بدترین سکسم

1392/01/09

میخوام از زمانی براتون بنویسم که15 سالم بود که به اجبار مادرم قرار بود با پسرداییم ازدواج کنم. اسمش حامد بود. یک روز مادرم اومد اتاقم و بم گفت قراره داییت برا حامد بیاد خواستگاری منم به مادرم بلافاصله گفتم که من مخالف اصلا احتیاجی نیست که بیان برا مراسم خواستگاری خلاصه باکلی مخالفت از طرف من و بابام مواجه شد تا اینکه تونست رو مغز بابام کار کنه و راضیش کنه. تمام التماسای من بی نتیجه بود. از درسم افتاده بودم کلا ضعیف شده بودم بلاخره روز خواستگاری فرا رسید بعد گل و شیرینی و حرفای الکی نوبت به ما رسید منو حامد رفتیم حیاط تاحرف بزنیم اولین چیزی که بش گفتم این بودکه من دوست ندارم راهتو بگیرو برو. ولی اصرار کرد که میتونم دلتو بدست بیارم برات همسر خوبی میشم ولی من بازم مخالفت کردم گفتم ن ن ن ن ن ن ن کارمون بجای رسید که نزدیک بود یقه به یقه شیم بعد اون شب خودم چند بار با داییم و بابام حرف زدم اما انگار ن انگار.

قرارشد مراسم نامزدی با عیدقربان یکی بشه هر روز برام سخت تر میشد تااین که مراسم نامزدی ما برپا شد تو مراسم من برعکس بقیه اصلابه خودم نرسیده بودم ی لباس ساده ومعمولی پوشیدم وهیچ استقالی ازخانواده دامادنکردم حتی حلقه روهم دستم نکردم دوران نامزدیم دوران خیلی بدی بوداصلا باحامد جای نرفتم حتی چندباراومدخونمون اصلا بش محل نذاشتم حتی به دوستام هم نگفتم قرارازدواج کنم اصلاخجالت میکشیدم به بقیه بگم که نامزد دارم
اولش قرار بود بعد دو سال ازدواج کنیم که بعدش زدن زیرهمه چیز وتابستان ششم مردادماه مصادف با پانزدهم ماه شعبان قرارعروسی روگذاشتن من بدبخت مث ابربهارگریه میکردم که بهم بخوره امانشد که نشد انگارچیزی به میل من نبودخلاصه چشمتون روزبدنبینه که عروسی من شروع شدسنم ازشانزده سالگی دوماه کم داشت که شب حنابندانم همه فامیل اومدن کهع عروسی سحره اما کوگوش شنواکه من گریه میکردم کسی نمیشنیدشب حنابندان رسمه که داماد دست عروس حنا میذاره منوبردن گذاشتن کنار حامد که حنا دستم بده امانذاشتم که به دستم حنا بذاره وشب حنا بندانوگندزدم که بیاوببین صبح روز بعدقراربودمنوببرن آرایشگاه منوخواهرم بادخترخالم رفتیم آرایشگاه اینقدناز کردم که بنده خداآرایشگر کارش تایازده شب طول کشید همش به این فک میکردم که چطورامشبو ازدست حامد فرارکنم.
بخاطرآبروی بابام که شده بود باید امشبوچیزی نیمگفتم از آرایشگاه رفتیم خونه من قسمت زنانه بودم حامد مردانه اتاق خوابوهم تزیین کرده بودن خلاصه ساعتای یک بود که منوبردن اتاق خواب که حامد بیاد دلم مث سیروسرکه میجوشیدهزارتا نقشه توذهنم داشتم که همشون یادم رفته بودمونده بودم چکارکنم
حامد وارد اتاق شد داشتم سکته میکردم آب شدم مث یخ سرد بودم ترس همه وجودم گرفته بود دیگه برام آخرخط بود حامد خصلتن آدم وحشه رحم تووجودش نبود اومدکنارم نشست دلم ریخت دیگه انگارچیزی نداشتم از دست بدم ن من شام خورده بوده ن حامد برامون شام آوردن تواتاق مامانم بم گفت دوسش داشتم باش جلو خودش انگاری حامد باحرف مادرم پرروشد قبل خیلی گرسنم بود اماوقتی برامون شام آوردن انگاری سیر سیر شده بودم خلاصه شام خوردیم چندقاشق من چندقاشق حامد خورد.
همه رفتن ساعت شده بوددو من وحامد تواتاق تنها شدیم جرات حرف زدن نداشتم ترس همه وجودموگرفته بودزبونم لال لال شده بود حامد بلند شداتاقو بست اومد کنارم چادر سفیدمو درآورد نشست پیشم دستشوگذاشت روشونه هام دستشوانداختم چیزی نگفت اومد نزدیک شونه هامو گرفت تودستاش لباشو آورد ی بوس رو پیشونیم گذاشت لبشوآوردپایین تابذاره رولبام خودموعقب کشیدم اماجای مقاومت نبودی سیلی جانانه گذاشت رو گونه خوشگل وپرم که قرمز قرمز شددیگه اصلا کاری یا مقاومتی انجام ندادم تاجوتورمودرآورد لباسموکامل کشید من آروم داشتم گریه میکردم دیگه برام آخردنیابودبعدش لباسشودرآورد تمام بدنمو لیس زد مث عقده ای ها کس ندیده کیرشوگذاشت دم کسم داشتم میمردم میلی براسکس نداشتم گفت بزنم منم اصلا جواب ندادم شروع کرد هرکاری کرد نرفت تو به کرم وازلین متوصل شد به هزار بدبختی تا نصف وارد شدتمام بدنم میسوخت انگاربخارمیشدم خیلی درد داشت وحشتناک بود پردم رفت تانصف که رفت شروع کرد به تلنبه زدن ازدرد جیغ میکشیدم نفسی برام نمونده بود گریه امونمو بریده بودلامصبب هرچی میزدآبش نمیومد آخرش باپاهام ازروخودم زدمش کنار بش گفتم دیگه حق نداری بم دست بزنی مردم ازدرد اونم به التماس افتاد که بذارم آبش بیاد بعددوباره شروع کرد اینقد تند تند تلنبه زد که بعد چنددقیقه آبش اومد این برام ی خاطره خیلی بدی شده مث ی کینه تو دلمه الانم 5سال ازاین خاطره میگذره الانم از حامد جدا شدم هیچ وقت نتونستم دوسش داشته باشم هیچ وقت لطفا نظر بدین

نوشته: سحر


👍 1
👎 0
60749 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

370822
2013-03-29 06:38:04 +0430 +0430
NA

میتونست داستان قشنگی باشه اگه بیشتر روش کار میکردی

0 ❤️

370823
2013-03-29 06:41:18 +0430 +0430
NA

كيرم تو ناف إعتقادات اين طايفه!!

0 ❤️

370824
2013-03-29 06:53:00 +0430 +0430

متاسفانه هنوزم از این اتفاقات مسخره تو مملكت ما میافته . ازدواجهای اجباری كه فقط با هدف رفع شهوت انجام میشه ، نه تشكیل زندگی مشترك با رضایت طرفین .

0 ❤️

370825
2013-03-29 07:02:26 +0430 +0430
NA

متنفرم از این عقاید مسخره ی یک مشت الاغ نفهم!

ببخشید اما حتما مامانتم اینجوری ازدواج کرده که فکر میکنه خوشبختیه…

متاسفم! واقعا متاسفم…

الان این دختر که میتونست تو سن 20 سالگی اوج خنده و امیدش باشه اینطور باید از لذت سکس و نیازش بدش بیاد…

سحر امیدوارم بتونی زندگیت رو عوض کنی و با همت و عقل خودتو نجات بدی. زندگی ادامه داره پس سعی کن خوشحال باشی و بگذرونیش…

0 ❤️

370826
2013-03-29 07:16:00 +0430 +0430
NA

آبجی نه تنها برای تو بلکه برای همه ی زنان مظلوم وطنم متاسفم

0 ❤️

370827
2013-03-29 07:24:08 +0430 +0430

تف به سنتای لعنتی
خاک بر سر ادمای بی عقل
بی سوادی باعث این چیزا میشه
ملت ایران باید اینجوری باشن؟ ایرانیا اینجوری بودن؟
اینقدر کوته فکر؟ اینقدر افکارشون پوسیده بوده؟
لعنت به باعث و بانیش
خیلیا با این ازدواجای تحمیلی زندگیشون به اتیش کشیده شده.
خدا صبرت بده.
خوبه بچه دار نشدین وگرنه تا یه عمر بدبختی گریبان تو و اون بچه رو میگرفت
امان از بی فرهنگی

0 ❤️

370829
2013-03-29 07:45:49 +0430 +0430
NA

ازدواج های اجباری بدترین نوع ازدواجه که نهایتا با کلی دعوا و مرافه به طلاق ختم میشه

0 ❤️

370830
2013-03-29 08:03:38 +0430 +0430
NA

امیدوارم بتونی اون صحنه های تلخ رو فراموش کنی…!!

فقر فرهنگی بیداد میکنه و این سنت ها داره جوونارو بدبخت میکنه…امیدوارم یه روز عشق اقعی رو تجربه بکنی!

0 ❤️

370832
2013-03-29 08:53:09 +0430 +0430
NA

اي بابا اشكمونو درآوردي.اميدوارم زندگي روي خوششو بهت نشون بده

0 ❤️

370833
2013-03-29 08:58:31 +0430 +0430
NA

واسه چی تو اون سن کم
ببخشیدا ولی واقعا بی عرزه ای

0 ❤️

370834
2013-03-29 10:05:03 +0430 +0430
NA

ای خداااا کی این مسخره بازیا میخواد تموم بشه؟
بعضی از مادر پدرا واقعا چی فکر میکنن؟ازدواج زورکی اونم تو سن کم یعنی خوشبختی؟
واقعا متاسفم واسه افکارو عقاید خیلی ها که دم از تجربه میزننو زندگی بچشونو به جهنم تبدیل میکنن.
الان خیلی از ماها معتقدیم که روشن فکریمو همه چی حالیمون وحرف هیچ کسو قبول نداریم.
روشن فکری یعنی اینکه به نظر دیگران احترام بزاریم مخصوصا واس بچمون که داریم میفرستیمش خونه ی بخت.
چی بگمممممممم.ازکجا بگم.خیلی حرف زدم شرمنده

0 ❤️

370835
2013-03-29 10:13:16 +0430 +0430
NA

دیونه با1چاقواول اون بعدخودتوخلاص میکردی حداقل مرگ باعزت بهتره به زندگی باخفت

0 ❤️

370836
2013-03-29 10:48:51 +0430 +0430
NA

عزیزم خاک بر سر خانوادت

0 ❤️

370837
2013-03-29 11:11:19 +0430 +0430
NA

عزیزم کدوم مراسم هست که عروس رو 11 شب میبرن بیرون از رایشگاه و 1 میبرن حجله؟

0 ❤️

370838
2013-03-29 11:16:50 +0430 +0430
NA

بمیرن که تو رو انقد عذابت دادن اون مردیو که شب اول زنشو کتک بزنه باید اتیش بزنی
عیب نداره عزیزم ناراحت نباش تو تازه 21 سالته وقت واسه سکس زیاده سعی کن کینه و نفرتو از دلت بریزی بیرون و به فکر یه زندگی جدید باشی تو میتونی دوباره ازدواج کنی ولی ایندفه با عشق ازدواج کن چرا که سکس از روی عشق خیلی خیلی لذت بخشه
نبینم ناراحتیاااااااا خودتو جمع وجور کن دختر به ایندت فکر کن

0 ❤️

370839
2013-03-29 11:33:55 +0430 +0430
NA

تا یازده شب ارایشگاه ؟؟؟:)))))) یک هم بردنت حجله ؟؟؟؟:))))

0 ❤️

370840
2013-03-29 11:38:39 +0430 +0430
NA

داستانتو باور نکردم. اگرچه ممکنه در جامعه ما اتفاق بیفته.

0 ❤️

370841
2013-03-29 11:42:43 +0430 +0430
NA

همه غمهامو بیادم آوردی، ما همدردیم ولی من ازتوام بی عرضه ترم چون نمیتونم توروی فامیل وایسم وجدا شم میسوزم ومیسازم به امید رهایی.

0 ❤️

370842
2013-03-29 13:41:58 +0430 +0430
NA

چی شده؟؟؟

0 ❤️

370843
2013-03-29 15:07:35 +0430 +0430
NA

خیلی خیلی ببخشید اگه ناراحت نمیشی باید بگم کیره کل بچه های پسر شهوانی با پای دخترای شهوانی تو کونه بابات و داییت و اون شوهره سابقه کس کشه لاشیه ولد زنات و تو کس وکونه مامانت و زنداییت و هر کس کشی که طرز فکرش اینجوریه.بازم ببخشید

0 ❤️

370844
2013-03-29 16:57:37 +0430 +0430
NA

:? :? :? چرا من هرچی تلاش میکنم نمیتونم معنی این جمله هارو بفهمم؟؟؟تورو خدا یکی به من کمک کنه:
1-مامانم بم گفت دوسش داشتم باش جلو خودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2-مقاومتی انجام ندادم تاجوتورمودرآورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
3-تمام بدنم میسوخت انگاربخارمیشدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تورو خدا کمک کنید بهم.من خیلی درمانده شدم،نمیدونم دست به دامن کی بشم که این جملات این نویسنده کسمغز رو بتونم بفهمم…

0 ❤️

370845
2013-03-29 17:04:40 +0430 +0430
NA

ای وای دلم برات سوخت
این داستان فک کنم مال 7.8 سال پیش برا روستایی ها باشه وگرنه محاله

0 ❤️

370846
2013-03-29 17:13:46 +0430 +0430
NA

الهی برات بمیرم چه مظلوم ان شالله اونایی که این بلارو سرت آوردن تاوان پس بدن گلم ناراحت نباش آرزوی بهترین هارو برات دارم :)

0 ❤️

370847
2013-03-29 18:18:33 +0430 +0430
NA

بهت بر نخوره ولی پسر داییت خیلی تخمیه
البته اگه این داستان واقعی باشه

0 ❤️

370849
2013-03-29 18:40:05 +0430 +0430
NA

اگه نظر ما واست اهمیت داره نظر من اینه که گناه کردی / با نا محرم حوابیدی/ادمی که بدون خواست خودش به هجله بره هزار بارم عقدش کنن نا محرمه/زندگی تو خراب کردی شبی رو که باید لذت بخش ترین شب عمرت باشه رو عذاب کشیدی/عمید وارم فراموشش کنی/

0 ❤️

370850
2013-03-29 19:46:54 +0430 +0430
NA

ای بابا ببین چه وضعی شدها.
در کل امیدوارم گذشترو فراموش کنیو بچسبی به زندگیو ایندتو خراب نکنی.
نباید بزاری فکر یه پسر لاشی ایندتو خراب کنه

0 ❤️

370851
2013-03-30 01:34:15 +0430 +0430
NA

عجب داستانی .یه دختر 15 ساله رو زورکی شوهر دادن.باید به این پدر و مادر چی گفت؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

370853
2013-03-30 04:16:01 +0430 +0430
NA

وای دختر حست کردم دقیقا و میدونم چی میگی
اقایون نمیفهمید که این دختر چی کشیده چون زن نیستین
و میدونم هیچ وقت یادت نخواهد رفت این درد
دردی که باید توش پر از لذت باشه اما مجبوری که تحملش کنی…با گریه…با تنفر
هم برای خودم و هم برای تمام زنایی که بکارتشون یه روز تنها امیدشون بودو تو بچگی نابودشون کردن متاسفم…
اما کم نیار دختر
باز خوبه جدا شدی
20 سالم که تازه اول راهته
دیگه تن به ازدواج زوری نده
عاشق شو…

0 ❤️

370854
2013-03-30 04:21:13 +0430 +0430
NA

ضمنا
اینی که نوشتی تجاوز بود نه سکس…

0 ❤️

370856
2013-03-30 08:23:49 +0430 +0430
NA

خیلی دلد ناک بوت…
اومدیم یکم دلمون وا سه از این همه دلدسل و بدبختی اما بیشتل اضافه سد.
خیلی گناه دالی!
اگه اون شوهل احمگتو ببینم پدلشو دل میالم پدل سوخته ی وحشی…

0 ❤️

370857
2013-03-30 09:31:14 +0430 +0430
NA

ببخشید ولی بابات و مامانت آدم هستن؟ یا موجودات ناشناخته؟ چاقو كنار غذات نبود بزنیش فرار كنی یه كم جرأت بد نیستا بجای ترسیدن كسم تو حلقت ایش :-))

0 ❤️

370858
2013-04-17 17:20:14 +0430 +0430
NA

الهی.برات.بمیرم…:(

0 ❤️