بالماسکه

1395/10/28

من، “نیا” و "جنا"از زمانی که تو مدرسه ی طراحی باهم آشنا شدیم باب دوستی رو باز کرده و از شانسمون توی MNY (سکسی ترین فشن هاوس تو نیویورک) هم همکار شدیم. ما از سپتامبر شروع به کار کردیم ولی شغلمون از اونچه که تصور میکردیم سخت تر بود و حسابی پدرمونو در آورده بود.
هر سه تامونم به دفتر کارلی سیوکس (طراح خلاق شرکت) منتقل شده و سه ماه تمام با سمت رسپشن کار کرده بودیم و جواب تلفنا رو میدادیم و میتینگا رو ست میکردیم. کارلی یه زن سرحال با لهجه ای جنوبی بود که گاهی در اثر استرس به اوج خودش میرسید.
ما از خیلی قبلتر واسه ی شب مهمونی کلی برنامه ریزی کرده بودیم تا اینکه کارلی خیلی جنتلمنانه بهمون گفت بخاطر اینکه دستیارش برای تعطیلات کریسمس به شهرشون برگشته به یکی از ما نیاز داره تا از فردا به مدت چند روز کاراشو هندل کنیم.

  • مطمئنم که خودتون میتونید این مسئله بینتون حل کنید.
    عین بز به همدیگه زل زده بودیم و از جامون جم نمیخوردیم. کار کردن برای کانر آرزوی همیشگیمون بود و حالا داشت به واقعیت تبدیل میشد. تماشای قدم زدنش توی آفیس و جواب دادن تلفناش یکی از فانتزی های هممون بود. مگه برای یه رسپشن عادی بهتر از اینم میشه؟ سوای اینها کانر مردی جذاب و پر انرژی بود که هرچند گاهی پریود میشد و حرصشو روی سر بقیه خالی میکرد ولی بازم استحقاقشو داشت که به یادش جق ها زده بشه.
    از طرفی دیگه شغلمون حسابی کلافمون کرده بود؛ چراکه ما اونهمه پولو تو مدرسه ی طراحی خرج نکرده بودیم که بیام و جواب تلقنای این کون نشورا رو بدیم. هرچند که کارمون تو اینجا موقتی بود و حکم کسب تجربه و سابقه برای رفتن به جاهای بهترو داشت.ولی علیرغم همه ی اینها کسی از کمی خوش گذرونی بدش نمیاد. پس انتخابکسی که قدم در ره دفتر کانر بذاره زیاد طول نکشید و ظرف 5 دقیقه به نتیجه رسیدیم.
    بالماسکه ی کریسمس یکی از بهترین پارتی های سالانه بود که طبیعتا دعوت نبودیم ولی دوست مشترکمون، کورتنی، با چند نفر از کارکنای اونجا آشنا بود و چنتا کپی از کارت عضویت افراد نه چندان مطرح برامون جور کرده بود و از اونجایی که قرار بود لباسای اجق وجق تنمون کنیم جایی برای نگرانی وجود نداشت.
    همونطور که فکر میکردیم همه ی کارا به خوبی پیش رفت و مشکل خاصی پیش نیومد. هر سه تامون پیراهنای ناز کوتاه با کفشای پاشنه بلند پوشیدیم و با ماسک نقره ای خودمونو به پنت هاوس MNY که کاملا اماده شده بود رسوندیم که تا توی اون مهمونی فوق العاده شرکت کنیم.
    میز و صندلیا جاشونو به کاناپه های چرمی ای داده بودن که زیر رقص نور کم برق میزدن و اما مه مصنوعی و رقص نورای باحالی که گهگاهی شروع میشدن و درکنار اون ویوی فوق العاده به شهر صحنه ای رویایی روو خلق میکردن. طرف دیگه سالنم میز درازی با انواع غذا ها گذاشته بودن که در کنار بار بغل دستیش همه چیزو بصورت اوپن و فری عرضه میکردن.
    نیا سیخونکی بهم زد
  • لوئیس من واقعا نمیدونم باید در چه زمینه ای با این افراد صحبت کنم.
  • هرچه میخواهد دل تنگت بگو و مطمِن باش که هیچکدوم بعدا نمیتونن مارو تشخیص بدن.
    واقعا به حرفی که زده بودم باور داشتم؛ چراکه اکثر مهمونا از مدیران سایر شرکت های دوست و رقیب، مدل ها، عکاسا و حتی ژورنالیستایی بودن که هیچ سمتی توی شرکت نداشتن. البته جالب بود که بین اونهمه ادم ما تنها کسایی بودیم که در اصل هیچ پخی نبودیم ولی خب کیه که بدونه؟
    ماسکمو کمی روی صورتم جابجا کردم. قلبم تند تر از همیشه می تپید. تصور کار کردن برای برای کارلی و حل مشکلاتش، جواب دادن تماسای مارکتینگ، و گرفتن قهوه ای که سفارش داده زیر بارون کارایی بود که باید تو اولین روزای سال جدید انجام میدادم. تصمیم جدی بود. میخواستم فورا تغییر پوزیشن بدم. حتی اگه نتیجه اش انجام دادن همون کارای سابق برای فردی دیگه باشه.
    قواعد بازی ساده بود؛ یکی برای همه و همه برای یکی. چون مبدونستیم با هرکی هم رو هم بریزیم اخر سر بازمدور هم جمع میشیم و تنها خودمونیم که برای همدیگه باقی میمونیم و نه هیچ مرد لعنتی دیگه ای. علاوه بر اون هر سه تامونم سینگل بودیم و آزاد و در عین حال اعتماد کافی رو هم بین خودمون به وجود اورده بودیم. را ستش من که عاشقشون بودم. نیا اعتماد به نفس بالایی داشت و شدیدا دریده بود ولی در مواجهه با مردا کمی شل میکرد و رفتار ملایم تری از خودش نشون میداد. جنا هم تقریبا سوای پاهای تپل و گوشتیش که به هم دیگه نزدیک بودن و اونو مثل یه پری دریایی نشون میدادن فرق چندانی از لحاظ رفتاری و هیکلی با ما دوتا نداشت.
    یه شامپاین برداشتم و نگاهی به اطراف انداختم تا شکارمو پیدا کنم که در این بین نظرم به سمت مارک کولین جلب شد. ژورنالیستی انگلیسی که برای نشریات های لول مطلب می نوشت که تقریبا همشونو تو مدتی که رسپشن شرکت بودم خونده بودم و از بر بودم و همینم باعث میشد که با دست پر سمتش برم و اطلاعات کافی برای مکالمه ای طولانی رو داشته باشم. پس بیشتر از این وقتو هدر ندادم و به سمتش میرفتم که یهو یادم اومد که نکنه گی باشه و حسابی ضایع بشم ولی دیگه کار از کار گذشته بود و اونو متوجه خودم کرده بودم. اینو میشد از نگاهای خریدارانش فهمید. خوب یا بد بازی شروع شده بود.
  • مارک کولینز؟ دیدن شما مایه ی افتخاره
    همه ی مهمونای MNY ادمای مدعی و در عین حال درونگرایی بودن و منم دقیقا چیزی رو بهش گفتم که دنبالش بود. یه تعریف و تمجید مختصر در اولین برخورد.
  • اونوقت شما کی باشین؟
    منم اسم کارت فیکم رو گفتم.
  • جسیکا لی
  • دیزاینر؟
  • درسته
    درستشو جلو اورد و دستمو به گرمی فشرد.
  • میبخشید که با اون ماسک نشناختمتون.
    خوشبختانه جسیکا لی واقعی (یه طراح بی استعداد که نور مخفی ها رو طراحی میکرد و مزخرف ترین کارایی رو ارائه میداد که به عمرم دیده بودم ولی تو دنیایی که هنر حد و مرزی نداره کسی نمیتونست بهش خرده بگیره) اون دور و برا نبود.
  • میدونم که پاسخ این سوال رو صدها بار دادین ولی عمده ترین منبع الهامتون چیه؟
  • مردم
  • میشه واضح تر بگین
  • متاسفم. نمیتونم بیشتر از این وارد جزئیات بشم. این مسئله ای کاملا سکرته.
  • واقعا؟ حتی الان که هیچ دستگاهی حرفاتونو ضیط نمیکنه؟
  • راستش من زیادی محتاطم
    مارک با خنده ای سرشو تکون داد. ظاهرا از اینکه باها کل کل میکنم خوشش اومده بود. اون اساسا مردی جذاب بود. مخصوصا با اون کت و شلوار جیمز باندی ای که پوشیده بود فوق العاده تر به نظر میرسید.
  • راستش من مدت هاست که شیفته ی ترکیب رنگ های شما هستم. مخصوصا که میتونید طرح های گرافیکی خیلی خاص رو تو هر بنایی اجرا کنید. به نظرتون بهت نیست که برای بررسی بهتر این موضوع یه مصاحبه ی رسمی ترتیب بدیم؟
    قلبم داشت از جا کنده میشد
  • همین الانشم داریم در موردش بحث میکنیم. غیر از اینه؟ آخه مارک جان راستش برنامم زیادی پره و نمیتونم به کسی وعده وعید بدم.
    با شنیدن اسم کوچیکش از زبون من لبخندی روی لباش نقش بست که به دنبالش شات خالیمو از دستم گرفت و یه پرشو بهم داد.
  • میتونی 5 دقیقه از وققتو بهم اختصاص بدی؟ فقط به نظرت این اطراف جایی پیدا میشه که بتونیم بشینیم و صحبت کنیم؟ آخه راستشو بخوای بدجوری شیفتت شدم.
    یعنی میخواست مخمو بزنه؟ هرچند که تعحب نمیکردم که واقعا منو جسیکا فرض کنه. اخه هردومونم موهای مشکی بلنید داشتیم و تقریبا هم هیکل بودیم. سوای اینها جسیکا زندگی شخصی کاملا سکرت و بی حاشیه ای داشت و معمولا هم بخش زیادی از صورتش با عینک و یا کلاه پوشیده بود و بعید بود که کسی بدون اشنایی قبلی با اون بتونه قیافشو تشخیص بده.
    حین اینکه داشتیم به سمت یکی از افیسای همون طبقه که درش باز بود میرفتیم بهم تیکه ای انداخت.
  • لباستون برای یه دیزاینر با استعداد زیادی معمولی به نظر میرسه.
  • حرفت کاملا درسته ولی هرچیزی جای خودشو داره.
    به ارومی در اتاق رو بستم. ولی لامپا رو روشن نکردم تا یه وقت کسی متوجه حضور ما نشه. وقتی به طرف مارک برگشتم متوجه نگاه هیزش شدم که از کفشای پاشنه بلندم شروع و به رونام ختم میشد. کم مونده با چشاش قورتم بده
  • میخوام د مورد منبع الهامت بیشتر بدونم.
    صداش گیرا تر و جدی تر به نظر میرسید.
  • منظورت مردمه؟
  • هرچیزی که ازش الهام میگیری؛ سلبریتی ها، دکترا، معلما و … کارلی.
  • کارلی؟
  • چی شده؟ مگه حرفی غیرعادی زدم؟
  • اخه لحنت زیاد جدی به نظر نمی رسید
    دستاشو روی میز گذاشته بود که شیطنتی کردم و دستامو روشون گذاشتم.
  • اساسا هرجایی از کارلی به جز تو خود کنتاکی که شهر خودشه اسم میبرن.
    کمی خودشو جلوتر کشید.
  • بیخیال. از بحث اصلیمون دور نشیم. چه چیزایی برات الهام بخشه.
    لب پایینمو گاز ریزی گرفتم.
  • از فهمیدنش شوکه میشی، مارک.
    دوباره با شیدن اسمش لبخند ملیحی روی صورتش پدیدار شد.
  • هیچ چیزی نمیتونه منو شوکه کنه. من از آکس بریج گرفته تا هالیوود و دیترویت رو گشتم چیزای عجیب زیادی دیدم ولی هیچکدوم نتونستن تاثیر عمیقی روم بذارن.
    نگاهامون تو هم گره خورد.
  • من از سکس بیشترین الهام رو میگیرم.
    نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم.
  • گایش، بدن ها، خشونت، مردا و زن ها، شیرینیش، از دست دادن کنترل و خیلی چیزایی دیگه در این زمینه برام الهام بخشه.
    به وضوح میتونستم تغییر ریتم نفس کشیدنشو حس کنم.
  • یعنی منظورت اینه که از سکس الهام میگیری؟
  • دقیقا. حتی از فکر کردن بهش!
  • الان چطور؟ الانم درباره اش فکر میکنی؟
    سرمو بالا گرفتم و به چشماش خیره شدم. دهنش بیشتر از چند سانتی متر با مال من فاصله نداشت.
  • مگه میتونم به چیز دیگه ای هم فکر کنم؟
    قبل اینکه فرصت عکس العملی داشته باشم موهامو بین انگشتاش گرفت و لبامو در آغوش کشید و من تنها تونستم ماسکمو نگه دارم که یه وقت درش نیاره. ولی اون زیادی مصر بود و بخاطر همینم دهنمو باز کزدم تا زبونشو تویش هل بده و حواسش پرت بشه. ولی الحق که اینکاره بود.
    همچنان لبامون تو هم قفل بود که یکی از دستاشو از پایین لباسم برد تو و شروع به بالا رفتن کرد تا اینکه به سینه هام رسید و یکیشونو تو مشتش گرفت که واقعا حرکتی غیر منتظره بود و نالمو در اورد. ناله ای جانسوز که حشری ترش کرد و باعث شد با شدت بیشتری لب و زبونم رو بمکه و به دنبالش اینبار دستشو پایین بیاره و مشغول مالیدن کسم از روی شورت بشه. البته مالش که چه عرض کنم ماساژی رمانتیک که منو به اوج میبرد! ولی ناخوداگاه دستشو پس زدم.
  • مارک…
  • چی شده؟ ادامه ندم؟
    جوابی ندادم و مچ دستشو ول کردم و به عقب تکیه دادم. اونم خودشو جلوتر کشید و مشغول لیسیدن گردنم شد که به دنبالش خزیدن انگشتاش توی شورت فانتزیم رو حس کردم. زیادی پیش رفته بودیم و باید هرچه تمومش میکردم. داشتم به این فکر میکردم که نباید اجازه بدم منو روی میز بذاره و لنگامو هوا کنه که صدای باز شدن زیپ شلوارشو شنیدم و به دنبالش از جاش بلند شد و شورتمو به کناری کشید و بی هیچ مقدمه ای کیرشو تا دسته توی کسم کرد که در نتیجهش اهی از سر درد ورود کیرش کشیدم. کیری فیت کسم که عین سنگ سفت شده بود.
  • پس که گفتی خشونت؟ فک کنم منظورت یه چیزی تو این مایه ها بود.
    زانوهامو با آرنجاش قفل کرد و منو به سمت خودش کشید و شروع کرد به دیوانه وار تلنبه زدن. قبلا با کسی مثل اون طرف نشده بودم چون واقعا ملاحظه ی هیچی رو نمیکرد مثل یه حیوون کسمو می درید و در عین حال زبونم منم قفل شده بود و تنها ناله هایی از سر درد و لذت سر میدادم که اونو حریص تر و وحشی تر میکرد.
  • تو خیلی خیلی تنگییییییی
    منم در جوابش خودمو بهش فشار دادم تا کیرشو بیشتر و بهتر توی کسم جا کنه که اونم مقابله به مثل کرد و دوتا از انگتاشو از کنار کیرش توی کسم کرد که درد وحشتناک و در عین حال لذت بی نظیر رو برام به ارمغان آورد و همین کارا باعث شد که خیلی زودتر از ائنچه که فکرشو میکرردم ارگاسم بشم که به دنبالش وبخاطر انقباض های کسم اونم ارضا شد و همه ی اب داغشو توی کس تنگم پاشید.
    چند دقیقه ای رو توی اون حالت و کاملا بی حرکت گذروندیم. هنوزم صدای پارتی از پشت در به گوش می رسید. صدای موزیک بلند و به هم خوردن شات ها و قهقهه های مصنوعی زنا فضا رو پر کرده بود.
    بالاخره از جام بلند شدم و مشغول پوشیدن لباسام شدم تا اینکه حال مارکم سر جاش اومد و بلند شد لباساشو تنش کرد.
  • فک کنم هر الهامی رو که لازم داشتم بهم بخشیدی
    صدای خنده ی هردومون بلند شد.

نیازی به گفتن نیست که اونشب من موفق تر از همه عمل کرده و تونسته بودم یه سکس کاملو تجربه کنم. نیا که از مرحله ی بمال بمال جلو تر نرفته بود و جنا هم فقط با سه نفر مختلف لب بازی کرده بود.
وسایل میزمو توی کارتنی جمع کردم و سوار اسانسور شدم و دکمه ی طبقه ی کانرو فشار دادم.
به محض اینکه به آفیس کانر رسیدم با خیل عظیمی از پاکتای سفیدی روبرو شدم که باید دسته بندیشون میکردم. ولی این بین یکیشون نظرمو بخودش جلب کرد. پاکتی که از دفتر مارک کولینز توی ساختمون یکی از نشریات مشهور ارسال شده بود.
خیلی مشتاق بودم بدونم که اوضاع از چه قراره و بخاطر همینم سریعا پاکتو باز کردم. ولی صحنه ای که دیدم منو سرجای خودم میخکوب کرد. یه مجله با تصویر روی جلدی بزرگ از جسیکا! بدجور به خودم ریده بودم و مغزم جواب نمیداد. ولی بعد چند ثانیه به خودم اومدم و تونستم تیترش رو هم بخونم:
“جسیکا لی و الهام هایش بر پایه ی کارلی سیوکس”
کمی که بیشتر دقت کردم متوجه نامه ای دستی هم توی پاکتش دم که ظاهرا به دست مارک نوشته شده بود:
"از “پنج دقیقه"ای که برام اختصاص دادی ممنونم. فقط بگم علیرغم اینکه همه ی جزئیات رو ذکر نکردم لازم دونستم که اولین جلدشو خودت مطالعه کنی. هروقتم تونستی باهام تماس بگیر. مارک”
چشمامو بستم و به این فکر میکردم که کاش همه ی اینها یه خواب بود. تنها ک خواب شیرین و شایدم تلخ. ولی نمیتونستم توی بیداری خواب بینم. من هشیار بودم و همه چیز حقیقت داشت …

ترجمه: Saam


👍 9
👎 3
13805 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

574627
2017-01-17 22:25:57 +0330 +0330

جالب بود ممنون ?

1 ❤️

574643
2017-01-17 23:15:05 +0330 +0330

زیاد بود
حوصله نداشتم بخونم
همینطوری نخونده میگم کیرم دهنت خیلی کیری بود :/ :)

0 ❤️

574657
2017-01-18 00:29:36 +0330 +0330

عالی ترجمه شده بود

1 ❤️

574695
2017-01-18 05:28:11 +0330 +0330
NA

saam عزیز من ترجمه های پیشینتو بیشتر،دوس،داشتم
در واقع آخرشو متوجه نشدم با اینکه چن بار خوندمش

گویا با اون نامه ی مارک، راوی متوجه میشه سوتی داده (چیزی که من برداشت کردم ) ولی نفهمیدم دقیقا چه سوتی ای یا اگر جریان این نبود پس چرا ارزو کرد که اینا خواب باشه

0 ❤️

574762
2017-01-18 10:58:38 +0330 +0330

مترجم عزیز تر جمه های نسبتا زیادی ازتون تو سایت به چشم میخوره
ای کاش اصل متن هم به نوعی در دسترس باشه اگه یک ترجمه بود خواهش میکردم که برام خصوصی بفرستی اما اگه اصل متن ها رو هم تو ترجمه بتونی معرفی کنی خیلی عالیه

0 ❤️

574804
2017-01-18 15:24:14 +0330 +0330

ترجمه جالبی بود .ممنونم

0 ❤️

574837
2017-01-18 17:27:19 +0330 +0330

برا هر کدوم ازین متنا 3دلارم میگیری :/

0 ❤️

574838
2017-01-18 17:28:39 +0330 +0330

جالب بود طبییعیه که بخاطر اینکه یه ترجمه هست یکم بیان داستان با داستانهای ایرانی متفاوت باشه اما روهمرفته خوب خوب بود لایک میکنم

0 ❤️

574914
2017-01-19 00:50:17 +0330 +0330

از نظرات و انتقادات دوستان سپاسگزارم و سعی میکنم اشکالات موجود رو تو داستانای بعدی رفع کنم.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها