به دنبال لذت و آرامش مجدد (۱)

1397/09/20

پنج سال از رابطه ام با محسن گذشته بود. اکثر اوقات مدت ها به رابطه شیرینی که داشتیم فکر میکردم، همه اون هم آغوشی ها و لذت ها. اما چند ماهی بود که فقط وسیله ارضای محسن بودم، حتی بعضی از شب ها جواب پیام هام رو هم نمیداد و یا سرد جوابمو میداد اما وقتی که میگفتم خونمون خالیه با سرعت خودش رو میرسوند و بعد خالی کردن آبش توی کونم سریع خداحافظی میکرد و میرفت. از این وضعیت خسته بودم. بیشتر از هرچیزی آرامش و احساس لازم داشتم اما دیگه خبری از این حس ها نبود. نمیدونستم چیکار کنم که بازم مهم باشم واسش…

احساس میکردم رابطمون رو واسه علی تعریف کرده. علی یکی از دوستای قدیمی و مشترکمون بود که بیشتر با محسن دوست بود، چون هردو هم سن بودن و من سه،چهار سالی کوچیک تر بودم. علی گاهی اوقات که باهم تنها می شدیم میگفت که میلاد بدجور هوس سکس کردم،کسی رو سراغ نداری؟ناموسا اگه کسی رو پیدا کردی بهم بگو!
منم همیشه میگفتم نه بابا من کیو میشناسم مگه. اما ول کن نبود و هربار که منو می دید این حرف رو تکرار میکرد. حتی گاهی پیامک می داد که چی شد؟کسیو گیر آوردی؟!
ترسیده بودم که نکنه محسن رابطمون رو واسش تعریف کرده باشه اما هیچوقت سوتی نمیدادم چون این احتمال رو هم می دادم که واقعا منظورش با خود من نیست.
تا اینکه یک روز که خونه بودم پیام داد که: میلاد چه خبر؟!
_سلامتی. تو چه خبر؟
+هیچی. سرکارم خسته و داغون و تنها!
_خسته نباشی داداش. حالا چرا تنها؟بقیه کجان؟
+همه هستن. منظورم اینه که هنوز کسیو پیدا نکردم. توام خب کسیو معرفی نمیکنی
کمی مکث کردم. با خودم گفتم این پسر واقعا چشمش منو گرفته انگار!
واقعا حشری بودم و فکرم درست کار نمیکرد. دوست داشتم، بودن با علی رو هم تجربه کنم. احساس میکردم که یه رابطه جدید میتونه منو نجات بده، میتونه دوباره اون حس لذت و اهمیت داشتن رو بهم برگردونه.این یه واقعیته که اتفاقات و بودن با آدم های تازه هیجان خاصی داره و من میخواستم این هیجان، این لذت، این آرامش رو دوباره تجربه کنم.
پس با چندتا اموجی خنده گفتم: علی گیر دادیا توام. کسی رو نمی شناسم خب. مگه خودم!
سریع جواب داد: باشه خودت بیا
قرمز شدم و ضربانم شدید بالا رفت. دست و پامو گم کردم و نمی دونستم چی بگم.
_علی چی میگی تو؟
+واقعا نمیدونی منظورمو؟؟؟!
_نه! بگو خب منظورت چیه
+جدی جدی نمیفهمی؟
_نمیدونم دقیق اما دوست دارم بهم بگی خودت که چی میخوای!
+بیخیال
_ای بابا. خب بگو منظورتو
+اگه واقعا نمیدونی پس بیخیال
نمیخواستم این فرصت رو از دست بدم. علی رو از بچگی میشناختم و توی ذهنم این باور رو داشتم که علی میتونه بهترین باشه واسم. بعد از محسن تنها کسی بود ک بهش اعتماد داشتم. پس گفتم: علی میدونم چی میگی و منم مشکلی با این قضیه ندارم
خیلی سریع جواب داد و انگار نه انگار که تعجب کرده و یه طورایی حتم دادم که محسن واسش تعریف کرده.
_باشه. بعد از کار، ساعت 7میام دنبالت
+باشه. میبینمت
_فعلا
+فعلا
کمتر از یک ساعت به قرارمون مونده بود. سریع رفتم حموم. تموم طول مدتی که بدنمو میشستم به سکسی که قرار بود داشته باشم فکر میکردم. تصوراتم پشت سر هم از جلوی چشمام رد می شد. بوسه ها، نوازش ها و فرو رفتن کیر یه آدم جدید که به من اهمیت میده،لبخند رو به لبام برگردونده بود.
تموم لباسامو عوض کردم و یه شورت تنگ پوشیدم و منتظر شدم. چند دقیقه ای که گذشت و پیام داد که میلاد بیا سر کوچتون، منتظرتم. کمی عطر زدم و رفتم…
در ماشین رو که باز کردم ضربان قلبم بازم بالا رفت و قرمز شدم. نمی تونستم به صورت علی نگاه کنم، نگاه علی هم به، رو به رو بود. تموم طول مدت که به سمت خونه رفتیم ساکت بودیم و به جزء چند کلمه و چند احوال پرسی ساده حرفی واسه گفتن نداشتیم. البته مسافت کوتاهی هم بود.
وقتی رسیدیم، گفت صبر کن برم تو خونه ببینم اوضاع چطوره و الان برمیگردم. منم قبول کردم. علی که رفت ترس وجودمو گرفت، با خودم میگفتم میلاد خر نشو، از محسن چه خیری دیدی که از علی ببینی، اینم یه مدت دیگه مثل یه حیوون باهات رفتار میکنه. توی همین فکرا بودم که علی از خونه اومد بیرون و اشاره داد که پیاده بشم. ماشین رو قفل کرد و رفتیم توی خونه…
سریع سمت کامپیوتر رفت و یه پورن پلی کرد و رو به من کرد و گفت: لباساتو در بیار
تقریبا پشیمون شده بودم و گفتم علی ، شوخی کردم ، من اینکاره نیستم و فقط گفتم که کمی بخندیم
کمی جا خورد و نشست روی صندلی و گفت بابا خب مگه چیکار میخوایم بکنیم!! برعکس خیلی هم حال میده به جفتمون
_اخه داداش من اینکاره نیستم و اصلا تجربه نداشتم!
+میلاد حالا تو خونه ایم دیگه!!! و فقط خودمون دوتاییم
دوباره شهوتم به ترس غلبه کرد و گفتم: باشه اما خب روی شورت حال کن
+شورت که حال نمیده اخه
قیافش درهم شده شده بود و عصبی بود و تموم این مدت حتی یک بار نگاهم نکرد
_باشه
پیراهن و شلوارم رو درآوردم. بالاخره نگاه علی به من خیره شد و بدنمو برانداز کرد و خودشم لباساشو درآورد. کیرش واقعا بزرگ بود اما شل و سریع به پهلو دراز کشید.
منم شورتم رو درآوردم و سمت علی رفتم و کنارش دراز کشیدم و منتظر لباش بودم که منو به جنون برسونه،توی آسمونا بودم و با خودم گفتم آره خودشه، که یهو گفت برگرد! منم که انتظار یه معاقشه زیبا رو داشتم جا خوردم اما بدون بحث برگشتم و کونمو سمتش کردم. تا کونمو دید، یه اوفففففف گفت و دستشو روی کونم گذاشت که جیگرم حال اومد، خوشحال بودم که کونمو پسندیده
منو کاملا حالت دمر خوابوند و دستشو جلوی دهنم آورد و گفت که تف کن که خیسش کنم. منم دوبار توی دستش تف کردم و اونم آب دهنمو به کیرش مالید. چون کیرش کامل سفت نشده بود احتمال دادم که میخواد لاپایی بره که دیدم پامو از هم باز کرد و سر کیرشو روی سوراخم گذاشت و فشار داد. اصلا آماده نبودم و خودم رو جمع کردم. فهمیدم که کیرش تا این حد بیشتر سفت نمیشه
از روم بلند شد و رفت مایع دستشویی رو آورد و سر کیرش مالید و کمی هم روی سوراخم ریخت و دوباره سر کیرشو روی سوراخم گذاشت. من هنوز توی شوک بودم از رفتار علی، از اینکه مستقیم سراغ کونم رفته بود . خودمو سفت گرفته بودم، آروم فشار می داد، کونم خیلی لیز شده بود و نرم بودن کیر علی هم باعث شده بود که درد و فشار زیادی نداشته باشم. با چند فشار دیگه سر کیرش توی کونم رفت و با یکی دو تکان کیرشو کامل توی کونم کرد، دردم گرفته بود و بیشتر از درد سوزش داشتم که احتمال دادم بخاطر زیاد بودن مایع دستشوییه. شروع کرد به تلمبه زدن و آه و ناله آروم من تنهاصدای توی اتاق بود. بوی تند عرق
ش بدتر گند زده بود به ذوق و شوقم.
تمام تصوراتم نابود شده بود و فهمیده بودم که فقط سوراخ کونم مهمه. عصبی بودم، کوچیکترین لذتی نمی بردم و دوست داشتم زودتر تموم بشه.
یه دستش رو زیر شکمم برد و بدون اینکه کیرشو دربیاره منو سمت بالا آورد اما کیرش دراومد، منو حالت داگی قرار داد و با دست کمرمو سمت پایین فشار داد که کونم بیشتر عقب بره. کیرشو دم سوراخم گذاشت و با یه تکون فرو کرد توی کونم،نتونستم تحمل کنم و کمی رو به جلو رفتم که با حالت ضربه کمرمو دوباره به پایین فشار داد و شروع کرد تلمبه زدن. کمرمو گرفت و تلمبه میزد. کیرشو تا نزدیک سر کیرش عقب میکشید و دوباره تا ته فرو میکرد. هربار هم محکمتر فرو میکرد و منم توی دلم به گه خوردن افتاده بودم.
حدودا پنج دقیقه ای که گذشت گفتم: علی آبت نیومد؟ اونم گفت آبم اومده اما یه بار که ارزشی نداره! اینجا بود که فهمیدم علی برعکس محسن این توانو داره که دوباره شق کنه.
کیرشو درآورد و سرپا جلوی مانیتور وایساد و به پورن خیره شد و گفت: میلاد واسم بخورش. جلوش زانو زدم و شروع کردم ساک زدن. مزه مایع دستشویی حالمو بهم می زد اما حرفی نزدم و به خوردن کیرش ادامه دادم. و با دستم تخماشو میمالیدم. با این مزه بد و بوی تند اما ساک زدن رو به کون دادن ترجیح می دادم و تا جایی که توان داشتم کیرش رو توی دهنم میذاشتم.
بعد از چند لحظه سرمو گرفت و خودش توی دهنم تلمبه زد، گاهی آروم آروم و گاهی تند. لعنتی آبش نمیومد و دهنم خسته شده بود و از یه طرف کونم سوزش بدی داشت و امونمو بریده بود.کیرش رو از دهنم درآوردم و با دست شروع کردم جق زدن و سر کیرشو لیس میزدم و دهنم میذاشتم گاهی. از صورتش لذت بردنش رو حس میکردم و این حداقل پاداش و حس رضایتی بود که داشتم. تند تند جق میزدم واسش.
کمی که گذشت کیرش داشت خشک می شد، و ترسیدم که اذیتش کنه، واسه همین دستمو برداشتم که تف کنم که یهو با صدای بلند گفت احمق چیکار کردی؟
هاج و واج موندم.گفتم چی شد؟
+دستتو چرا برداشتی؟داشت میومد. الان دیگ نمیاد
_ببخشید کمی خشک شده بود، خواستم خیسش کنم. الان دوباره میزنم
+نمی خواد دیگه. دیگه نمیاد
_ببخشید علی
ازم جدا شد با حالت عصبی و صورتی اخمو سمت لباساش رفت و بدون تمیز کردن کیرش، لباساشو پوشید. حتی بهم نگاه هم نمی کرد و جواب ببخشید گفتن هامو نمی داد.
حس مزخرفی داشتم و منم سمت لباسام رفتم و سریع پوشیدم و گفتم: من برم دیگه
+باشه. برو
_ببخشید که یهو دستمو برداشتم! ارضا نشدی
+بیخیال. فردا بازم بیا آبمو بیار
_باشه
خداحافظی کردم و از اتاق بیرون اومدم. حتی از اتاق هم بیرون نیومد و خودم از خونه بیرون رفتم.
وقتی وارد کوچه شدم یه مشت آروم زدم توی سر خودمو گفتم لعنت بهت میلاد این چه گهی بود خوردی. امشبو کون نمی دادی میمردی. این حرومزاده که اصلا آدم نبود و فقط گاییدت…
تموم مدتی که توی مسیر خونه بودم به خودم فحش می دادم و به عاقبت اینکارم فکر میکردم…
ادامه دارد…

نوشته: s.a.t.m


👍 1
👎 3
6414 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

735117
2018-12-11 21:28:23 +0330 +0330

فکر کنم صدا و سیما سایتو خریده قبلنا اینقدر تکراری پخش نمیکردن!! ?

4 ❤️

735122
2018-12-11 21:53:52 +0330 +0330

جدیدا مد شده تنها که میشی باید کیون بدی :(((

1 ❤️

735157
2018-12-12 06:55:47 +0330 +0330

بابات اگه راه داروخونه رو بلد بود الان یه کونی از جامعه کم میشد

1 ❤️

735167
2018-12-12 07:28:24 +0330 +0330

توکون کونیها باید اسید ریخت.
نرها فقط برای کردن آفریده شده اند.
تو دنیای حیواناتم نر کوندری پیدا نمیشه!؟

2 ❤️

735169
2018-12-12 07:43:51 +0330 +0330

شاه ایکس منظورت ای فیلم بود فک کنم

1 ❤️

735216
2018-12-12 14:10:34 +0330 +0330

جدی مسیحی۰تودنیای حیوانات کونی نیست؟من فکر میکنم نرهای کوندر از حیوان کمترند.

0 ❤️

735405
2018-12-13 21:12:19 +0330 +0330

از تگی که این داستان گرفته معلوم میشه که ادمین جان اصلا دقت نمیکنه و همش داستان های تکراری رو توی سایت قرار میده!
چون این داستان اصلا ربطی به دوست پسر نداشت که تگ دوست پسر گرفته!

0 ❤️