بخش تزریقات

1393/07/18

سلام من مجتبی هستم 22سالم هست این داستانی که میخوام تعریف کنم قضیه دو ماه پیشه…راستش دیگه خسته شدم از کس شعر نوشتن خیلیا این داستان عین حقیقته باور کردنش به عهده خودتونه.یه خورده طولانیه ولی جالبه با توضیحات گفتم. من از وقتی که بچه بودم هر وقت که مریض میشدم مامانم منو میبرد پیش یه دکتر که فامیلمون بود حالا داستان از این قراره که همین آقای دکتر یه منشی خوشکل داره به اسم مهناز خانوم که از وقتی بچه بودم تو کفش بودم انقده هم رفته بودم دکتر که دیگه خوب میشناختم و میدونست که از بستگان آقای دکتر هستیم اون موقع که من14 سالم بود اون 21سالش بود خیلی خوشکله بیشتر از خوشکلیش قیافه خیلی سکسی داره یه کون گنده و تاقچه ای یه کمر نسبتا باریک با پستونای درشت…بیخود نبوده که از 14سالگی تو کفش بودم.خب حالا همین خانوم منشی ما تو 24سالگی ازدواج میکنه که من از ازدواجش ناراحت شدم چون دیگه فکر میکردم هیچوقت نمیتونم ببینمش.

سالها گذشت من فقط یه بار تو خیابون دیدمش که خودش تنها بود رفتم پیشش احوال پرسی کردم خیلی هم تحویل گرفت شروع کردیم به حرف زدن که ازش پرسیدم آقاتون خوب هستن؟؟؟یه لبخند ریز زد و گفت 3سالی میشه که ازش جدا شدم . منم با تعجب گفتم چرا؟؟؟؟گفت از رابطش با یه خانومی دیگه اطلاع پیدا کردم. منم که از خدا خاسته یهو از دهنم پرید:اخه میگه میشه خانومی به خوشکلیه شما رو با به یه خانوم دیگه ترجیح داده باشه که یدفعه حرفمو قورت دادم خشکم زد گفتم البته ببخشدیا مهناز خانوم . اونم یه خنده کردو گفت خواهش میکنم . حالا دیدی که شد.(حالا مهناز خانوم 28سالش شده هیکلش خیلییییی سکسی تر از قبل و زنونه شده بود منم که 22سالم بود)هیمینجوری که داشتم با هم صحبت میکردیم ازش خواستم بریم کافی شاپ یه چند دقیقه ای رو با هم باشیم(میخواستم رابطه باهاش برقرار کنم شماره بهش بدم) . اولش یه خورده نه نه کردو منم با یه اصرار کوچیک راضیش کردمو رفتیم اونجا هم یه ربع مشغول حرف زدن بودیم که ازش پرسیدم راستی؟؟؟جایی هم مشغول کار هستی گفت آره تو درمانگاه امام حسن تو بخش تزریقات کار میکنم . خب بعد از این همه حرف زدن بهش گفتم مهناز خانوم اگه میشه شماره منو داشته باشد اگه کاری داشتین حتما به خودم بگین . که اونم گفت نه مرسی زحمت میشه بابام هست اگه کاری داشته باشم انجام میده و این حرفا که من سریش شده بودم به زور شمارمو دادم بهش(مهناز تک فرزنده با باباش زندگی میکنه مامانش فوت شده)البته خودشم بدش نمیومد شمارمو داشته باشه فقط یه خورده خجالتی بود چون بعد این همه سال که ندیده بودمش یهو تو بازار میبینمشو …

طولی نکشید که پاشدیم رفتیم بیرون منم تا خونشون رسوندمش البته پیاده بودیم خونشون زیاد فاصله نداشت . ازم تشکر کردو برگشتم خونه…از اون روز به بعد همش تو فکرش بودم…یه حسم میگفت عاشقش شدم یه حسمم فقط به اندام زیباش بود. شب که شد ساعت11بود که اول با اس ام اس شروع کردیم به حرفیدن کم کم بحثو سکسی میکردم یه جوری شده بود که رابطمون کاملا دوست پسر دوست دختر بود پنج روزی گذشت…

یه روز که از باشگاه برگشتم شب که خوابیدم احساس زیاد خوبی نداشتم همش آبریزش بینی بودو سرفه…فهمیدم که سرما خوردم فرداش رفتم دکتر یه سری آمپول نوشتو قرص . شب پنج شنبه بودو کل شبو با قرص سر کردم به مهناز اس دادم که سرما خوردم فردا هم جمعس همجا تعطیله درمانگاه باز نیست بیام آمپولامو بزنم؟اس داد چرا اتفاقا درمانگاه بازه جمعا ها هم خلوته اول صبح بیا من هستمو منشی درمانگاه آمپولاتو زود میزنم منم که از خدا خواسته قبول کردمو بهش گفتم با منشی هماهنگ کنه اونم گفت باشه کل شب اس بازی کردیمو تو فکر کون قلمبه و پستونای درشتش بودم بحثو سکسی کردمو همش از هیکل خوشکلش تعریف میکردم اونم از هیکل من خوشش میومد بار ها گفته بود (من قدم 180 هستش از بچگی هم ورزش میکنم هیکلم تیکه ای و حجمیه)قبل خواب ساعتمو تنظیم کردم رو 6 صبح فردا صبح که بیدار شدم نیم ساعت مشغول صبحونه خوردن بودم بهش اس دادم که دارم میام . ساعت 7رسیدم درمانگاه وارد که شدم کسی نبود خیلی خلوت بود منشی رو دیدم که بهش گفتم آمپول دارم اونم کلی تحویل گرفت میدونست که دوست مهنازم رفتم قسمت تزیرقات که یهو مهناز جلوم سبز شد . یه آرایش غلیظ کرده بودو لباس سفید پرستاری تنگ با شلوار لی مشکی پاش بود همین صحنه کیرمو بدجور شق کرده بود همش تو فکر سکس بودم سلام کردمو منو برد تو اتاق تزریقات درو هم آروم بست . الان وقتی میدیدم منو مهناز تو اون اتاق تکو تنها هستیم بدجور حشری تر شده بودم طوری که کیرم داشت شلوارو پاره میکرد . یه خورده خوشو بش کردیم شوخی های سکسیو دیشبو یادش اوردمو این حرفا کلی هم خندیدم اونم داشت آمپولارو آماده میکرد . اومد پیشمو بهم گفت مجتبی رو تخت دراز بکش شلوارتم تا زیر باسن پایین بیار منم با یه کیر شق شده 20 سانتی کمربندو باز کردم فشاری که کیرم به شرتم آورده بود کاملا واضح بود منم چون تو فکر سکس بودم اصلا متوجه نبودم فقط حواسم به چشاش بود که کاملا جذب کیرم 20سانتیه بزرگم بود حالتش یه خورده عوض شده بود داشت لباشو گاز میزد . نگاش کردم یه لبخنده معنی دار زدیم شلوارمو دراوردم پایین تا زانو دراز کشیدم کیره شقمو از عمد اوردم پایین گذاشتم(کیرم انقد بود که اگه پاهامو وا کنم معلوم باشه . لا پام پاهامو بستم که وقتی داره آمپول میزنه معلوم نباشه(خواستم وقتی که درحال آمپول زدنه آروم پاهامو باز کنه که کیرو خایم از بین پاهام معلوم باشه)اونم اومد آمپول اولو زد یه خورده پاهامو باز کردم احساس کردم کیرو خایم معلومه یکم جا خورد کاملا مشخص بود ولی به رو خودم نیاوردم . وقتی داشت آمپول دوم رو میزد با کلی استرس پاهامو وا کردم جوری که کیر شق شدمو تخمام معلوم شد خیلی استرس داشتم آمپولو که زد پنبه رو هم گذاش رو باسنم داشت تکون میداد قشنگ احساس کردم نگاهش کاملا به کیرمه تعجب کرده بودم چون تقریبا یه دقیقه بود که داشت پنبه رو تکون میداد و نگاه میکرد منم هیچ حرفی نمیزدم که یهو با کمال نا باوری آروم کیرمو تو همون حالت تو دستش گرفتو بالاو پایین میکرد ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود قبل اون فقط یه بار سکس کرده بودم ولی فیلم سوپر زیاد دیده بودم . بلد بودم باس چیکار کنم . تو همین حسا بودم که خیلی لاشیانه یهو بلند شدم اولش ترسید فکر کرد بدم اومده ولی پریدم بغلش شرو کردم به لب گرفتن(کل این اتفاقات تو 3دقیقه افتاد)اونم لبامو میخورد زبونمو میکردم تو دهنش بدش نمیومد تو همین لب گرفتنا کیرمو دادم دستش حسابی ور ومیرفت باهاش لبمو ول کرد رفت زیر شرو کرد به خوردن کیرم خیلی خوشکلو سرع سریع ساک میزد1 دهنش پره تف شده بود 2دقیقه ای ساک زد که بلندش کردمو شلوارشو کندم مانتو سفیدشو دادم بالا شرت قرمزشو اوردم پایین باورم نمیشد یه کون گنده ی خوش فرم با سوراخ تیره و کس خوش فرم شرو کردم به لیسیدنشون اونم اروم آه آه میرد . یکی از بهترین لحظه ها عمرم بود 1 دقیقه ای لیسیدمشون بهم گفت بکن تو کشتیم دیگه بدجور حشری شده بود منم کیرمو تا ته فشار دادم تو کسش 5دقیقه ای بود داشتم میکردم که از شدت حشریت داشت اضا میشد کسش خیس بود اروم اه اه میکرد آبم داشت میومد کیرمو دراوردم اونم ارضا شده بود نفس نفس میزد دوست نداشتم زود آبم بیاد بهم گفت از کون بکن منم تنظیمش کردم آروم فشار دادم تو انقدا داغ بود که دردش نمیومد4دقیقه هم از کون گاییدمش داشت آه آه میکرد آبم داشت میومد بهش گفتم داره میاد اونم کیرمو از کونش دراورد زود گذاشت تو دهنش تا ته فشار داد کامل آبم خالی شد تو دهنش اونم قورتش داد بعد 1 دقیقه بیحال بودن بلند شدم از هم لب گرفتیم تشکر کردم خیلی خوشش اومده بود قرار گذاشتیم واسه دفعا بعدی این دفعه تو خونشون خواستم برم دباره بوسش کردم رفتم درو باز کنم که برم . همین که درو وا کردم یهو چشمم خورد به منشیه درمانگاه که گوش وایساده بود یه نگاه بهش کردم لبخند زد یه نگاهم به مهناز کردم خندید منم خندم گرفت مهناز اومد پیشمون با هم آشنا مون کرد بهم گفت که مهسا دوستشه منم بهش گفتم از آشناییتون خوشبختمو این حرفا(مهسا قدش 175 بود لاغر نبود کون بزرگی داشت سینه هاشم بد نبود)خدافظی کردمو تو راه برگشت بودم که مهناز اس داد پس فردا بیا خونمون مهسا رو هم میارم منم بهش اس دادم چشششششم خلاصه کلی حال داد . هنوز که هنوزه هر دو سه روز یه باری 3نفری حال میکنیم . . اگه استقبال شده قسمتهای بعدیشو با مهسا هم میگم که خیلیییییی بهتر بود.

نوشته: مجتبی


👍 1
👎 5
136137 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440001
2014-10-10 16:06:41 +0330 +0330
NA

اخه جقی چی بگم بهت خودت بگو تو ۱۴ سالته اون ۲۱ سالش از هم کم کنی میشه ۷ حالا تو ۲۲ سالته اون ۲۸ از هم کم کنی میشه ۶ خالیبند کونی حالا این هیچ قبلا منشی بود الان اپول زن تو ۵ روزم اس ام اس سکسی شد خاک برسر جقیت کنن ملجوق کون زاده ننویسسسسسس

3 ❤️

440002
2014-10-10 16:08:38 +0330 +0330

بدک نبود،قسمت های بعدی رو بزار.

0 ❤️

440004
2014-10-10 16:15:49 +0330 +0330

هه چه مسخره دوستان هواتو دارن

0 ❤️

440005
2014-10-10 16:18:15 +0330 +0330
NA

حیف فحش که بخوام بهت بدم…ریدم تو اون هیکل تیکه ای و حجمیت…اون یه بار سکسی هم که گفتی داشتی احتمالا کون داده بودی …این دفعه هم احتمالا داداش مهناز بوده که آمپول گوشتی برات زده…مرتیکه دیوث جلقی…حیف وقت که گذاشتیم اون چند خط اول کس شعرنامه جفنگت رو خوندیم…کیر اسب آبی 7 ساله اوگاندایی تو سوراخ دماغت…

0 ❤️

440006
2014-10-10 16:26:40 +0330 +0330
NA

اخه کسکش جقی جرا زر میرنی

0 ❤️

440007
2014-10-10 16:39:23 +0330 +0330
NA

عاغا(حیف کلمه عاغا)ننویس خواهش میکنم ننویس والا تمام اجدادتو میارم رومیز زیرو روشون میکنم ها!!!

2 ❤️

440008
2014-10-10 16:47:08 +0330 +0330
NA

زاییده توهمات قبل و درحین و بعد از جق
از کی تا حالا بخش تزریقات شده یه اتاق که در هم داره

0 ❤️

440009
2014-10-10 17:03:09 +0330 +0330

[quote]
من قدم 180 هستش از بچگی هم ورزش میکنم هیکلم تیکه ای و حجمیه[/quote]
تو کیر خر خوردی بچه لاشی
از 14 سالگی انقده جق زدی به عشق مهناز دیگه کیرم ازت باقی نمونه
و احتمالا یه بارم در حین آمپول زدن یارو کیرشو دراورده و صاف کرده تو کونت
ننویس جقی ننویس
کمتر فیلم سوپر پرستار و دکتر ببین
مخت اسهال خونی گرفته
گاومیش آمریکایی همچین بکننت که خون از گوشو دماغت بزنه بیرون
قرومساق کون گلابیه چاقال
ننویس عن تو کون
دیووووووووووووووووووووووث

0 ❤️

440011
2014-10-10 17:34:07 +0330 +0330
NA

(خب حالا همین خانوم منشی ما تو 24سالگی ازدواج میکنه که من از ازدواجش ناراحت شدم چون دیگه فکر میکردم هیچوقت نمیتونم ببینمش.) به همین دلیل خود کشی کردن و الان روحم داره کس شعر میگه براتون، فاتحه یادتون نره

مرتیکه ملعون اورژانس مگه مدرسست که جمعه ها تعطیله

آقا اینجا با این نظرت واقعا جای خسته نباشید داره جمشیدمانکن

0 ❤️

440012
2014-10-10 17:53:50 +0330 +0330
NA

((بهش گفتم با منشی هماهنگ کنه))!! مگه وقت وزارتخونه میخواستی! یه امپول زدن چه هماهنگی میخواد جفنگ؟؟!!!
((اونم کیرمو از کونش دراورد زود گذاشت تو دهنش تا ته فشار داد کامل آبم خالی شد))»»»بعد قسم میخوری که واقعیه و با جزعیات نوشتی! مردتیکه ی جقی ج…ده دوزاریشم از پشت درنمیاره بکنه تو دهنش با اون همه میکروب و کثافت و تا ته …!!! bad خاک تو سر جقیت! بی پدر تمام جزعیات داستان تخیلیت یه طرف این مهمل یه طرف
هرررررییی ننویس حالمون به هم خورد حمال بی وجود!

1 ❤️

440013
2014-10-10 20:35:58 +0330 +0330
NA

hee…

0 ❤️

440014
2014-10-11 02:31:17 +0330 +0330
NA

کیرم توی قیافه کیریییت
همون راند اول اونم تو اتاق تزریقاتی که درش قفل نبوده زرتی دختره رو گاییدی؟؟؟!!!

0 ❤️

440015
2014-10-11 08:39:07 +0330 +0330
NA

به معنای خاص کلمه کس + شعر

0 ❤️

440016
2014-10-11 09:08:35 +0330 +0330
NA

هخخخخ کون پلخمون تازه از دروغ بدش میاد!!!

0 ❤️

440017
2014-10-11 09:23:27 +0330 +0330

متجالق

0 ❤️

440018
2014-10-11 09:24:41 +0330 +0330
NA

كير تمام زادو ولد ماموتا تو كونت مفنگي جقي

0 ❤️

440019
2014-10-11 09:56:43 +0330 +0330
NA

دیوس جقی. .
اگه دستم بهت برسه یه آمپول گوشتی بهت میزنم که تا آخر عمر یادت نره.

قرمساق خالی بند گوزو

لت وپار

0 ❤️

440020
2014-10-11 11:57:39 +0330 +0330
NA

اگه از داستان های کس و شعر سایت خسته شدی یه زحمتی بکش و ننویس…چون ما هم واقعن خسته شدیم.

1 ❤️

440021
2014-10-11 13:24:41 +0330 +0330
NA

تورو خدا بیا منم بکن منم خوب آمپول میزنم مخصوصا وریدی

0 ❤️

440022
2014-10-11 14:21:16 +0330 +0330
NA

بابا در یه حد خاصی کس شعر بگو.من موندم تو چه جوری توی 14سالگی 7سال اختلاف سن داشتی ولی توی 22سالگی 6 سال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

440023
2014-10-11 14:24:45 +0330 +0330
NA

الان تو معدت میکروباااااااای گهی جمع شده…
ملجوقک معده میکروبی

0 ❤️

440024
2014-10-11 18:05:36 +0330 +0330

خیلی به مغزت فشار نیار آخه کس وشرتر از این نمیتوستی بنویسی

0 ❤️

440026
2014-10-13 18:25:20 +0330 +0330
NA

داستان اولین باری که 3تایی بودیدروبگو

0 ❤️

440027
2014-10-20 08:21:52 +0330 +0330
NA

معلومه زیاد جق زدی که کلا عقل از سرت پریده. علاوه بر اختلاف سنی که سوتی دادی میخواستم اینو بپرسم که کیر شق شده میتونه به سمت پایین هم خم بشه؟ یعنی وقتی روتخت دراز کشیدی که آمپول بزنی کیر شق شدتو چطوری به سمت پایین گرفتی که از بین پاهات ببینه! مارو کسخل فرض کردی؟

0 ❤️

440028
2014-11-21 07:49:14 +0330 +0330
NA

واقعا اون افکار پوچت را هم نتونستی یه کم به واقعیت نزدیک کنی جلقی بیسواد همش مزخرف محض بود هیچکس باور نکرد

0 ❤️