به نظر شما من واقعا اونو کردم ...!؟

1393/04/11

چند سال پیش با ی دختری تو اینترنت آشنا شدم دختر خوبی بود با هم حرف زدیمو قرار گذاشتیم همو دیدیم ازین دخترای با مرامو لوتی مآب بود اما ی حسی میگفت به درد من نمیخوره این اونی نیست که من دنبالش میگردم اما دوست نداشتم بهش اینو بگم از طرفی اون دنبال یکی میگشت که مال خودش باشه تک پر خودش باشه بالاخره تو چند وقت رفتو آمد غیر مستقیم بهش فهموندم ،مثلا چند بار بهش گفتم خودم برات آستین بالا میزنم ی شوهر خوب برات پیدا میکنم اونم دوزاریش افتاده بود ولی دوستیمون ادامه داشت اونم میگفت تو برام ی دوست خوب هستی من هیچوقت فکر خاصی دربارت نمیکنم ! ولی خیلی با هم صمیمی بودیم کاملا در باره همه چی باهم حرف میزدیم درباره هرچی مسایل سکسی که تو عمرمون سوال بود برامون از هم میپرسیدیم مثلا یبار گفت تا مدتها ما تو دبیرستان با همکلاسیام برامون سوال بود که کیر پسرا که وسطه تو شلوارشون چجوریه میکننش تو اینور شلوار یا اونور ؟! مرده بودم از خنده قهقهه میزدم خلاصه میخوام بگم در این حد باهم رفیق بودیم یا سر به سرش میزاشتم میگفتم فرنوش یکی دوتا از دوستاتو بیار من بکنم تو کفم خودت که نمیدی اونم با خنده میگفت خفه شو کثافت !! خلاصه شوخیامون اینجوری بود معمولا .

گذشتو با ی پسری دوست شدو خیلی صمیمی شدنو کامل منو در جریان میزاشت ی جورایی محرم اسرار هم بودیم بهم میگفت این حرفو زد من چی بگم حالا چیکار کنم از این مشورتا ، یبار زنگ زد گفت محسن، امید اومد خونمون منو کرد !! گفتم چی؟!؟ کرد؟!؟! از عقب یا از جلو ؟؟ گفت نه دیونه از عقب بدم میاد از جلو کرد . گفتم ینی پردتو زد ؟!؟ گفت اره . گفتم خاک تو سرت ینی رسما جنده شدی؟ گفت ببند دهنتو میخوایم با هم ازدواج کنیم ، ولی به من حال نداد اولش که ترسیدم بعدشم که بیشتر درد داشت بعدم که تا اومدم حال کنم اون ارضا شد افتاد مثه جنازه گفت حال ندارم دیگه منم تو کف موندم !! گذشتو چند باری تعریف کرد از سکساشونو هر بار میگفت قبل اینکه من ارضا بشم اون ارضا میشه خسته من تو کف میمونم فاز نمیده اون فقط حال میکنه !! منم چند روز قبلش تو اینترنت ی مقاله خونده بودم درباره اینکه نقطه جی چی هستو چجوری میشه تحریک میشه تو کدوم پوزیشنها بیشتر تحریک میشه بهش گفتم فرنوش این دفه بگو داگ استایل بکنه اونجوری تحریک میشی سر به سرشم گذاشتم ی خورده بهش گفتم وسطشم میتونی هاپ هاپ کنی خندیدم گفت خفه شو بیشعور گذشت چند روز بعد زنگ زد گفت محسن ،شد . گفتم چی شد؟!؟ گفت منم ارضا شدم همون مدلی که گفتی . خندیدم گفتم پس حال کردی گفت گریم گرفت نشستم گریه کردم امید بغلم کرد گفت چیه چی شد چرا گریه میکنی ؟ نمیتونستم حرف بزنم فقط گریه میکردم خلاصه خندیدیمو یکم سربه سرش گذاشتم این قضیه تموم شد .

بعد چند وقت پذیرش گرفت برا ارشد رشته عکاسی از ی دانشگاه تو شهر رم رفت اونجا همچنان با هم در تماس بودیم منم به فکر افتادم که برم برا ارشد اونجا بهش گفتم برا منم آمار بگیر خلاصه یک سال یکسالو نیم طول کشید منم پذیرش گرفتم برا رشته معماریو رفتم رم قبلش برا خونه هماهنگ کردم باهاش گفتم فرنوش خونه چی جا چی؟ گفت اگه میخوای بیا با ما با هم بگیریم تنهایی بخوای بگیری خیلی گرونه اینجا همه با هم چند نفری میگیرن که ارزون بشه ما چند نفریم داریم دنبال جا میگردیم بیا با ما گفتم باشه
رفتم اونجا ی خونه سه خوابه گرفتیم 6 نفر بودیم من و فرنوش با ی دوست دختر و دوست پسر که ایتالیایی بودن از شهر رم با ی پسر سیاهپوست افریقایی با ی دختر از کشور چک شهر پراگ که خیلیم بیریخت بود پسر سیاهپوسته که روز دوم گفت من میرم با دوست دخترم خونه میگیرم رفت ما 5 نفر موندیم اون ایتالیایی ها که ی اتاقو گرفتن فرنوش با اون دختر پراگیه ی اتاقو منم تنها ی اتاق فرنوش دست پختش خوب بود غذا درست کردنم انداختم گردن اون گفتم خرید مواد اولیه با من اشپزی با تو خلاصه مشکل غذامونم حل شد تو اتاق من ی تخت دونفره بزرگ بود که کلی حال میداد خوابیدن روش .اون دختر پراگیه که دایم یا پای لپ تابش بود یا با موبایل با دوس پسرش حرف میزد این ایتالیای ها هم که چپ میرفتن راست میرفتن همو ماچ میکردن منو فرنوش میخندیدیم ما اسمشونو گذاشته بودیم لیلی و مجنون میگفتن چرا به ما میگین لیلیو مجنون میخندیدیم .
من هفته ای سه روز میرفتم وزنه میزدم شبا هفته ای دوروزم میرفتم سالن والیبال بازی میکردم با بچه های دانشگاه آخر شب میومدم خسته دوش میگرفتم مثه جنازه میفتادم دوشنبه ها هم از صبح تا هفت شب کلاس داشتم دیگه ورزش نمیرفتم میومدم خونه حال نداشتم اصلا ی روز در هفته هم که تعطیل بودیمو از صبح تا شب خونه بودیم یا ورق بازی میکردیم یا تخته یا میرفتیم همه با هم تو شهر میگشتیم میومدیم .

دو سه باری با فرنوش تو خونه تنها شده بودم وسوسه شدم که این پرده هم نداره بکنمش اما نمیدونم دلم نمیومد ی جورایی خیلی دختر با مرامی بود ی جور دیگه دوسش داشتم نه برای کردن اما سر به سرش میزاشتم همش میگفتم بهش فرنوش چه نامردی بیا بده بکنم دیگه، مگه مال من خار داره رفیقم رفیقای قدیم تا میگفتی بده نه نمیگفتن روی رفیقشونو زمین نمینداختن میگفت کثافت مگه من جنده ام عوضی من که لاشی نیستم میخندیدم اذیتش میکردم گفت دارم کارای امیدم میکنم بیاد اینجا درس بخونه با هم باشیم .
ی دفه تنها بودیم با هم از حموم اومدم بیرون تو اشپزخونه بود رفتم از تو یخچال اب بردارم حوله رو دور کمرم بسته بودم پیرهنم تنم نبود تو اشپزخونه یهو باز شد حوله از دورم افتاد چشمش به کیرم افتاد زود دستشو گذاشت رو چشمش سرشو اونور کرد قهقهه میخندید خندم گرفت گفتم چیه خوشت اومد به چی میخندی عوضی نفسش از خنده بند اومده بود فقط میخندید حرف نمیزد خلاصه رفتم لباسامو پوشیدمو اومدم وسوسه شده بودم خواستم ببینم مزه دهنش چیه گفتم فرنوش هوس کردم ی ساک برام بزنی مشتی در حد تیم ملی لبات خوراک ساک زدنه برگشت چپ چپ نگام کرد گفت عوضی جنبه داشته باش باهات شوخی میکنن هر حرفی میزنن ظرفیت داشته باش چرند نگو آشغال خورد تو پرم رفتم اونور تو اتاق نشستم کتاب خوندن ولی خیلی مرام داشت به دل نمیگرفت چند دیقه بعد اومد تو اتاق گفت اقای بی ظرفیت بیا قهوه درست کردم قهر نکن بیا قهوه بخور ی لبخند زدم رفتم کلا با من راحت بود تو خونه خیلی وقتا هوا گرم بود با شلوارک و ی سوتین تو خونه راه میرفت یا با هم میرفتیم استخر با مایو تو اب با هم کشتی میگرفتیم،تو اب از ترس اینکه غرق نشه میومد بغل من ، من نیشگونش میگرفتم قلقلکش میدادم کلا زیاد اذیتش میکردم ،خلاصه رفتیم تو حال با سوتین بود من بدجور وسوسه شده بودم گفتم باید ی جور تحریکش کنم رفتم از قلقلک شروع کردم هی قلقلکش دادم گفت نکن کثافت نکن قهوه داغو میریزم روتا من هی قلقلکش میدادم که تحریک شه اون وسطای قلقلک دستمو بردم سینه هاشو گرفتم اونم یهو چنگ زد تخمامو گرفت فشار داد چشام سیاهی رفت از درد جیغ زدم ول کردم سینشو گفتم ول کن ول نمیکرد فشار میداد میگفت بگو غلط کردم گفتم باشه بابا ول کن محکمتر فشار داد گفت نه باید بگی غلط کردم دیگه تکرار نمیشه میگفت تا نگی ول نمیکنم محکمتر فشار داد دیدم ول کن نیست گفتم باشه بابا غلط کردم دیگه تکرار نمیشه گفت بگو دیگه بی جنبه بازی در نمیارم گفتم دیگه بی جنبه بازی در نمیارم ول کرد تا ده دیقه درد میکرد تخمام ،خیلی جدی بهش گفتم یهو خر میشیا جو گیر میشی گفت تقصیر خودته بی جنبه بازی در میاری صد دفه بهت گفتم من لاشی نیستم باهات راحتم ظرفیت داشته باش گفتم باشه بابا راحت ولی بازم لوتی بود قهر نمیکرد اومد تو اتاق باز شوخی کرد گفتم فرنوش یکم ماساژ میدی گفت باشه برگرد دراز بکش شروع کرد ماساژ دادن احساس کردم میخواد از دلم در بیاره خداییش فاز داد خستگیم در رفت گفتم حالا بخواب منم ماساژبدم دراز کشید به پشت شروع کردم ماساژ دادن وسط ماساژ دیدم باز شق کردم باز خر شدم نشستم رو پشتش کیرمو مالوندم پشتش در حین ماساژ فهمید دارم چیکار میکنم گفت پاشو محسن نمیخوام ماساژ بدی گفتم چرا گفت هیچی گفت نمیخوام پاشو دیدم باز خر شد بلند شدم پا شد رفت تو اتاقش گذشت این قضیه ولی باهم همچنان رفیق بودیم اصلا برخوردش عوض نمیشد انگار نه انگار اتفاقی افتاده از این اخلاقش خیلی خوشم میومد روزها ادامه داشتنو تکرار مکررات دانشگاه سالن وزنه والیبال شب صبح ، صبح ، ظهر شب ،تا ی روز فرنوش گفت سه تا از دوستای این دختره میخوان بیان ایتالیا میخوان بیان اینجا منم به شوخی گفتم شکل خودشن یا خوشکلترن ؟ میدن بکنم؟ فرنوش گفت نمیدونم والا ! خندیدیمو رفتم بیرون شب برگشتم از سالن خیلی خسته بودم یکمم فشار اورده بودم تو راه فقط منتظر بودم برسم خونه دوش بگیرم بخوابم رسیدم خونه دیدم همه تو هال نشستن سه تا دختر خوشتیپ قد بلند شلوار ورزشی با ی تی شرت سفید پوشیدن بدنا فیت معلوم بود ورزشکار بودن سلام وعلیکو خوش اومدینو احوالپرسی صاف رفتم حموم خیلی خسته بودم اومدم بیرون واقعا حال نداشتم خوابم میومد معذرت خواهی کردم صاف اومدم تو اتاق میخواستم بخوابم که فرنوش اومد تو اتاق در زد گفت محسن دوتا از دخترا تو حال میخوابن یکیشون میگه من باید رو تخت بخوابم نمیتونم رو زمین بخوابم گفتم اینجا بخوابه باشه ؟ تو عالم خستگی گفتم پس من کجا بخوابم گفت همینجا تخت دونفرس دیگه باز به شوخی گفتم ینی میخواد بده ؟ گفت نه عوضی بی جنبه بازی در نیاری بهش دست بزنی بگن ایرانیا بی جنبه هستن آبروریزی نکنی خر بازی در بیاری این اینور میخوابه تو اون ور بخواب کاری بهم ندارین اگه میخوای بگم بیاد پیشه من این دختره که خیلی ازش خوشت میاد اینجا بخوابه (منظورش دختر بیریخته بود )؟ گفتم نه بابا عیب نداره خلاصه من خوابم برد صبح بلند شدم برم بیرون دیدم این دختره رو تخت کنار من خوابیده بود رفتم بیرون فردا هم شدو عصر اومدم خونه ساکو برداشتم باز رفتم سالن بعد سالن رفتیم خونه یکی از بچه ها اخر شب خسته اومدم رفتم تو اتاق دیدم خوابیده رو تخت منم خوابیدم فرداش تا ساعت هفت کلاس داشتم بعد کلاس رفتیم تو شهر دور زدیمو اخر شب اومدم خونه دیدم بچه ها همه تو حال دارن فیلم میبینن منم خسته رفتم تو اتاق لباسامو در اوردم خوابم برد نصفه شب احساس کردم یکی داره از رو شلوار با کیرم بازی میکنه ی لحظه شوکه شدم اصلا حواسم نبود الان ساعت چنده من کجا هستم کی کنارمه گیج داشتم فکر میکردم جریان چیه دیدم دستشو کرد تو شرتم منم شق کرده بودم داشت حال میداد با کیرم بازی میکرد به خودم اومدم فهمیدم جریان چیه منم دستمو بردم رو سینش شروع کردم مالوندن یهو چسبیدیم به همو لب گرفتن لبا همو میخوردیم حالا نخور که کی بخور اونم ی دستش تو شرت من من دستم زیر لباسش رو سینش اصلا یک کلمه هم حرف نمیزدیم من رفتم روش لباسا همو در اوردیم لخت لخت بدنامون بهم چسبیده بود خیلی فاز میداد پوست بدنامون همو لمس میکرد شروع کردم گردنشو خوردم اومدم پایین سینه هاشو میخوردم با دست دیگم اون سینشوچنگ میزدم دست دیگمو بردم رو کسش میمالوندم کلی باهم ور رفتیم همو مالوندیم دوباره خوابیدم روش با دستش کیرمو گرفت گذاشت دم کسش منم فشار دادم رفت تو اروم ارم تلمبه میزدم با دستم میکشیدم تو موهاش اروم اروم ناله میکرد دم گوشم خیلی داشت فاز میداد خسته شدم برگشتم با دست اوردمش رو خودم حال نداشتم تکون بخورم اون رو اومد شروع کرد عقب جلو رفتن من چشمامو بسته بودم لذت میبردم اونم خسته شد بلند شد از روم دیدم داگ استایل شد رفتم پشتش شروع کردم تلمبه زدن خسته شده بودم جفتمون عرق کرده بودیم دلم میخواست آبم بیاد دیگه حال نداشتم اما هنوز به اوج لذت نرسیده بودم با خودم میگفتم بیا دیگه خسته شدم ولی در عین حال خیلی حال میداد دیدم واقعا حال ندارم گفتم بخواب دوباره رفتم روش خوابیدم چند تا تلمبه زدم دیدم نفسش داره بند میاد خودمم همینجوری شدم یهو بدنم قفل کرداحساس کردم انگار از نوک پام تا تمام وجودم تمام سلولای بدنم داره جدا میشه میخواستم باز تلمبه بزنم بدنم هنگ کرده بود نمیشد باهم ارضا شدیم، نمیدونم چقدر طول کشید ولی خیلی حال داد خیلیم خسته شدم همینجوری روش دراز کشیدم چند دیقه تکون نمیتونستم بخورم تا به خودش اومد با دست هولم داد از روش رفتم کنار بغلش خوابیدم اومد سرشو گذاشت رو دستم تو بغلم خوابید پاشو اورد روم رون پاشو گذاشت رو شکمم خیلی خسته بودم اون یکی دستمو گرفت تو دستش اروم بوس کرد اصلا هیچی نمیفهمیدم از خستگی، به خودم اومدم دیدم از خواب بلند شدم حالا تو خوابو بیداری نمیدونستم همه اینا تو خواب اتفاق افتاده و من جنب شدم یا واقعا این اتفاق تو واقعیت افتاده بود ی چند دیقه ای همینجوری رو تخت دراز کشیدم چشمام بسته بود به این فکر میکردم که واقعی بود یا خواب بود اگه خواب بود که خیلی واقعی بود بلند شدم دیدم تنها رو تختم حولمو برداشتم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون فرنوش داشت حاضر میشد بره بیرون جلو اینه داشت رژلب میزد گفتم فرنوش این دخترا کوشن برگشت با تعجب نگام کرد گفت حالت خوبه ؟!؟! نفهمیدم منظورشو ینی چی؟ ینی رفتن یا ینی نرفتن ؟ یا اصلا کیو داری میگی؟ ی دستی تو موهام کشیدم گفتم جدی جون فرنوش کوشن ؟ رفتن ؟ گفت خیلی وقته رفتن…

نوشته: محسن


👍 0
👎 0
39554 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425392
2014-07-02 10:40:08 +0430 +0430

خوب نوشتی!!الان یه عده عقده ای بازم میان فوش میدن که دروغه و این کس شعرا!
دروغ یا راست بودنش که مهم نیس!!مهم داستانه!
کلا خوب بودا!هم موضوع و هم داستان ولی
یکی اینکه خیلی درگیر جزئیات میکردی!یه جورایی انگار نت هاش زیادی بود!نیازی نیس انقدر توضیح بدی!
دوم اینکه سکسش خییییلی کم بود!احساسات سکسیش هم خیییلیی خیلللیی کم بود!داستان سکسی نوشتن سخته!
سوم هم اینکه میشد با همین شک و ترید تموم شه ولی یه جور دیگه!
در کل مرسی!

0 ❤️

425394
2014-07-02 13:56:25 +0430 +0430
NA

اﻓﺮﻳﻦ.ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻨﻮﻳﺲ.ﻛﻴﺮﺕ ﺗﻮ ﺩﻫﻦ اﻭﻥ ﺗﺨﻴﻞ ﻧﻮﻳﺴﺎ biggrin

0 ❤️

425396
2014-07-02 18:06:25 +0430 +0430
NA

khob booooooooood

0 ❤️

425397
2014-07-02 18:39:29 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود خوشم اومد

0 ❤️

425398
2014-07-02 19:21:30 +0430 +0430

تهش واقعا افتضاح بود.آخرش کیو کردی؟اصن کردی یا به قول خودت جنب شدی.فرنوش داد یا اون سیاه پوسته اومده تو خواب و بیداری کونت گذاشته؟
شاشیدم به تک تک سلولای مغز معیوبت -_-

0 ❤️

425399
2014-07-02 20:49:45 +0430 +0430
NA

کونی جان سالن می رفتی هیچ دختری دیگه نبود بکنی؟ مگه ایرانه…بعد توی کونزاده این همه مدت تو کف بودی اونوقت داشتی می کردی ابت نمی یومد خسته شده بودی؟ کسکش کمتر جق بزن که اب کیر به مغزت برسه نه ان…کونی که تو داری هیچ کس نداره…اونی که نوشتی عقده ای ها فحش می دن…کس ننه ی توی خایه ما بیا برو تو کونه انیه نویسنده.

0 ❤️

425400
2014-07-03 00:12:20 +0430 +0430

جلقکی بود، ننویس . . . . . . . . . . . .
عمو جان این همه مدت تو ایران بودی، بعدش هم این همه مدت تو رم بودی، نتونستی کسی رو پیدا کنی؟ فقط به فکر فرنوش بودی که از اول هم گفتی خوشت نمیومد بکنیش؟ فرنوش اول کار تو رو درست کرد بری ایتالیا بعد به فکر دوست پسر خودش افتاد؟ با سوتین جلو تو میگشت میگفت جنبه داشته باش؟ آخه جلقو تو که مدام داری اسپرم های بیگناه رو کیرت پخش میکنی، مگه مجبوری داستان بنویسی؟ این همه صغری کبری کردی که آخرش بگی محتلم شدی؟ شاشیدم تو اون ایتالیایی که تو رفتی. برج کج پیزا همون کجکی تو روده‌ی بزرگ و کوچیکت، دیگه ننویس. این که نوشتی مثل دفتر روزانه‌ی خاطرات بود نه داستان سکسی. کله کیری دیگه ننویس.

0 ❤️

425401
2014-07-03 03:57:45 +0430 +0430
NA

سلام دوستان من هم مثل خیلی از دوستان به این سایت زیاد سر می زدم ولی به حرمت ماه مبارک سعی کردم به سایتهای سکسی سری نزنم الان هم اومدم که ادای دین کرده باشم وبگم شما عزیزان هم اگه براتون مقدور هست حد اقل تون این ماه عزیز به این سایتها سر نزنید بعدش هم خدابزرگه … به خدا الان خیلی بهتر و ارومترم و نگاه به این سایتها جز افسردگی و ناراحتی وروان پریشی برای آدم چیزی نداره شاید بتونیم بهم دروغ بگیم ولی به خودمون نه. خدا همتون رودوست داره.

0 ❤️

425402
2014-07-03 04:50:00 +0430 +0430

دیدین گفتم!!!
فرشاد کون شناش(البته کون خور بیشتر بت بیاد)وقتی شعور و درک نداری نیا داستان بخون!!!مجبورت کردن مگه؟؟؟مهم واقعیتش نیس!!!مهم داستانشه که شما جقیا چون درک ندارین متوجه نمی شین!!!
یه انقده عقل خوبه بخدا ادم داشته باشه!!!
درضمن پیام من کجاش خایه مالی بود؟؟؟انتقاد بود و پیشنهاد!!!پس خفه شو آقای کون خور!!!

0 ❤️

425403
2014-07-03 10:02:22 +0430 +0430

کاره بدی میکنی نمینویسی .حیفه مسلما استعداد نوشتن رو داری واگه بخوای بخواطر چرندیات یک مشت ادم که هر روز وقتی از خواب بلند میشن تو توالت تمام شعورشون رو تخلیه میکنند ننویسی بخودت بد کردی وبحرفائیم که آتشک زده بیشتر فکر کن منهم همونها رو میگم باضافه اینکه اونچه گره قصت هست گمانم تفصیل بیشتری میخواد .

0 ❤️

425404
2014-07-03 13:49:22 +0430 +0430
NA

اتشک تو بیا برو تو کونه خر زیادم حرف نزن بو ان می دی کله کیری خودت چون کس خول و جقولی از این داستانای کس شر خوشت میاد زن جنده

0 ❤️

425405
2014-07-03 15:40:43 +0430 +0430
NA

مرسی ممنون از لطفت آتشک ، ولی من داستان نویس نیستم ا آخرشو اینجوری تموم کردم که اگه کسی دوست داره فکر کنه داستان بوده آخرشو اونجوری که دوست داره تو ذهنش بنویسه ، هرکی هم دوست داره فکر کنه واقعیته ی داستان واقعی تو این سایت خونده باشه دوست نداشتم خیلی سکسی باشه خودم شخصا تو این سایت وقتی داستانهایی رو میخونم که همش درباره سکس حرف میزنن زده میشم از داستان بقیشو نمیخونم نمیخواستم این حس زده گی پیش بیاد فقط میخواستم ی تصویر تو ذهن خواننده بسازم بقیشو خودش شاخو برگ بده هرجور که دوست داره موفق باشی مرسی از نظرت ;)

0 ❤️

425406
2014-07-03 17:27:39 +0430 +0430
NA

چرا چرت میگی؟ اگه به این چیزا اغتقاد داری؟ غلط میکنی این داستانهارو میخونی!!! من اگه به اسلام و فرائز دینی اعتقاد داشتم! هرگز به این سایتها سر نمیزدم! اگه اشتباهه؟ 365 روز اشتباهه! نه فقط ماه رمضون!

0 ❤️

425407
2014-07-04 04:41:08 +0430 +0430
NA

عاقا خيلى خوب بود نگارش داستانت…
بازم ادامه بده.

0 ❤️

425409
2014-07-07 21:22:10 +0430 +0430

برو کسشعر ننویس پیتزا تو کون خودت اون جنده برو بد بخت جقو بزن تو رو چه به اینکارا
دیوث !

0 ❤️