برکات کلاس زبان

1391/06/05

سلام به دوستان شهوانی
امین هستم (اسامی همه مستعار هستند) و یک سال پیش یه خاطره نوشتم به اسم “عشق زن همسایه” که به دلیل خیانت بودن مورد قبول دوستان واقع نشد…
چون میدونم دوستان اون داستان و یادشون نیست یه کم از خودم بگم… 25 سالمه 183 قد و 70 وزن… سبزه و عینکی…(وای چی بشه گودزیلا خوشگلتره)
اما این یکی یه خاطره دیگه است که شما میتونید یه داستان به حساب بیارید و زیاد به واقعیت بودن یا نبودنش گیر ندید…
داستان از آبان 89 شروع میشه که من 23 سالم بود …
یه شب که نشسته بودیم با دوستان و در حال خوردن چند پیک مشروب بودیم تصمیم گرفتیم بریم کلاس زبان و ساز تا چند تا کار مفید تو زندگیمون انجام داده باشیم . از فرداش افتادیم دنبال کلاس زبان و چون میخواستیم فشرده کار کنیم یه کم طول کشید تا اون کلاسی که میخوایم رو پیدا کنیم اما بعد از پیدا کردن تازه به یه مشکل جدید بر خوردیم اونم این بود که استاده میگفت خودتون باید گروه تشکیل بدید و من گروهی ندارم که فشرده کار کنن و هفته ای 4 روز کلاس بیان…
قرار بر این شد که هر کس یه نفر رو بیاره تا گروه تکمیل شه… من دوست دخترم رو که اسمش الناز بود آوردم و دوستم پیام دختر عموشو و بقیه دوستانم یکی رو آوردن و کلاس رو شروع کردیم…
اسم دختر عموی پیام نیلو بود که یه خانوم 31 ساله بود و تازه از شوهرش جدا شده بود و یه مغازه لباس زیر زنونه داشت و یه پسر کوچولو داشت که با پدرش زندگی میکرد(یعنی شوهر سابق نیلو).
نیلو یه خانوم فوق العاده خوش هیکل بود که از لحاظ قیافه زیاد تعریفی نداشت و منم از روز اول هیچ حسی بهش نداشتم مخصوصا که دوست دخترمم تو کلاس بود. اما از اونجایی که یه کم شوخ ام و زود پسر خاله میشم با نیلو هر روز صمیمی تر شدم و بعضی شب ها هم که کلاس دیر تموم میشد با پیام میرسوندیمش خونه پدرش و حتی یه شب که پیام نیومد تنها رسوندمش و اونم پشت نشست و منم مثه پسرای خوب رفتار کردم…
یه روز که با پیام درد و دل میکردیم صحبت رفت سمت نیلو و عموی پیام که بابای نیلو باشه و خانواده اونا و تازه من فهمیدم که خیلی خانواده هاشون باهم مشکل دارن و پیام تازه یه ساله نیلو و دیده و از بچگی بابا هاشون قهرن و خلاصه سرتون و درد نیارم فهمیدم که نه تنها پیام غیرتی روش نداره بلکه خیلی هم دلش میخواد که زهری رو نیلو و خانوادش بریزه تا جایی که خودش بهم پیشنهاد داد که برم رو مخ دختر عموش و باش رفیق شم و جرقه این فکر و انداخت تو مغزم.
نشستیم کلی فکر کردیم که چیکار کنیم . به این نتیجه رسیدیم که مهمترین مشکل تفاوته سنه و باید یه فنی بزنیم که برای نیلو قابل درک بشه دوستی با یه پسر 23 ساله…
راه حلش و پیدا کردم و به پیام گفتم داستان زن همسایمون و با یه کم تغییر و مظلوم جلوه دادن من برای نیلو تعریف کنه (کلا داستان رو از حالت خیانت خارجش کردم البته) و هفته بعد هم خودش و بزنه به مریضی و به عموش اینا بگه که من نیلو و میرسونم شب ها و دوسته صمیمیشم و از این حرفا…
یادمه یکشنبه بود و کلاس دیر تموم شد و خانواده الناز اومدن دنبالش و اون رفت منم نیلو و سوار کردم که برسونم… یه کم اخلاقش عوض شده بود شروع کرد به درد و دل درباره شوهر سابقش و مشکلاتشون و حرفایی رو بهم زد که به قوله خودش به پیام هم نگفته بود… جلسه بعد سه شنبه بود و باز هم مثه دفعه قبل کلی حرف زدیم و سفره دلمون و وا کردیم… دیگه حسابی صمیمی شده بودیم (البته هنوز هم پشت مینشست).
5شنبه سر کلاس یه موضوع خوب دستم اومد اونم این بود که گفت سنگ کلیه داره و آبجو واسش خوبه و به پیام گفته که واسش پیدا کنه منم از خدا خواسته گفتم من پیدا میکنم و برات میارم کلاس .
جمعه شمارشو گرفتم از پیام و اس دادم بهش…
من : ببخشید خودم اس دادم پیام دستش بند بود چه آبجویی دوس داری توبورگ یا هینکن؟
نیلو: نمیدونم اینا چی هستن. هر کدوم که بهتره
من: هر دوتا خوبن ولی چون هینکن درصدش کمتره برات میگیرمش
نیلو:باشه ممنون
من:راستی چرا همیشه پشت میشینی تو ماشین؟ احساس میکنم رانندتم
نیلو:همینجوری … تو جای پسرمی چه فرقی میکنه؟
من: اگه فرق نمیکنه جلو بشین
نیلو : باشه ولی بقیه فکره بد میکنن
من: مگه نگفتی جای مامانتم؟؟ کسی شک نمیکنه
نیلو: تو این دوره زمونه همه جورش ممکنه مگه خودت با یکی که هم سنه من بود دوست نبودی؟ (میخواست حرف و به اینجا برسونه که اولش گفت جای پسرمی… یعنی فاصله سنیمون زیاده… میخواست عکس العمل منو ببینه احتمالا)
من:تو از کجا میدونی؟
نیلو:پیام گفت
من:بیخود کرد… یادم ننداز که اعصابم بهم میریزه
نیلو:واقعا اینقدر دوستش داشتی؟
من:خیلی…
نیلو : اون چطور؟
من:میگفت که عاشقمه
نیلو:واقعا میشه یکی تو سنه من یه نفر هم سنه تورو دوست داشته باشه؟
من:میبینی که شد ولی دیگه حرفشو نزن(واقعا هم خاطراتش داغونم کرده)
اون شب اس بازیمون تموم شد و از فردا دوباره سر کلاس هم دیگه رو میدیدیم و اگه فرصت گیر میومد و پیام و الناز نبودن میحرفیدیم و درد و دل میکردیم و هر روز صمیمی تر میشدیم و بعد از چند وقت هم شروع کردیم به جک و متن فرستادن واسه هم.
(یه توضیح کوتاه: به نیلو از روز اول گفته بودیم که من و الناز دختر خاله پسر خاله ایم و مامانامون باهم قهرن به الناز هم گفته بودیم که هماهنگ باشه و جلو نیلو سوتی نده)
یه شب که یه کم سرم گرم بود و مست بودم دلم و زدم به دریا و واسه نیلو اس زدم که میخوام باهات دوس شم و ازت خوشم اومده … اونم قبول نکرد و منم ناراحت شدم و چند جلسه کلاس نرفتم.
یه شب اس زد برام که دلم واست تنگیده چرا کلاس نمیای؟
من: وقتی میبینمت دلم میخواد ماله من باشی ترجیح میدم نیام و نبینمت و فراموشت کنم اگه بیام اذیت میشم
نیلو:آخه چرا؟ مگه من چی دارم؟
من:نمیدونم… گیج شدم خودمم
نیلو: کلا مثه اینکه با زن های هم شن و سال من بیشتر حال میکنی آره؟(شاید اینجوری نگفت ولی منظورش همین بود
من: بس کن نیلو این حرف ها رو مهم اینه که من الان ازت خیلی خوشم اومده و بهت علاقه مند شدم
نیلو: منم ازت خوشم اومده ولی دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم
من: بهم یه فرصت بده شاید فرق داشته باشم با بقیه… (چرت گفتم اینجا رو)
بعد از کلی کلنجار قبول کرد به شرطه این که سکس نداشته باشیم و پیام و الناز هم نفهمن .منم قبول کردم…(یعنی قبول کردم که به پیام نگم. اینقدر بچه ها نکته سنجن که باید همه چی رو باز کنم )
البته به پیام گفتم و در جریان گذاشتمش ولی اون به الناز نگفت خوش بختانه.
هر روز بیرون میرفتیم و تو کلاس هم که هم دیگه رو میدیدیم در نتیجه کلی بهم علاقه پیدا کردیم
دیگه وقتش بود که برم تو فازه سکس … با کلی زمینه سازی بهش فهموندم چی میخوام ولی اون قبول نکرد و گفت نمیتونه…
اولش نفهمیدم دلیلش چیه واسه همین خیلی گیر دادم بهش و هر روز به یه بهونه ای بحثش رو وسط میکشیدم تا اینکه خلاصه فهمیدم مشکلش شرعیه… (بهش نمیومد اینجوری باشه )
منم نا مردی نکردم و پیشنهاده صیغه شدن و دادم که گفت تو “عده” هستم. (نمیدونم درست نوشتم یا نه… املاش رو بلد نیستم)
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد… کاریش نمیشد کرد فقط قول گرفتم ازش که به محض تموم شدنه عده اش بیاد پیشم…
خلاصه روزه موعود رسید… یادمه 7 محرم بود که خانواده رفتن شهرستان خونه ی یکی از اقوام واسه چند روز محرم… منم که محرم و با دوستام میخواستم باشم پس نرفتم.
دعوتش کردم خونمون و اونم صبح مغازشو تعطیل کرد و اومد خیلی خجالت میکشید ازم رفتم سمتش و بغلش کردم یه کوچولو لرزید منه کس مغز فکر کردم حالی به هولی شد (از بس این بچه جقی ها تو این داستاناشون از این کس و شرات مینویسن که ما هم خل شدیم رفت) اما بعد فهمیدم چون صیغه نخونده بودیم اینجوری شد
رفتم رساله خمینی رو آوردم و خوندم… (نمیدونم میشه و درسته اینجوری یا نه خلاصه مهم اینه که اون گیر نداد)
کتاب و گذاشتم کنار و رفتم طرفش و دکمه های مانتوشو وا کردم وووااااااییییی چی میدیدمممممم… (اه اه حالم بهم خورد… مسخره ترین جمله این سایت همینه) چیزه خاصی نمیدیدم یه پلیور کلفته قرمز بود فقط :-دی
گفتم میشه بریم رو تختم؟ گفت آره دوست دارم بدونم شب ها کجا میخوابی (شب ها کلی اس و حرف های سکسی میزدیم تو دوره عده اش) رفتیم رو تخت نشستیم و من شروع کردم به ور رفتن و کرم ریختن و اذیت کردنش تا یه کم یخش آب شد و استارت لب گرفتن و زدیم…
یواش یواش همه لباس هاشو در آوردم به جزء شرت و سوتینش که یادمه همون روز خریده بود اما رنگش… متاسفانه یادم نیس… (بچه هایی که همه داستان و خوندن واسه این یه تیکه و جق زدنش میتونن هر رنگی که دوست دارن و تجسم کنن هه…)
خوردن لبش رو ادامه دادم و یواش یواش رفتم رو گردن و گوشش و اومدم پایین تر سینه هاشو از رو سوتینش یه کم گاز گرفتم و از رو نافش چند بار لیس زدم اومدم بالا تا چاکه سینش دیگه یه کم صداش در اومد ( ایندفعه دیگه از رو حشر بود اشتباه نکردم). پایین و پایینتر تا رسیدم به کسش و از رو شرتش با زبونم یه کم ور رفتم باهاش( کس لیسی بدم میاد با عرض پوزش از خانوم های محترم) رونش و لیس میزدم و بعد از کناره شرتش دستم و بردم رو چوچولش و هم زمان یه سینه اش و که در آورده بودم میمالیدم و پاهاش و لیس میزدم… اینقد به این کارا ادامه دادم که دیگه خودش منو زد کنار و شرت و سوتین خودش و لباس منو در آورد و اومد روم (انتظار داشتم ساک بزنه ولی نزد اون لحظه) کیرم وگذاشت تو کسش و اروم شروع کرد بالا پایین کردن(نسبت به سنش و یه بچه ای که داشت خیلی تنگ بود) همینجور که بالا پایین میشد سینش و گذاشتم تو دهنم حسابی مکیدم براش و یه انگشتمم از پشت گذاشتم تو کونش و هم زمان که بالا پایین میشد انگشتمم میرفت تو کونش و میومد بیرون… حسابی داغ شده بودم
دیگه وقتش بود مدل و عوض کنیم اون رفت زیر و من اومدم روش و به لطفه کاندوم تاخیری تونستم اینقدر بکنمش تا سر و صداش در بیاد و ارضا بشه و کسش شروع کنه مثه نبض زدن… (همه اینجوری نیستن البته)
کاندوم و در آوردم و کلی کنار هم دراز کشیدیم و حرف زدیم بعدش هم گفت بشورم کیرم و میخواد بخوره واسم (سوسول بود)
خوب ساک میزد و زود دوباره کیرم بلند شد و کاندوم و کشیدم روش و سگی نشوندمش حالا نکن کی بکن(بلد نیستم از این سکسی تر توضیح بدم) موهاش و تو دستم جمع کرده بودم و میکشیدم و کیرم و تو کسش عقب جلو میکردم…
بعد از چند دقیقه دیدم داره آبم میاد در آوردم (شرطه عقله به کاندوم نمیشه اعتماد کرد)و ریختم رو کمرش و بعد از کلی حرفای عاشقانه تو رختخوابی که نمیشه زیاد روش حساب باز کرد خوابیدیم.
چندتا نکته:
1_حتما دوستان میپرسن چرا اسمه الناز و آوردم… توضیحش این که بعدش کلی داستان داشتم تو کلاس با نیلو و الناز و گفتم اگه دوستان از این داستان خوششون اومد و باز هم خواستم بنویسم یه کلیاتی دستتون باشه
2_متاسفانه داستان بدونه تعریفه درست و حشری کننده از سکس بود که میتونم فقط بگم ببخشید
3_تو بخش نظرات در خدمتتونم
متشکر که تحمل کردید و خوندید

نوشته:‌ 1_amin


👍 0
👎 0
72047 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

332043
2012-08-26 03:57:25 +0430 +0430
NA

آفرین خیلی خوب بود
دوسه مورد تو نوشته شما بود که بنظر من عالی بود
یکی اینکه خوش اخلاق بودی
مثل بعضی از این کسخلا نبود داستانت که زن رو اذیت میکنن تا خود احمقشون لذت ببرن .شما به خانوما احترام گذاشتی که باید بهت آفرین گفت
اون قسمت صیغه رو خیلی خوب اومدی باریکلا
اگه همه یاد بگیرن اینجوری بنویسن ودنبال گی ومحارم وخیانت نباشن خوب میشه دنیا.داستان جنابعالی از این بابت عالی بود
ولی سعی کن به بزرگترت احترام بذاری حالا هرکی که باشه
وقتی کتاب یکی بدردت خورد اقلا یه آقا قبل از اسمش بیار تو نوشتت با این کار ادب ونزاکت خودت رو میرسونی .
در هر صورت دمت گرم بنویس باز هم بنویس

0 ❤️

332044
2012-08-26 04:13:14 +0430 +0430
NA

خیلی کس خلی

0 ❤️

332048
2012-08-26 04:39:56 +0430 +0430

تعداد زیادی سوتی داشتی از جمله :

1 ) اگه واقعا دوست دختری به نام الناز داشتی مطمئنا نمیتونسته یه زن دیگه رو کنار دوست پسرش تحمل کنه .

2 ) تو به دوست دخترت خیانت کردی که باز قضیه همون داستان پارسالت میشه .

3 ) زنی که به دوره عده و این چیزا اعتقاد داره تو همون دوره نمیاد با یکی مثل تو سکس تل کنه .

4 ) مغازه لباس زیر فروشی داشته اونوقت لباس زیری پوشیده که تازه خریده بوده .

5 ) تو از کس لیسی بدت میاد . اما وقتی کیرتو از کسش کشیدی بیرون ، انتظار داشتی اون برات ساک بزنه ؟ و چون گفته دودولتو بشور پس سوسوله ؟!!

0 ❤️

332049
2012-08-26 04:58:53 +0430 +0430
NA

عالییییییی

ولی به من چه این نمک پیام
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی دایوسی،بچه جقی:دی

0 ❤️

332050
2012-08-26 05:02:20 +0430 +0430
NA

آخه کس مغز آدمی که خودش مغازه لباس زیر داره میره لباس زیر هم بخره؟

0 ❤️

332051
2012-08-26 09:38:41 +0430 +0430

رضاسوتی

0 ❤️

332052
2012-08-26 09:40:12 +0430 +0430

رضاسوتی اخه چقدسوتی

0 ❤️

332053
2012-08-26 11:36:35 +0430 +0430
NA

نمیدونم چی بگم فحش بدم ? ندم?
تو کلا آدم بشو نیستی تو این داستان تخمی تخیلیتم که به دوست دخترت خیانت کردی
در کل نگارشت بد نبود ولی سوتی زیاد داشتی
کسمغزایی که داستان مینویسین داستان خودتونو یه بار بخونید بعد بزارید تو سایت
کیرم پس کلتون

0 ❤️

332054
2012-08-26 11:47:58 +0430 +0430

هيچى نميگم بهت ببينم خودت خجالت ميكشى…

0 ❤️

332055
2012-08-26 14:11:12 +0430 +0430
NA

همه برو بچ گفتن دیگه من نگم مغازه و لباس زیر خریدن حالا خوبه نگفتی خودم از تو مغازه خودش براش خریدم .بازم شکر.ولی بهت پیشنهاد میکنم همین سالی یه پیرزن بکن بعدم داستانشو بنویس در طول سالم جلق بزن ولی ننویس

0 ❤️

332056
2012-08-26 16:57:48 +0430 +0430
NA

زیاد سعی داشتی به خواننده القا شه که داستان واقعی هست، که این می تونه نشان از دروغ پردازی باشه

اون قسمت های داخل پرانتز زیاد و چرت و پرت بود.

0 ❤️

332057
2012-08-26 17:26:58 +0430 +0430
NA

کیرم تو دهنت با این نوشتت تو که بیست چهار ساعت با اون دختره بودی اونوقت کلاس فشرده میرفتی

0 ❤️

332059
2012-08-27 02:14:41 +0430 +0430

نامردی بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . .
کیر تو اون داستان قبلیت و کیر خر تو این داستان فعلیت. تا اونجا حوندم که پیام گفت بیا مخ نیلو رو بزن. کوس کش جلقو مگه پیام خودش کیر نداشت که به تو پیشنهاد کرد؟ مگه تو خودت دوست دختر نداشتی که رفتی نیلو رو بکنی که میگی قیافه هم جالبی نداشت؟ ریدم تو تفکراتت دیگه ننویس. ریدم تو روح پر فتوحت دیگه ننویس. سم شتر تو کونت دیگه ننویس.

0 ❤️

332060
2012-08-27 02:18:33 +0430 +0430
NA

از کناره شرتش دستم و بردم رو چوچولش و هم زمان یه سینه اش و که در آورده بودم میمالیدم و پاهاش و لیس میزدم…
يکی بگه چطور همه این كارارا با هم میکرده؟فکر کنم تو همون مرد کشیه تو 4 شگفت انگیزی.برو خوش باش فوشت نمیدم.

0 ❤️

332061
2012-08-27 04:03:26 +0430 +0430
NA

شر و ور…آقای … مدی سایت شهوانی ما اینجا اعلام.میکنیم چرت و پرت منتشر نکن این نظر همه ی ما است

0 ❤️

332062
2012-08-27 07:02:18 +0430 +0430
NA

damet garm dadash… kolli khandidam:))

0 ❤️

332063
2012-08-27 07:09:24 +0430 +0430
NA

سکسی بود یا داستانی یا طنز؟!!!
من هیچ نکته ی جذابی ازش دریافت نکردم جزء قسمت “عده” و “رساله ی امامش”!
جدی هنوز این جور آدمها هم وجود دارن؟؟! یا شاید بیشتر کاربران این سایت رساله بازن! جدی من موندم رابطه مذهب و سکس چیه، چون یه جایی مثه این سایت مذهبیون حضورشون پر رنگتره!
من سکس رو یه ماجرای ماورایی یا عجیب نمیبینم ، سکس با گستره تنوعش (بجز محارم) جزء لاینفک زنده گیه اما برای کسی که تریپ مذهبی و اعتقادی بر میداره یه جور انحراف اخلاقی محسوب میشه اونم واسه تناقض آشکاری که با سبک زندگی شخص داره!

0 ❤️

332064
2012-08-27 09:02:22 +0430 +0430
NA

دیوس طرف این همه بشینه نوشته تورو بخونه کسخوله
خوب بره جق بزنه بهتره که میمردی خلاصه وار زر بزنی
زبونت تو کونت

0 ❤️

332066
2012-08-27 18:33:09 +0430 +0430
NA

همون رساله ی امام توی کونت انو. بدبخت بهت گفته دودولت و بشور چون دودولت هنوز به کیر تبدیل نشده بوده انو نه اینکه سوسوله. همون رساله امام خمینی ت تو کونت انتر. شتر تمامی هستی کلأ که دوباره داستان نوشتی جلقوز ه جلقوز زاده!

0 ❤️

332067
2012-08-28 17:02:39 +0430 +0430
NA

resaleye emamo khondi??
yani hano az in adamaye kos maghza peyda mishe??
jam kon baba kos maghz

0 ❤️

332068
2012-08-29 03:18:34 +0430 +0430
NA

Akharesh nafahmidam chi shod vali tooooooop boood

0 ❤️

332069
2012-08-30 08:43:46 +0430 +0430
NA

خاک تو سرتون کیرم تو کونتون با این نظرات
از بس سایت جقی داره…
حالا این شد ایراد که به جای این که بگم گرفت نوشتم خرید؟
این مدیر چرا اینقدر دست کاری کرده همه چیو رید به داستان ویرایش میکنه کس خل؟

0 ❤️

332070
2012-09-02 09:04:56 +0430 +0430
NA

مدیر شهوانی:شمایی که با وبکم خونه مردم و نیپایی رو این شر و ورا نظارت کن

0 ❤️