بدترین روز عمرم

1396/05/10

سلام
اسم من مهرزاد و این داستان مربوط به 6 سال پیش میشه که متأسفانه از تلخترین خاطرات عمرم بود.داستان من خیلی جزئیات نداره چون واقعا یه سکس زوری رو تجربه کردم.
من یه پسر عمه دارم که 2 سال از خودم بزرگ تره و در حال حاضر شغلش آزاده.یاسین(پسرعمم) در سن 14 سالگی صاحب یک تبلت شد که عمم براش خریده بود.
ما خیلی باهم جور بودیم تا حدی که رمز های تبلتامونو به هم گقتیم و توی تبلت هم آزادانه میچرخیدیم. تا این که چند ماه بعد از خرید تبلتش کلا رمزشو عوض کرد و اجازه استفاده از اونو بهم نداد. منم خیلی پاپیچ نشدم و در عوض اجازه استفاده از تبلتمو بهش ندادم.
من در مورد مسائل جنسی و زناشویی از 11 سالگی اطلاعات کافی و نسبتا کامل داشتم.
یک شب که هردومون خونه پدربزرگم بودیم یک جوک که بی ربط به شب زفاف نبود رو بهش نشون دادم ولی از این کار هیچ هدفی نداشتم.
بعد از خوندن جوک یاسین کمی مکث کرد.انتظار داشتم بخنده ولی هیچ واکنشی نشون نداد و بعد از چند لحظه گفت بیا تو اتاق تبلتتم بیار.منم گفتم حتماً میخواد یه برنامه ای،بازی،چیزی برام بفرسته. بعد از رفتن تو اتاق در حالی که تبلتش دستش بود دراز کشید روی بالشت های خونه پدربزرگم که میزارنشون توی اون اتاق.منم طبق معمول دراز کشیدم پیشش و شروع کردم ادامه کارم با تبلت.تا اینکه یاسین تبلتشو گذاشت زمین و به من گفت تو اینترنت بنویس <زنان بدنساز> منم نوشتم و سرچ کردم و زدم رو عکسا ولی تبلتو ازم گرفت بعد از مدتی روی زنی توقف کرد که بدنش هیچ شباهتی به بدنسازا نداشت و بیش تر شبیه جنده ها بود تا یک بدنساز.یاسین هم روی اون توقف کرد و انگار تعجب کرده باشه روش زوم کرد. بعدش تبلتو به من داد و بهم گفت:حالا بنویس زنان لخت.یه جورایی شکم برده بود که نکنه یه فکرایی تو سرشه ولی دوباره گفتم نه بابا این اهل این کارا نیستش.
بعد روی عکس یه دختر که لخت بود زوم کرد و رو کسش زوم کرد.من نمیدونم چرا حماقت کردم و به حالتی عصبی و شاید نزدیک به اینکه میخواستم برتری خودم رو اثبات کنم گفتم:خو صاف بنویس. بعد خودم تبلتو گرفتم و نوشتم xxx و زدم رو سرچ و عکسا و خودم دادمش دستش.
به حالتی عجیب گفت:پس تو هم اهلشی. لبخند زدم و باحالتی پیروزمندانه گفتم:معلومه.پس چی فکر کردی. بعد شروع کرد گشت زدن تو کلی عکس جنده و کس دادن و…
بعد از مدتی دستش رو آورد رو شکمم.و در یک لحظه رسوندش به کیرم و گرفتش تو دستش
ولی من دستشو پس زدمو گفتم:چیکار میکنی؟اونم گفت هیچی کاری ندارم بهت.ولی دوباره دستشو سریع از زیر شلوار و شورت رسوند به کیرم. صدای زدن قلبم رو میشنیدم.تا به خودم اومده بودم یک پتو روم افتاده بود و یاسین هم زیرش بود و کیر منو میمالوند.بعد با صدایی که شهوت از توش میبارید گفت تو هم انجام بده.دیگه کنترلم دست خودم نبود.هرچی میگفت انجام میدادم.دستمو رسوندم زیر شورتش و کیرشو گرفتم.خیلی کلفت و بزرگ بود(البته نسبت به کیر خودم).شروع کردم به مالوندنش تا این که آبش اومد و همه آبش ریخت رو دستم.من که میخواستم برم دستمو بشورم تا اومدم بلندشم با حالتی توهین آمیز گفت:بشین احمق.سر جام میخکوب شدم.تاحالا هیچوقت منو احمق خطاب نکرده بود.دیگه واقعا نمیخواستم ادامه بدم ولی متأسفانه اون زورش از من بیشتر بود و هیکلش هم درشت تر. مجبورم کرد که آبی که به دستام ریخته رو بخورم.منم از ترس با این که بدم میومد خوردم.
بعدش منو مجبور کرد به انباری، که در پشت بام قرار داشت بروم خودش هم اومد و لباساشو کامل در آورد. به منم گفت لباسامو در بیارم ولی من گفتم:تروخدا نه،تا همینجا بسه دیگه.بعد از این حرف اومد و خودش لباسامو در آورد.پشتمو به خودش کرد و به زور خمم کرد.داشتم فکر میکردم چه جوری فرار کنم ولی هیچ راهی نبود.کیرش رو رو کونم حس میکردم منم تا جاییکه تونستم خودمو سفت گرفتم که نکنه تو ولی با چند ضربه محکم به کونم دیگه توان مقاومت نداشتم.کیرشو کرد تو کونم. خیلی درد داشت و داشتم آروم گریه میکردم که یکدفعه تا ته کرد و شروع کرد به تلمبه زدن.دیگه داشتم شدید گریه میکردم.بعد از حدود فکر کنم 5-10 دقیقه آبشو که برای دومین بار میومد ریخت تو کونم و با حالتی بی ادبانه گفت:لباساتو بپوش.منم که هنوز گریه میکردم و از خدام بود خلاصشم شروع کردم پوشیدن لباسام و رفتم تو حموم خونه پدربزرگم و خودمو شستم.از اون موقع به بعد دیگه سعی کردم کمتر با یاسین بگردم و مخصوصاً تنهایی باهاش یکجا نباشم.
امیدوارم که براس هیچکس همچین اتفاقی نیفنه و سکس ها جوری باشند که دو طرف راضی باشند.

نوشته: Devins


👍 0
👎 3
5361 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

643003
2017-08-01 20:38:02 +0430 +0430
NA

یه لحنه کسشری داشتی یکم تو مایه های کسخلایه دهه هشتادی لطف کنی خزعبلات ذهن متجاوزتو این جا پیاده نکنی ممنون میشم :)

0 ❤️

643025
2017-08-01 21:43:15 +0430 +0430

تجاوز و لمسِ زوری…کلا بده…خیلی :(…متاسفم بابتش…
لایک و دیسلایک نمیکنم اما… ممنون از جمله‌ی آخر…منم امیدوارم ?

0 ❤️

643052
2017-08-02 00:11:29 +0430 +0430

نظرم چیه؟به قول عمو شاهین:همه جاکشید!همین!بابت املای خوبت و عدم مقاومت در برابر متجاوز لایک و دیسلایک…پس در کل هیچی…ولی حال اون یارو رو بگیر…چجوری؟هر جوری باب میل مبارکتونه!ولی حال اون کیثافد مادر جینده رو بگیر…

0 ❤️

643331
2017-08-03 13:48:29 +0430 +0430

عجب‌ زورکی خوب نیست.

0 ❤️