برگ هایی از زندگی من

1396/04/17

برگ هایی از زندگی من
با سلام.من آرشامم و 22 سالمه و خاطره ای که برای شما تعریف می کنم متعلق به 5 سال پیش می شه.
من 170 قدمه و 85 کیلو گرم وزن و پوست خیلی سفیدی دارم. باسن بزرگی دارم و در مدرسه هم کلاسی هام منو انگشت می کردن.
دو تا دوست خیلی صمیمی داشتم در دوران پیش دانشگاهی. علی و آرین.
یه روز آرین با من تماس گرفت و گفت برای خوندن درس حسابان به باغشون بریم. اون روز با آژانس رفتم باغ آرین شون. علی هنوز نیومده بود. ما شروع کردیم به خوندن حسابان. نیم ساعت بعد علی اومد. بعد خوندن یه ساعت درس حسابان آرین رفت سراغ یخچال برای میوه آوردن. منم همراش رفتم و پشت سر من علی هم اومد و یک دفعه محکم زد در کونم.
من: این چه کاری بود کردی؟ اصلا خوشم نیومد…
علی: شوخی کردم بابا , یه ذره جنبه داشته باش.
از اینکه انقدر محکم زد در کونم خیلی خوشم اومده بود اما اینکه جلو آرین این کارو کرده بود ناراحت شده بودم. بعد خوردن میوه دوباره به مدت یه ساعت حسابان خوندیم تا آرین یهو گفت: بچه ها بریم تو استخر باغ خستگی در کنیم؟
این جمله رو با لحن خیلی شیطونی گفت.یه حس خوبی بهم می گفت باید خیلی بهمون خوش بگذره.
لباسامونو در آوردیم و من یه شرت مشکی پام بود.
علی: حالا آرشام یه چیز میگم ناراحت نشو , خاله الکسیس کون تورو نداره.
از حرکت امروزش و این حرفش فهمیدم که علی امروز می خواد ترتیب منو بده. من با اینکه خیلی از حرفاش خوشحال بودم اما برای اینکه جلو آرین ضایع نشم واکنش نشون می دادم.
من: الکسیس ایران که مامان خودته.
رفتیم سمت استخر و کنار لبه استخر سه تایی رفتیم تو آب.
علی یهو کون منو زیر آب گرفت فشار داد. برای اینکه جلوی آرین که رو در بایستی داشتم ضایع نشم چیزی نگفتم تا آرین رفت شنا کنه.
من: این کارا چیه؟ آدم باش.
علی: عزیزم تو بدت میاد؟
اینو گفت زبونش رو گذاشت داخل لاله ی گوشم. واقعا شهوت بر انگیز بود برام. من نگاهم به انتهای استخر بود که آرین بر نگرده.
من: علی آدم باش! آرین می بینه.
علی: اینکه صدات می لرزه یعنی حال کردی ! حواسم هست.
آرین رسید به ما گفت شما نمی آین شنا؟
علی گفت ما صحبت می کنیم تو به شنات برس ما هم میایم.
آرین دوباره رفت تا شنا کنه که علی اومد زیر گردن منو خورد. حس خیلی خوبی بود. نفسام به شماره افتاد.
علی: گردنت چه قدر خوشمزه و سفیده. امروز حاملت می کنم.
خیلی از حرفای علی خوشم اومده بود.
من:علی آرین داره میاد.
آرین دوباره برای شنا رفت که علی گفت من طاقت ندارم بیا از استخر بیرون. رفتیم کنار استخر رو تخته علی گفت دراز بکش.
من: علی , آرین بیاد نمی گه چرا من دراز کشیدم؟ آبرومون می ره , اونقدر حشری بودم که صدام می لرزید.
علی: بخواب من می دونم چی کار می کنم.
دراز کشیدم که یهو آرین رسید به لبه استخر و گفت: چرا رفتین بیرون؟
علی: آرشام پاش گرفته آوردمش رو تخت پاشو ماساژ بدم.
آرین با تعجب : شما که اصلا شنا نکردین.
علی با یه حالت شیطنت: داشتیم راه می رفتیم پاهاش پیچ خورد.
آرین به شناش ادامه داد . علی پایه راست منو گرفت تو دستش و یهو شصت پامو کرد تو دهنش.
حس عالی بود. انگار تو بهشت بودم. با زبونش کف پامو لیس زد و دوباره انگشت وسطی پامو گذاشت دهنش.
آرین رسید.گفت: این چه روش گرفتگی عضلست؟
خیلی با حالت شیطنت و نیشخند این حرفو زد.
آرین: بیام کمک؟ من به نظرم بهتر عضله گیری کنم.
اونقدر حشری بودم که دیگه به هیچی فکر نمی کردم.
علی: دوست داری بیا کمک , خیلی پاش گرفته…
از خنده ی علی خیلی خوشم اومد اما یهو به خودم اومدم! من با آرین رو در بایستی داشتم.
تو فکر بودم که آرین اومد کنار تخت. علی دوباره به لیسیدن شصت پام ادامه داد که یهو آرین سرشو گذاشت رو رون پایه راستم و زبونشو کشید رو رونه پام.شکه شده بودم…
آرین : آرشام چرا پاهات مو نداره؟
از صدام می شد فهمید که از لذت دارم بیهوش می شم…با صدای منقطع گفتم نمیدونم…
انگار بی حال شدم کاری از دستم بر نمی اومد.آرین زبونش رو کشید روی رون پای چپم و لیسش می زد.
من با صدای منقطع گفتم: پای چپم مشکلی نداره…
آرین یه خنده مرموزی کرد گفت: واسه محکم کاری.
علی: پاشو کونتو بکن به سمت من من پشت رونتو ماساژ بدم.
بی اختیار اینکارو کردم که علی یهو محکم زد در کونم.
من: آی! چی کار می کنی ؟
علی: عظلت گرفته باید همه جاتو ماساژ بدیم.
آرین گفت یه لحظه پاشو خودش دراز کشید رو تخت گفت بیا روم. داشتم از لذت می مردم اما ناخودآگاه گفتم چرا؟!!!
آرین: چرا؟ چون بدنتو ماساژ بدم!
رفتم رویه آرین که علی از پشت خودشو چسبوند بهم. بین دو تایشون بودم. آرین زبونشو گذاشت روی گردنم شروع کرد به لیسیدنش. من صدای آهم بلند شد.
علی اومد بالای سر منو آرین یهو کیرشو در آورد. گذاشت تو دهنم. و تو دهنم شروع کرد تلمبه زدن.
اول حس بدی داشتم اما خوشم اومده بود. آرین بلندم کرد. شروع کرد به بوسیدن باسنم.
آرین: سرتو بکن اینور! کیر آرینو شروع کردم به خوردن که یهو علی کیرشو کرد توی کونم. انتظار نداشتم یهو اینکارو بکنه . اونقدر سریع شروع کرد به تلمبه زدن که انگار نه انگار من فردا باید زندگی کنم…
آرین این صحنه رو دید وحشی تر شد سریع سریع تلمبه می زد. خیلی لذت می بردم…
لذتی که با درد همراه بود…
در صورت بازخورد مثبت خوانندگان ادامه داستان رو هم مینویسم…

نوشته: arsham_joon


👍 5
👎 4
1250 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

638641
2017-07-08 20:33:19 +0430 +0430

اوا

0 ❤️

638826
2017-07-09 12:11:14 +0430 +0430

خداقوت
راستی مگه حسابان برا سوم دبیرستان نی ؟؟؟

0 ❤️

638862
2017-07-09 19:44:29 +0430 +0430

واقعا بازخورد مثبت میخوای یا داری مسسسسخره بازی در میاری؟:))))

0 ❤️