بردگی

1390/09/22

هنوز گرماي مشروب تو تنم بود بدنم كرخت شده بود دراز كشيده بودم كه چشامو باز كردم ديدم ارباب بالا سرم وايساده
خم شد و لباسمو دراورد دونه به دونه و بغلم خوابيد
با سينم بازي ميكرد و ميدونست كه الان دارم له له بغلشو ميزنم
سرمو برد تو سينش و با موهام بازي كرد آروم بهش گفتم سورپرايز شب چيه ارباب
منو از بغلش دراورد و رفت از اتاق بيرون
وقتي برگشت 3تا گيره دستش بود
تا صبح با اين گيره ها ميخوابي فهميدي؟
اولين گيره به نوك سينم زده شد
درد داشت ولي نه خيلي نفسامو تند كرده بود
دومي كه زده شد نفسام به اه تبديل شد و
واسه سومي كه دست ارباب رفت لاي پام و گيره زده شد جيغم دراومد
داشتم از درد ميموردم هر تكونيم كه ميخوردم بيشتر درد ميگرفت
ته مونده مشروب بدنمو آسيب پذيرتر كرده بود
به التماس افتاده بودم و ارباب فقط گوش ميدادو سر تكون ميداد
اشكم داشت در ميومد كه ارباب گفت باشه بازش ميكنم ولي من ميدونستم باز كردنش يعني كشيدنه گيره تا جدا شدنش
.
همينطورم شد جيغم دراومده بود
بغض كرده بودم از درد
ارباب گيره رو كرد تو و بازش كرد و جلو عقب ميكرد
احساس ميكردم پوستمو داره جر ميده و ضخم ميكنه
.
كارش كه تموم شد رفت سر گيره سينم
اونارم كشيد
تنها وقتي كه ارزو ميكنم كاش يه سينه داشتم همين وقته
شلاقشو دراورد و با شلاق ضربه ميزد و بيشترين درد وقتي بود كه با دسته شلاق ميزد
نميتونستم تحمل كنم تنم حساس شده بود ارباب اينو كامل از لحن صدا و حالت صورتم فهميده بود
ارباب پاهامو باز كرد و ويبره روشنو برد لاي پام
داشتم ديوونه ميشدم
گهگاهيم با دست تحريكم ميكرد كه 1000 برابر لذت بخش تر بود برام
تنم مثل ژله زير ارباب ميلرزيد
با هر لرزش من احساس رضايت اربابو ميديدم
نميدونم چندبار پشت سر هم ارضا شده بودم ولي دهنم خشك شده بود
به خودم ميپيچيدم ولي اصلا انگار نه انگار كه دارم تكون ميخورم زير تن ارباب مثل موم بودم
ارباب كه ولم كرد هنوز داشتم ميلرزيدم
بدنم محبت اربابو ميخواست
تشنه گرماي ارباب بود
اربابو به خودم فشار ميدادم به ارباب التماس ميكردم كه زودتر گرمم كنه ولي انگار اين حرفا بيشتر تحريكش ميكرد كه طول بكشه
با داغ شدن تنم تموم اتيش درونم خاموش شد
ارباب پاشد و سر جاش خوابيد
بالشمو پرت كرد پائين پاش و گفت بگير بخواب سر جات حق نداري بياي بالا
بدون هيچ حرفي بالشو پايين پاي ارباب گذاشتم و پتو رو كشيدم رو ارباب و خودم رفتم پايين و پاي اربابو بغل كردم
واقعا اروم شدم
كم كم داشت خوابم ميبرد كه ارباب صدام كرد
پاشو بيا بالا بخواب
فورا رفتم كنار ارباب ديدم همونطور كه چشاش بستس دستشو باز كرده با كلي ذوق خودمو تو بغلش جا كردم و سرمو رو بازوهاي مردونه و بزرگش گذاشتم و قبل خواب بوسيدمش و ازش تشكر كردم بخاطر همه چي
تا صبح تو بغل ارباب قشنگترين شبمو گذروندم
هروقت كه با ترس و وحشت از خواب ميپريدم و ميديدم تو بغل اربابم و ميديدم ارباب با اون ارامش و با اون حس امنيتي كه بهم ميداد كنارمه اروم ميشدم و ميخوابيدم

نوشته: مرجان


👍 4
👎 1
82249 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306737
2011-12-13 22:18:05 +0330 +0330
NA

marjan azizam dastanet be nazaret jaye eslah nadare chand roz pishtar rosh kar koni akhe chesham khaste shod enghad donbal matlab doid akhe nis tolaaaaaaaanie dastanet movafagh bahshi

0 ❤️

306738
2011-12-14 00:37:49 +0330 +0330
NA

کیر تو کون خودت و اربابت ! این کوس شعر چی بود نوشتی؟

0 ❤️

306739
2011-12-14 01:15:36 +0330 +0330

کیر تو داستانت، کیر تو مغزت، کیر تو تخیلاتت

0 ❤️

306740
2011-12-14 02:17:56 +0330 +0330
NA

واقعا زیبا و جالب بود ادامه بده لطفا

0 ❤️

306741
2011-12-14 02:27:47 +0330 +0330
NA

واقعا فحشهايي كه روانه ات كردند نوش جانت اين چه مزخرفاتي كه نوشتي

0 ❤️

306743
2011-12-14 18:29:59 +0330 +0330
NA

داستانت خیلی خوب بود ولی قشنگتر هم میتونی بنویسی مثلا از تنبیهاتی که اربابت میکنه … تحقیر… یه مقداری طول و تفصیلشو بیشتر کن… ادامه بده …منتظرم

0 ❤️

306744
2011-12-15 04:48:00 +0330 +0330
NA

اهای برده جان
کیره بلال حبشی تو دهن اربابت

0 ❤️

306745
2011-12-15 11:39:32 +0330 +0330
NA

khosham oomad bazam benevis

0 ❤️

306746
2011-12-15 16:39:09 +0330 +0330
NA

RIDAM TO DAHANE ARBABET

0 ❤️

306747
2012-03-21 12:41:52 +0430 +0430
NA

yani man bishtar az inke delambekhad dastana ro bekhoonam asheghge nazaraye shomam… kheili bahaliinn :)):))):)))

0 ❤️

844874
2021-11-27 23:19:03 +0330 +0330

به عنوان یه اسلیو کاملا درکت کردم و می‌تونستم اون حس خوش‌حالی که اربابت صدا کرد بیای پیششون بخوابی رو حس کنم، عالی بود👌🏻❤️

1 ❤️

900671
2022-10-28 23:36:33 +0330 +0330

واقعا اگر بردگی دوست داری بیا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها