albate qahveiyam range khodas,vali entezare behtar az inaro dashtam,hadaqal ye gohi mikhordi,chera gozashti ba vardane oun khayehato varz bedan man budam jofteshuno jer midadam,yetori ke 2 mah khune neshin shan.kholase vo rok begam ridi tu in qesmat.

0 ❤️

273860
2011-02-26 04:41:44 +0330 +0330
NA

خايه هاتو گاييدن با اين

1 ❤️

273861
2011-02-26 07:11:53 +0330 +0330
NA

بار اول خوب بود ولی این خیلی کس شعر بود

0 ❤️

273862
2011-02-26 13:29:17 +0330 +0330
NA

00دوستان ممنون كه به سايت قرعه كشي من سرزديد.الان هم يه وبلاگ براي نيازمندها(مادي،عاطفي،دوستي و…)راه اندازي كردم.اگه فكرميكني مشكلي داري چه پولي يا…توبخش نظرات بگو ومنتظرچاره ازانجمن يادوستان بازديدكننده باش.دوستاني هم كه ازلحاظ مادي تأمين هستيدميتونيدبه كساني كه به كمك نيازدارندكمك حتي مالي كنيدتااجرش روببينيد.آدرسش:

http://cinama.nikblog.com

0 ❤️

273863
2011-03-01 03:52:43 +0330 +0330
NA

کیر تو لین داستان کسشرت

0 ❤️

273864
2011-07-21 09:09:05 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت کنن…گفتم کردیشونا!!!جنازه
برو بمیر

0 ❤️

543726
2016-06-04 22:33:30 +0430 +0430
NA

کاشکی یکی مثل هانیه باشه اینجوری پدر من را در بیاره

0 ❤️