بستنی آلاسکا

1400/07/23

توی تاریکی نشسته بودم و به زندگیم فکر می کردم، به مسیری که تا اینجا طی کرده بودم. به کنارم نگاه کردم، به بدن برهنه ی تنها عشق زندگیم، رو شکم خوابیده بود و یه زانوشو خم کرده بود و بالا اورده بود، کون گرد و گوشتیش مسحور کننده بود، به پهلو چرخیدم و از بغل بهش چسبیدم، پامو بین پاهاش انداختم و کیرمو به کون پنبه ایش چسبوندم، دستمو دورش انداختم ، کمی جابجا شد و خودشو بهم فشار داد. اروم دم گوشش گفتم عاشقتم مامان.
بذارین از اول شروع کنم. 3 سالم بود که بابام خیلی ساده از دنیا رفت، اپاندیسش یهو گرفته بود و قبل از اینکه به بیمارستان برسه ترکید، عفونت تو تمام بدنش پخش شد ، اونطور که مامان می گفت دوا و درمون هم جواب نداده بود و بعد از دو هفته موندن تو بیمارستان، از دنیا رفت. من و مامان تنها موندیم، مامانم معلم بود، شیفت صبح رو توی یه مدرسه درس میداد و شیفت بعد از ظهر رو تو یه مدرسه دیگه تا هزینه های زندگیمون رو تامین کنه، مستاجر بودیم و تنها دارایی مون یه پیکان مدل 70 بود. مامان بعد از دو شیفت کار کردن، خسته و کوفته به خونه میومد، با همون حال ، مشغول پخت و پز و جمع کردن ریخت و پاش های من میشد، بدون اینکه خم به ابروش بیاره. من تا 7 سالگی، روزهارو تو خونه ی مادربزرگم می موندم و مامان وقتی از سر کار برمی گشت، منو با خودش به خونه می برد. از هفت سالگی به بعد، بعد از مدرسه به خونه ی خودمون می رفتم، خیلی زود، گرم کردن غذا و درست کردن نیمرو رو یاد گرفتم تا وقتی مامان سر کاره، گرسنه نمونم. گفتم که اجاره نشین بودیم و از نظر مالی هم تو مضیقه بودیم. توانمون به خونه های تک خوابه و کوچیک می رسید، واسه همین از وقتی یادم میاد، من کنار مامان تو تخت دو نفره اش می خوابیدم. وقتی تو بچگی مامان منو با خودش میبرد حموم، هیچ وقت لباسای زیرش رو در نمیاورد، از حدود هشت سالگی هم دیگه یاد گرفتم که تنهایی حموم کنم. مامان وقتی از حموم بیرون میومد، یه حوله دور بدنش می بست و یه حوله ی کوچیک به سرش، اول جلوی میز ارایشش می نشست و موهاشو خشک می کرد و سشوار می کشید، بعد بلند می شد و همونجوری از زیر حوله شورتش رو می پوشید، بعد پشتشو به من می کرد و حوله رو باز می کرد و روی دوشش مینداخت، سوتینش رو از جلو می پوشید، بعد حوله رو مینداخت زمین و سوتینش رو از پشت می بست و بقیه لباساشو می پوشید، بعد از 10 سالگی، دیگه خودم خجالت می کشیدم و وقتی مامان از حموم درمیومد، خودم از اتاق بیرون می رفتم و درو میبستم، بعد از اون هم مامان کنار من بلوزش رو عوض می کرد، ولی برای عوض کردن شلوار به اتاق می رفت و درو میبست. مامان اندام خوبی داشت، وزنش همیشه بین 65 و 70 کیلو ثابت بود، قدش 170 بود، پستونای 80 ، شکم معمولی و کون بزرگی داشت. قیافه اش هم قشنگ بود. بعضی وقتها تو مهمونی ها، می شنیدم که زنهای فامیل به مامان می گفتن که تو که هم خوشگلی هم جوون و سالمی، چرا ازدواج نمی کنی؟ مامان هم همیشه طفره می رفت و بحث رو عوض میکرد. من حتی بعد از به بلوغ رسیدن، هیچوقت نظر بدی به مامان نداشتم، مامان همیشه مامان بود، با اینکه این اتفاق هیچوقت نیفتاده بود ولی حتی اگه اتفاقی کاملا لخت هم می دیدمش، نظرم عوض نمیشد. ولی یه شب اتفاقی افتاد که جرقه ای شد واسه یه تغییر اساسی تو زندگیمون. من 15 سالم بود و مامان 38 سالش. اینم بگم که من عادت داشتم همیشه فقط با یه شورت بخوابم. نصفه های شب بود که از خواب بیدار شدم، چندتا اتفاق همزمان در حال افتادن بود. اولیش این بود که مامان داشت ناله می کرد. من سمت چپ مامان به پشت خوابیده بودم و دومین چیزی که نظرمو جلب کرد این بود که دست چپ مامان از روی شورت رو کیر من بود، ولی چون خوابالود بودم بهش توجه نکردم ، ناله های مامان نگرانم کرده بود واسه همین گفتم مامان چیزی شده؟ مامان سریع دست چپشو از رو کیرم برداشت، دست راستشو هم که تو شلوارش بود بیرون کشید و با دست پاچگی گفت نه چیزی نشده، بگیر بخواب، بعد از تخت پایین اومد و از اتاق بیرون رفت. چند لحظه بعد دوباره صدای مامان رو شنیدم. حسابی نگران شده بودم. واسه همین از اتاق بیرون رفتم، دیدم مامان تو پذیرایی نشسته ، صورتشو بین دستاش گرفته و داره گریه می کنه. رفتم و کنارش نشستم و دستمو انداختم دورش و گفتم مامان قربونت برم بگو چی شده اخه نگرانم کردی، کجات درد می کنه؟ مامان سرشو بلند کرد و درحالی که سعی داشت گریه اشو کنترل کنه گفت هیچی نشده، سرم درد می کنه، گفتم خوب پاشو بریم دکتر، یا بیمارستان. گفت نمیخواد، قرص خوردم الان خوب میشه، تو برو بخواب عزیزم، گفتم بی تو خوابم نمیبره. مامان بهم تکیه داد و سرشو رو شونه ام گذاشت. گریه اش دیگه بند اومده بود. نیم ساعتی نشستیم و بعد مامان گفت دیگه خوب شدم عزیزم، پاشو بریم بخوابیم. بلند شدیم و رفتیم تو اتاق و روی تخت دراز کشیدیم. یکی دو روز گذشت. مامان سعی میکرد زیاد بهم نزدیک نشه و شبها موقع خواب، لبه ی تخت می خوابید و پشتشو بهم می کرد. یه شب بعد از شام ، مامان یه متکا رو زمین گذاشته بود و به پهلو دراز کشیده بود و داشت تلوزیون تماشا میکرد. یه پتو هم روی خودش کشیده بود. منم رفتم پشت سرش دراز کشیدم . کمی بعد، مامان گفت بیا زیر پتو سرما نخوری. پتو رو بلند کردم و رفتم زیرش. باهاش فاصله داشتم. چند دقیقه بعد مامان گفت کمرت از پتو بیرونه، سرما میزنه به کمرت، بیا جلوتر، کمی رفتم جلوتر. هنوز چند سانتی با مامان فاصله داشتم، کمی که گذشت، مامان شروع کرد به حرکت کردن، شاید هر بار فقط یه سانت عقبتر میومد. بالاخره بعد از چندتا حرکت کوچیک، اولین تماس بینمون حاصل شد. کاملا به هم نچسبیده بودیم، یه قسمت از کون مامان به بالای رونم چسبیده بود. واقعا هیچ تاثیری روم نداشت چون گفتم که هیچ نگاه جنسی بهش نداشتم و تو اون لحظه کونش با کف پاش هیچ فرقی برام نداشت، کمی بعد، مامان به جلو چرخید و چند دقیقه ای رو شکم خوابید، وقتی دوباره به پهلو برگشت، اینبار کونشو کاملا تو بغلم فشار داد. کون گنده و نرم مامان کاملا به جلوم چسبیده بود. دستمو زیر سرم ستون کرده بودم و یه نگاه از بالا به مامان داشتم، صورتش کمی گل انداخته بود و نفسهاش تند شده بود. بعد احساس کردم مامان داره اروم کونشو بهم فشار میده. فکر کردم شاید سردشه، واسه همین از بالا و پایین بهش چسبیدم و دستمو هم بردم جلو، ساعد دستم رو شکمش بود و کف دستم رو زمین. مامان ساعدمو گرفت و کمی بالا کشید تا جایی که ساعدم به زیر پستونش چسبید. نفس های مامان تندتر و صورتش قرمز شده بود، گفتم مامان حالت خوب نیست؟ انگار رنگت قرمز شده. دستمو بلند کردم و به پیشونیش گذاشتم، حسابی داغ بود. گفتم انگار تب داری، سرما خوردی؟ مامان ازم فاصله گرفت و گفت نه فقط گرمم شده، یه دوش بگیرم درست میشه. بعد بلند شد و با عجله به سمت حموم رفت. حالا که به اون موقع فکر میکنم از رفتارم خنده ام میگیره. من تو مدرسه همیشه با بچه مثبت ها و خر خونها دوست بودم و تو محل هم دوستهای صمیمی زیادی نداشتم چون ترجیح میدادم وقتم رو با مامان بگذرونم. اهل جق و اینجور کارها هم نبودم و تموم تمرکزم رو درسم بود تا بتونم ادم موفقی بشم و به مامان کمک کنم. اونشب با اینکه فرداش مدرسه داشتیم، مامان تا دیروقت بیدار بود و اومدنش به تخت رو ندیدم. مامان دوباره چند روزی ازم فاصله گرفت. مثل اینکه تنهایی و شهوت بهش فشار میاورد و باعث میشد که یه کارایی بکنه، بعد عذاب وجدان می گرفت و چند روزی ازم دوری میکرد. بعد از یه مدت، مامان شروع کرد به پوشیدن لباسهای باز و بدن نما، تاپ های یقه بازی که قسمتی از سینه هاشو نشون میداد. شلوارهای تنگ و نازک. همینطور شب ها تو تخت از جلو یا عقب بهم می چسبید. رفتارهای مامان برام عجیب بود. یه بار تو مدرسه، به دوستم گفتم که مادر یکی از دوستام اینکارا رو می کنه، معنیش چی میتونه باشه؟ دوستم که حسابی هیجان زده شده بود گفت کیر میخواد دیگه، میخواد با پسرش سکس کنه، گفتم نه بابا، طرف مادرشه. گفت چه بهتر، کاش من جای اون بودم، من خودم تو کف مامانم هستم، همیشه دید میزنمش، اگه مامان من این کارارو میکرد درجا میکردمش. گفتم فرض کن مامانت این کارارو میکرد، همینطوری می گفتی مامان بیا بکنمت؟ اگه اشتباه کرده باشی و منظور مامانت سکس نباشه چی؟ کمی فکر کرد و گفت خوب وقتی مامان داره خودشو بهم میماله منم خودمو به اون میمالم تا ببینم چکار می کنه، اگه دلش بخواد، همکاری می کنه، ولی اگه دلش نخواد بلند میشه میره دیگه. تا چند روز فکرم درگیر حرفای دوستم بود. یعنی واقعا مامان ازم سکس میخواست؟ بلاخره تصمیمم رو گرفتم. اونشب مامان یه شلوار تنگ و نازک سیاه و یه تاپ یقه باز سیاه تنش بود. طبق معمول لباسامو دراوردم و با یه شورت رفتم زیر لحاف. اون زمان یه پسر لاغر و استخونی با 45 کیلو وزن و بدن بی مو بودم. کیرم هم حدود 13 سانت ولی کلفت بود. کمی بعد مامان از دستشویی برگشت، چراغ رو خاموش کرد و اومد زیر لحاف و نزدیکم دراز کشید. من به پشت خوابیده بودم. مامان هم به پشت خوابیده بود. ولی هرچی منتظر موندم اتفاقی نیفتاد. احتمالا دوستم اشتباه می کرد و قصد مامان سکس نبود. دیگه بیخیال بیدار موندن شدم و خوابیدم. نمیدونم چقدر گذشته بود که با صدای ناله ی مامان از خواب بیدار شدم . چشممو یه ذره باز کردم، مامان کنارم به پشت دراز کشیده بود، دست راستش توی شورتش بود و با دست چپ از روی تاپ پستونشو فشار میداد. هر از گاهی یه ناله ی خفیف از گلوش شنیده میشد. کمی بعد، مامان اروم و زیر لب اسممو گفت. فکر کردم فهمیده بیدارم، واسه همین سریع چشممو بستم، ولی چند ثانیه بعد، این بار با ناله گفت آه آرش. بعد از چندبار تکرار کردن اسمم، مامان به ارومی دست چپشو از رو شورت گذاشت روی کیرم. خیلی زود کیرم تو دستش راست شد، مامان با یه دست کیرمو میمالید و با دست دیگه کوسشو. کوسش حسابی خیس شده بود و صدای فرچ فرچش به گوش می رسید. مامان نفس نقس میزد و گاهی اسممو می گفت. چند دقیقه بعد، نفسهاش تندتر شد. بالاخره نفسشو حبس کرد، بدنشو از رو تخت بلند کرد و چند ثانیه ای لرزید، بعد دوباره رو تخت دراز کشید و نفسشو داد بیرون. دستشو از رو کیرم برداشت و ساکت و بیحرکت دراز کشید. مامان خودشو ارضا کرده بود و من شق درد گرفته بودم. به پهلو چرخیدم و پشتمو کردم بهش. کم کم کیرم خوابید و منم بالاخره خوابم برد. حالا دیگه مطمئن بودم که مامان چی میخواد. صبح روز بعد، رفتار مامان عادی بود، برام چندتا لقمه گرفت و باهم راه افتادیم، منو تا یه جایی رسوند و خودش هم رفت مدرسه. تو مدرسه رفیقم ازم پرسید از دوستت و مامانش چه خبر؟ گفتم نمی دونم، باهاش حرف نزدم. ولی تمام روز فکرم به این بود که چطور می تونم به مامان بفهمونم که من هم مشکلی با سکس ندارم. ولی به نتیجه نرسیدم. تصمیم گرفتم کاری که دوستم گفته بود رو انجام بدم. وقتی مامان خودشو بهم می چسبوند، منم خودم بهش فشار میدادم، وقتی از پشت بهش می چسبیدم، ساعدمو به زیر پستوناش میچسبوندم و کیرمو به کونش فشار میدادم. حدود یه هفته بود که تقلا میکردیم و تو اتیش شهوت دست و پا میزدیم ولی هیچکدوم جرات شروع کردن رو نداشتیم. بالاخره از شق درد و تخم درد خسته شده بودم، تصمیمم رو گرفته بودم و فقط منتظر یه فرصت کوچیک بودم. اونروز مامان کمی دیرتر از معمول به خونه اومد و گفت که شاگرد خصوصی داشتم. از بیرون ساندویچ هم خریده بود. شام رو خوردیم. مامان حسابی خسته بود و بدنش هم درد می کرد. یهو یه فکری به سرم زد. گفتم مامان میخوای ماساژت بدم؟ گفت مگه بلدی؟ گفتم اره از تلوزیون یاد گرفتم.( تو تلوزیون ایران کی اصلا در مورد ماساژ حرف زدن؟ چه برسه عملا هم نشون بدن که کسی یاد بگیره؟) مامان اعتراضی نکرد و فقط گفت باشه. گفتم بریم رو تخت؟ گفت بریم. مامان رو تخت روی شکم خوابید. گفتم میشه بشینم رو باسنت؟ اینجوری راحتتره. گفت باشه. رو کون نرم و پنبه ای مامان نشستم و از همون اول کیرم راست شد. شروع کردم به چنگ زدن و مالیدن شونه هاش، وقتی اومدم پایین تر کمی انگشتامو به پشتش فشار میدادم و می چرخوندم، بهش گفتم خوبه؟ با ناله گفت ارههههه. بهش گفتم مامان بلوزت نمیذاره، میشه درش بیاری؟ مامان بعد از چند ثانیه مکث، گفت باشه، بلند شو. کنارش نشستم، مامان بلند شد و نشست و بلوزشو بالا کشید و درش اورد. یه سوتین بنفش پستوناشو پوشونده بود. دوباره دراز کشید و رو کونش نشستم. کف دستامو رو پشتش گذاشتم و شروع کردم به بالا پایین کردن. الکی دستامو به بند سوتینش گیر میدادم، بعد بدون اینکه اجازه بگیرم، قلاب سوتینشو باز کردم. مامان اعتراضی نکرد. کمی پشتشو مالیدم، بعد بلند شدم و کنارش نشستم، دستامو پشت رونهای گوشتیش گذاشتم و کمی فشار دادم. بعد دلمو زدم به دریا و گفتم مامان بدون شلوار خیلی راحتتر میشه ماساژ داد، میشه شلوارتو دربیارم؟ مامان یواش گفت باشه و خودشو بلند کرد. شلوارشو از کنار رونهاش گرفتم و شروع کردم به کشیدن، شلوارش انقدر تنگ بود که شورتش هم تا وسطای کونش پایین اومد و بعد رد شد. حالا حدودا نصف کون سفید و گوشتی مامان از شورت سیاهش بیرون بود. دستامو انداختم زیر کش شلوارش و تا زیر زانو کشیدمش پایین. بعد مامان شکمشو رو تخت گذاشت و زانوهاشو خم کرد و پاهاشو بالا اورد. شلوارشو کامل دراوردم. نگاهم به کون معرکه ی مامان بود. دستامو رو مچ پاهاش گذاشتم، یه فشار دادم و اومدم بالاتر. همینطوری پاهاشو کمی تو دستم فشار میدادم و چند سانت میومدم بالاتر. لمس رونهای گوشتی مامان واقعا حال میداد. مامان هم زیر لب ناله می کرد. میدونستم مامان سکس میخواد، حالا که تا اینجا چیزی نگفته بود، بعد از این هم هرکاری که میکردم چیزی نمی گفت. وقتی به زیر کونش رسیدم، دستامو انداختم زیر کش شورتش و تا جایی که خودم رو پاهاش نشسته بودم یعنی رو زانوهاش کشیدم پایین. کوس سفید ولی پشمالوی مامان از بین پاهاش معلوم بود. دستامو روی کونش گذاشتم و چنگ زدم، رد دستام روی پوست صاف و لطیف کونش میموند. حتی لای کونشو باز کردم و سوراخ کون قهوه ایشو هم دیدم که دورش کمی موی نازک هم داشت. مامان همچنان ناله میکرد. بعد از کمی مالیدن کونش، کامل روش خوابیدم و کیرمو به چاک کونش فشار دادم. هنوز شلوار و شورتم تنم بود. دم گوشش گفتم از اینجور ماساژ خوشت میاد؟ مامان با صدای لرزون گفت اررررههههههه. کیرمو محکم به کونش فشار میدادم. کمی بعد گفتم مامان کیرمو دربیارم؟ دوباره با صدای لرزونش گفت ارهههه دربیار، دربیااااار. نشستم و شلوار و شورتمو پایین کشیدم و کیرمو دراوردم. اینبار کیر لختمو تو چاک کونش فشار دادم. کون مامان فوق العاده نرم بود.کیرمو همونجور خشک خشک لای کون بینظیر مامان جلو عقب می کردم. مامان کونشو به کیرم فشار میداد. کمی بعد، دیدم مامان داره سعی میکنه دستشو بینمون جا کنه، خودمو بلند کردم تا ببینم چیکار میکنه. مامان کیرمو تو دستش گرفت، خودشو کمی بالاتر کشید تا سر کیرم بین لبهای خیس کوسش و دم سوراخش قرار گرفت. به طور غریزی شروع کردم به فشار دادن و کیرم اروم اروم وارد بهشت شد. یه سوراخ خیس و تنگ که کیرمو سفت گرفته بود و می مکید. واقعا باورم نمیشد کار به اینجا رسیده باشه. شروع کردم به تلنبه زدن، با هر تلنبه مامان ناله می کرد و آه می کشید. جثه ی کوچیک من رو بدن گوشتی و توپر مامان واقعا یه منظره ی دیدنی بود. رو بدن فوق العاده ی مامان خوابیده بودم و به ارومی تو کوسش تلنبه میزدم. مامان گاهی دستشو به پشتم میرسوند تا به خودش فشارم بده. هردو عرق کرده بودیم. سرعتمو کمی بیشتر کردم و چند دقیقه تو همون حالت تلنبه زدم. کمی بعد مامان گفت عزیزم بلند شو. کیرمو کشیدم بیرون و از روش بلند شدم. مامان چرخید و طاقباز خوابید و پاهاشو باز کرد و با دست دوتا ضربه به کوس خیسش زد. بین پاهاش نشستم، مامان دوباره کیرمو گرفت و تو کوسش هدایت کرد. وقتی کیرم تا ته رفت تو، مامان دستاشو روی کونم گذاشت و هربار که کیرمو عقب می کشیدم، منو به طرف خودش میکشید و باعث میشد کیرم دوباره تا ته بره تو. پستونای گنده ی مامان جلوی روم بالا پایین می پرید. کیرمو تو کوسش می کوبیدم و تخمام به کونش میخورد. سرمو پایین انداخته بودم و به رفت و امد کیرم تو کوسش نگاه می کردم. مامان گفت ابتو نریزی تو، سرمو بلند کردم و تو چشمای پر از شهوت مامان نگاه کردم و گفتم چشم. به تلنبه زدن ادامه دادم، مامان چشماشو بسته بود ولی دهنش باز بود و مدام ناله میکرد. مامان با دست راست شروع کرد به مالیدن چوچوله اش. کمی بعد مامان تند تند نفس نفس میزد و اسممو می گفت. بدنش شروع کرده بود به لرزیدن و صدای ناله هاش حسابی بلند شده بود. تو یه لحظه، مامان دستاشو انداخت دور گردنم و پایینم کشید و سفت بغلم کرد و شدیدا شروع کرد به لرزیدن. کوسش که به حد کافی تنگ بود، انقباض موقع ارگاسمش هم باعث شده بود که کیرم تو کوسش قفل بشه و تکون نخوره. واسه همین کمی بیحرکت تو همون حالت موندم. بدن مامان کم کم شل شد و دستاشو از دور گردنم باز کرد. خودمو بالا کشیدم و به تلنبه زدن ادامه دادم. یکی دو دقیقه بعد کیرمو بیرون کشیدم و با چند بار مالیدن، ابم با فشار رو سینه ها و شکم مامان پاشید. کنار مامان افتادم و بیحرکت موندم تا نفسم جا بیاد. مامان همچنان به پشت خوابیده بود و من به پهلو رو به مامان دراز کشیده بودم. کمی بعد وقتی اروم شدم گفتم مامان؟ گفت سیسسسس، هیچی نمیخواد بگی. به پشت خوابیدم و ساکت شدم، مامان بلند شد و رفت دستشویی و خودشو تمیز کرد. وقتی برگشت، چراغو خاموش کرد و بدون اینکه لباسشو بپوشه اومد تو تخت. کمی به پشت دراز کشید. بعد به پهلو چرخید سمتم، از بغل بهم چسبید و دستشو رو سینه ام گذاشت. تو همون حالت اروم اروم خوابمون برد. صبح با صدای مامان که بلند بلند صدام میکرد بیدار شدم، دیدم مامان با عجله داره شورتشو می پوشه، با نگرانی گفتم چی شده؟ گفت پاشو خواب موندیم، دیرمون شده، به ساعت نگاه کردم، از هفت هم گذشته بود. سریع بلند شدم و لباسامو پوشیدم و باهم راه افتادیم. به مامان گفتم به ناظم چی بگم؟ گفت بگو مامان زنگ میزنه توضیح میده. ناظممون میدونست مامان معلمه و معمولا هوامو داشت. وقتی رسیدم حیاط خالی بود. ناظم دعوام نکرد و فقط گفت بدو سر کلاست. اونروز چیزی از درس نفهمیدم و فقط به سکس دیشبش با مامان فکر می کردم. اون روز عصر وقتی مامان اومد خونه ، انتظار داشتم که در مورد سکس دیشب باهام حرف بزنه ، ولی مامان نه تنها حرفی در مورد سکس نزد، بلکه کلا باهام کمی سر سنگین بود و حتی به سختی به صورتم نگاه میکرد. شب هم انقدر تو پذیرایی موند تا من خوابم ببره و اومدنش رو ندیدم. نمیدونستم موضوع چیه، فکر می کردم ندونسته کار اشتباهی کردم و مامان ازم ناراحته. دو روز به همین منوال گذشت. عصر روز سوم تو حموم بودم که یه فکری به ذهنم رسید. مامان رو صدا کردم. وقتی اومد پشت در، گفتم مامان میشه بیای پشتمو کیسه بکشی؟ کمی مکث کرد و بالاخره گفت باشه. اب رو بستم و مامان اومد تو. وقتی دید کاملا لختم، یه لحظه جا خورد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره. کیسه رو دادم بهش و پشتمو کردم . مامان شروع کرد به کیسه کشیدن، حرفی بینمون رد و بدل نمیشد، وقتی کمرم تموم شد چرخیدم و گفتم مامان لطفا زحمت جلو رو هم بکش. مامان طرف راستم وایساد، دست چپشو رو شونه ی راستم گذاشت و با دست راست مشغول کیسه کشیدن به سینه ام شد. کیرم صاف وایساده بود و نگاه مامان روش بود. دست راستمو رو گودی کمر مامان گذاشتم و اروم بردمش پایین روی کون تپل و طاقچه ای مامان. مامان چیزی نگفت، حتی تو چشام هم نگاه نکرد، فقط با کیسه، سینه ام رو نوازش می کرد و به ارومی پایین میومد. منم داشتم کون پنبه ایشو چنگ میزدم. نوک انگشتامو رد کردم زیر کش شورت و شلوارش و دستمو بردم تو. حال کون لخت مامان تو دستم بود و اون هم داشت به شکمم دست می کشید. وقتی شکمم هم تموم شد، مامان کیسه رو انداخت زمین، دستشو رو سینه ام گذاشت و صاف رفت پایین تا اینکه دستش دور کیرم حلقه شد، من کون لختشو میمالیدم و اون هم دستشو رو کیرم بالا پایین میکرد. دستمو از تو شورت مامان بیرون کشیدم، پهلوهاشو گرفتم و 90 درجه چرخوندمش تا پشتش به من شد. انگشتای شستمو از دو طرف زیر کش شورت و شلوارش انداختم و تا زانوش پایین کشیدمشون. مامان دستاشو رو زانوهاش گذاشت و کونشو داد عقب، قد مامان کمی ازم بلندتر بود، دستامو رو کونش گذاشتم و کمی به پایین فشار دادم، مامان زانوهاشو خم کرد و کونشو انقدر اورد پایین تا جلوی کیرم قرار بگیره. لای کونشو با دوتا دست باز کردم و سوراخ کون قهوه ای و کوس پشمالوشو نگاه کردم. دستمو رو کوسش گذاشتم و کمی مالیدمش، منظره ی بی نظیری بود، کون سفید مامان حسابی می درخشید، مخصوصا که تاپ و شلوارش هم سیاه بود و با پوست سفیدش کنتراست قشنگی ایجاد می کرد. بالاخره پشتش وایسادم، سر کیرمو دم کوسش گذاشتم و به ارومی فشار دادم. وقتی کیرم رفت تو، مامان یه آه بلند کشید، وقتی تخمام به کوسش و شکمم به کونش چسبید، کونشو از دو طرف سفت گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان ناله می کرد و اسممو می گفت. با هر تلنبه یه موج قشنگ رو کون گوشتی مامان ایجاد میشد. سرعتمو بیشتر کردم، مامان بلند ناله می کرد، صدای شالاپ شلوپ تلنبه هام تو حموم می پیچید. کیرمو تا ته تو کوسش فرو کردم و ثابت نگه داشتم، تاپشو از پشت تا شونه هاش بالا کشیدم و قلاب سوتینشو باز کردم. بعد از جلو دستامو بردم زیر تاپ و سوتینش و پستونای بزرگشو تو دستم گرفتم. مامان شروع کرد به چرخوندن کمر و کونش. با اینکار مامان مثل مهره ای که دور پیچ می چرخه، کوسشو دور کیرم می چرخوند و حرکت میداد. کمی پستوناشو تو دستام چلوندم و با نوکشون بازی کردم. بعد دوباره کونشو گرفتم و به تلنبه زدن ادامه دادم. مامان تو همون حال تاپ و سوتینشو دراورد و انداخت تو سبد رخت چرکا گوشه ی حموم. تند تند که تلنبه میزدم، یه لحظه زیادی عقب کشیدم و کیرم دراومد. مامان سریع کیرمو گرفت. به جای اینکه دوباره با کوسش تنظیم کنه، اول چند ثانیه ای سر کیرمو روی سوراخ کونش مالید و لای کونش بالا پایین کرد. کیرم که از ترشحات کوسش کاملا خیس بود، راحت تو چاک کونش حرکت می کرد. کمی بعد دوباره کیرمو به کوسش هدایت کرد و مشغول تلنبه زدن شدم. مامان با ناله اسممو تکرار می کرد. کمی بعد مامان جلو رفت و کیرم از کوسش دراومد، مامان خم شد و شلوار و شورتشو کامل دراورد و انداخت تو سبد. مامان چرخید و شونه هاشو به دیوار چسبوند و پاهاشو حسابی باز کرد. بین پاهای مامان وایسادم، مامان با یه لبخند گرم و مادرانه نگاهم میکرد. کیرمو دوباره تو کوس پشمالوش فرو کردم، پهلوهاشو گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان هم دستاشو انداخته بود دور گردنم. برای اولین بار موقع سکس داشتیم تو چشمای هم نگاه می کردیم، چشمای مامان پر از عشق و شهوت بود. انگار دیگه به خاطر سکس با پسرش احساس گناه نمیکرد و به همین خاطر به راحتی به چشمام نگاه می کرد. پستونای گنده و توپر مامان بالا پایین میرفتن. کوسش تنگ و خیس و داغ بود، کمی بعد مامان کاملا از دیوار جدا شد و بهم چسبید. دستامو رو کون مامان گذاشته بودم و تند تند تلنبه میزدم. پستونای گنده ی مامان به سینه ام چسبیده بود و حالمو بیشتر می کرد. مامان صورتشو به صورتم چسبونده بود و دم گوشم نفس نفس می زد. مامان دم گوشم با ناله گفت قربون کیرت برم، محکمتر بکن، آرش، دارم می میرم ارش، اخ چه حالی میده، کیرت تو کوسم چه حالی میده ارش . کوس مامانتو دوس داری؟ گفتم ارررههه. گفت اره؟ کوس تنگ مامانتو دوس داری؟ گفتم اره، گفت جوووون پس بکن، محکم تلنبه بزن. معلوم بود انقدر حشری شده که کنترل خودشو از دست داده ، چون تو حالت عادی امکان نداشت مامان یه همچین حرفهایی بزنه. نفس های مامان تندتر و ناله هاش بلندتر شده بود. کمی بعد با گفتن ااااااررررررررررشششش ارضا شد، منو سفت به خودش فشار میداد، تموم بدنش میلرزید و کوسش بدجوری تنگ شده بود. کمی تو اون حالت موندیم تا نفس مامان جا اومد، گفت هنوز ابت نیومده؟ گفتم نه هنوز. گفت میخوای واست بخورم؟ گفتم ارررررهههههه. مامان جلوم زانو زد. کمی کیرمو تو دستش مالید و بعد گرفتش تو دهنش و شروع کرد به عقب جلو کردن سرش. یکی دوبار سر کیرم رفت تو حلقش و باعث شد مامان عق بزنه. واسه همین فقط سر کیرمو تو دهنش نگه داشت و دسته اش رو هم با دست میمالید. چند لحظه بعد گفتم مامان داره میاد. مامان کیرمو از دهنش دراورد و محکم شروع کرد به مالیدن کیرم و گفت جوووون اره، ابتو میخوای کجام بریزی؟ میخوای بریزی رو پستونام؟ گفتم باشه. مامان سر کیرمو پایین تر گرفت و بعد از کمی جق زدن، ابم با فشار پاشید رو پستوناش. مامان گفت جووووون. مامان ابمو با دست به همه جای پستوناش مالید. بعد نگاهم کرد و خندید. خیلی وقت بود که خنده ی مامانو ندیده بودم. مامان بلند شد و گفت بیا یه دوش بگیریم بریم بیرون. بعد از اینکه ابمو از پستونای مامان شستم، همدیگه رو بغل کردیم و زیر دوش ایستادیم. مامان گفت عزیزم نباید به هیچ کس بگی که اینکارو کردیم، باشه؟ گفتم میدونم مامان جون، دیوونه که نیستم.

نوشته: خاقان


👍 66
👎 13
136701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

837535
2021-10-15 01:24:31 +0330 +0330

اولین نظر یوهووووو

2 ❤️

837545
2021-10-15 01:52:05 +0330 +0330

بستنی آلاسکا تو کونت تا شاید حشرت بخوابه .
اخه بی پدر ؛ با مادر اخه

7 ❤️

837551
2021-10-15 02:15:28 +0330 +0330

کاری به خود داستان ندارم غلط املایی هم فقط در آخر داستان بود که اسم نویسنده رو بجای چاخان نوشتی خاقان!!
ضمنن با تعریف‌هایی که از مادرت کردی مربی تنظیم خانواده تو مرکز بهداشت بیشتر بهش میاد تا معلم مدرسه بودن.راستی گلم شک نکن پدرت رو آپاندیس نکشته دیدن جنده بازی های مادرت باعث سکته کردن و مردنش شده!!!

5 ❤️

837566
2021-10-15 03:45:30 +0330 +0330

شهوانی به سه دسته تقسیم میشه:گی،محارم.،بی غیرتی.این وسط مسطا هم چنتا داستان خوب گیرت میاد.بابا بکشین بیرون دیگه

6 ❤️

837574
2021-10-15 05:44:46 +0330 +0330

اول اینکه تماما با این مدل سکس ها مخالفم و دوم اینکه داستانت بیشترش کپی بود یه بنده خدایی قبل تو اینطوری نوشته بود کپی کاری نکن حداقل

2 ❤️

837575
2021-10-15 05:55:44 +0330 +0330

دمتون گرم با این کمرهای سفتتون،نیم ساعت تلمبه میزنید انگار ن انگار.

6 ❤️

837599
2021-10-15 10:28:08 +0330 +0330

با تشکر از عواملی که باعث افزایشه بیغیرتی بین مردم شده
همین بیغیرت بار اومدین که وضعیت مملکت شده این
کاش بابات اونشب کاندوم مینداخت تا یه لاشی مثل تورو تحویل جامعه نده

3 ❤️

837610
2021-10-15 12:00:46 +0330 +0330

عالی عالی عاااااااالی🔥

1 ❤️

837632
2021-10-15 18:26:48 +0330 +0330

آپاندیس بابات از تلمبه زدن به این زن حشری ترکید. هی تلمبه زد اون گفت بزن باز بزن

1 ❤️

837637
2021-10-15 19:01:27 +0330 +0330

مفعولم و بی فاعل سن بالا میخوام

0 ❤️

837641
2021-10-15 20:06:45 +0330 +0330

ببین قشنگ بود ولی خیلی غیرواقعی بود. مثلا مامانه فکر نکرد باردار میشه؟ همین طوری بدون آمادگی قبلی داد؟ نمیشه

1 ❤️

837656
2021-10-15 23:53:52 +0330 +0330

عالی دمت گرم

1 ❤️

837749
2021-10-16 10:16:52 +0330 +0330

عزیزان احسنت و تبارک گو مستحضر باشن که این داستان رو از یه سایت دیگه کپی کرده گذاشته اینجا

0 ❤️

837752
2021-10-16 10:25:33 +0330 +0330

خیلی ناشیانه نوشته شده و تخیلی بودنش مشخصه

0 ❤️

837760
2021-10-16 12:06:21 +0330 +0330

آنقدر خوب نوشته بودی که می‌تونستم تو ذهنم کامل تصورش کنم 👍👍

2 ❤️

837771
2021-10-16 14:05:55 +0330 +0330

اینکار با محارم اشتباه محض هستش ؛
نوشتن و انتشارش به هر طریقی هم خودت و هم دیگران را دچار اختلال تو زندگی عامیانه میکنه ؛
شاید خیلی شیرین باشه و برای آدما تحریک پذیریش زیاد باشه ولی اشتباه بزرگیه؛
موفق باشی

2 ❤️

838217
2021-10-19 06:09:17 +0330 +0330

دمت گرم داداش دو بار باهاش زدم

1 ❤️

838313
2021-10-19 20:12:30 +0330 +0330

حاجی حرومزاده بازیو بس کنید دگ ناموصن با مادر آخه؟؟؟
ننش چ خرابیه ک پسر پونزده سالش میده!!

0 ❤️

838748
2021-10-22 21:11:44 +0330 +0330

کصننه جقی این همه واسه سکس با مامانت نشستی خیالپردازی کردی و فکر کردی اونا رو اینجا بنویسی کسی نمیفهمه؟؟ حالا بعضیا یه تجربه واقعی رو میان تعریف میکنن ولی تو معلومه از اون ننه کونیاشی که اینطور انرژی واسه تصور سکس با مامانت صرف کردی

0 ❤️

839235
2021-10-26 01:05:21 +0330 +0330

کیر 20 سانتیم تووو کس مامانت تا حسابی سیر بشه

0 ❤️

861045
2022-02-26 01:54:02 +0330 +0330

تو داستان خبری از خوردن قرص خوردن و کاندوم و تاخیری نبود
یک دست گاییدی آلتم نیومد تهش برات جق زد…
جل الخالق…

0 ❤️

862612
2022-03-06 23:52:38 +0330 +0330

کمیاب۶۳
نخون داستانو جونم .

0 ❤️

912183
2023-01-25 18:18:42 +0330 +0330

من نمی‌فهمم این همه نظرات فلسفی و کارشناسانه از کجاتون میارین اومدیم داستان سکسی بخونیم حال کنیم نظرات رو که میخونم یاد فراصتی میوفتم
داستانت خوب بود مخصوصا اونجاش که از ترکیب ست مشکی با پوست سفید گفتی راس کردم

0 ❤️

918916
2023-03-15 17:15:52 +0330 +0330

میگم مامانت چنددست لباس پوشیده بود؟؟؟یجوری گفتی اینا درآورد اونا درآورد انگار ۴ دست تاپ وشلوارک و سوتین وشرت پاش بوده.خیلی علاقه داری لباسش رو دربیاری؟؟؟؟؟؟؟خاقان ننت همش جندس

0 ❤️