من اسمم شبنممه و اندام عالی دارم قدم 165 و وزنم50 سینه هام 75شاید بگید داره دروغ میگه اما من بدنسازی کار کردم و مادرمم گفته که تو سن من سینه هاش بزرگ بوده کون سفت وبزرگی هم دارم که با کمر باریکم خیلی تو چشمه پوست من فوق العاده سفیده و با موهایه بلند مشکیم تضاد عجیبی داره چشمایه مشکی و لبایه قلوه ای دارم خلاسه همیشه چشما دنبال من بود اون موقه من 16 سالم بود هیچ وقت با کسی گرم نمیگرفتم و بخاطر مشکلاتم همیشه تو خودم بودم کسی هم جرعت سر به سر گذاشتن با منو نداشت تو درسام کم کم ضعیف شدم اولش یه معلم زن ریاضیو تدریس میکرد که حامله شد و رفت و به جاش یه مرد 27 ـ8 ساله اومد که استاد دانشگاه هم بود گذشت تا این که فهمید من مشکل دارم و شماره یکی از شاگرداش که ترم اخری بود و داد بهم گفت برم پیشش تا کمکم کنه
نزدیک امتحانا بود و من هر اخر هفته میرفتم پیش نیما نیما حدودا 25 سالش بود و همش یه طور خاصی نگاهم میکرد و بهم اهمیت میداد نیما تنها زندگی میکرد اما وقتی من میرفتم همیشه دو سه تا از شاگرداش بودن اخر هفته شد و من رفتم برخلاف روزایه دیگه این دفعه هیچ کی نبود فردا امتحان داشتم و قرار شد با من اون روز زیاد کار کنه زنگ زدم به مامانم و گفتم دیر میام مامانم اکثرا به دیر اومدنم عادت داشت و با اخلاقم اشنا بود و میدونست با کسی گرم نمیگیرم مطمعن بود بماند که ما از اون خوانوادهایه ازادیم و زیاد مذهبی نیستیم مامانم با نیما حرف زد و خواست بعد تموم شدن درسش منو برسونه خونه ساعت 2 بود خواستم برم بیرون ناهار بخورم که دستمو گرفتو نشوند رو صندلی و با دوتا ساندویچ اومد تعجب نکردم بی هیچ حرفی به زور نصف ساندویچمو خوردم گفت اگه دوست ندارم زنگ بزنه رستوران ولی من گفتم نه و سیر شدم یکم باهم حرف زدیم منم گفتم با فامیلا زیاد رفت امد نداریم و دلیل خواست که گفتم پسرایه فامیل خیلی هیزن و همش به طوری میخوان بیان طرفم حتی الانم پسر خالم پاپیچم شده و خالم مخ مامانمو خورده که بیان خواستگاریم اینو که گفتم نیما قرمز شد چشماش شد کاسه خون وا این چرا این طوری کرد دیوانه یهو پاشد دستمو گرفت و منو پرت کرد داخل یه اتاق با ست مشکی و خاکستری یه تخت بزرگ پایین پنجره و میزتوالت که کلی عطر روش بود یه کمدم بغل در بود درو قفل کردو کلیدو گذاشت اون بالا بلند شدم گفتم چیکار داری میکنی نزدیکم شد و با داد بلندی که کشید به لرز افتادم:تو حق نداری مال کس دیگه ای باشی فهمیدی یا حالیت کنم با کمال پروعیت گفتم برو بابا چی زدی حالت بده ها ول کن جان مادرت کم بد بختی ندارم تویه خل افتادی گیرم با قدمایه بلند به سمتم اومد و منم رفتم عقب که چسبیدم به دیوار یه دستاشو گذاشت دورم لباشو محکم فشار داد رو لبام تقلا کردم ولم کنه اما زورش ده برابر من بود دست از سر لبام برداشت و رفت پایینتر گردنمو اروم گاز میگرفت سرشو بلند کردو تو چشمام نگاه کرد و گفت نمیخوام از دستت بدم و دوباره لبامو بوسید با یه حرکت بلندم کرد و گذاشتم رو تختش تقلا کردم ولم کنه اما گوشش به اینا بدهکار نبود با یه دستاش دستامو نگه دشته بود بالاسرم و با دست دیگش مانتو و تیشرتمو دراورد شلوار جینمو از پام کشید خواهشو التماس تو کار من نبود یکی محکم زدم تو دلش که دلشو گرفت خواستم برم بیرون که در قفل بود بلند شد اومد طرفم با قیافه برزخی دستمو گرفت پرتم کرد رو تخت منم کلا یه شلوارک کوتاه که بی شباهت به شرت نبود تنم بود با یه سوتین قرمز لباساشو دراورد فقط یه شرت تنش بود اومد رو تخت و دستمو کشید بی صدا اشک میریختم نگام افتاد به بدنش که سفید و بدون یه تار مو بود سینه های پهن و شکم چند تیکه معلوم بود چند ساله بدنسازه خداییشم پسر خوشگلی بود به طوری که هرکی میدیدش عاشقش میشد اما نیما به هیچ کدوم رویه سگ نشون نمیداد .منو خوابوند رو تخت صورتمو برگردوندم بغلم کرد و پتورو کشید رومون و گفت شبنمم ببخشید فقط دیگ تحمل ندارم میخوام مال من بشی دوست ندارم کسی حتی نگاهش روت بیوفته حالا صورتتو برگردون اما من برنگشتم با دستش صورتمو برگردوند و شروکرد به قربون صدقم رفتن لباشو گذاشت رو لبام اهسته میبوسید بند سوتینم باز کرد دستامو جلو سینه هام گرفتم اما با کمال ارامش و زور دستامو برداشت و افتاد به جون سینه هام اروم با زبونش خیسش میکرد هر چند لحضه هم یه بوس از لبام میگرفت و دهنشو میبرد سمت نوک سینه هام دو سه ثانیه میمکید و ول میکرد با یه دستش هم اون یکی سینمو میمالید و نوبتی عوض میکرد شلوارکو دراورد و افتاد به جون کسم من چون وسواس داشتم بدنم حتی یدونه مو هم نداشت بعد این که حسابی کسمو خورد بلند شد و شرتشو دراورد یکم ترسیدم کیرش 25 سانتی میشد خیلیم کلفت بود ترسیده بودم با نگاهم فهمیدو اروم زمزمه کرد:شبنمم نگران نباش نمیزارم کوچولوم اذیت شه عشقم اروم باش با نگاهش گرمم میکرد سر کیرشو خوردم و بعدم یکم باهاش بازی کردم دوباره افتاد به جون کسمو و سینه هام و میخورد اومد روم و سر کیرشو با کسم بازی میداد لباشو گذاشت رو لبام کیرشو فرو کرد تو کسم اولش سرش رفت بعد همشو کرد که احساس کردم یه چیزی پاره شد درد داشتم سوزش کسم زیاد شده بود و نیما اروم عقب جلو میکرد محکم بازوهایه نیمارو فشار میدادم و لباشو محکم میمکیدم این باعث میشد حشری تر شه و حرکتشو تند تر کنه من که داشتم از حال میرفتم بعد یه اه کشید و داغی رو حس کردم فهمیدم ارضا شده با یه دستماشخون رو کیرش و منو پاک کرد رو تختیم انداخت تو ماشین بغلم کردو گفت دیگه شدی زنم عشقم دیگه مال خود خودمی میکشم اونی که بخواد تورو ازم جدا کنه با حرفاش خخوابیدم و بعد دوماه اومد خواستگاریم و کفت اگه ردش کنم به همه میگه باهم بودیم و بعدشم عقدو عروسی
نوشته: shabnam
همه که میان اینجا خودشونو الیزابت تیلور معرفی میکنن،
چن وقته تو خیابون دارم تعداد خوشگلا رو بررسی میکنم اما دریغ،یا همه اژدهان و اجنه ان،یا قیافه ها همه کیری جوری که رغبت نمیکنی بهشون نگاه کنی…
بابا بسه دیگه حالمون بهم خورد به خدا…
واژه ها تکراری،جمله ها تکراری…
اقا شما همتون عالییییییییی هستین
اصن ی مشت جسیکا البای فرازمینی جمع شدین این جا
بکشید بیرون دیگه اه
خلاسه… دماغم دراز شد رفت تو چشم اعضای شهوانی…
آی چشمم!
بیاه! چشمه ی کامنت چیمن هم خشک کردی…
دیسسلایک
شبنم میگما،مث اینکه خاب دیدی ،شب خودتو خیس کردی!!! ? ?
به اسمتم میاد اخه شب+نم ?
اسمتو بذار شب شاش یا شب گوز یا هرچی چجوری اینهمه چرت وپرت تایپ میکنی شب گوز خانم
از غرورت خوشم اومد اولش هرچند که در ادامه ریدی
ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎﻱ ﺟﻖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﻬﻮﺍﻧﻲ
ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻘﻲ
ﭖ.ﻥ ﻫﻤﻪ ﻋﻨﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻛﻼﻍ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺑﻦ
مرسی ک هستی…
خوبه مامانت بهت اعتماد کرده بود
خدایا هیچ کس رو اینقدر خوشگل نکن،،،،، خوشگلی رو مساوی تقسیم کن
في الواقع هيچكسو ديسلايك نكردم تاحالا ولي اينقد مضخرف نوشتي كه ميخوام بهت افتخار بدم ديسلايكت كنم. (dash) ديسلايك
تا حالا كسي داستان نوشته بگه اندامم كيريه؟همه يا خعلي خوشگلن يا خعلي خوش اندام.سينه ها هم همه بزرگ.مطمئنا اينم روش نشد بگه سينم هشتاد و پنجه وگرنه ميگفت.بعدشم دختري كه نخواد بده حضرت خضر با اصحابشم بيان بازم نميده،شما تصور كن يه دختر 16 ساله با كدوم منطق ميتونه يه كير 25 سانتيو تحمل كنه؟آخه چرا كسشعر تحويل اين ملت با نشاط ميكنين؟بعدشم كسي كه مغرور باشه به همين راحتي كس ميده آخه؟
.
.
.
.
.
كلام آخر:
كير مجري مناظره هاي انتخاباتي تو كون نيما يا بهتره با اين توصيفاتي كه تو كردي بگيم عمو جاني (ورژن ايراني)
من کاری به داستانت ندارم ولی با توصیفاتی که تو از ظاهر خودتو اون کردی احتمالا بچتون یا کونی میشه جن.10
هر چی به خودم فشار آوردم بفهمم چطوری احساس کردی یه چیزی پاره شد نفهمیدم دیگه ترسیدم خودم پاره شم …
بازم از این احساست بنویس !!
حیف که حوصله ندارم فحش بدم …
نمردیم و معنیه مغرور رو هم فهمیدیم،بازم خوبه تو بچه ی مغروری بودی که با یه فریاد که سرت کشیدن راضی شدی بدی…اگه مغرور نبودی میزدی رو دست الکسیس تگزاس
.
.
.
پس ببین همین غرور بی جات بود که نذاشت معروف بشی ?
27 ساله استاد دانشگاه و شاگردش 25 سالش بوده .دیگه حرفی ندارم در ضمن کل ادبیات فارسی را با خاک یکسان کردی با این واژه(پرروعیت)
به جون خودت 25 سالو که دیدم گفتم حتما میخواد بگه کیرشم 25 سانته . در کمال ناباوری همینم شد . البت فک نکنی داستانتو خوندما فقط اعدادو نگا میکنم . به هر حال دروغ که شاخ نداره
نميشه يه داستان با سلام قدم فلانه وزنم فلانه شروع نشه ، انصاف نيس بخدا :/
برج آزادی توکست دروغگو کیر نصراله کره توکونت بیام بکنمت
مث اینکه بعضی ها مریض روانی هسن. اگه محارم باشه فحش میدن اگه زن و شوهر باشه بازم فحش میدن اخه کسسس کشا این که باش ازدواج کرده دیگه چه مرگتونه
واقعا عالی بود ، خوشم اومد خیلی با عرضه بود،تو خوب کردی که گزاشتی پردتو باز کنه ، نوش جونت،
فقط من موندم اون حروم زاده هایی که میان روی منبر و و ادای غیریتی ها رو در میارن، الان بازم فحش میدن؟
بده ما هم بزنیم