بهترین سکسم با دختر همکلاسیم

1392/06/03

سلام من سامان هستم و این یکی از بهترین سکس هایی بود که داشتم تازه رفته بودم دانشگاه اول ترمم بود که با دختری به نام دنیا آشنا شدم هیکل خوبی داره قدش 165 وزنشم 60 کیلو خلاصه من باهاش دوست شدم و خیلیم دوسش داشتم اصلا هم به سکس با هاش فکر نمیکردم نزدیک یه ماه با هم بودیم که تازه فهمیدم دنیا جون با یکی دیگه همزمان دوسته اون موقع بود که دونستم این دختر آرزوهای من نیست ولی دیگه بهش رحم نکردم و اخلاقم باهاش عوض شد کاری نکردم بدونه میدونم با یکی دیگه دوسته

خلاصه باهاش در مورد سکس و این جور چیزا ازش سوال میکردم که خودش هم بدش نمیومد تا اینکه مخشو زدم و گفتم باید بیای خونمون پیشم که اصلا هم کار سختی نبود و قبول کرد شبش مهمون داشتیم گفت اگه از شامی که میخوری واسم نگه داری منم فردا بخورم حتما میام منم خونه رو واسه فرداش جور کردم و رفتم دنبالش آوردمش خونمون خونه ما یه بهار خواب هم داره که اتاق منه خلاصه اومدیم تو خونه و گفت پس کو غذای دیشب بهش گفتم تو یخچاله درش آوردو گرمش کرد باهم خوردیم بعد گفتم بریم بالا قرار بود عکس خودش رو برام بیاره لب تابم رو روشن کردم و عکساش رو کپی کردم بالای تختم کنار هم نشسته بودیم اول روم نشد بهش چیزی بگم بعد خودش گفت یه آهنگ روشن کن فضا رمانتیکی بشه منم یه آهنگ روشن کردمو لب تابم رو گذاشتم رو میز بعدش دستمو حلقه کردم دور گردنش چشم هامو بستمو شروع کردم به لب گرفتن اصلا هم هیچ حرفی نزدیم با لب گرفت خوابوندمش رو تخت خیلی خوشش میومد داشت لب و زبونمو میمکید با دستم شروع کردم به سینه هاشو مالیدن وای چه سینه های داشت اندازه دستم بود راحت توش جا میشد بعد یواش یواش لباسشو دادم بالا و دستم و بردم سینه هاشو میمالیدم داشت نفس نفس میزد خیلی حشری شده بود لباس وسوتینشو در آوردم بعد شروع کردم به خوردن زیر گردنش تا رسیدم به سینه هاش هردو تاشو میخوردمو میمالیدم با بوسه و لب زیر سینه هاشو خوردم و پایین رفتم رسیدم به نزدیکی نافش اینقدر زیاد نفس نفس میزد که نگو خواستم دکمه شلوارشو در بیارم که گفت نه گفتم نترس عزیزم کاری نمیکنم دختری میدونم خلاصه شلوارشو در آوردمو شورت سفید توری خوشکلشو دست زدم خیس خیس بود درش آوردم و با دست کسشو مالیدم حقیقت چندشم شد بخورم براش بعد لباس های خودمو در آوردموکیرمو گذاشتم رو کسش و می مالیدم خیلی داغ بود انگاری آتیش توش بود بعد از 15 دقیقه گفت دوست داری برات بخورمش منم بدونه مکث گفتم اره بعد همشو کرد تو دهنش و خورد خیلی بهم حال نمیداد بعد سینه هاشو گرفتم و بین سینه هاش گذاشتم وای چه با حال بود عرق کرده بود خیس خیس آبم نمیومد اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر دیر آبم بیاد دیگه خسته شدم خودش فهمید گفت از عقب دوست داری منم که خسته خسته بودم با سر تکون دادن گفتم اره بعد چهار دستو پاشد خواستم بزارم توش که نفهمیدم گذاشتم تو کسش اما خدا رو شکر فقط کله اش رفت تو داد زد و خودش رو کشید جلو گفت چیکار میکنی نزدیک بود مواظب باش خلاصه دوباره مثل سجده رفتن خوابید خواستم بزارم تو کونش که نمیرفت خیلی تنگ بود هی جیغ میزد یه کم تف بهش زدم و تا ته رفت توش جیغش خیلی شدید بود تکون نخوردم گفتم چیزی نیست عزیزم الان خوب میشی یه کم تلمبه زدم که آب از چشاش در اومد خودش و کشید جلو از کونش در اومد بی حال شد گفت دیگه تو رو خدا نزار توش منم گفتم باشه عزیزم همین جور بخواب راحت دراز بکش میزارم لای پات گفت باشه منم قصدم لای پاش بود که کیرم خیس بود سوارخه کونشو دید زدم و یواش گذاشتم توش دوباره جیغش رفت رو هوا اینبار براش بهتربود بعد از 4 بار تلمبه زدن صداش در نیومد بعد داشت آبم میومد که تا ته کیرموکردم تو کونش و داد زد و میخواست خودش رو از زیر دستم آزاد کنه که نتونست و آبم و کلا کردم توش بعد درش اوردم و کنارش خوابیدم یه لب ازش گرفتم و خوابم برد بعد از نیم ساعت با بوسه بیدارم کرد گفت هوا داره تاریک میشه دیر شده باید منو برسونی خونه بعدش لباس پوشیدیم و اومدیم بیرون بعد از اونم چند بار سکس داشتیم اما الان نزدیک یه ماهه از هم جدا شدیم امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه

نوشته:‌ سامان


👍 1
👎 0
92396 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

396621
2013-08-25 22:42:38 +0430 +0430
NA

عين خودت كيري بود

0 ❤️

396622
2013-08-26 02:03:24 +0430 +0430

بد نبود. چطور تونستی طاقت بیاری و به روش نیاری با یکی دیگه ام هست؟ منکه اصلا نمیتونم البته من دخترم و مسلمه ک احساساتی ترم…

0 ❤️

396623
2013-08-26 03:59:05 +0430 +0430
NA

برا من همچین موردی پیش امد من خر اصلا به روش نیاوردم و ازش جدا شدم هر بار یادم میاد خودمو لعنت میفرستم

0 ❤️

396624
2013-08-26 05:44:38 +0430 +0430
NA

داستان مسخره بود و تو هم دروغگو

0 ❤️

396625
2013-08-26 06:00:17 +0430 +0430
NA

پس همكلاسي كو كه اسم دخترش گذاشتي رو داستان تخميت

0 ❤️

396627
2013-08-26 08:57:46 +0430 +0430
NA

اخر

0 ❤️

396628
2013-08-26 19:02:46 +0430 +0430
NA

چی بود که نوشتی؟
با عقل جور در نمیاد اینو واقعی توصیف کرده باشی…شاید تو کف بودی ها؟

0 ❤️

396630
2015-09-30 20:19:14 +0330 +0330

√ برو به درس و مشقت برس پسر جان!

0 ❤️