بهترین سکس من با رویا

1393/09/05

سلام خاطره ای که می خوام براتون بنویسم کاملا واقعیه.
منو رویا حدوده یه سال بود که باهم بودیم هم دیگرو دوست داشتیم بگی نگی باهم خیلی خوب بودیم اما داستانه من از اونجا شروع شد یه روز تو خونه نشسته بودم واقعا حوصلم سر رفته بود داشتم دیونه میشدم یه دفع دیدم گوشیم زنگ خورد گوشیم رو میزه کامپیوتر بود منم رو تخت درازکشیده بودم حال نداشتم برم گوشیرو بردارم ببینم کیه چندباری زگ خورد دیدم دست بردار نیست رفتم گوشیرو برداشتم دیدم رویاست اول حال نداشتم جوابشو بدم گوشیرو گذاشتم رو سایلنت دوباره رفتم دراز کشیدم گوشی رو شکمم بود چند بار دیگه زنگ زد بازم جوابشو ندارم اخه وقتی زنگ میزد یه ساعت برام فک میزد منم حوصله ای حرف زدنشو نداشتم چند دقیق ای بیخیال شده بود زنگ نمیزد بعد یه پیام برام فرستاد نوشته بود جواب بده کاره واجب دارم منم یه ربی جواب ندادم بعد یه رب زنگ زدم بهش اول گفت چرا جواب نمیدادی یه جوری پیچوندمش بعد گفت مادرم اینا دارن میرن کرمانشاه برای دایم مشکلی پیش امده دو روز نیستن پاشو الان بیا انجا منم چون حوصلم سر رفته بود رفتم یه دوش گرفتم امدم حاضر شدم حرکت کردم به طرف خونشون

خونشون کرج بود البته الان دیگه نمیدونم از کرج رفتن یا ن اخه قراربود بیان تهران الان یه سالی هست ازش خبری ندارم تو راه که داشتم میرفتم داشتم باخودم میگفتم خدا کنه خواهرش شیما خونه نباشه رویا یه خواهر داره اسمش شیماست خیلی خوشکلو خوش استیله حیلی کاملا سکسی داره اگه او خونه باشه جلوش نمیتونستم با رویا راحت باشم اخه هنوز زیاد باهاش راحت نبودیم تا برسم خونشون داشتم با خودم میگفتم خداکنه شیما خونه نباشه رسیدم سره کوچشون زنگ زدم به رویا گفتم درو باز کن اونم گفت باشه رسیدم دم درشون رفتم بالا درزدم دیدم شیما درو باز کردی واقعا حالم گرفته شد رفتم تو یکم باهم حرف زدیم یه دفع شیما گفت امیر اگه شب میمونی بگم خالم نیاد چون وقتای که خونه تنها میمونن خالشون میاد پیششون تا امدم بگم ن میرم رویا به شیما گفت میمونه بگو نیاد شیما گفت باشه منم چاره ای نداشتم دیگه باید قبول میکردم اصلا دوست نداشتم بمونم چون صبح باید میرفتم سر کار ولی مجبورشدم بمونم ساعت هفتو نیم بود ماهنوز داشتیم باهم حرف میزدیم شیما از دانشگاهو درسو این چزا داشت میگفت رویام داشت با گوشیه من بازی میکرد شیما باحرفاش رفته بود رو مخم میخواستم پاشم بزنم لهش کنم چون من هی از درسو مشقش حرف میزد دیگه واقعا داشتم دیونه میشدم شیما پاشود رفت تو اشپزخونه من سریع به رویا گفتم بابا این شیما چقدر حرف میزنه یکاریش بکن رویا گفت ولشکن الان میره درسشو می خونه گفتم باشه رویا بلند شد امد پیش من نشست خودشو انداخت رومن منم گفتم رویا الان شیما میاد میبینه یه چیزی میگه گفت ولش کن بعده چند دقیقه دیدم شیما با سینیه شربتو شیرینی داره میاد واقعیت داشتم از گشنگی میمردم یه دفع خوشحال شدم چشمم به شیرینی افتاد شیما امد خم شد تعارف کنه یه دفع چشمم افتاد به چاک سینه هاش عجب سینه های خوش فرمی داشت سینه هاش اویزون نبود خیلی خوش فرم بود یه لیوان شربت برداشت بعد شیما شیرینیرو گذاشت رومیز رفت همش داشتم به سینه های شیما فک میکردم عجب سینه های داشت ولی خیلی حشریم کرده بود

یکی دو ساعت گذشت شیما زنگ زد شام اوردن شمامو خوردیم شیما گفت بچه ها کاری ندارید من برم بخوابم اخه صب باید برم دانشگاه رویا گفت ن برو بخواب منم گفتم دستت درد نکنه بابت شام برو بخواب بعد که شیما رفت تو اتاقش رویا پرید رو گردن من گفت دلم برات تنگ شده بود منم گفتم یواش گردنم شکست رویا گفت بریم تو اتاق من بخوابیم منم گفتم من حالا حالا ها خوابم نمیاد گفت باشه بیا بریم رفتیم تو اتاقش من رفتم رو تخت درازکشیدم رویا داشت لباشاشو عوض میکرد یه دفع امد پریر رومن گفت خب من امدم حولش دادم اونور از روم اخه درست رو شکمم نشسته بود بغل من درازکشید من هنوز تو فکر سینه های شیما بودم داشتم فک میکردم که یه دفع رویا گفت امیر الان دوست داری باهام چیکار کنی تاحالا باهم هیچ سکسی نداشتیم گفتم رویا یعنی چی منم که منظورشو فهمیده بودم خودمو زدم به کوچه ای علی چپ بعد رویا گفت الان دوست داشتی باهام چیکار کنی منم اون موقع واقعا حشری بودم بهش گفتم هیچی مگه قراره کارکنم گفت ن بگو دیگه منم گفت یعنی چی اخه منتظر بودم خودش سر حرفو باز کنه اول داشت تفره میرفت نمیدنستی چطوری بگه بعد یه دفع بلند شد معلوم بود حشری شده اومد نزدیک من منم یه بوس از لابش کردم گفتم رویا چی می خوای گفت دوست دارم باهام امشب یه شبه به یاد موندنی داشته باشم منم گفتم چطوری یه رفع لباشو گذاشت رولبام یه چند دقیقه ای داشتیم لب میگرفتیم لبای نرمی داشت کم کم دستمو بردم سمت سینه هاش اول از روی لباس یکم مالیدمش اروم اروم لباسشو دراوردم رویا هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود فقط نفس میکشید الین باری بود رویارو بدون لباس میدیدم بدن سفیدی داشت دوست داشتم بخورم تمام بدنشو یکم سینه های سفیدشو خوردم دیدم رویا دستشو برد سمت شلوار من از رو شلوار کیرمو گرفت وقتی کیرو گرفت داشت میلرزید اخه اولین بارش بود یکم از رو شلوار با کیرم ور رفت بعد کم کم شلوارمو دراورد یه نگاهی به کیرم کرد گفتم چیه گفت اخه تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم گفتم دوست داری بخوریش اول یکم مکس کرد بعد شروع کردخوردن اصلا بهم حال نمیداد چون وارد نبود چند دقیقه بعد بلند شد منم کل لباساشو دراوردم بدن وواقعا سفیدی داش دیگه داشتم از شق درد میمردم خوابوندمش رو تخت افتادم روش یکم سینه هاشو خوردم سینه هاش واقعا خوردنی بود رویا تازه رفته بود تو هجده سال سینه هاش خوش فرم بود ولی به سینه های شیما نمیرسید یکم سینه هاشو خوردم کم کم رفتم پایین رفتم سراغ کسش باورم نمیشد رویا همچین کسی داشته باشه سفید حتی دونه موهم روکس نازش نبود یکم کسشو خوردم صداش در امده بود همش جون جون میکرد منم هی با فشار بازبونم کسشو لیس میزدم نیم ساعتی داشتم کس نازشو لیس میدم بهش گفتم رویا از پشت بکنمت گفت درد داره بهش گفتم تو از کجا میدونی درد داره مگه باکسه دیگه ایمسکس داشتی گفت ن فقط تو حموم با خودم حال میکنم یه بار انگشتمو کردم تو کونم درد داشتم منم گفتم باشه اول با پشت خوابوندمش یکم لاپای بهش زدم کیرم هی میخورد به کسش یه ربی بود داشتم بهش لاپای میزدم کسش خیس خیس بود معلوم بود خیلی حشری شده بود یه دفع بهم گفت انیر میخوام جرم بری گفتم گه نگفتی دوست نداری گفت الان دوست دارم از پشت جرم بدی منم از خدا خواسته گفتم باشه کمرشو بلند کردم به حالت قمبل تنظیم کردمش بعد اول یکم کسشو کونه سفیدشو خوردم بعد بلند شدم رفتم روش اول کیرمو میمالیرم به کسش کسش خیسه خیس بود کیرمو با ابه کسش خیس کردم اوردم نزدیک سوراخ کونش اروم اروم فشاز دادم رویا داشت اهو ناله میکرد کونش خیلی تنگ بود کیرم نمیرفت تو کونش یکم فشارو بیشترکردم کیرم کم کم داشت میرفت رویا داشت بالشتو گاز میگرفت معلوم بود خیلی درد داشت سر کیرم رفت داخل کم کم داشتم بیشتر فرومیکردم که یه دفع رویا گفت دارم جر میخورم دربیار گفتم دیگه جیزی نمونده الان دردش تموم میشه هیچی نگفت داشتم اروم اروم فرومیکردم که یه دفع کل کیرمو فرو کردم تو کون رویا یه دفع همونجوری که داشت بالشتو گاز میگرفت جیغ زد منم سریع سرشو فشار دادم تو بالشت گذاشتم اروم بشه داشت گریه میکرد هی میگفت خیلی نامردی امیر منم اروم اروم شروع کردم تلبه زدن نیم ساعتی تلمبه زدم رویا هنوز داشت گریه میکرد منم داشتم تلمبه میزدمو باسینه هاش ور میرفتم دیگه داشت ابم می امد به رویا گفتم ابم داره میاد گفت کیرتو دربیار نریزی تو کونم منم توجهی تکردم تمام ابمو ریختم تو کونش یه چند دقيقه افتادم روش ولی رویا هنوز حشری بود کیرمو در اوردم از کونش گفتم بیا بخور یه چند دقيقه ای خورد اونم ارضاشد افتاد بغل من سرشو گذاشت رو سینم ازش تشکر کردم بابت همه چیز اونم گفت منم از تو ممونم که منو ارضا کردی تا صب همونطوری لخت بغل هم خوابیدم صب که بیدارشدم دیدم رویا نیست لباسامو پوشیدم رفتم از اتاق بیرون دیدم تو اشپزخونست از پشت بغلش کردم گفتم حالت خوبه اونم گفت به لطف شما کونم درد میکنه بعد از این ماجرا خیلی باهم سکس داشتی هر دفع هم بهتر از دفع ای قبل رویا واقعاکسو کون خوبی داشت ببخشید سرتونو درد اوردم ممنکن که داستانمو خوندید.

نوشته:‌ امیر علی


👍 0
👎 0
22650 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

445114
2014-11-26 15:24:26 +0330 +0330
NA

چه جالب چیزشو داده به دختره و گفته بخور. اونم چیز اینو خورده ارضا شده.تشکر هم کرده. اصن ی وضی. lol

0 ❤️

445115
2014-11-26 16:54:59 +0330 +0330
NA

آخه عزیزم اسمش تخیله معنیش این نیس که هیچیش با عقل جور در نیاد.
دمت گرم از کونش در آوردی کردی دهنش ارضا شد؟
اقلا یه شرحی بده که وسط جق زدن کیر خواننده نخوابه حالا شق تر کردنش طلبت.
ولی دمت گرم فانتزی باالی داری clapping

0 ❤️