این نه داستانه نه تخیلات. این یکی از بهترین خاطرات منه.
یه روز داشتم توی اینستاگرام میچرخیدم ک یهو یه دختر خیلی زیبا با و کم سن بهم پیام داد ازم پرسید شما لیتل بوی هستین منم بدون معتلی گفتم بله گفت مامی داری پسر کوچولو گفتم ن گفت پس من میخوام مامیت بسم اما ب شرط اینکه کسی از رابطه اس ام ما با خبر نشنه.
بعد از کلی صحبت و گپ زدن قرار شد فردا سمت پل فلزی اصفهان همو ببینیم وقتی رسیدم همون جایی نشسته بود گ گفته بود با هم رفتیم کافی شاپ و بعد از در اومدن گفت بریم شاهین شهر؟
منکه نمیتونستم ن بگم باهاش رفتم ب خودم ک اومدم دیدم دم یه خونه توی خیابون مخابراتم بهم گفت اینجا خونه دوست مامان توله جلو دوست مامان خودتو ثابت کن .
توی خونه کر رفتیم لباسامو در اوردن و شروع ب ارایشم کردن بعد لباسای تنگ دخترونه تنم کردن .هر دو شون روی تخت لخت شدن و شروع ب لب گرفتن کردن و مامان اشاره کرد ک پاهاشونو بخورم .بدون مکث و تند داشتم میلیسیدم که یهو مامان گفت بهنام پاشو سوراخای خاله لیس بزن وای دوتا سوراخ صورتی .کسش ک از شهوت خیس خیس بود منم ک از خدام بود کسشو بلیسم.
گرم لیسیدن بودم ک یهو سوراخم سرد شد مامان داشت با لیدو کایین سوراخمو انگشت میکرد از شهوت ب یه حد جنون رسیدم .دیدم خاله سمیرا یه دیلدو صورتی در اورد و گفت خاله خوردن بسه باید چشاتو ببندم. چشمامو بستن و مامان دم گوشم گفت دیگه فقط دراز بکش .هفتیم کردن و یهو دیدم یه دیلدو اروم داره میره توی سوراخم .درد داشت اما صدام در نمیومد کم کم تلمبه زدنشون تند تر شد ک دیلدو کشید بیرون مامی خاله سمیرا صدام زد گفت حاله خاله بکنه تا حال بیای و دوتاشون خندیدن بزرگی دیلدو خاله سمیرارو کاملا حس کردم اما با یه فشار فروش کرد داخل نتونستم تحمل کنمو جیغ زدم مامان دهنمو گرفت گفت تحمل کن پسرکم .
اشک چشام دسمال روی چشامو خیس کرده بود اما خاله داشت هم چنان میکرددم مامانم داشت ممهامو میمالید خاله سمیرا گفت میخوام محکم بکنمت خاله ک ابت بیاد کیر خشگلمتم میمالم شروع کرد ب تند تند کردن سوراخم و کیرمو میمالید هر کاری کردم ابم زود نیاد ک بیشتر حال کنم نتونستم یه ابم اومد و خاله سمیرا دیلدو کشید بیرون سوراخمو حس نمیکردم دیدم مامان خندید گفت سمیرا سوراخ پسرمو عین غار کردی ک و از سوراخم شوروع کرد عکس گرفتن ابمو مامان با دست پاک کرد و مالید رو زبونم.
بعد چشامو وا کردن اما سوراخم اونقدر درد میکرد نمیتونستم روش بشینم .خاله سمیرا گفت بهنام برای خاله یه کار میکنی گفتم چی خاله گفت جیش دارم خستمه نمیتونم برم دسشویی جیشمو بخور منم گفتم باشه قلبا دوست نداشتم اخه اولین بارم بود اما تا تهشو خوردم بعد مامان ارایشامو پاک کرد و بردنم حموم و بعدشم رفتیم اما موقع رفتن عکس دوستمو توی اتاق روبرویی دیدم داشتم اونو میدیدم ک خاله گفت اره داداشم دوستته خودم میدونم وبعد اون هر روز خاله میومد اصفهان رابطمون دو سال طول کشید اما این بهترین خاطره هر دومون بود.
مرسی که گوش دادین
نوشته: BEHNAMBS1
عجب؟؟بهترین خاطره ت خوردن شاش بوده؟یک وقت چیزدیگه ای نخوری
ای کون بچهء شاش به گلوی کونی چاقال
نکنه بچه آخوندی که این بهترین خاطرته کون پاره؟
دلم به حالت سوخت خیلی بدبختی موقع داستان نوشتن تشنج نکنی ی وق انقد غلط املایی داری دلم میخاد همه اینایی ک عشق برده بود دارن رو ی جا جمع کنن بعد اتیش بزنن تا نسل اینجور کصکشا منقرض بشع
عجیبن و غریبا.جمع مکسر جغی میشه متجغی بر وزن مترقی.تو یه جیغ روشن فکر هستی بابام جان.
بدبخت تو اون قدر بیچاره ای که زنا کردنت این نشون مده ی پا زنی و کنده و کونی هست بیا کیر منم تو سوراخت جا کن
اخرش دادی یاکردی!معمولاهرکی دوس دخترمیگیره میکندش توبرعکسی
کیر کارگران معدن تو کونت!
آبروی هرچه مرده بردی
آخه جقی اینم خاطرس الان؟ حتما با این داستان کیریت جقم زدی؟ (dash)
خاک برسرت که حاضر شدی دهنت جای چاه توالت ازش استفاده بشه
مرزهای اس ام رو جابجا کردی اخه وقتی نمیدونین چیه حداقل یکم دربارش بخونین نه اینکه هر مزخرفی به ذهن مریضتون میرسه میگی.
کسخور جقی ی چیزی بنویس که خواننده بتونه باور کنه شتر
چقدر حقیر بدبختی