برده حضوری (۲)

1397/05/10

…قسمت قبل

این داستان ادامه داستان برده حضوری ۱ است

خیلی طول نکشید که با محدودیت هاش اومد شاید ۲۰ دقیقه
وایساد روبروم و برگه رو گرفت سمتم: بفرمایید خانم
برگه رو از دستش گرفتم باید نگاش می کردم تا اگه محدودیت هاش چیزایی هست که من روش حساسم ردش کنم
شاید بهتر بود همون موقعی که با هم تو چت حرف می زدیم محدودیت ها رو می پرسیدم ولی من به این نتیجه رسیده بودم ادما شخصیت متفاوت چتی و حضوری دارن. یک سری اتمام حجت ها باید حضوری انجام بشه؛ چشم تو چشم
باید فرد رو ببینی تا صداقت و جدیتشو بفهمی و از اون مهم تر یه ساب باید جدیت و محکم بودن رو از لحن و چشم و نگاه و تمام اعضای بدن میسترسش بفهمه در واقع اون حس زنده ای که باید باشه تو چت نیست دقیقا همون چیزی که منو به سمت داشتن برده حضوری می برد
نگاه برگه اش کردم دست خطش خیلی خوب نبود میشد بعدها با همین تحقیرش کرد و حتی مجبورش کرد عین یک بچه مشقای خطاطی بنویسه.
ولی الان وقت تحقیر نبود ، یک ساب تو اولین دیدارش با میسترس باید حس امنیت ازش بگیره تا بهش اعتماد کنه
محدودیت هاش چندتایی میشد
اولیش این بود که به هیچ وجهه ادرار و مدفوع نمی خوره و حاضر نیست هیچ کاری در رابطه با این دو انجام بده مثلا لیسیدن کاسه دستشویی یا تمیز کردن من بعد از دستشویی
خوب این کاری نبود که من دلم بخواد بَردم انجام بده پس مشکلی نبود
دومیش این بود که این رابطه فقط و فقط در حریم دو نفری خودمون انجام بشه و هیچ کس دیگه ای از دو طرف وارد ماجرا نشه
سومیش این بود که نباید این رابطه به کارش لطمه بزنه مثلا باید سر موقع بره سر کار و یا این که غیبت از کار نداشته باشه
و اخرین محدودیتش این بود که نباید اسیب دائمی به هیچ کجای بدنش وارد بشه به خصوص اندام های جنسیش مثل کیرش
خب محدودیت هاش رو درک می کردم این نشون میداد که به فکر خودش هست ولی از طرفی هم دقیقا داشت نشون میداد عمق این رابطه رو درک نمی کنه البته بهش حق هم میدادم اولین باری بود که قرار بود این کارو بکنه و ترسیده بود مثل بچه ای که قراره واسه اولین بار بره مدرسه هم هیجان داره هم ترس
بهش نگاه کردم باید سر یه سری مسائل باهم حرف می زدیم
-بیا جلوتر!
اومد جلوتر تقریبا تا نوک پام
کمی پاهامو از هم باز کردم تا بتونه بیاد جلوتر
-کامل بیا جلو و دو زانو بشین
همین کارو کرد
وضعیتمون طوری بود که من رو کاناپه نشسته بودم کمی پاهام از هم باز بود و اون دقیقا جلوم دو زانو نشسته بود از اون جایی که قدش بلند بود و رو دو زانوش نشسته بود قدش تا سینه ام می رسید
کمی به جلو خم شدم تا صورتم نزدیک صورتش باشه
-یعنی چی نوشتی این رابطه لطمه ای به کارم نزنه؟متوجه ای هر رابطه ای تاثیر خودشو رو زندگی ادم میذاره؟من خودم کار دارم و می دونم شرایطتو، هر کاری سختی های خودشو داره و قبلا در این مورد صحبت کردیم با هم که قرار نیست تو برده تمام وقت بشی پس معنی این محدودیتی که نوشتی چیه؟
-خانم منظورم همین بود که مثلا اگه قراره کاری انجام بدیم با هم ، خب باید تو تایم های غیر کاری باشه.
-قبلا با هم در این مورد حرف زدیم یا نه؟
-بله
-بله چی؟
-بله خانم
با این حرفش خندم گرفت معلوم بود تنها نگرشش در مورد این رابطه داستان ها و فیلم هایی که خونده که احساس می کنه حتما باید بعد از بله بگه خانم. دلم می خواست دست ببرمو و موهاشو بهم بریزم ولی می دونستم نباید تو اولین جلسه برخورد فیزیکی زیادی داشته باشم باید روح هامون به هم گره می خورد
-خب بله چی؟قرار چی بود وقتی با هم حرف زدیم؟
-قرار بود تا حد زیادی این رابطه موقعی انجام بشه که هر دوتامون وقت ازاد داریم مثل عصرها یا روزای تعطیل و اخر هفته
-پس معنی این حرفی که نوشتی چیه؟
-ببخشید خانم فک کردم باید دوباره بنویسمش.
-ببین هر رابطه ای تاثیر خودشو رو کار میذاره فرض کن ازدواج کردی ممکنه یه شب مهمون باشی و دیر بخوابی و صبح دیر برسی سر کار،ممکنه یه روز زنت مریض بشه و نتونی بری سر کار.پس هر رابطه ای ممکنه تاثیر خودشو بذاره ولی قبلا توافق کردیم که تا حدی که بشه تاثیر نداره ولی از حالا دارم بهت میگم قطعا تاثیر داره،وقتی میگم قطعا یا قطعا،پس می تونی فکراتو بکنی و ببینی اگه نمی تونی با این شرایط کنار بیای همین حالا بگی بهم
-نه خانم مشکلی نیست
-پس یعنی متوجه شدی که این رابطه رو کارت تاثیر میذاره ولی من سعی می کنم تاثیرش تا جایی که می تونم کم باشه؟
-بله خانم متوجه شدم
-خیلی خوب پس این دیگه جزو محدودیت های تو نیست جزو توافق طرفینه و از اون جایی که من از کاغذ خط خطی بدم میاد می خوام برگردی تو اشپزخونه و دوباره تو وضعیت قبلی محدودیت هات رو پاک نویس کنی
-چشم
دوباره رفت اشپزخونه و خم شد و شروع به نوشتن کرد . فرهاد کارمند بانک بود و درامد خوبی داشت با مادر و پدرش زندگی می کرد که اونا هم هر دو بازنشسته شده بودن تقریبا پیر بودن و خیلی کاری به کار فرهاد نداشتن که همین باعث میشد موقعیت خوبی واسه من باشه
چون خودش کارمند بانک و پدر و مادرش هر دو کار می کردن وضع مالی خوبی داشتن. فرهاد علاوه بر کار بانک، ورزش هم تا حدی دنبال می کرد ،این قدر که بدنش واسه اولین بار که عکسشو فرستاد منو جذب خودش کرد و این که می دونستم اموزشگاه زبان دارن که پدرش راه انداخته بود و واسه همین وقتش پر بود و همین منو امیدوار کرده بود که از سر بیکاری و بی عاری به این رابطه رو نیاورده و واقعا این رابطه رو دوست داره
وای فای گوشیم هنوز روشن بود خاموشش کردم و مشغول نگاه کردن به فرهاد شدم
اسم قشنگی داشت ،خوب تیپ زده بود ،قیافش معمولی و خوب بود و اولین بار می خواست این رابطه رو با من تجربه کنه، از اولین بار که باهش جرف زدم نشون داده بود مطیع تر از بقیه است . چند باری رفته بودم بانکشون تا ببینم رفتاراش چه طوره و زیر نظرش داشتم، البته خوب اون نفهمیده بود ،خوب و معقول برخورد می کرد. در کل به دلم نشسته بود، یه جورایی دوست داشتم باهش این رابطه رو تجربه کنم و همه اینا باعث میشد که نخوام زود و سرسری ازش بگذرم
نوشتن رو تموم کرد دوباره اومد سمتم برگه رو بهم داد نگاش کردم با بقیه مواردش مشکل خاصی نداشتم پس بحث نکردم و برگه رو گذاشتم کنار
-بیا این جا
دوباره اشاره کردم به جای قبلیش، فهمید همون پوزیشن قبلی رو می خوام، اومد و نشست،
این بار دستمو بردم سمت صورتش و موهای کنار پیشونیش رو لمس کردم اومدم پایین تر و با شستم ابروهاشو صاف کردم، با پشت دستم گونشو نوازش کردم و این کارو چند دقیقه ای طول دادم می خواستم بفهمه در عین حالی که جایگاهش پایین پامه ولی می تونه واسم عزیز باشه
چونشو گرفتم و سرشو یه کمی بلند تر کردم
-ما قبلا در مورد خیلی چیزا تو چت حرف زدیم تو می دونی این رابطه دیگه فیلم نیست داستان نیست واقعیته‌. می دونی قراره یه درد واقعی بکشی . می دونی قراره یه زندگی دیگه رو شروع کنی ،زندگی ای که قراره خیلی چیزاش تحت نظر من باشه حتی خصوصی ترین چیزات
تو چشماش نگا کردم
-بله خانم می دونم
-وقتی میگم خصوصی ترین چیزها یعنی هر چیزی . ممکنه نذارم غذا بخوری یا غذایی رو بخوری که من دوست دارم. ممکنه نذارم بخوابی . ممکنه چندین ماه متوالی نذارم ارضا بشی . متوجه ای؟
-بله خانم (سرشو انداخت پایین انگار خجالت می کشید ولی ادامه داد)من همه عمرم دنبال چنین چیزی بودم
-خوبه!!می دونی که قراره از بین شما ۴ نفر یکی رو انتخاب کنم؟
-بله خانم می دونم
بلند شدم سرپا و رفتم پشتش
-خب عکس دیدن کجا و واقعیت کجا من دوست دارم بدنتو تو واقعیت ببینم پس بلند شو وایسا.
بلند شد وایساد روشو برگردوند سمت من
دستمو دور بازوش فشار دادم سعی کردم محکم این کارا بکنم تا کمی دردش بیاد. سرمو بردم زیر گوشش البته مجبور بودم کمی قد بلندی کنم
-اوه عجب بازویی محکم و مردونه ای
نمی خواستم خیلی به بدنش توجه کنم واسه اولین بار ،پس اصلا ازش نخواستم لباساشو در بیاره یا هر کار دیگه ای در رابطه با بدنش
-خیلی خب دنبال من بیا
خونه من دو خوابه بود یکی از خواب ها مال خودم بود اون یکی خواب رو این چند وقته واسه همین کار اماده کرده بودم
رفتم سمت اتاق واردش شدم فقط یه صندلی راحتی تک نفره وسط اتاق بود نشستم روش اومد و جلوم وایساد
-برو لپ تاپم رو بیار رو اپن اشپزخونه است
-چشم خانم
می خواستم یه سری عکسا رو نشونش بدم گرچه قبلا خیالم از حس و حال برده بودنش تا حدی راحت شده بود ولی می خواستم ببینم علایقمون چه قدر نزدیک همه
با لپ تاپ برگشت. اشاره کردم به کنار صندلیم گفتم: دو زانو بشین این جا
همین کارو کرد. لپ تاپ رو باز کردم عکسایی که از قبل اماده کرده بودم اوردم، اولیش عکس یه زن بود که نشسته بود روی یه صندلی تو بالکن خونه اش که تماما نماش سبز بود با لباسای تمام براق و قرمز . کل بدنشو با همین لباسا پوشیده بود ،بردش گردنش قلاده داشت و کنار پاش نشسته بود و دستشو انداخته بود دور ساق پای زنه و سرشو گذاشته بود رو پاش و چشماشو بسته بود زنه هم داشت روزنامه می خوند و بهش توجهی نداشت
گفتم :حستو از دیدین این عکسا بگو از هر چیزی که به ذهنت میرسه، چه قدر دوست داری تو این وضعیت باشی، نظرت در مورد لباس زن تو عکس چیه ،هر چییی، هر حسی داشتی دوست دارم کامل برام توضیح بدی
-بله خانم
اولین عکسو نشونش دادم چند ثانیه نگاش کرد و هیچ حرفی نزد به همه ی قسمتای عکس نگاه کرد بعد شروع کرد به حرف زدن
-اولین حسی که گرفتم ازش امنیت بود، لب خنده رو لب برده رو دوست داشتم و دوست دارم که این وضعیت رو امتحان کنم با شما خانم ،ولی لباس قرمز خانمه رو دوست ندارم لباس مشکی خیلی بیشتر دوست دارم و دوست دارم لباس شما باز تر باشه خانم (بعد از گفتن این حرف کمی سرشو انداخت پایین) و دوست دارم که گاهی منم قلاده داشته باشم
دیگه چیزی نگفت و سرشو تقریبا تا تو گردنش برد تو، انگار گفتن همینا هم بهش فشار اورده بود
از نشون دادن این عکسا هدف داشتم که بعدها ازش استفاده می کردم
عکس بعدی زنی بود که با یه چوب یا ترکه مخصوص زدن وایساده بود پشت سر بردش و با لذت داشت جاهای و خط های وحشتناکی که رو باسن برده با همین چوب به وجود اورده بود دست می زد
نشونش دادم
-خانم راستش یه کمی ترسیدم و یه کمی اِ امم امم (انگار مردد بود بگه یا نگه) تحریک شدم
بلافاصله هم گفت: ببخشید خانم دست خودم نبود.
نگاش کردم از زیر شلواری که پاش بود خیلی معلوم نبود گرچه میشد برجستگیش رو دید دستمو بردم پایین و گذاشتم رو کیرش سفتیشو احساس کردم
با دستم سرشو بلند کردم شماتت بار نگاش کردم خجالت کشید دوباره و توضیح داد
-خانم دست خودم نبود ببخشید
لپ تاپو بستم نباید جلوتر از این می رفتم چون تحریک شده بود و هم ممکنه بود منو تحریک کنه هم این که خودس قطعا بیشتر و بیشتر تحریک میشد و حرفایی که می زد از رو منطق و فکرش نبود
-خیلی خب بلند شو واسه امروز کافیه می تونی بری.
انگار ترسید بلافاصله بلند شد و دوباره شروع کرد
-خانم خواهش می کنم ببخشید واقعا دست خودم نبود نمی خواستم این طوری بشه معذرت می خوام می دونم که تحریک شدن من و نشدنم باید دست شما باشه، می دونم که نباید با دیدن یه عکس اون طوری میشدم ،ببخشید واقعا یه لحظه تصور کردم من دقیقا زیر پای شما نشستم و دارم این عکسو می بینم لذتش چند برابر شد.
با این که از دست ناراحت نشده بودم ولی لزومی نداشت که اینو بفهمه و حتی تا حدودی از حرفاش لذت برده بودم این نشون میداد که منو می خواد
-گفتم الان می تونی بری! ولی امشب راس ساعت ۱۲ شب آنلاین باش.
ناراحت بود ،می شد فهمید ولی چیزی نگفت
-چشم خانم
و رفت
اولین برده باب میلم بود و باید می دیدم بقیه چه طور بودن…
ادامه دارد…
(داستان نوشته میسترس افسون با ایدی mistress.afsoon در شهوانی است)

نوشته: میسترس. افسون


👍 15
👎 5
24303 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

707119
2018-08-01 20:40:03 +0430 +0430

نمیتونم درک کنم یعنی تحقیر کردن دیگران جز واسه ادمی که تحقیر شده و هیچ شخصیتی نداره و فقط به فکر خالی کردن خودشه واسه کس دیگه جذابیتی داره؟؟؟

0 ❤️

707170
2018-08-01 23:21:57 +0430 +0430

شما نیاز به پزشک دارید … این رابطه یک انسان با یک انسان نیست …آدمها با برخوردشون با یک دیگر نشون میدن دقیقا چی تو وجودشون هس … از شکنجه و تحقیر روانی فقط یک روانی لذت میبره …چه این کار رو بکنه و چه روش انجام بشه

0 ❤️

707182
2018-08-02 00:26:49 +0430 +0430
NA

برده ای نبود

1 ❤️

707253
2018-08-02 13:25:00 +0430 +0430

قشنگ تر از قسمت قبلش بود. ادامه بده. دوس دارم تو فرصت مناسب بهتر راجع ب داستانت نظر بدم.
اسم اون لباس قرمز هم لاتکس هست عزیزم.
لایک کردم.

0 ❤️

707267
2018-08-02 16:28:25 +0430 +0430

انسانها رو فقط به خاطر انسان بودنشان نباید تحقیر کرد،
این رفتارها و عادات انسانه که تحقیر میشه و گرنه ذات واقعی انسان نشأت گرفته از ذات الهی یابه عبارت دیگر کائنات، وتحقیر ناپذیره.
موضوعش جالب نبود .ببخشید دوست من .

0 ❤️

707294
2018-08-02 19:00:05 +0430 +0430

الان هروقت ي دختر برده ي پسر ميشه همه ميان لايك ميدن

تا مرد برده ميشه ب اقايون اينجا فشار مياد و هي ميان سعي كنن اثبات كنن يا كل قصه دروغه يا دختره مريضه

بيخيال باووووو كلي تمايلات جنسي مختلف هست هيچدومشم عجيب و غيرطبيعي نيس!!!

خيلي بنظر من ك خوب بود

4 ❤️

707576
2018-08-03 20:33:26 +0430 +0430
NA

من نمیتونم درک کنم ، حتی اگر زن بودم هم دوست نداشتم با یه انسان مثل سگ رفتار کنم

1 ❤️

708317
2018-08-06 20:50:07 +0430 +0430
rad

این دومین نظر و نوشته من هست در تمام سالهای عضویت در این سایت، بعد از اولین نظر هنگام انتشار قسمت اول این داستان یا خاطره.
از زمانی که تعداد افراد بیشتری در این سالها با این رابطه آشنا شدن،اولین باره بانویی رو میبینم که در کلیات و جزییات گفته شده تا این لحظه، کاملا با اصول و قواعد این رابطه آشنا بوده و با احساس و تمایلات زیبا ، مخاطب رو اغوا میکنه.
خوشبختم از حضور یک هم حس با این ویژگیها در این سایت.

0 ❤️

721958
2018-10-04 22:40:20 +0330 +0330
NA

چرا ديگه نمينوسى

0 ❤️

759774
2019-04-09 10:29:47 +0430 +0430

منم دوست دارم کف پای یه دخترو بلیسم کسی میزاره؟

0 ❤️