بر سر دوراهی: عشقم یا همسرم

1393/11/03

من سامان هستم 35ساله فرزند آخر یه خانواده مذهبی وخوشنام دریکی از شهرهای کردنشین مرزی یه فروشگاه بزرگ لوازم خانگی دارم قدم187وزن 90کیلو متاهل ودارای دو فرزند هستم داستان من یه داستان متفاوت از بقیه داستانهاست وبرمیگرده به 7سال پیش که تازه ازدواج کرده بودم و مغازمو رو هم 1سال میشد که باز کرده بودم کار وکاسبیم تازه داشت رونق میگرفت ودنبال یه خونه برا اجاره میگشتم وبعد ازجست وجوی فراوان بلاخره خانمم یه خونه پیدا کرده بود و قرار شد من شب برم وبامرد صاحبخانه برای بستن قرارداد و دیدن خونه .خانمم چون خودش خونه رو دیده بود با من نیومد و فقط آدرس رو بهم داد ومن تنها رفتم وقتی در زدم یه مرد همسن وسال وهم قد خودم دررو برام باز کرد بعد از دیدن خونه که دو طبقه بود به طبقه بالا که صاحبخانه باهمسر و دختر 3ساله اش زندگی میکردند رفتیم وبعد قرارداد مرد صاحبخانه از شرایط خونه وخودش گفت که راننده کامیونه و کم خونه است و من بایدمثل یه برادر برای او وهمسرش باشم واز این حرفها …در وسط این حرفها خانمش با یه سینی چای وارد شد وبا من احوالپرسی کرد با دیدن خانم صاحبخانه انگار یه سطل آب یخ رو سرم خالی کردند احساس کردم که هزاران ساله این زن رو میشناسم وبا اینکه اولین باره که میبینمش چقدر دوستش دارم .اما از زن صاحبخانه بگم که اسمش شیلان(اسم گلی در زبان کردی)بود زنی باقدوقیافه معمولی وزیبا ولی خیلی تو دل بروو بانمک .شوخ وپر شروشور وشیطون(البته اینارو من بعدا فهمیدم)در واقع شیلان از همسر خودم هیچی بالاتر نداشت.راستش از خودم بدم میومد وعذاب وجدان داشتم بدنم گر گرفته بود ودستام میلرزید آخه خدایا این چه حسیه افتاد تو وجودم من حتی دوران مجردی هم دنبال زن متاهل نمیرفتم با اینکه در محل کارم هم زنهای زیادی سعی میکنند تا بهم نزدیک بشن تا مخم رو بزنند وبتونن سر فرصت تیغم بزنند اما من اهل این جور کارها نبودم وکلا بعد ازدواج قیددختر بازی رو هم زده بودم …به هر صورت اون شب با حالی گرفته وغمگین به خونه برگشتم واون حس رو آنی وزود گذر تصور کردم اما بعد از اسباب کشی ودیدنهای دوباره شیلان خانم باز هم اون حس با شدت بیشتری به سراغم میومد سعی کردم زیاد باهاش روبرو نشم و ازش فرار میکردم اما مگه میشد شیلان خیلی زود چنان با خانمم اخت شد که انگار صد ساله باهم دوستن وگاه وبیگاه به خونه ما میومد وپسر کوچیک من همیشه پیش اون بود عین بچه خودش دوستش داشت وبا خودمم خیلی راحت برخورد میکرد امامن باهاش سر سنگین بودم تا اینکه یک روز نانوایی بودم که اونم اومد من به رسم ادب نوبت خودمم رو به اودادم واونم ازم تشکر کردوگفت خیلی وقته میخام باهات حرف بزنم راستش نمیدونم چرا ازم فرار میکنی وباهام سر سنگینی ایا اتفاقی افتاده یا کار بدی کردم منم خواستم همه چیز رو بهش بگم بگم آتیش عشقت داره تمام وجودمو خاکستر میکنه بگم عین نوجونهایی که برای بار اول عاشق میشن دارم سر به کوه وبیابان میذارم اما نتونستم وگفتم چیز خاصی نیست چون شوهرتون خونه نیست میترسم مردم حرف دربیارن خندید وگفت من به شما اندازه داداشم اعتماد دارم بااین حرفش تموم بدنم گر گرفت چون او هیچ حسی نسبت به من نداشت…سه سال گذشت ومن نه تنها از احساسم نسبت به شیلان چیزی کم نشد که بیشتر هم شد علیرغم میل باطنی خودم ومخالفت همسرم تصمیم گرفتم از اون خونه برم یه خونه نزدیک مغازه پیداکردمو از اونجااسباب کشی کردم هرچند شیلان وهمسرش خواستند منو منصرف کنند من کوچیکی خونه رو بهونه کردم شیلان میگفت که به شما عادت کردم شما بیایید طبقه بالا ما میاییم پایین امامن تصمیم خودمو گرفته بودم روزی که برا خداحافظی رفته بودیم روهرگز نمیتونم فراموش کنم چشمهای گریان واشک آلود شیلان هرگز از جلوی چشمام پاک نمیشن .من به قول شاعر سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه…آخه عشق یه عاشق باندیدن کم نمیشه بعد رفتن از اونجا بود که فهمیدم چقدر دوستش دارم وندیدنش چه دردی به جونم میندازه آتیش عشق اون از یه طرف وعذاب وجدان از یه طرف دنیارو به کامم تلخ کرده بود بدتر اینکه با هیچ کسی هم نمیتونستی بگی دردت چیه تصمیم گرفتم خودکشی کنم اما هم جراتشو نداشتم وهم ازآبروی خونواده میترسیدم وخوشنامی طایفه ام لکه دار میشد. بارها پیش روانپزشک ومشاور رفتم اماهیچ ثمری نداشت بلاخره حسم بر وجدانم غلبه کرد وبهش زنگ زدم اما به صورت ناشناس میدونستم شوهرش به شدت سرد مزاج است وحال وحوصله هیچ جا رو نداره شیلان تقریبا همه جا از عروسی وعزا ومهمونی رو با برادرا یا خونوادش میره شوهرش همراهیش نمکنه واین به طبیعت گرم شیلان نمیخورد اکثرا سر این مسایل با شوهرش مشکل پیدا میکردن منم دست گذاشتم رو نقطه ضعفش وخودمو یه مرد گرم آتیشی بهش نشون دادم اوایل به شدت باهام برخورد میکرد بارها ازم خواهش کرد التماس کرد تهدیدم کرد امامن دست بردار نبودم تا اینکه کم کم بهم اعتماد کرد چون میدونستم از چه راهی وارد بشم تسلیم شد وقتی یه روز خودمو بهش معرفی کردم گفت که خیلی وقته میدونسته اما یه حسی تو وجودش نذاشته به کسی بگه یه مدت تلفنی باهم صحبت کردیم چون واقعا عاشقش بودم اونم با تموم وجود عاشقم شد من و اون حسهای مشترک بسیار زیادی داشتیم وخیلی بهم میومدیم اینو من سالها بود میدونستم همین باعث شدبشدت عاشق وشیفته هم بشیم اما مگه عذاب وجدان میگذاشت عشق رو مزه مزه کنیم هم من وهم اون بشدت عذاب وجدان داشتیم بارها ازهم جدا شدیم حتی جدایمون به ماهها هم کشید اما نتونستیم ودوباره از نو شروع کردیم ما مکمل هم بودیم گرمی وشوخ طبعی او برعکس همسرم که اخمو وسرد بود(البته همسرم واقعا زن زندگیه اما بشدت بد اخلاق و بدبینه ومن جرات ندارم از زیبای یه زن حتی تو تلویزیون تعریف کنم چون هفته ها باهام حرف نمیزنه)وگرمی وشوخ طبعی من برعکس همسرش وتفاهمهای بیشما ر دیگه ای که باهم داشتیم یک عشق زیبا وپاک بین ما بوجود آورده بود رابطه ما هیچگاه گناه آلود نشدچون نه اون رازی بود ونه من وفقط من یک بار پیشانیش رو بوسیدم وچند دیدار کوتاهو بعدش فقط تلفن وپیامک الان دوساله رابطه داریم اما یک ماهه هردومون توافقی رابطمون روقطع کردیم اما من شب وروزم شده فکر کردن به او ودوباره تموم وجودم اونو فریاد میزنه پس دلمو به درا زدم وداستانمو تو سایت شهوانی نوشتم تا کاربران عزیزر کمک کنند آیا دوباره سمت عشقم برم و پا روی آبروم بذارم یا پاروی عشق کسی بذارم که بهانه نفسهام شده راستش اگه داستانمو تو سایتهای اجتماعی میذاشتم همه تیپ بچه مثبتی برام میگرفتند و منو از آتیش جهنم میترسوندند اما کاربرای شهوانی همه شاید تجربه سکس و روابط عاشقونه روداشتند و بهتر میتونند کمک کنند خواهش میکنم از توهین کردن خوداری کنید ویه راه درست ومنطقی رو به من نشون بدن چون خودم قدرت تصمیم گیری رو از دست دادم .اگه بد نوشتم یا طولانی بود منو ببخشید …
مخلص شما سامی


👍 1
👎 0
37659 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

451328
2015-01-23 15:53:04 +0330 +0330
NA

خب عرضم به درتون :
اگه عاشق زن و بچت هستی که باید بیخیال شیلان بشی biggrin
اگه هم از این جقی ها هستی و زن و زندگی برات زیاد اهمیت نداره ، که باس بری و به رابطت با شیلان جون ادامه بدی dirol
نظر شخصی من اینه که بچسب به زن و زندگیت ، ما آدما همیشه فکر میکنیم مرغ همسایه غازه .

1 ❤️

451329
2015-01-23 16:16:52 +0330 +0330
NA

برادر جان تجربه شما از من بیشتره اما آدم زندگی ای رو که داره با یه فانتزی به هم نمیزنه.
شما از همون اول باید سعی میکردید توی اون خونه نرید و یا وقتی سه سال با نفست جنگیدی، باید مغلوبش نمیشدی و بهش زنگ نمیزدی.
تازه الان از هم دورید، یه فانتزی هایی رو از اخلاق و رفتار هم ساختید که اگر روزی با هم باشید کی میگه همونی خواهید بود که توی ذهنتونه؟
اگر میخوای باهاش باشی، هم خودت و هم ایشون باید از همسراتون جدا بشید. خیانت کثیف ترین کاره.
برای این تصمیمت هم تمام چیزهایی که در برابر داشتن اون از دست میدی رو بنویس. چند وقتی هر روز بذار توی جیبت، بذار روی میزت، همه اش جلو چشمت باشه. ببین حاضری آبرو، اخلاق، دین، همسرت، فرزندانت، خانواده ایشون و خیلی چیزهای دیگه رو فدا کنی؟
شما 7 سال قبل با سبک سنگین کردن جوانبی، همسر الانتونو انتخاب کردید و قول دادید که تا آخر عمر پای هم باشید.
اما اگر نمیتونی پای قولت باشی و داشتن شیلان خانم به نداشتن خیلی چیزای دیگه میارزه؛ از راه درستش اقدام کن و خیانت نکن.
اگر بتونید مدتی از شهرتون برید، جای دیگه زندگی کنید، رد و تلفنی از خودتون به جا نذارید، شاید به اینکه فراموشش کنید کمک کنه.
یا شاید بتونید به خانمتون بگید بیا به خاطر اینکه به گناه نیافتم و زندگی الانم که دوستش دارم به خطر نیافته کمکم کن و باهام بیا مدتی جای دیگه زندگی کنیم.
در نهایت امیدوارم تصمیم درستی بگیرید.

1 ❤️

451331
2015-01-23 17:32:30 +0330 +0330

خاک تو سرت تو کورد نیستی میخای ابروی کردا رو ببری من ک بودم به این افکار تخمی ک در سرداشتی ی میز نهار خوری و از پهنا میکردم تو حلقت

0 ❤️

451332
2015-01-23 17:45:48 +0330 +0330

کس مشنگ اومدی تو سایت پورنو مشاوره میگیری؟دیوووووث
تو اگه با این شیلان خانوم رابطه ت رو ادامه بدی مطمئن باش یه روز شوهرش خفتت میکنه و خلاصه کونت میزاره
.اگه هم بخوای باهاش ازدواج کنی بهش بدبین میشی،چون تو ذهنت میاد که به شوهر قبلیش خیانت کرده و به تو هم خیانت میکنه و ذهنت الوده میشه و شکاک میشی
پس دیوث گوش کن؛
اگه زنت بهت شک داره یعنی تو خودت کونت میخواره وگرنه خود به خود که بهت مشکوک نمیشه
پس سعی کن ادم باشی
“آدم”
فقط یه لحظه با خودت فکر کن خانومت اگه با یه اقایی رابطه تلفنی داشته باشه چه حسی پیدا میکنی؟

1 ❤️

451333
2015-01-23 17:56:00 +0330 +0330
NA

شاید شنیده باشی که میگن عشق تو نرسیدنه
بخاطر اینکه اگه بهش برسی تبدیل به عادت میشه بعد یه مدتی هم تکراری.لیلی و مجنون هم اگه بهم میرسیدن دیگه اونجوری عاشق هم نبودن
بچسب به زندیگت تا دیر نشده

0 ❤️

451334
2015-01-23 18:14:08 +0330 +0330

به نظر من همسر آدم هر چیزی رو که یه مرد می خواد داره و من به شخصه نیازی نمی بینم که آدم به زنش خیانت کنه ممکن بعضی زنها نسبت به سکس سرد یا بی تفاوت باشن ولی زن هم آدم هست و مثل مرد شهوت داره خودت باید سعی کنی نقطه اوج شهوت زنت را پیدا کنی و اگر هم بری طرف زن صاحبخونه سابقت واقعا دیوونه هستی

1 ❤️

451335
2015-01-23 19:20:00 +0330 +0330
NA

من خودم الان عاشق هستم ولی به این نتیجه رسیدم که دختره رو باید ولش کنم چون مادرش مخالفه خیلی هم دختر رو دوستش دارم با مادرش بحثو و جنگ کردیم ولی مادر حرفه خودشو میزنه میگه ما با فامیل وصلت نمیکنیم منتها در مورد شما بگم که شما کلان اشتباه میکنی وقتی زن داری فکر اون زنه رو از سرت بیرون کن هر جوری که شده حالا شاید بگی چرا ؟چراش این هست که عشق بازی با زنی که شوهر داره درد سر هاست آخر عاقبت نداره زندگیت خراب میشه آخر همه میفهمن …
بعضی ها کامنت گذاشتن برو باهاش سکس کن تا آتیشت بشینه آتیشت نمیشینه که هیچ تازه تنوع طلب هم میشی دیگه مجبوری هر روز سکس کنی خونتون تو جود هم میره دیگه عمران سرد بشی آتیش عشقه شما بیشتر هم میشه پس بیخیال اون خانوم بشو زندگیت خراب میشه اگه بیشتر ادامه بدی. به آینده بچت فکر کن stop کن شمارشو پاک کن زنت پیشت هاست اون نمیزاره که افسرده بشی ازش کمک بخواه که نظاره داغون بشی اینجا زانت باید زن بودن خودشو نشون بده

0 ❤️

451336
2015-01-23 19:23:55 +0330 +0330
NA

واقعا خوب گفتی دمت گرم

0 ❤️

451337
2015-01-24 01:34:17 +0330 +0330
NA

سلام سامان جان،باید بهت تبریک بگم بابت نوشتار ساده و روونت که واقعا نشون میداد داری درد دل میکنی،جدا واس افرادی امثال آبتین متاسفم که اینقدکم فرهنگن که به بخودشون اجازه میدن اینجوری درموردت سوادت قضاوت کنن،داش سامان منم دقیقا بدرد خودت گرفتارم الان 6 سال میشه درگیر چنین عشقی هستم و تا کسی تجربش نکنه نمیتونه چنین عشقی رو درک کنه،وقتی داستانتو خوندم خیلی یاده خودم افتادم دقیقا داری حرف دله خودمو میزنی،تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه فقط و فقط خودتی من که موندم تو رابطم چون بدونه اون واقعا میمیرم،مطمئنم توهم مثله منی،ضمنا باید به بقیه دوستان هم بگم وقتی راجع به راه رفتن کسی قضاوت کنید که کفشهای طرف رو پا کرده باشین،من تنها کاری که کردم این بوده که حساب زندگیه خانوادگیمو از عشقم جدا کردم ،اونارو باهم قاطی نمیکنم،هم به خانوادم خوب میرسم هم به عشقم،ادامه میدم،اگر زمانی هم دیگران از رابطم با عشق ممنوعم باخبر شدن،از هیچی پشیمون نیستم با شجاعته تمام میگم عاشقشم و به این عشق افتخار میکنم،گر هم سفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظره حادثه هم فکر خطر باش،ادم فقط ی بار بدنیا میادو ی بار حق زندگی و عاشق شدن داره،پس خودمون رو از یه رابطه ی عاشقانه با تفکرات و توهمات غلط محروم نکینیم

0 ❤️

451338
2015-01-24 04:56:57 +0330 +0330

دوستان نظر دادن اما بذار من برات بگم تقریبا شرح حالت مثل منه ولی من تا مرز خیانت هم پیش رفتم ولی نتونستم اخه همسرم چیزی کم نداره و چیزی برام کم نمیذاره اما روحیات عشقم به من خیلی نزدیکه و منو 9 سال ازار داد باور کن تا همین 20 روز پیش هم از دیدنش گر میگرفتم و داغون میشدم ولی با مقایسه ی ابزاری تونستم به طرف همسرم برگردم و راحت شدم تا میتونی تک تک خوبیها و بدیهای همسرت و با شیلان خانوم مقایسه کن بعد تصمیم بگیر ولی یادت باشه لبه ی تیغ داری راه میری کاری نکن که از وسط دو نیم بشی یا با هر لبه ی تیغ هم همسر و هم شیلان و زخمی کنی از من به تو نصیحت چشم بسته میگم همسرت و در اغوش بگیر و چشم به شیلان ببند امید وارم موفق باشی

0 ❤️

451341
2015-01-24 05:58:10 +0330 +0330
NA

دوراهی چیه یه گروپ سکس بزنین حال کنین دنیا دوروزه بعدش میخواین برین زیر خروارها خاک…

0 ❤️

451342
2015-01-24 07:50:28 +0330 +0330
NA

اولا داش سامان متن را بدون لهجه نوشتی که منو در صداقت گفته هات به شک انداخت سبک نوشتنت به زبان محاوره یی تهرانیا نزدیکه ! دوما چون شغل آزادی و تو نقاط مرزی زندگی میکنی احتمالا سوادتم کمه فک کنم متن رو دادی عریضه نویس برات بنویسه؟ سوما با این اطلاعات ناقصی که دادی و مطمئنن خیلی از موارد مهم رو سانسور کردی نمیشه درست نظر دارد؟ چهارما برای طرح این سوال چه نیازی بود بگی کجا زندگی میکنی مخصوصا که شهرتان کوچیکه و بقول خودت از خانواده خوشنامی هستی و آبروت برات مهمه قصد اصلیت را بگو؟؟؟ در کل من با نتاقضاتت مشکل دارم میفهمی مشکل دارم

0 ❤️

451343
2015-01-24 08:34:50 +0330 +0330
NA

تو که 3 سال اونجا بودی هیچ گوهی نخوردی. اراده قوی داری. با همین اراده فراموشش کن اگر زندگیتو دوست داری.

0 ❤️

451344
2015-01-24 09:11:47 +0330 +0330
NA

جناب فش فشه واقعا از نظر جنابعالی لذت بردم شما تنها کسی بودی که منطقی جواب دادی با خوندن نظرات دیگه ادم حالش بهم میخوره که اینا جقد راحت فضاوت میکنند در حالی که خودشون اگه تو این موقعیت قرار بگیرن همون روز اول ترتیب طرفو میدن

0 ❤️

451345
2015-01-24 09:23:55 +0330 +0330
NA

عقل میگفت:دل مامن و ماوای من است عشق میخندید و میگفت:یا جای تو یا جای من است.
با اینکه در صداقت و حقیقت این نوشته شک دارم اما نظر کارشناسی خودمو در این مورد بیان میکنم برای کسانیکه شاید مشکل مشابه داشته باشن:
کسانی که درگیر همچنین حالت و رابطه یی میشن به احتمال زیاد ازدواج اول برایشان کاملا فرمالیته بوده یا آن نوعی وظیفه یا تکلیف دانسته یا از روی اجبار , چشم و همچشمی و یا بخاطر رفع پاره ای از نیازها ازدواج کرده اند و در بیشتر موارد ازدواج کورکورانه صورت میگرد. اینگونه مردان متاسفانه قبل از اینکه وارد یک رابطه عاطفی واقعی شوند و به شناخت و درک کاملی از نیازهای احساسی خود و جنس مخالفشان برسند اقدام به ازدواج کرده ودر نتیجه در انتخاب همسر ملاک های جامعه پسند و عرف جامعه (مثل سرسنگین بودن قیافه زیبایی وضعیت مالی و خانوادگی دختر و…) در نظر میگیرند و احساست عاطفی آنها در انتخاب همسر نقش کمرنگی دارد و متاسفانه این خلائ عاطفی زمانی خود را نشان میده که شخص وارد یه زندگی جدیدش شده. شاید اوایل هم چیز برایش تازگی و جذابیت داشته باشه اما بعد از رفع نیازها و مخصوصا زمانی که دو طرف فقط درگیر یک ازدواج عرفی و یک رابطه روزمره و مکانیکی میشوند و نمتوانند پیوندهای عاطفی عمیق برقرار کنند این خلائ احساسی جای خالی خود را بیشتر نشان میدهد. (البته یعضی از زنان چون روابط عمومی بهتری دارند, این ضعف و خلا عاطفی را بصورتهای دیگری مثل عشق به فرزند یا پدر ومادرشان یا درددل و صمیمیت با دوستان قبلی بنوعی کنترل میکنند).پس جای تعجب ندارد که اینگونه افراد چه زن چه مرد برای رفع این خلا جایی بیرون از کانون خانواده جستجو کنند البته جای بحث زیاده که من خلاصه کردم تا اینجا میشه آسیب شناسی این موضوع.
و اما چند راهکار از دید من:
1:سرکوب این احساس: که دوستان اشاره کردند مثلا با قطع رابطه یا دوری کردن یا حتی سفر و موارد دیگه که دوستان زحمتشو کشیدن.هرچند شاید در کوتاه مدت جواب بده ولی این یکی از سخت ترین گزینه هاست .چون شما فقط ارتباط فیزیکی و کلامی را قطع میکنید در حالیکه با سرکوب بیشتر آتش درونتان شعله ورتر میشه,و روز به روز عاشق, ترحریص تر, حسودتر و بخش بیشتر از ذهنتان همچنان درگیر عشقتان میشود با اینکه با اینکه بظاهر ارتباطی باهم ندارید ولی در درازمدت به تنش های درونی و حتی رفتارهای غیرطبیعی مشکلات روانی منجر میشه و .در یه کلام تغییر مثبتی در وضع قبلی بوجود نمیاد.
و اما راهکار دوما که من بهش میگم:زندگی دوگانه یعنی شخص در عین اینکه زندگی خانوادگیشو داره و به خانواده ش رسیدگی میکنه ولی همچنان به ارتباط با عشقش ادامه میده این حالت اگرچه آسیب هایش بنظر از حالت اول کمتره اما از انجا که شخص همزمان درگیر دو رابطه متفاوته یعنی از طرفی شوهر برای همسرش و پدر برای بچه ها و از طرفی یک دوست پسر برای معشوقه اش و این باعث میشیه شخص از نظر روانی دو شخصیتی شه و از طرفی در دراز مدت به علت عذاب وجدان و پاره یی مسائل دیگر تصیمیم میگیره تکلیف رابطه اش را معلوم کنه یعنی یا سرکوب کنه یا رابطه را دائمی که بنظر من این حالت هم پایدار نیست و جواب نمیده در دراز مدت!
3:حالت سوم من بهش میگم:وصال که این خودشم به چند حالت تقیسم میشه یکی از طرفین متاهل باشند یا دو طرف متاهل باشند(بقول قدیما عشقه دیگه نمیشه کاریش کرد)که البته وقتی دو طرف متاهل باشند و بچه دار هم باشند کار سخت تره چون همزمان زندگی چند نفر دگرگون میشه اما بنظر من از بقیه روشها در دراز مدت بهتره. چون شخص بلاخره با واقعیت درونی خودش روبرو میشه و مجبور نیست عمری با دروغ یا حسرت زندگی کنه که البته این روش به شجاعت و از خودگذشته گی نیاز داره و خلاصه باید هزینه بدی و اینکه از احساس طرف مقابلت کاملا مطمئن باشی تا مبادا زیر پایت را خالی کنند.پس دو گزینه پیش رو داری(جدایی از همسر و ازدواج مجدد یا دوهمسری)
مرد متاهل و زن مجرد:منکه به علت گرایشهای فمینیستی علاقه یی به پیشنهاد گزینه دوهمسری ندارم ولی بلاخره این یکی از راههای معقوله؟یعنی اینکه بجای جدایی از همسرت او راضی کنی که ازدواج مجددت کنار بیاید یا بصورت توافقی از هم جدا بشید البته باید امتیاز بدی.
مرد متاهل زن متاهل:این حالت سخت ترین حالته یعنی تو باید اول کاملا مطئن باشی که طرف مقابل حاضره بخاطرت هزینه بده و از خوگذشته گی داشته باشته.اما در ایران زنها مثل مردها نمیتونن دوهمسری را انتخاب کنند وتنها انتخابشان جدایی هست.پس اول باید کاملا اطمینان پیدا کنی که طرفت هم حاضره بخاطرت بصورت توافقی یا طلاق اجباری جدا شه و بعد نویت شماست که اقدام کنید در هرصورت اینجا باید مردانگی از خودتون نشان بدید یعنی باید نزارید سخ بسوزه و کباب (البته بحث مفصله مجبور شدم خلاصه بگم).

0 ❤️

451346
2015-01-24 09:34:23 +0330 +0330
NA

یکی از دوستان فرموند تا با کفش یکی راه نرفتند دربارش قضاوت نکنند که البته حرفشون کاملا صحیحه ولی ما اینجا داریم از راهکار حرف میزنیم چون ابراز همدردی کمکی به رفع مشکل نمیکنه و مثال ساده بیارم ما حال یه معتاد را از روی عوارضش میتونیم بفهمیم نیاز نیز حتما معتاد شیم تا بفهمیم چرا این وضعیت پیش میاید و نکته دیگه اینکه کسایی که درون گود هستند میتونن مونس و همدردای خوبی باشن, اما بیشترشان راه چاره را نمیداند.بعنوان مثال نمیشه از یه معتاد (البته سوئ برداشت نشه دوستان) انتظار داشت روش ترکش را به یکی دیگه نشون بده.پس بهتره کسی بیرون از گود و آشنا به موضوع باشه.مهم نیست کیه, چقد سواد داره, چن سالشه مهم روشیه که ارئه میده.
اما یه نکته خدمت نویسنده داستان بگم که من الان برای مسافرت حدود یه ماهی میشه که به یکی از این شهرهای مرزی اومدم اگه راهنمایی بیشتر خواستی میتونم حضوری مشاوره بدم

0 ❤️

451347
2015-01-26 00:01:35 +0330 +0330
NA

دوست عزيز من دقيقا شرايط شمارو داشتم و حتى همسره خودم از همه نظر از اون خانوم بهتر بود،ما خيلى بيشتر ازين حرفا جلو رفتيم و حتى يكبار هم از من حامله شد كه بچه رو انداخت،ولى به اين نتيجه رسيديم كه اگر ما بخوايم باهم باشيم خيلى ها ضرر ميكنن،همسرهامون،بچه هامون،خانواده هامون،پس ما خواسته و عشق خودمون رو فدا كرديم،الان دو ساله از هم جدا شديم ولى روزى نيست كه بهش فكر نكنم و عكسشو نبينم،ديگه از هيچى تو زندگى لذت نميبرم و شدم مرده متحرك ولى تصميمى بود كه گرفتيم و به نظر شما هم همين كارو بكن

0 ❤️

451348
2015-02-17 05:26:16 +0330 +0330

به نظر من ازش جدا شو . مطمین باش با اون خوشبخت نمیشی اه شوهرش بچه هاتون و زنت دامنت رو میگیره.بچسب به زندگیت.اخلاقای بد خانمتم با مشاوره رفتن درست میشه.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها