بساط

1389/11/18

سلام.اسم من متین هست و اسم زنم سحر که یک زن حشری که من در مقابلش کم میارم.وقتی حشری بشه دیگه هیچی حالیش نیست باید که کسش رو تصاحب کنم.انصافا هم هیکلش خیلی سکسی هستش چون زنمه نمیگم.سینه های برجسته.رون های پر.کون خوش فرم و قیافه ی خوشگل.با قد 175 و وزن 69.یک روز اخر هفته تصمیم گرفتیم بریم باغمون که 20 کیلومتری از شهر فاصله داشت و 2 شب اونجا استراحت کنیم.من به دوستم وحید زنگ زدم و خواستم که اونا هم باهامون بیان.اونم بعد از صلاح مشورت قبول کرد.اسم زن رضا مهناز بود مهناز هم خوشگل بود هم خفن ادم رو یاد جنده های بعضی فیلما مینداخت که ادم دلش میخواست بکنتش.سحر از زمون دختری همیشه لباس باز میپوشید.منم بهش ایراد نگرفتم.ولی مهناز فوق العاده باز میپوشید ممکن نبود تو خونه تا بالای نوک سینش رو نبینی. موقع رفتن رسید و حدود نیم ساعتی تو راه بودیم.حدود ساعت 6 اینا بود که رسیدیم.باغ حدود 6000 متر هستش و تو محوطش هم پر از درخت.همچنین استخر و تاب و سرسره و یه خونه باغ دو طبقه هم داره.واسه همین نمیشه از این ور باغ اونور باغ رو دید.بعد از یکم استراحت رفتیم تا باغ رو یکم قدم بزنیم.منو سحر طرف استخر اومدیم رضا اینا هم رفتن اونور خونه.استخر اب نداشت.سحر منو کشوند داخل استخر.میدونستم که حشرش زده بالا.دوروز بود که سکس نداشتیم.سحر شلوار تنگ پوشیده بود با یه پیرهن تقریبا مردونه.پیرهنش رودر اوردم و یکم مزه ی سینه هاش رو چیدم.اونم بیکار نبود و داشت کیرم رو میمالید.یکم که سینه هاش رو خوردم شلوارش رو تا زانو کشیدم پایین و زانو زدم یکم کسش رو سر پایی لیسیدم اونم سر و صداش زیاد شده بود.سحر دیگه طاقت نداشت واسه همین شلوارش رو زیر زانوش گذاشت و کون و کسش رو داد عقب.منم کیرم رو روانه ی کسش کردم.یکم عقب جلو کردم بعدش سحر پاشد و یه زانوش رو خم کرد به سمت بالا که یعنی سرپایی بکنمش.وقتی داشتم عقب جلو میکردم از عمد یکم محکم فشار میدادم تا به دیوار برخورد کنه.ولی سحر دستای من رو گرفت و گذاشت رو سینش که با این کارش نمیتونستم محکم فشار بدم.تو همون حین دیدم ابم داره میاد سرعتم رو که زیاد کردم سحر هم باهام ارضا شد.پاشدیم لباسامون رو بپوشیم که بریم سمت خونه.تو راه صدای مهناز رو شنیدیم که داشت اخ و اوف میکرد.به اصرار سحر رفتیم ببینیم چه خبره.وای خدایا داشتم چی میدیدم.رضا دراز کشیده بود رو زمین و مهناز داشت بالا پایین میرفت و سرشون سمت ما بود.مهناز اون سینه های حشریش رو به دهن رضا میمالید یهو که منهاز سرش رو بالا گرفت مارو دید.من که داشتم از خجالت اب میشدم.سحر هم داشت بهم درس میداد که سکس اینطوری میشه نه مثل ما.من بهش غر زدم که تقصیر تو شد که مهناز دیدمون.حالا به رضا بگه بد میشه.سحر هم گفت خوب بشه.اونا مال مارو دیدن ماهم مال اونارو.با تعجب پرسیدم کی دیدن که گفت وقتی تو استخر داشتی از پشت کسم رو میکردی.
رفتیم خونه.رضا اینا هم اومدن.هیچکس هیچی به روی خودش نیاورد.فقط سحر هم میگفت که میخوام.منم نیگرش داشته بودم واسه شب که دمار از روزگارش در بیارم.سکس مهناز اینارو دیده بود حشری شده بود.شب که شد موقع خواب من خواستم که جدا بخوابیم اما مهناز و سحر گفتم که باید کنار استخر تو الاچیق بخوابیم.منم خدارو شکر میکردم که از سکس گذشته.باغ ما فقط یه الاچیق داشت باید با هم چهارتایی میخوابیدیم.موقع خواب دیدم که سحر هی انگولکم میکنه بهش گفتم اگه سکس میخواستی تو خونه میخوابیدی.اونم گفت خوب نمیشد که ضایع بود.
گفتم خوب که چی گفت من میخوام.گفتم اخه الان پیش اینا که نمیشه.گفت صبر میکنیم بخوابن
نیم ساعتی نگذشته بود که دیدم سحر خوابید رو من.به مهناز اینا نیگا کردم دیدم مهناز پشتش به ماست رضا هم اونور مهناز بود نمیدید.راستی مهناز یه دامن تنگ تا بالای زانوش پوشیده بود و یه تاپ کوتاه که نافش به ادم چشمک میزد.سحر هم یه دامن پوشیده بود تقریبا 3 سانت از مال مهناز دراز ترو همون پیرهن.دامنش رو در اورد شورت پاش نبود کسش رو از روی شلوار چنان میمالید به کیرم که دیونه شده بودم پیرهنش رو هم من در اوردم.
سوتینش رو باز کرد و سینه هاش رو گذاشت دهنم.چنان ووووووووووووووووووی میکرد که ترسیدم مهناز اینا بیدار شن.شلوارم رو در اورده بود و کیرم رو وسط پاهاش میمالید به کسش و صدا در میاورد.میدونستم که عاشق اینه که تو سکس بازی کنه.ولی حالا وقتش نبود که.صداش یواش یواش زیاد شد برگشتم به مهناز اینا نیگا کنم دیدم مهناز تاپ تنش نیست.فکر کردم چشام اشتباه میبینه.اما یه لحظه صورت رضا رو دیدم که داشت سینه ی مهناز رو میخورد.نگو بیشرف دو ساعته داره مارو نیگاه میکنه.تا دید منم اونو نیگا میکنم مهناز رو برگردوند و به کمر خوابوند و جلو چشای من نوک سینش رو گذاشت دهنش و باهاش بازی میکرد.منو سحر نزدیکشون شدیم و بدون اینکه حرفی بینمون رد و بدل شه شروع کردیم به ادامه کار.منو سحر 69 شدیم من که کنار مهناز دراز کشیده بودم رضا هم خوابید رو منهاز و کیرش رو گذاشت دهنش و اونا هم 69 شدن.سر منو مهناز یه طرف بود و سر رضا سحر هم پایین.سحر چنان کیرم رو میخورد که کم مونده بود ابم بیاد.منم کسش رو به دهن گرفتم و داشتم واسش میمالیدم که یهودست مهناز اومد سمت کس سحر و انگشتش رو کرد توش.من که داشتم میخوردم مهناز هم داشت انگشت میکرد.سحر چنان صدایی راه انداخته بود که نگو.بهد مهناز انگشتی که تو کس سحر بود رو کرد تو دهن من منم حسابی انگشتش رو لیسیدم بعد انگشتش رو کرد تو دهن خودش.من که داشتم اتیش میگرفتم.دیگه طاقت نیاوردم و سحر و بلندش کردم تا من بلند شدم مهناز به رضا گفت عزیزم نمیخوای بکنی؟
رضا هم بلند شد و رفت وسط پاهای مهناز.منم سحر رو به صورت مورب خوابوندم رو مهناز.مهناز هم سحر رو بغل کرده بود و داشت با سینه هاش بازه میکرد.رضا هم با تموم وجود داشت میکوبید تو کس مهناز.یکم که عقب جلو کردم خسته شدم واسه همین دراز کشیدم تا سحر بشینه رو کیرم و خودش بالا پایین بره.رضا هم مهناز رو برش گردوند و به شکم خوابوند از پشت کیرش رو تو کس مهناز عقب جلو میکرد.یکم نگذشته بود که احساس کردم دارم میام.به سحر چیزی نگفتم و تموم ابم تو کسش خالی شد.با اومدن اب من سحر یه اهی کشید و اونم ارضا شد و روم دراز کشید.نمیدونم رضا اینا کیی تموم شدن اصلا یادم نیست کی خوابمون برد.که صبح با سرو صدا و اب پاشی مهناز و رضا بیدار شدیم.سحر و من لخت بودیمو تو بغل هم.نیگا کردم دیدم رضا و مهناز هم لختن.پاشدیم و نشستیم به خوردن صبحانه که رضا اینا اماده کرده بودن.بعدش هم استخر و پر کردیم و افتادیم توش و چهار نفری ابتنی کردیم.تو استخر با دیدن سینه های مهناز کیرم راست شده بود واسه همین رفتم سمت سحر و از پشت بغلش کردم و کیرم رو چسبندم به کونشاونم که موضوع رو فهمید حسابی کونش رو تکون میداد تا حالم بیاد.من که حرکاتم دست خودم نبود شروع کردم به خوردن گردن سحر.رضا اینا که دیدن موضوع جدی هستش بهمون پیشنهاد دادن تا بریم بیرون از اب و راحت باشیم.دیگه جای خجالت کشیدن نیست.جاهامون تو الاچیق هنوز جمع نشده بود رفتیم اونجا و من دیدم که حال رضا خرابتر از من هستش.رضا به کمر دراز کشید و مهناز نشست رو دهن رضا تا واسش لیس بزنه.منو سحر هم 69 شدیم.بهد سحر بند شد و نشست رو کیرم.که پشتش سمت سر مهناز و رضا بود…بعد رضا و مهناز اومدن سمت نرده ی الاچیق که سر من اونجا بود.مهناز کسش رو جلو من باز کرد و رضا هم از بالا سر منو سحر داشت کس مهناز رو میکرد.مهناز تو همین حین کف یه پاش رو گذاشت رو دهن من.با اینکه سحر روم نشسته بود طاقت نیاوردم و حسابی پای مهناز رو لیسیدم.سحر هم عین خیالش نبود و در عوض اونم دستاش رو گذاشته بود رو رونهای رضا و داشت باش بازی میکرد.منم بیشتر و بیشتر داشتم پای مهناز رو لیس میزدم.حتی مهناز خسته شد و پاش رو گذاشت زمین من سرم رو برگردوندم و ساق پاش رو حسابی لیسیدم.سحر هم داشت به بهونه ی بازی با کس مهناز با کیر رضا ور میرفت.رضا مهناز رو بلند کرد خوابوند رو زمین و پاهاش رو باز کرد و کیرش رو کرد تو کسش.منم سحر رو همونطوری درست پیش اونا خوابوندم و تا کیرم رو گئاشتم تو کس سحر سحر یه پاش رو بلند کرد برد نزدیک دهن رضا.رضا هم مهلت نداد و همه جای پای سحر رو میلیسید.مهناز هم از زیر پای اون پاش رو گذاشت رو سینه ی من و داشت با سینم بازی میکرد.بعدش هردوشون خسته شدن و پاشون رو انداختن زمین.وای منو رضا عجب حالی میکردیم.اونقدر باحال بود من داشتم سینه های مهناز رو نیگاه میکردم رضا هم سینه های سحر رو.یکم نگذشته بود که رضا مهناز رو بلند کرد و میخواست خودش رو زمین دراز بکشه که مهناز نذاشت و از پشت کمرش رو چسبوند به کمرم.و میشه گفت که مهناز داشت رو من کس میداد.چون مهناز هی وول میخورد واسه اینکه نیوفته زمین بر گشت و از پشت بغلم کرد تا سینه هاش خورد به کمرم و از زیر بغلام بغلم کرد یه اهی کشیدم و گفتم جون.سحر زیر بود و داشت میدید که مهناز چه طوری داره سینه هام رو بازی میده.من یکم بیشتر خم شدم و رضا هم داشت از پشت کس مهناز رو میگایید.مهناز چنان در گوشم اخ و اوف میکرد که واقعا داشتم دیوونه میشدم.بیشتر از چند دقیقه دووم نیاوردم و اب کیرم رو تو کس سحر خالی کردم.تا ابم ریخت تو سحر سحر دستام رو چنگ زد و ارضا شد.منم همونطوری رو سحر دراز کشیدم تا رضا اینا هم ارضا شدن.هر چهارتامون از سکس راضی بودیم و خوش.بعد یکم استراحت و یه دوش چهارنفره هممون رفتیم پی سرسره و تاب.یکم شوخی کردیم و خندیدیم تا بلاخره وقت ناهار شد.نهار رو که خوردیم واقعا من که خسته بودم واسه همین سرم رو گذاشتم رو پای سحر و خوب خوابیدم.وقتی بلند شدم ساعت حدود 7.30 عصر بود.دیدم همه خوابیدن.رضا هم تو بغل مهناز خوابیده.بیدارشون کردم تصمیم گرفتیم شام رو ریم بیرون.شام رو نوش جان کردیم یکم هم اون اطراف پرسه زدیم بعدش اومدیم سمت خونه.تا رسیدیم رضا مشروب اورد و گفت امروز حسابی خوابیدیم وبهتره شب دیر بخوابیم.همه موافقت کردیم.چشای مهناز و سحر برق میزد.نشستیم پای مشروب و ورق بازی.من و مهناز و رضا و سحر.مهناز که یه دامن تنگ کوتاه تا بالای زانو پوشیده بود وقتی جلوم نشسته بود بین پاهاش یا بهتر بگم کسش دیده میشد و بهم چشمک میزد.و یه پیرهن مردونه تنش بود که هم بالاش باز بود هم زیرش فقط یه دکمشو بسته بود تا سینه هاش مثلا دیده نشن.اون پیرهن هم کوتاه بود هم خودش دکمه هاش رو باز گذاشته بود واسه همین هم نافش هم کمرش بیرون بود.سحر هم دست کمی از مهناز نداشتفقط جای دامن شلوارک تنگ پوشیده بود که خط کسش به خوبی پیدا بود و تاپشم سکسی بود و کوتاه و کل ناف و شکم و کمر بیرون بود.مهناز بامن شوخی میکرد و سحر هم با رضا.تو این حین من و مهناز بازی رو بردیم و مهناز از خوشحالی پرید بغلم و بوسم کرد.منم از شدت ضربه ی اون افتادم زمین.مهناز بوسم میکرد و منم بغلش کرده بودم و حسابی پهلوهاش رو میمالیدم.تا اینکه مهناز از رو من بلند شد و منو مهناز به رضا اینا ادا در میاوردیم و اونا هم حرص میخوردن و رضا هم میگفت شما تقلب کردین و قبول نیست.من به سلامتی بردمون پیک هارو پر کردم و واسه همه پر ریختم.همهمون خوردیم.یه چند باری ریختم و خوردیم تا اینکه سحر گفت وای پختم از گرما و مهناز هم گفت منم همینطور و منو رضا هم تایید کردیم واسه همین من پیرهن و شلوارم رو در اوردم.با لخت شن من بقیه هم لخت شدن.مهناز یه شورت و سوتین نارنجی تنش بود و سحر هم ست صورتی.من و رضا با دیدن مهناز و سحر راست کرده بودیم ضایع.مهناز و سحر هم میخندیدن و ادا در میاوردن.مهناز سوتینش و شورتش رو در اورد بعد اون سحر لخت شد.سحر جلوی منو رضا پیش مهناز نشسته بود و همون حالت پاهاش رو از هم باز کرد و کسش رو بهمون نشون میداد و گفت میخوای؟
منم گفتم اره؟
سحر گفت باید خوب بلیسیش.جلوی لینا نشون بده که چقدر کسم رو دوست داری.منم رفتم جلو و زبونم رو گذاشتم رو کس سحر.تا زبونم خورد سحر گفت ایییییییییییییییییییییی
شروع کردم به خوردن کسش اونم با دستاش سرم رو بیشتر به کسش میچسبوند.صدای مهناز میومد که میگفت اخ همش مال تویه خوب برام لیس بزن.چنان فشاری به کیرم میومد که نگو.سحر و مهناز هم اونقدر مست بودن و حشری که هیچی حالیشون نبود.البته ما هم مست بودیم.یه انگشتم رو میکردم تو کس سحر و عقب جلو میکردم.سحر واقعا خل شده بود.من و رضا سحر و مهناز رو 69 کردیم.مهناز زیر بود و سحر بالا.رفتم جلو دهن سحر کیرم رو گذاشتم تو دهنش اونم واسم میلیسید.رضا هم اونور بود و مهناز داشت واسش میخورد.من کیرم رو از دهن سحر در اوردم و گذاشتم رو کس مهناز و سحر کیرم رو میلیسید.مهناز هم دیوونه شده بود.کیرم رو کسش ورجه وورجه میکرد اما توش نمیرفت.منو رضا جاهامون رو عوض کردیم و من رفتم رو کس سحر که جلو دهن مهناز بود و رضا هم اونور.وقتی کیرم رفت تو کس سحر مهناز هم اونزیر داشت کس سحر رو میلیسید و هر از گاهی یه لیس هم به کیر من میزد.یواش یواش لیس زدنهاش بیشتر شد و دیگه من عقب جلو نمیکردم و مهناز داشت واسم ساک میزد.خوب که دقت کردم دیدم رضا هم عقب جلو نمیره کیرش رو گذاشته دهن زنم.کیرم رو از دهن مهناز در اوردم و گذاشتم تو کس سحر.مهناز طوری زبونش رو اونزیر قرار داده بود که موقع عقب جلو تخمام به زبونش میخورد و حالی به حولی میشدم.رضا هم رلکس دستاش رو کمر سحر بود و داشت بدنش رو حسابی واسش میمالید.جامون رو با رضا عوض کردیم.ولی ایندفعه دیگه کیرم رو تو دهن سحر نذاشتم بلکهیکراست کردم تو کس مهناز.وای خدایا کس مهناز یه چیز دیگه بود.هول شده بودم و دستام داشتن میلرزیدن.از عقب جلو های رضا هم فهمیدم که اونم داره سحر رو میکنه.سحر و مهناز صداشون زیاد شده بود و داشتن داد میزدن.البته منو رضا هم دست کمی نداشتیم.رضا طوری میکوبید به سحر که سحر محکم با سر میخورد به شکم من.بعد از پنج شیش دقیقه رضا سحر رو بلند کرد خودش به کمر خوابید و سحر هم نشست رو کیرش و با اخ و اوخ جان گداز نشست رو کیر رضا.منم خوابیدم رو مهناز و سینه هاش رو دهن گرفتم و تو این حین هم تو کسش عقب جلو میکردم.مهناز چنان بغلم کرده بود که اگر میخواستم هم نمیتونستم ازش جدا بشم.دست از سینه های مهناز کشیدم و شروع کردم به خوردن لب و گردنش.یهو مهناز لبم رو یواش گاز گرفت فهمیدم که ارضا شد با ترشح اب از کسش کسش خیلی لیز شده بود و منم داغون .سرعتم رو زیاد کردم تا منم ارضا شدم.خواستم بکشم بیرون که مهناز نذاشت و با پاهاش گرهم زد و همه ی ابم تو کسش خالی شد همونطور روش خوابیدم و مشغول به تماشای سکس زنم با رضا شدم.سحر چقدر خوشگل تر به نظر میومد.تا اینکه یهو رضا بلند شد و سحر رو خوابوند رو زمین و محکم و با فشار کیرش رو تو کس سحر میکوبید تا ارضا شد ولی با تعجب دیدم که اونم ابش رو ریخت تو کس سحر.بعد اینکه خوب خالی شد شروع کرد به خوردن لبای سحر.از مهناز پرسیدم شما چرا ابو ریختین تو کس؟اونم گفت خوب قرص میخوریم.بعدش شروع کرد به خوردن گردنم.
هممون خوابمون برده بود صبح که پاشدیم بعد از خوردن صبحونه وسایل رو جمع و جور کردیم تا برگردیم خونه.وقتی رسیدیم رضا اینا رفتن خونه ی خودشون ما هم خونه ی خودمون.تا رسیدیم خونه یه دوش گرفتیم و گرفتیم خوب خوابیدیم.فرداش رضا به من زنگ زدو و مهناز هم به سحر و به خاطر تعطیلات تشکر کردن.
از این به بعد وقتی با سحر سکس میکردیم به یاد اون چند روز میوفتادیم.تا اینکه اخر هفته رضا بهم زنگ زد و با کمال پررویی گفت مهناز میگه دلش واسه تو تنگ شده منم دلم واسه سحر جون.فردا شام بیاین خونه ی ما.منم گفتم با سحر حرف بزنم بعد.وقتی رفتم خونه دیدم سحر هم از موضوع با خبره.سحر اعلام موافقت کرد.زنگ زدیم به مهناز اینا و گفتیم که فردا میایم شام.اونا هم خوشحال شدن.روز پنج شنبه بود و حاظر شدیم که بریم خونه ی رضا اینا.ساعت 7 بود که رسیدیم خونه ی رضا اینا.مهنازخیلی خوشگل و خوردنی شده بود.سحر هم خوردنی شده بود ولی واسه رضا.
رتیم نشستیم رو کاناپه.مهناز صاف اومد و نشست بغل من و شروع کرد به بازی کردن با صورتم.سحر هم که لباسای بیرونش رو در اورده بود نشست کنار رضا.من گفتم بیاین یه کاری بکنیم.سر جفتامون شرط ببندیم.هر کی برد با 2 نفر سکس کنه.سحر هم گفت موافقم به شرطی که من و مهناز شرط ببندیم رو شما.خیلی دوست دارم مهناز رو ببرم و دو کیره بشم.رضا هم گفت خوب منم دوس دارم که من متین رو ببرم دو نفرتون رو بکنم.اما دو کیره کردن هم فکر خوبیه.بلاخره تصمیم بر این گرفتیم که رو مردا شرط ببندن.البته با وضع قوانینی.اونی که بازنده شد اونشب سکس نخواهد کرد.وبرای اینکه دخالت نکنه بعد از اینکه کامل لخت شد دست و پاهاش بسته میشه طوری که بتونه بقیه رو ببینه.من ترجیح میدادم که مشروب هم باشه.ولی بقیه گفتن میخوایم کاملا بیدار باشیم.مهناز و سحر شروع کردن به ورق.همونطور که انتظارش میرفت مهناز بازنده شد و سحر جون برد.مهناز رو به کنار تخت بستیم و لختش کردیم.سحر رو به کمر خوابوندیم و رضا رفت وسط پاهاش تا کسش رو واسش بخوره منم شروع کردم به خوردن لب و گردنش.یکم بعد سحر گفت دوست دارم هردو با هم دیگه کسم رو بخورین.من از طرف شکم سحر خم شدم سمت کسش رضا هم از پایین داشت میلیسید.بعدش سحر پاهاش رو هوا کرد و به رضا گفت کونم رو هم بلیس لطفا.امر امر سحر خانوم بود.منم همون حالت مشغول خوردن کسش بودم.مهناز هم مثل یه حیوون وحشی گرسنه که انگار تو قفس باشه داشت مارو نگاه میکرد و هر از گاهی یه اهی میکشید.یهو سحر هردوی مارو بلند کرد و برد سمت مهناز و سر هرکدوممون رو به طرف یکی از سینه های مهناز فشار داد.من و رضا هم شروع کردیم به لیسیدم سینه ی مهناز.مهناز که میدونست سحر نمیزاره دستاش رو باز کنیم و فقط میخواد ازیتش کنه بیشتر و بیشتر حشری میشد و زوزه میکشید.یه لحظه دیدم از کس مهناز داره اب میاد.سحر سرم رو برد نزدیک کس مهناز.تا یه لیس به کس مهناز زدم و اونم اه کشید سرم رو کشید عقب.مهناز دیوونه شده بود.کم مونده بود گریه کنه.بعدش سحر ما رو کشید کنار و شروع کرد به خوردن کیرمون.من و رضا هم دیگه نفسمون داشت بند میومد.بعدش سحر به کمر خوابید و کیر منو از بالای سر گرفت دهنش و به رضا که جلو کسش بود گفت بکن دیگه لعنتی.رضا هم امون نداد با تموم وجود کیرش رو فرو کرد تو کس زنم.یکم بعد منو رضا جاهامون رو عوض کردیم و من داشتم میکردم تو کس زنم و رضا هم کیرش رو گذاشته بود تو دهنش.بعدش سحر رو بلند کردم و بردم لبه ی تخت و زانوهاش رو گذاشتم زمین و بدنش رو تخت.کونش حسابی بیرون زده بود.دوست داشتم اول خودم کون نازش رو فتح کنم.درست جلو مهناز بودیم 2 تا از انگشتام رو کردم تو دهن مهناز تا واسم خیسش کنه.بعدش یواش یواش کردم تو کونش.اول یکم سر و صدا میکرد بعدش عادت کرد و اروم سر کیرم رو گذاشتم توش.مهناز هم با زبونش لبش رو لیس میزد و اه میکرد.سحر هم دیگه از صدا هاش معلوم بود که داره حال میکنه.واسه همین رضا سحر رو بلند کرد و خوابوند رو خودش و از جلو کیرش رو گذاشت تو کس سحر.بعد منم از پشت رفتم رو سحر و کیرم رو گذاشتم جلو سوراخش.سوراخش تنگ تنگ شده بود.به زور تف کیرم رو چپوندم توش.رضا نمیتونست زیاد تکون بخوره ولی من حسابی داشتم میکردمش.تا حالا سحر رو اینطوری ندیده بودم.خیلی حال میکرد و این و از جیغ دادهای که میزد میشد به راحتی فهمید.بعدش رضا پیشنهاد داد جاهامون رو عوض کنیم.واسه یکم تنوع من نشستم رو مبل تک نفری که کنار تخت بود سحر رو هم نشوندم رو کیرم رضا هم از پشت گذاشت تو کونش.البته این طوری یکم واسه رضا سخت بود.منم حسابی گردن و لبای سحر رو لیسیدم و با دستام هم با سینه هاش ور میرفتم.بعدش سحر در گوشم گفت عزیزم ازت ممنونم.بدون که جبران میکنم.طوری که پشیمون نشی از کارت.منم که میدونستم حرف سحر حرفه و حتما یه سورپرایز واسم داره.منم در جواب لباش رو بوس کردم.یهو متوجه شدم که رضا ارضا شد تموم ابش رو تو کون سحر ریخت.سحر هم یکم بعدش ارضا شد.ولی من هنوز مونده بودم.یه لحظه نگام به مهناز افتاد که داشت از شهوت میترکید.رفتم سمت مهناز و همونطور که دستاش بسته بود شروع کردم به خوردن سینه هاش و شیکمش.مهناز شروع کرد به اخ و اوخ کردن.دستاش رو باز کردم و افتاد به جون کیرم داشت حسابی واسم مایه میزاشت.کسش حسابی خیس بود و لیسیدن نمیخواست.مهناز به کمر خوابید و پاهاش رو مثله تو فیلمها اورد گذاشت کنار سرش.کس و کونش جلو چشام بود.طاقت نیاوردم محکم کردم تو کسش.یه اهی کرد شروع کرد به التماس که محکم بکنمش.منم نامردی نکردم و با تموم وجود تلنبه میزدم.بعد که دیدم به کمر مهناز فشار میاد پاهاش رو اوردم پایین و از هم بازشون کردم.افتادم روش و شروع کردم به تلنبه زدن.از خودم تعجب میکردم که چرا ابم نمیاد.مهناز هم همش قربون صدقم میرفت.احساس کردم ابم داره میاد به مهناز گفتم گفت میخوام بریزی رو سینم.سرعتم رو زیاد کردم وقتی ابم اومد کشیدم بیرون و همش رو ریختم رو سینه و شکم مهناز.سرم رو گذاشتم کنار مهناز دیدم سحر و رضا هم خوابشون برده.منم تو بغل مهناز خوابیدم نصف شب بود که بیدار شدم تا برم دستشویی.دیدم همه خوابن.منم رفتم کارم رو کردم و برگشتم کنار مهناز خوابیدم.صبح بود که بیدار شدم.همه رفته بودن حموم فقط من مونده بودم.رفتنم حموم که ببینم چه خبره دیدم مهناز و سحر دارن تنهایی حموم میکنن و رضا نبود.لخت شدم و رفتم حموم.پرسیدم رضا کجاست که گفتن رفته صبحونه بگیره.رو به خانوما گفتم خوب تنهایی داشتین چیکار میکردین؟
سحر گفت ذکر و خیر کیر تو بود.یکم تو حموم گفتیم و خندیدیم بعد اومدیم بیرون.رضا اومده بود و صبحونه رو حاظر کرده بود.صبحونه رو خوردیم منو سحر بر خلاف اسرار رضا اینا اومدیم خونه ی خودمون.تو راه همش از سکس دیشب حرف میزدیم.سحر هم دستش رو گذاشته بود رو دستم.اومدیم خونه تخت گرفتیم خوابیدیم.یه چند روزی از اون ماجرا میگذشت و منو سحر یکبار هم سکس نکرده بودیم.یه شب سحر بهم گفت متین دوس داری امشب دونفرو بکنی منم گفتم اگه رضا رو ببرم که اره.سحر گفت منظورم مهناز نبود.با تعجب گفتم پس کی.گفت پریسا همسایه روبرومون رو میشناسی که.گفتم اره.گفت میدونی شوهر اون مشکل داره و سکس نمیکنن و …
زیاد به حاشیه نریم.پریسا یه دختر 20 ساله ی خوشگل بود و شوهرش هم محمد بود که ازش 15 سالی بزرگ بود.بنا به دلایلی محمد مریض بود و کیرش واینمیستاد.دیده بودم چند باری خودش رو به من نشون میداد ولی فکر نمیکردم عمدی باشه.نگو خانوم از کیر محروم بوده و خواسته منو تور کنه.سحر بهم گفت که یادته اونشب بهت گفتم جبران میکنم حالا میخوام هم اون کیر ببینه هم من جبران کرده باشم.گفتم اخه چه طوری مگه اون راضی میشه که اونم گفت اونش با من.دیروز شوهرش رفته ماموریت و 3 روز دیگه میاد.در ضمن با هم که حرف میزدیم وقتی از سکس خودمون واسش تعریف میکردم داغون میشد.گفتم خوب نقشه ت چیه.
گفت الان دعوتش میکنم میگم که تو هم خونه نیستی.سر صحبت رو باز میکنم و میکشونمش طرف سکس.بعد باهاش لز میکنم و تو میای تو اتاق.رفت و به پریسا زنگ زد.رفتم قایم شدم.پریسا اومد.نشستن تو پذیرایی.بعد یکم صحبت چون صداشون رو نمیشنیدم.سحر رفت طرف پریسا و شروع کردن به خوردن لبای همدیگه.سحر زودی پریسا رو لخت کرد و خودشم لخت شد.پریسا نشسته بود رو کاناپه و سحر هم بین پاهاش و داشت کسش رو میلیسید.به خوبی میشد صدای ناله های پریسا رو شنید.چقدر باحال ناله میکرد.فکر اینکه این دختر قرار زیرم بخوابه دیوونم میکرد.تو همین اوضاع یه فکری سرم زد.رفتم و از کمد به کیرم یکم اسپری زدم و منتظر تاثیر گذاریش شدم.وقتی رفتم سمت پذیرایی دیدم سحر داره با انگشتش کس پریسا رو داغون میکنه.پریسا هم میگفت اخ جون کاش الان یه کیر بود که میرفت تو کسم.سحر هم زرنگی کرد و گفت دوست داشتی این کیر کیر متین باشه پریسا یکم مکث کرد و در جواب با اه گفت اره سحر.اونقدر دلم میخواد که هم کس هم کونم و بدم بهش.اونقدر منو بکنه تا پاره بشم.بعد با صدایی افسرده گفت ولی حیف که نمیشه.سحر گفت چرا عزیزم پریسا هم گفت نه تو میزاری نه اون میکنه اصلا شدنی نیست.سحر گفت خوب اگه بشه چی.تو میدی بهش.اونم گفت اره.اونقدر میدم تا از کیر سیر بشم.حالا موقع رفتن بود.لخت شدم و رفتم پذیرایی.پریسا یکم هول شد و دهنش بند اومد.سحر گفت اینم متین.پریسا هول شده بود و نمیتونست چیزی بگه.رفتم کنارش و نشستم پیشش.شروع کردم به خوردن لباش.دستام رو هم بردم سمت سینه هاش.2دقیقه بعد پریسا خودش رو حسابی تو بغلم جا داده بود.دو نفری با سحر داشتن کیرم رو میخوردن.اسپری هم خوب اثر کرده بود.پریسا 69 روم خوابیده بود.وقتی لبم به کسش میخورد محکم فشار میدادم و اونم میلرزید.پریسا اونقدر عطش کیر بود که نگو.چنان اه و اوخی میکرد که اگه اسپری نزده بودم حتما ابم میومد.همش میگوفت اخ جون کسم رو بخور.همش ماله تویه.دیگه شوهرم بخواد هم بهش نمیدم.اخ جون.
پریسا رو بلندش کردم و سه تایی رفتیم سمت اتاق خواب.البته پریسا تو بغلم بود و داشتم بین راه گردنشو میلیسیدم.رفتیم رو تخت پریسا به سحر گفت میخوام اول کیرش بره تو کس من.سحر هم گفت باشه اصلا این سکس به خاطر تو و متین هست.هر کاری میخواین بکنین.منم از خدا خواسته پریسا رو به کمر خوابوندم رو تخت.پاهاش رو از هم باز کردم اون کس خوشگل و دست نخوردش اومد بیرون.وقتی سر کیرم رفت تو انگار تو بهشت بودم.کسم اینقدر تنگ؟
درست که سنش کوچیک بود اما کسش از سنش هم کوچولو بود هم تنگ.اروم اروم تو کسش رفت و عقب میکردم.دیدم سحر عین یه بچه خجالتی نشسته و ما رو نگاه میکنه.سحر رو هم دعوت کردم پیش خودم و دراز کشوندمش رو پریسا.حالا کون سحر درست جلو چشام بود و داشت بهم چشمک میزد.سحر و پریسا داشتن با هم بازی میکردن منم دستام رو کون سحر بود و داشتم کونش رو میمالیدم و در عین حال زن همسایمون رو میکردم.
یکم بعدش کیرم رو از کس پریسا در اوردم و بدون اینکه به سحر بگم کردم تو کسش.سحر یک لحظه شوکه شد ولی بعدش شروع کرد به حال کردن.در حینی داشتم از کس سحر کام میگرفتم دستام هم به پهلوهاش بود و پهلوهاش رو نوازش میکردم.دوباره کیرم رو در اوردم و کردم تو کس پریسا.پای پریسا رو از زیر پیدا کردم و اوردم بالا و شروع کردم به پرستیدنشون.وقتی ساق پاش رو میخوردم پریسا دیوونه وا ریه جیغ میکشید.پریسا همش میگفت جون کاش شوهرم اینجا بود و میدید که دارم کس میدم.اخ جون.متین جونم بکن.از این به بعد من مال توام.هر چقدر میخوای پارم کن.با این حرفای پریسا من دیونه میشدم و محکم تر میکوبیدم به کسش و پریسا هم صداش رو بلند میکرد تا من رو بیشتر دیونه ی خودش بکنه.وانصافا هم تو کارش ماهر بود.
چند دقیقه که گذشت من دیگه خسته شده بودم واسه همین افتادم کنار سحر و پریساسحر پاشد و نشست رو کیرم و پریسا هم کس و کونش رو نه تنها گذاشت رو کیرم بلکه با تموم وجود فشار میداد سمت دهنم.پریسا یبار کسش رو میکرد تو دهنم و بعدش سوراخ کونش رو.منم نامردی نمیکردم و حسابی واسش میخوردم.تا اینکه پریسا ارضا شد و کسش رو چپوند تو دهنم و تموم اب کسش رو خوردم.بعد از روم بلند شد و شروع کرد به خوردن لبام.یکم بعدش سحر فورا بلند شد و اومد جلو دهنم و تموم ابش رو ریخت رو صورتم و دهنم.سحر و پریسا ارضا شده بودن اما من هنوز نیومده بودمپریسا گفت من از دوران دبیرستان به بعد کون ندادم خیلی دلم میخواد حالا از کون بکنی منو.منم از خدا خواسته زیرش بالش گذاشتم و کونش حسابی اومد بیرون.قبل از اینکه بکنمش حسابی تخمام رو به کس و کونش مالیدم و اونم کلی سر و صدا راه انداخت.بعدش سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخش و یواش یواش فشار دادم تو.سحر اومد بالا سر ما و کلی از دهنش مایه گذاشت.وقتی کیرم رفت تو ودر اوردم سحر کیرم رو گرفت دهنش و حسابی خیسش کرد.یه چند باری که اینکارو کرد دیگه پریسا هم عادت کرده بود.و یواش یواش داشتم تو کونش تلنبه میزدمپریسا اونقدر حرفای حشری میزد که امپرم میپرید.یواش یواش احساس کردم که نزدیکم تو همون سرعت عقب جلو میکردم.وقتی اومدم به پریسا نگفتم فقط محکم افتادم روش و همه ی ابم رو تو کونش خالی کردمسحر که اونور چرت زده بود و پریسا هم داشت داغون میشد.به زور خودم رو انداختم کنار پریسا.وقتی بیدار شدم دیدم یکطرفم سحر طرف دیگم هم پریسا لخت خوبیدن و دست و پای هر دوشون رو منه.ساعت 3 شب بود بیدارشون نکردم و منم تو بغل دوتا زن خوشگل خوابم برد.صبح با بوس و ناز سحر و پریسا بیدار شدم.رفتیم حموم و پریسا راهی خونه ی خودشون شد.یه چند روزی از اون ماجرا گذشت و من یکبار دیگه پریسا و سحر رو با هم کردم.دیگه رابطه ی منو سحر و پریسا مثل زن و شوهر ها شده بود.البته سحر که زنم بود.ولی پریسا هم زنم شده بود.یه شب من و سحر تصمیم گرفتیم که مهناز و رضا رو دعوت کنیم و پریسا هم باشه و یه سکس پنج نفره داشته باشیم.طبق معمول پنجشنبه شب بود و صبحش همه بیکار.البته ناگفته نمونه که شوهر پریسا هم مسافرت بود.به رضا و مهناز چیزی نگفتیم.پریسا هم چیزی نمیدونست.موقعی که هم رضا اینا اومده بودن هم پریسا وقتی داشتم به همدیگه معرفیشون میکردم گفتم که پریسا خانوم تنها بودن گفتیم امشب تنها نباشن.مهناز و سحر طبق معمول لباس باز پوشیده بودن لباس پریسا جون هم باز بود ولی نه مثل مهناز و سحر.رضا هم که چشم از رو پاهای پریسا ور نمیداشت.شام رو هم زود خوردیم هم سبک.بعد شام رضا از جیبش یه نایلون در اورد و گفت امشب میخوام با این پرواز کنیم.تریاک بود.البته منظورش من و خودش بود نه زنها.که پریسا گفت تنهایی؟خوب ما هم میکشیم.
سحر و مهناز هم واسه روکم کنی گفتن باید با هم بکشیم.ما همگی اولمون بود.حتی رضا.نمیدونم چرا به سرش تریاک زده بود.خلاصه رفتیم پای پیک نیک.با نی و سنجاق کشیدیم.پریسا که دامنش تا زیر زانوهاش بود حالا کاملا رفته بود بالا و تموم روناش دیده میشد.سحر و مهناز هم دسته کمی از پریسا نداشتن.منو رضا هم حسابی باد کرده بودیم.رضا هم داشت فقط پریسا رو نیگا میکرد.پریسا هم که متوجه جریانات شده بود و سر از کار در اورده بود یواش یواش رضا رو مجنون خودش کرد و رضا رفت طرف پریسا.سحر و مهناز هم که اونقدر مست بودن که نمیتونستن تکون بخورن.منم خودم رو کشوندم سمت مهناز و سحر.کیرم رو گرفتم بالای سرشون تا واسم ساک بزنن.تا اونا داشتن کیرم رو میخوردن منم لباس هاشون رو از تنشون در اوردم.

نوشته: شایان


👍 0
👎 1
34336 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

272728
2011-02-07 03:58:36 +0330 +0330
NA

این داستان بود یا قطعنامه شورای امنیت که ایتقدر طولانی بود!!!؟؟؟آخه کیفیت داستان که به طولانی بودنش نیست.باید از اومدن پریسا به بعد یه داستان دیگه میکردیش.حشری شدم ولی چون طولانی بود دودولم هی خسته میشد و لالا میکرد.داستان گی هم بنویسید تا یکم حال کنیم

1 ❤️

272730
2011-02-07 07:38:33 +0330 +0330
NA

خيلي با حال بود دمت گرم بازم از اين داستانها برامون بفرست

0 ❤️

272731
2011-02-07 15:12:21 +0330 +0330
NA

melato kos gir avordi kuni?
Akhe chaghal !
Esme refighe matin aval vahid bud badesh shod reza?
Kamtar jagh bezan !
Takhayolet ziadi ghavi shode !

0 ❤️

272734
2011-02-07 19:19:18 +0330 +0330
NA

In ultra babo ham gij mizaneha!!
Baba u k sexe khahar baradario zena zadegi midoni onvagh neveshtan ya khondane dastane gay ro bayad konkeshi bedoni nanash!cheto havase gay…,han

0 ❤️

272735
2011-02-07 19:21:46 +0330 +0330
NA

In ultra babo ham gij mizaneha!!
Baba u k sexe khahar baradario zena zadegi midoni onvagh neveshtan ya khondane dastane gay ro bayad konkeshi bedoni nanash!cheto havase gay…,han?!
Yozarsif?kojaei pesaram,delemon tangide barat

0 ❤️

272736
2011-02-07 20:00:37 +0330 +0330
NA

in ye joorayi tarkibe 5 ta film supere mokhtalef bood fek konam say karde boodi esma roo avaz koni ke chand ja gaf dasht.age az archive haye avizoon ya sekaf kesh narafte bashi ye zarbdari khoob bood ba tah mayeye feet fetish.age mitooni bazam be in khoobi benevisi bazam bezar

0 ❤️

272737
2011-02-07 22:08:48 +0330 +0330
NA

(|: :)] شما بهتره مثل شاهنامه یک دوره سکس نامه بنویسی >:D<

0 ❤️

272738
2011-02-08 06:06:49 +0330 +0330
NA

In dastano b kanale xxl moarefi kon ta az rush y seriale 90 ghesmati besazan esmesham bezar afsaneye matin,motmaenam bishtar az afsaneye jomung mifrushe!

0 ❤️

272739
2011-02-08 14:43:34 +0330 +0330
NA

خدایی خوب بود دیگه…

0 ❤️

272740
2011-02-09 12:27:12 +0330 +0330

داستان خیلی قشنگی بود. بالاخره بعد مدتها تو این خراب شده یه داتسان خوب خوندیم
به نظرات کسشر یه سریم توجه نکن. اینا دست به کیر وایسادن به عالم و آدم فحش بدن
ادامه داستان چی شد؟

0 ❤️

272741
2011-08-11 13:30:12 +0430 +0430
NA

kos keshe bi pedar khar gir avordy
dayos badbakhte sharji bi hamechi ravani divane ame jende nane jende

0 ❤️